بررسی جایگاه و عملکرد تاج قزلباش در تحولات سیاسی دوره صفویه

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

استادیار گروه تاریخ دانشگاه اصفهان

چکیده

شیخ‌حیدر صفوی در اقدامی مبتکرانه، تاج قزلباش را به‌عنوان پرچم و نشانه طریقت صفوی رواج داد و پس‌ از آن پیروان این طریقت، با نام قزلباش شناخته شدند. انتساب تاج به امام علی و وجود دوازده ترک، آن را به نشانه تشیع تبدیل کرد. به ‌مرور زمان، تغییراتی در ساختار تاج ایجاد و بر تزیینات آن افزوده شد. پادشاهان صفوی تاج را با جقه بر سر می‌گذاشتند. قزلباش‌ها سعی کردند استفاده از تاج را انحصاری کنند، اما به ‌تدریج، گروه‌ها و اشخاص دیگر هم اجازه یافتند تاج بر سر بگذارند. کسانی که مطیع دولت صفوی می‌شدند، تاج را به نشانه اطاعت و وفاداری بر سر می‌گذاشتند. این روند تا پایان دوره صفوی ادامه داشت و حتی پس از سقوط آن دولت، باز هم مدعیان جانشینی صفوی از تاج قزلباش استفاده می‌کردند. این نوشتار، بر آن است با استفاده از منابع تاریخی، به بررسی اهمیت، جایگاه و عملکرد تاج قزلباش در دوره صفویه بپردازد. روش تحقیق در این مقاله، به‌صورت کتابخانه‌ای و تطبیق و تحلیل منابع موجود، به‌خصوص منابع اصلی است. در این پژوهش، پس از جمع‌آوری اطلاعات لازم، به سازمان‌دهی اطلاعات و تجزیه‌ و تحلیل و سرانجام استنتاج آن‌ها پرداخته ‌شده است.

کلیدواژه‌ها


پیش از اسلام، استفاده از تاج در میان پادشاهان ایران رواج داشت و مهم‌ترین نشان پادشاهی بود. هیچ‌کس غیر از شاه، اجازه نداشت تاج بر سر بگذارد و تخطی از این قانون، به‌مثابه شورش و نافرمانی بود؛ اما پس از اسلام، سنت استفاده از تاج و تاج‌گذاری ترک شد و به‌جز چند مورد بسیار معدود از فرمان‌روایان ایران نظیر مرداویج و عضدالدوله، استفاده از تاج معمول و متداول نبود. این روند تا دوره صفوی ادامه یافت. البته در دوره‌های قبل از صفویه، استفاده از عنوان تاج برای برخی از کلاه‌های درویشان نیز متداول بود، اما این کلاه با تاج مورد استفاده در دوره ایران باستان، تفاوت بسیار داشت.

شیوخ صفوی برای پیشرفت دعوت خود و گسترش آن، به نمادی مناسب نیاز داشتند. این نماد در کلاه یا به تعبیری دیگر در تاج قزلباش تبلور و عینیت یافت. پوششی با رنگ معنادار سرخ که بار مفهومی خاص در فرهنگ تشیع داشت. از سویی دیگر، با اطلاق عنوان ایهام‌دار تاج به آن‌هم تاج درویشی و سابقه صوفی‌گری خاندان صفوی یادآوری می‌شد و هم مفهوم تاج پادشاهی و سروری را در اذهان متبادر می‌نمود که مراد نهایی رهبران صفوی بود.

تاج و کلاه قزلباش با چنین نگاه و انتظاری، ایجاد گردید و از شکل‌گیری طریقت صفویه تا پایان دوره حکومت آن سلسله، عملکرد و جایگاهی درخور توجه داشت.

 

ایجاد تاج قزلباش

گفته می‌شود شیخ‌حیدر به دستور امام علی7 تاج قزلباش را ساخت و رواج داد. نویسنده عالم‌آرای صفوی در این مورد می‌نویسد:

و سلطان حیدر مریدان خود را ضبط می‌نمود [تا آن‌که] شبی در خواب از برابر او نور پاک شهریار عالم ... حیدر کرار نمودار گردید و آن حضرت فرمود که «ای فرزند! وقت آن شد که از صلب تو، فرزند ما خروج کند و کاف کفر را از روی عالم براندازد؛ اما می‌باید از برای صوفیان و مریدان خود تاجی سازی از سقرلاط سرخ» و آن حضرت مقراض در دست داشت و برید تاج را و دوازده ترک قرار داده، چون بیدار گردید، آن روش را در خاطر داشت. (شکری، 1350، ص‌30)

شیخ‌حیدر با انتساب تاج به امام علی7 و ائمه شیعه،: قصد داشت آن را مقدس بداند. او در رسیدن به این هدف نیز موفق شد. هرچند منابع صفوی، هیچ اشاره‌ای به انگیزه وی در ابداع تاج ندارند و آن را صرفاً به ‌فرمان امام علی7 ارتباط می‌دهند، بی‌شک ایجاد و رواج این تاج، نقطه عطفی در روند سیاسی شدن طریقت صفوی بود؛ زیرا پیروان این طریقت را متمایز کرد و مانند یک پرچم، نشانه اتحاد آنان محسوب می‌شد. نویسنده قصص‌الخاقانی در تأیید این مطلب می‌نویسد:

... سلطان... طاقیه ترکمانی را که متعارف آن‌زمان بود، به تاج وهاج دوازده ترک حیدری تبدیل نموده، اتباع کرامش اقتدا به آن حضرت کرده، تمام منسوبان این خاندان به این افسر گرامی از سایرالناس امتیاز یافته، بدان جهت طبقه جلی‌الشأن به قزلباش اشتهار یافتند. (شاملو، 1371، ص‌19)

با رواج این تاج، پیروان طریقت صفویه مانند یک حزب و گروه سیاسی، از دیگران متمایز شدند و انگیزه‌های سیاسی طریقت برجسته‌تر گردید. نکته جالب‌توجه این است که هرچند تاج قزلباش از ابداعات شیخ‌حیدر بود، منابع صفوی سعی کردند اثبات کنند که اندیشه استفاده از تاج در طریقت صفوی، ریشه‌ای طولانی‌تر دارد و اولین بار شیخ‌صفی در خواب تاج بر سر گذاشت. (خواندمیر، 1370، ص‌12؛ منظر صاحب، 1384، ص‌10؛ الحسینی‌القمی، 1383، ج‌1، ص‌12؛ شکری، 1350، ص‌13؛ ‌امینی هروی، 1383، ص‌12) هدف آن‌ها از طرح این نظر، آن بود که نشان دهند طریقت صفوی از همان ابتدا اهداف سیاسی داشت و معطوف به قدرت بود، در حالی ‌که این تغییر از زمان شیخ‌جنید اتفاق افتاد.

دولت آق‌قویونلو، از انگیزه‌های سیاسی تاج قزلباشی به‌خوبی آگاه بود. به گفته نویسنده عالم‌آرای صفوی، اوزون حسن، تاج قزلباش را پسندید و بر سر گذاشت و از فرزندانش خواست که چنین کنند، اما یعقوب قبول نکرد. (شکری، 1363، ص‌30-31) بی‌شک او بیش از اوزون‌حسن از بابت تاج احساس نگرانی می‌کرد، در نتیجه پس از قتل شیخ‌حیدر، استفاده از تاج را منع کرد. (مضطر، 1364، ص‌42-43) اما سلطان‌علی پادشاه، جانشین شیخ‌حیدر، پس از آزادی از قلعه اصطخر، دوباره تاج بر سر گذاشت و قبل از این ‌که به دست سربازان آق‌قویونلو کشته شود، آن را به اسماعیل‌میرزا داد. (روملو، 1384، ج‌2، ص‌90؛ شکری، 1350، ص‌37) این واگذاری تاج به اسماعیل‌میرزا، نقش و اهمیت تاج را نشان می‌دهد و باید گفت در آن زمان تاج، مهم‌ترین سمبل طریقت صفوی و تجلی‌بخش اهداف سیاسی آن بود.

 

شکل و ساختار تاج

تاجی که شیخ‌حیدر ابداع کرد، به «تاج حیدری» شهرت یافت. (منتظرصاحب، 1384، ص‌26) البته به ‌مرور زمان، اسامی دیگری مانند «تاج وهاج»، «تاج آتشین» و «تاج سعادت» نیز برای آن به کار می‌رفت. (یوسف جمالی، 1385، ص‌255) «آنجلو» (Angolello) به‌عنوان یکی از نخستین ناظران، در وصف این تاج می‌نویسد:

رسم چنان است که کلاهی سرخ‌رنگ بر سر می‌گذارند، و در قسمتی که سر را می‌پوشاند، گشاد و نوک آن تنگ است؛ دارای دوازده ترک است به ضخامت یک‌ بند انگشت. (آنجلو، 1381، ص‌344؛ بیات، 1338، ص‌142)

تاج حیدری از پارچه سقرلاط قرمز بود و دستاری سفیدرنگ دور آن پیچیده می‌شد. (مضطر، 1364، ص‌154) نوک کلاه بلند و قطور بود. این قسمت از کلاه و گاه تمام آن، به دوازده ترک تقسیم می‌شد. این دو قسمت یعنی کلاه سرخ و نوک دوازده ترک آن را تاج می‌گفتند. لبه کلاه تنگ بود، به ‌طوری ‌که سر به ‌زحمت در آن جای می‌گرفت. گرد کلاه دستاری سپید می‌پیچیدند؛ البته سادات به ‌جای پارچه سفید، از پارچه سبزرنگ از جنس پشم یا ابریشم استفاده می‌کردند. (فلسفی، 1344، ج‌1، ص‌209؛ دن گارسیا، 1363، ص‌267)

در میان ناظران، میکله ممبره (Michele Membre)، سفیر ونیز در زمان شاه‌طهماسب، نظری متفاوت در مورد تاج قزلباش دارد. به گفته او، «صوفی‌ها (که منظور او قزلباش‌هاست)، روزها کلاهی قرمز با دوازده ترک و شب‌ها سلطان حیدری بر سر می‌گذارند. این کلاه را شیخ‌حیدر ابداع کرد و بعداً شاه‌اسماعیل آن را تغییر و تاج کنونی را رواج داد. تاج فقط به رنگ قرمز بود؛ دوازده ترک داشت و طول آن دو و نیم اینچ بود. برخلاف آن سلطان حیدری در رنگ‌های مختلفی تهیه می‌شد». (ممبره، 1393، ص‌24)

تاجی که شاه‌طهماسب بر سر می‌گذاشت، از یک وجب درازتر بود؛ اما شاه‌عباس تغییراتی در آن ایجاد کرد و به ‌اندازه چهار انگشت از دستار بیرون بود و از انگشت میانه لک‌تر. (لاهوری، 1385، ص‌203) از زمان شاه‌طهماسب، تاج قزلباش سادگی و جنبه‌های معنوی خود را از دست داد و با جقه و جواهر و پرهای رنگارنگ تزیین شد، بنابراین به‌جای این ‌که نشانه صوفی‌گری و فرمان‌برداری از مرشد کامل باشد، به علامت فرمان‌روایی و برتری قزلباش‌ها بر تاجیک‌ها تبدیل شد (فلسفی، 1344، ج‌1، ص‌210).

شاردن (Chardin)، تاجی را که شاه بر سر می‌گذاشت، این‌گونه وصف می‌کند:

این کلاهی است پهن، به‌تقریب همانند کلاه گرد بلند مخمل سیاه رؤسای مجلس (پارلمان). این که می‌گویم تقریباً، برای آن است که تاج نه بدانسان پهن و نه بالتمام بلند است؛ به ‌سوی پایین اندکی تنگ‌تر می‌گردد و در وسط، دارای تیزی‌ای است که اندکی بلندتر از یک انگشت می‌باشد، و چنین می‌نماید که از درون کلاه بیرون آمده است؛ در صورتی ‌که به مهارت تمام بدان تعلیق و تعبیه شده است و در انتها از بالا، اندکی پهن می‌نماید باریک‌تر می‌گردد. پارچه این کلاه که مخصوصاً برای پادشاه جدید تهیه ‌شده، از ماهوت زربفت است و در دور آن به عرض ده انگشت به طریق عمامه پارچه نازک پنبه از پارچه‌های لطیف هندوستان پیچیده، نوک دنباله را الماس درشتی به‌کلی پوشانیده و از اطراف زنجیرهای جواهر آویخته است. متن کلاه نیز از جواهرات نفیسی مستور و اطراف آن به جقه‌های متعدد الماس و یاقوت و زمرد و لعل با پرهای نفیس بعضی طیور نادره مزین گردیده. از پارچه‌ای که به دور تاج پیچیده شده، رشته‌های مروارید و جواهر آویخته به جقه‌ها وصل می‌شود، تقریباً تمام پارچه‌ها را پوشانیده و محکم نگاه داشته است. جقه روبه‌رو، از سایرین نفیس‌تر و عالی‌تر است؛ به سه شاخه منقسم می‌گردد که هر سه از جواهر و به سه پر کلنگ (مرغی که پر او را برای جقه پادشاهان اخذ می‌کنند و اسم او به عربی «مالک‌الحزین» است)، مزین می‌شود». (شاردن، 1345، ج‌9، ص‌100-101)

جنس پارچه تاج و تزیینات تاج به نسبت افرادی که از آن استفاده می‌کردند، متفاوت بود. در اواخر دوره صفوی، بزرگان و اعیان از نوعی تاج به نام «تاج طومار» استفاده می‌کردند. برای ساخت آن از پارچه زری استفاده می‌شد و آن را با انواع و اقسام جواهرات تزیین می‌کردند؛ در حالی ‌که تاج محافظان کاخ شاه، صوفی‌ها و یساول‌ها، ساده و بدون هرگونه تزیین بود. به هر دو این‌ها تاج گفته می‌شد. (کمپفر، 1363، ص‌56) وجه تمایز تاج طومار، استفاده از جواهرات در تزیین آن بود. (موسوی فندرسکی، 1388، ص‌45)

استفاده از جقه در تاج هم رواج داشت. وقتی یوسفی ترکش‌دوز را بر تخت شاه‌عباس نشاندند، جقه بر سرش زدند. (افوشته‌ای نطنزی، 1373، ص‌522) اروپایی‌ها الماس یکی از جقه‌های شاه را از دویست تا سیصد هزار لیور ارزیابی کردند. (شاردن، 1345، ج‌9، ص‌102) استفاده از جقه، منحصر به شاه نبود. بزرگان دربار در مراسم‌ها و جشن‌ها، از تاج‌هایی استفاده می‌کردند که آراسته به جقه، پر کلنگ و انواع جواهرات بود. به نوشته شاردن، بعضی از تاج‌ها دو تا سه میلیون فرانک ارزش داشتند. (سانسون، 1346، ص‌241)

در دوره شاه‌سلطان‌حسین، تاج را علاوه بر دستار، با مندیل هم تزیین می‌کردند. این تزیینات و تجملات، باعث اعتراض برخی از افراد و قشرهای جامعه شد. نویسنده تحفة‌العالم، با انتقاد از تجملاتی شدن تاج، یادآوری می‌کند که در زمان شاه‌اسماعیل، تاج از مخمل یا سقرلاط ساده ساخته می‌شد و چند گز پارچه سفید دور آن می‌پیچیدند. (موسوی فندرسکی، 1388، ص‌91)

تاج‌ها در اواخر دوره صفوی، بسیار گران‌قیمت بودند. به نوشته شاردن، قیمت یک تاج قزلباش آبرومند حداقل پنجاه اکو بود. (شاردن، 1336، ص‌222) کلاه قزلباش با این تزیینات بسیار سنگین بود و بعضی از آن‌ها حدود هشت کیلو وزن داشت. (شاردن، 1336، ج‌4، ص‌214-215)

کارکرد مذهبی و سیاسی تاج

تاج قزلباش نقش مهمی در اتحاد پیروان طریقت صفوی داشت، اما با فرار اسماعیل‌میرزا به گیلان، استفاده از آن متوقف شد. تا این‌که شاه‌اسماعیل پس از فتح تبریز، دستور ساخت دوباره تاج را صادر کرد. (امینی هروی، 1383، ص‌290) شخصی به نام استاد پیری تاج‌دوز، اولین تاج را ساخت. پس‌ از آن بار دیگر قزلباش‌ها تاج بر سر گذاشتند (منشی قزوینی، 1378، ص‌119) و تاج به مهم‌ترین نشانه دولت و حامیان دولت صفوی تبدیل شد.

حسینی‌جنابدی در بیان اهمیت و کارکرد تاج قزلباش می‌نویسد:

... کسوتی که اطلاق لفظ تاج بر آن از روی حقیقت و بر غیر آن بر سبیل مجاز است؛ الحق سبب سرفرازی ارباب نیاز و موالی را از معادی مایه امتیاز. سرهنگان جنگ‌وجوی از تلبیس آن، پرشکوه و مهیب، و متصلان انوار محبت خاندان به تشریفش از نور ایمان بانصیب. سرافرازان بزم دولت از آن زینت، چون شعله شمع فروزان و در نظر خوشه‌چینان خرمن غوایت مانند زبانه آتش سوزان. صوفیان صافی‌طویت از تلبیس آن مسمی به قزلباش، شوکت و مهابتشان در اقطار آفاق پراکنده و فاش. (جنابدی، 1378، ص‌66)

 

1. تاج قزلباش، نشانه تشیع

جنابدی نقش و کارکردهای سیاسی، دینی و اجتماعی تاج را به‌خوبی بیان کرده است. بی‌شک مهم‌ترین مشخصه و کارکرد تاج در زمینه مذهبی بود. شیخ‌حیدر با انتساب تاج به امام علی،7 در پی آن بود تا برای آن جنبه قدسی ایجاد کند. شاه‌طهماسب در فرمانی که برای بخشش مالیاتی صادر کرد، مدعی شد که امام علی7 را در خواب دیده که «تاج سقرلاط قرمزی بی‌دستار بر سر اشرف داشتند». (نوائی، 1368، ص‌22)

طراحی تاج به شکل دوازده ترک، جنبه‌های مذهبی آن را تقویت کرد. منابع صفوی دوازده ترک را نشانه دوازده امام: می‌دانند. (شاملو، 1371، ص‌19؛ حسینی استرآبادی، 1364، ص‌26). این مسأله، عمومیت یافت و حتی جهان‌گردانی مانند دلاواله و کمپفر هم ‌چنین نظری دارند و آن را نشان تشیع می‌دانند. (دلاواله، 1384، ص‌43؛ کمپفر، 1363، ص‌105) در حالی ‌که استفاده از تاج دوازده‌ترک پیش از آن در دوره تیموری در میان فتیان رواج داشت (یوسف جمالی، 1385، ص‌255)، صفویه با گسترش تشیع در ایران، این تاج را به یکی از نشانه‌های اصلی این مذهب تبدیل کردند. به نوشته شاردن، تاج قزلباش را «تاج مقدس امامت» می‌نامیدند. (شاردن، 1345، ج‌9، ص‌78)

بدین ترتیب تاج قزلباش، به سمبل و نشانه تشیع در مقابل تسنن و حامیان آن مخصوصاً عثمانی‌ها تبدیل شد. به گفته نویسنده خلاصه‌التواریخ، وقتی عثمانی‌ها تبریز را اشغال کردند، مولا لسانی شاعر که از طرف‌داران خاندان صفویه بود، فرار کرد و مخفی شد. «یاران بدو گفتند که تاج را می‌باید انداخت که مضرتی نیابی. ملا گفت که «اگر سرم را با تاج برمی‌دارند که تاج از سر نمی‌اندازم». آن گاه مناجات به درگاه قاضی‌الحاجات کرد که «بار خدایا! پیش از آن که تاجم بردارند، جانم را بستان که من تاب این ندارم که مذهبی دیگر بینم» و در همان چند روز وفات نمود». (الحسینی‌القمی، 1383، ج‌1، ص‌239) یا در موردی دیگر، پس از رسیدن نیروهای قزلباش به فرماندهی شاه‌عباس اول به تبریز و آزاد نمودن آن‌جا از دست نیروهای عثمانی، اهالی تبریز به نشانه حمایت از صفویان، «تاب‌های دوازده ترک حیدری را که از خوف رومیه در زیرزمین‌ها و نهانخانه‌ها پنهان کرده بودند، بیرون آورده، فرق مباهات خود را به آن افسر گرامی آراستند». (ترکمان، 1382، ج‌2، ص‌639)

2. کارکرد سیاسی تاج

تاج یا به عبارت بهتر کلاه قزلباش، کارکردهای سیاسی متعددی داشت و می‌توان آن را نشانه قدرت سیاسی نیز دانست. با آن‌که در منابع از این کلاه با عنوان تاج یاد می‌شود، باید در نظر داشت این کلاه یا تاج، تفاوت‌هایی روشن با تاج پادشاهان پیش از اسلام ایران داشت؛ زیرا برخلاف سنت این پادشاهان که استفاده از تاج را تنها برای پادشاه مجاز می‌شمرد، این تاج برای دسته زیادی از اصحاب قدرت قابل‌استفاده بود. در نتیجه، جهان‌گردانی که در مراسم تاج‌گذاری شاهان صفوی بوده‌اند، در مورد استفاده از عنوان کلاه یا تاج در این مراسم (البته با برداشت‌هایی که اروپاییان از این عنوان داشته‌اند) مطالبی متنوع و متفاوت نوشته‌اند. نمونه آن دیدگاه‌های شاردن و تاورنیه (Tavernier) است که مترجمان این دو سفرنامه را نیز دچار اشتباه کرده است.

تاورنیه که شاهد تشریفات جلوس شاه‌صفی و شاه‌عباس دوم بود، می‌گوید: در این دو مراسم، ندیده است که تاج بر سر این دو پادشاه بگذارند و با مقایسه سنت جلوس پادشاهان در ایران، عثمانی و هندوستان می‌نویسد که در هر سه این دربارها، به بستن شمشیر اکتفا می‌شود. در ادامه می‌افزاید:

[...] اگرچه بعداً کلاه صوفی‌ها را که تمام به جواهرات قیمتی مزین شده است، بر سر او بگذارند، باز ربطی به تاج‌گذاری ندارد و به هیچ‌وجه به تاج شبیه نیست؛ چون ایرانی‌ها هم به آن کلاه اسم تاج نمی‌دهند، من هم ابداً از تاج و تاج‌گذاری ذکری نکرده‌ام [...] همین طور سلاطین هندوستان مثل مغول کبیر و پادشاه پیشاور و پادشاه کلکته که آن‌ها نیز برای جلوس، شمشیر به کمر می‌بندند و بعداً عمامه‌ای که به جواهر زینت یافته است، یعنی بهترین جواهری که در خزانه آن پادشاهان هست بر عمامه نصب کرده، به سر او می‌گذارند، اما اسم تاج‌گذاری ابداً معمول نیست. (تاورنیه، 1369، ص‌510)

اطلاعات وی در این مورد، حاوی نکات جالب و ارزشمندی است؛ البته وی در بعضی قسمت‌ها نیز اشتباهاتی دارد.

نظر تاورنیه در مورد تاج‌گذاری و تاج، با شاردن تفاوت اساسی دارد. شاردن که او هم شاهد مراسم به سلطنت رسیدن شاه‌سلیمان بود، با اشاره‌ای کنایه‌وار به تاورنیه، نظر کاملاً متفاوتی دارد و می‌نویسد:

قطعه دوم [مورد استفاده در مراسم] تاج یعنی افسری است که بعضی جعالین سفرنامه‌ها، آن را کلاه صوفی خوانده‌اند و وجه ‌تسمیه‌اش برای من مجهول است.

وی سپس به توصیف تاج مورد نظر می‌پردازد و به‌دقت، بخش‌های مختلف تاج را که در بخش پیشین به آن پرداخته شد، توضیح می‌دهد. (شاردن، 1345، ج‌9،‌ ص‌100-101)

همان‌طور که مشخص شد، شاردن نیز دانسته یا نادانسته، به توصیف کلاه قزلباش می‌پردازد که کمی بیش‌تر از سایر کلاه امرا به آن جواهر آویخته شده است. حال باید روشن گردد که ریشه اختلاف موجود بین تاورنیه و شاردن چیست؟

ریشه این اختلاف در مفهوم تاج، در برداشتی است که آن دو از کلاه قزلباش کرده‌اند. همان‌طور که تاورنیه بیان می‌دارد، پادشاهان صفویه چیزی به‌عنوان تاج به آن شکل مرسوم دوره باستان به‌خصوص نزد پادشاهان ساسانی یا اروپایی، استفاده نمی‌کرده‌اند. اما اشتباه وی در این است که می‌گوید لفظ تاج در آن دوره استفاده نمی‌شد. برعکس، لفظ تاج و تاج قزلباش، واژه‌های رایج و مرسومی است که از همان دوران آغاز سلسله صفویه به کلاه قزلباش - چه در منابع اولیه و چه متأخر صفویه - آشکارا اطلاق می‌شده است. منتها اگر منظور تاج ساخته‌شده از زر و سیم و مکلل به جواهرات باشد که تنها به شخص پادشاه اختصاص داشته، چنین تاجی در دوره صفویه وجود نداشته است. پادشاهان صفوی همانند دیگر مقامات دربار، در روزهای تشریفات، کلاه پشمی قزلباش را بر سر می‌گذاشتند که روی آن دستار زربفتی پیچیده شده بود.

اما نکته در این است که مفهوم تاج، چنان‌که پیش‌تر نیز بیان شد، به کلاهی دوازده‌ترک از جنس پشم و کتان و در بیش‌تر موارد سرخ‌رنگ گفته‌اند که بنا‌به روایات منابع صفویه، حضرت امیر7 نحوه شناخت و استفاده از آن را در خواب به شیخ‌حیدر یاد داده بود. (شاردن، 1336، ج‌4، ص‌214-215؛ کمپفر، 1363، ص‌56) این کلاه یا به ‌اصطلاح صفوی «تاج قزلباش» را «تاج‌دوزان» آماده می‌کردند و کسی که آن را به کار می‌برد، به‌طور سمبلیک ارادت خود را به خاندان صفویه و مذهب شیعه را نشان می‌داد. به ‌بیان‌ دیگر، پیش از آن‌ که این کلاه نشانه سلطنت و تاج به مفهوم دیهیم سلطنت ساسانی و یا نوع اروپایی آن باشد، نشان‌دهنده نماد مذهبی و صوفیانه بود. حتی پادشاهانی نیز که کلاه قزلباش بر سر می‌گذاشتند، طوماری از آیه‌های قرآن را در میان چین‌های دستار خود قرار می‌دادند تا تعظیم و تکریمی که به کلاه پادشاه صورت می‌گیرد، نشانه‌ای از احترام به کتاب آسمانی باشد. (قزوینی، 1367، ص‌67) تمام قزلباشان و صوفیان سلسله صفویه، در مراسم‌های رسمی، به استفاده این تاج یا کلاه موظف بودند. اعطای این تاج به ‌فرمان پادشاه (مرشد کامل)، به فرد مورد نظر صورت می‌گرفت و پس‌ از آن مراسم تاج‌گذاری برای فردی که تاج به او اعطا شده بود برگزار می‌گردید. (کمپفر، 1363، ص‌268-269) بنابراین کلاه یا تاج قزلباش بر سر پادشاه، بیش‌تر نشانه‌ای بود از دستار و کلاه مرشد کامل طریقت صفوی، نه نشان خاص سلطنت؛ همان‌طور که کارری (Carerri) در مورد تاجی که شاه‌سلیمان در مراسم تاج‌گذاری استفاده کرده ، می‌نویسد:

...پادشاه نیز کلاه صفوی را که دارای دوازده ترک به تعداد دوازده امام داشت، بر سر گذاشت. (کارری، 1348، ص‌162)

شاردن در توضیحات خود روشن می‌کند که تاج مورد وصف، همان کلاه قزلباشان است که به جهت پادشاه، دستار تازه‌ای بر دور آن پیچیده و با جواهرات گران‌بها تزیین شده بود. استفاده از جواهرات گران‌بها در جقه‌ها و پرهای متعدد نیز اختصاصی به مقام سلطنت نداشت؛ چنان‌که بر اساس نوشته‌های خود شاردن و دیگر منابع صفوی، بزرگان دربار نیز از این ‌گونه تزیینات برای دستار و تاج قزلباش خود استفاده می‌نموده‌اند و بر خلاف سلسله‌های بعدی، امتیاز خاصی برای مقام سلطنت محسوب نمی‌شده است. (شاردن، 1336، ج‌4، ص‌230) شاید آن‌چه دستار پادشاه را از دیگر دستارهای امرا و درباریان متمایز می‌ساخت، حجم و اندازه جقه و درشتی گوهرهای روی آن بوده است؛ البته بر اساس منابع، موضع نصب کردن جقه روی دستار پادشاه نیز معانی خاصی داشته است.

پادشاهان صفوی به‌رغم داشتن جواهرات بسیار گران‌بها، اقدامی برای تغییر این سنت آبا و اجدادی خود انجام ندادند؛ زیرا خاستگاه اولیه خاندان صفوی، برآمده از طریقت صوفیانه بود. آنان پیش از این‌که به‌عنوان پادشاه مطرح شوند، رهبر طریقت صفوی و مرشد کامل صوفیان بودند. از این ‌رو، به نظر می‌رسد تغییر شکل ظاهر کلاه صوفیانه به تاج پادشاهی، انعکاس مناسبی نظیر تاج‌های سلسله‌های قبل از اسلام نداشت و ممکن بود به کناره‌گیری پادشاه صفوی از این جایگاه تعبیر گردد. پس بیش‌تر به صلاح آنان بود که به همان عنوان تاج بسنده کرده، از تغییر شکل ظاهری آن پرهیز نمایند. به همین علت، نویسنده دستور‌الملوک در مورد تاجی که شاه یا خلیفه‌الخلفا بر سر صوفیان می‌گذاشت، نوشته است:

[...] تاج نشان کسوت شیخ‌صفی‌الدین است. (میرزا رفیع، 1385، ص‌218)

پادشاهان صفوی هر ساله در موقعیت‌های مختلف، تاج‌هایی مزین به پر و جقه‌های گران‌بها به امرا و سرداران خود اعطا می‌نمودند و آنان جقه‌های مزبور را با سایر جواهرات خود، در کلاه‌ها و دستار خود نصب می‌کردند و در مراسم رسمی دربار حضور می‌یافتند. (سانسون، 1346، ص‌54-55)

روشن است آن‌چه که جهان‌گردان اروپایی را دچار این سوءتفاهم کرده، نگاهی بود که آنان به تاج ‌و تخت در کشورهای خود داشتند. تاج در فرهنگ سیاسی اروپایی، امتیازی بود مختص شخص اول کشور و مقام سلطنت، نه آن‌که سایر امرا و ... درباریان نیز از چیزی شبیه به آن در دربار استفاده نمایند. از این ‌رو، آنان تا حدی تحت تأثیر سابقه ذهنی خود از رسوم دربار کشور خویش، به توصیف آداب دربار صفوی می‌پرداختند. برای نمونه، کمپفر در مورد جلوس یا تاج‌گذاری به مفهومی که توضیح داده شد، نوشته است:

جانشین سلطنت را به تخت زرین هدایت می‌کنند و علایم خاص سلطنت را که عبارت است از خنجر و شمشیر، به لباس او استوار می‌کنند و تاج بر سر او می‌گذارند. (کمپفر، 1363، ص‌47)

این با مفهومی که از تاج پادشاهی ایرانی باستانی برداشت می‌گردید، کاملاً متفاوت بود. اما به ‌هر حال، سابقه وجود چنین عباراتی - تاج‌ و تخت- در تاریخ‌نگاری ایران، باعث می‌گردید که تاریخ‌نگاران در مورد پادشاه صفوی هم از عباراتی مانند تاج بر سر گذاشتن و بر تخت نشستن در معنای مجازی آن با مفهوم به قدرت رسیدن استفاده نمایند.

در همین معنا، بر اساس منابع صفوی، وقتی شاه‌محمد خدابنده از سلطنت کناره‌گیری کرد، تاج را بر سر شاه‌عباس گذاشت. (اسکندربیگ منشی، 1382، ج‌1، ص‌372) نویسنده خلاصةالسیر در مورد جلوس شاه‌صفی چنین می‌نویسد:

... در همان ساعت سعد، کمر و شمشیر نواب صاحب‌قرانی ... شاه ‌اسماعیل ... را بر میان اشرف بسته، در عمارت عالی‌قاپو تخت و تاج را به وجود قابلش زینت داده، به‌جای جد عالی‌مقدارش بر سریر پادشاهی نشانیدند. (خواجگی اصفهانی، 1368، ص‌38)

هنگامی‌که شاه‌سلطان حسین نیز تسلیم محمود افغان شد، تاجش را بر سر او گذاشت. (رستم الحکما، 1380، ص‌145)

این شواهد، نشان می‌دهد تاج‌گذاری به سبک ایران باستان در این دوره رواج نداشته، اما در صورت جابه‌جایی قدرت و جلوس پادشاه جدید، تاج قزلباش بر سر او گذاشته می‌شد و یکی از نشانه‌های قدرت سیاسی او بود؛ به همین دلیل، تاج قزلباش به‌تدریج به ‌جای این ‌که نشانه صوفی‌گری و فرمان‌بری از مرشد کامل باشد، به علامت فرمان‌روایی و برتری قزلباش‌ها بر تاجیک‌ها تبدیل شد. (فلسفی، 1344، ج‌1، ص‌210) قزلباش‌ها استفاده از تاج را انحصاری کرده، آن را امتیاز ویژه خود می‌دانستند، اما شاه‌عباس اول برای کاستن از قدرت آن‌ها، به سربازان ارمنی و گرجی هم اجازه داد از این تاج استفاده کنند. حتی با دست خودش تاج را به رابرت شرلی داد. (فلسفی، 1344، ج‌1، ص‌210)

پس از سقوط صفوی هم استفاده از تاج قزلباش در میان مدعیان قدرت ادامه یافت. سلطان‌حسین دوم، از مدعیان سلطنت صفوی، «به سنت اجداد عالی‌بنیاد خود عمل فرموده، در بار عام، قرآن مجید را بر تاج و عمامه می‌گذاردند که عبادالله کرنش و تعظیم ملک علام می‌کرده باشند». (جنابدی، 1378، ص‌94)

نقش تاج در روابط خارجی صفوی نیز پررنگ بود. پناهندگان سیاسی و سفرای خارجی، با برسرگذاشتن تاج، دوستی و وفاداری خود را به دولت صفویه ابراز می‌کردند. وقتی بابر به شاه‌اسماعیل پناهنده شد، شاه در مورد این‌که آیا بابر تاج بر سر خواهد گذاشت یا نه، با امرا مشورت کرد. برای این منظور، از اویس‌میرزا خواستند این مسأله را به بابر بگوید. بابر پذیرفت و شاه در مجلسی که برای این منظور ترتیب داده بود، تاج خودش را بر سر بابر گذاشت. (منتظرصاحب، 1384، ص‌391؛ شکری، 1350، ص‌338) وقتی شاه‌اسماعیل قصد داشت تاج را به اویس‌میرزا اعطا کند، در مورد معنای تاج از او پرسید. میرزا در پاسخ گفت: «در این مورد با امیرنجم سخن گفتم». امیرنجم گفت: «بلی، میرزا غلام با اخلاص حضرت امیرالمؤمنین است». (همان، ص‌338؛ منتظرصاحب، 1384، ص‌390)

محمدقلی‌خان فرزند حاجم‌خان، والی خوارزم که از طرف وی نزد شاه‌طهماسب اعزام ‌شده بود، تاج قزلباش از دست شاه دریافت کرد. (الحسینی‌القمی، 1383، ج‌1، ص‌591) به نوشته ممبره، در سال 946 قمری، فرستاده‌ای از طرف یکی از خوانین اوزبک به دربار شاه‌طهماسب آمد و اعلام کرد: «می‌خواهد خراج‌گزار شاه باشد و کلاه شاه را بر سر بگذارد»، در همان زمان، دو امیر کرد هم به دربار آمدند و «از او درخواست تاج کردند تا این که خراج‌گزار او باشند». (ممبره، 1393، ص‌34) در دوره شاه‌سلطان‌حسین به سفیر پرتغال هم تاج قزلباش داده شد، ولی به دیگر همراهان
او ـ مترجم و کشیشی که آن‌ها را همراهی می‌کردند ـ فقط تاج دادند. (فیدالگو، 2537، ص‌66)

کسانی که مطیع دولت صفویه می‌شدند، تاج قزلباش را به نشانه انقیاد دریافت می‌کردند. شاه‌اسماعیل پیش از فتح عراق عرب، تاج قزلباش برای باریک‌بیک حاکم آن‌جا فرستاد. باریک‌بیک برای اظهار اطاعت، ابتدا آن را بر سر گذاشت، ولی چون شاه حاضر نشد حکومت آن‌جا را به او واگذارد، تاج را از سر برداشت و نافرمانی کرد. (ترکمان، 1382، ج‌1، ص‌34؛ الحسینی‌القمی، 1383،‌ ج1، ص‌93) وقتی امیرخان، از رؤسای کرد، علیه عثمانی‌ها شورش کرد و به شاه‌عباس ملحق شد، شاه «فرق افتخارش را به تاج وهاج بیاراست». (حسینی‌جنابدی، 1378، ص‌767) حکام لار پیش از آن‌که مطیع دولت صفویه شوند،‌ از تاجی باستانی موسوم به «تاج کیخسروی» استفاده می‌کردند. (ترکمان، 1382، ج‌2، ص‌618) اما پس‌ از آن، تاج قزلباش بر سر می‌گذاشتند. (ممبره، 1393، ص‌45) پادشاه هرمز هم تاج قزلباش بر سر داشت. (همان، ص‌52)

کسانی که وفاداری خود را به دولت صفویه زیر پا می‌گذاشتند، تاج را از سر برمی‌داشتند. اولامه‌سلطان در حضور پادشاه عثمانی، تاج را از سر برداشت و با شمشیر به آن ضربه زد. (ایرج افشار، 1370، ص‌36)

هرگاه شاه صفوی، به کسی لطف نمود، تاج قزلباش به او اعطا می‌کرد. شاه‌اسماعیل پس از پذیرش فرستاده امیر حسام‌الدین ولد مظفر سلطان، حاکم گیلان و نادیده گرفتن گناهان او، علاوه بر منشور حکومت گیلان فومن «...تاج وهاج که بستگان آستان خلافت را از سایرالناس بدان ممتاز بودند، مصحوب ایلچی ارسال فرمود». (حسینی جنابدی، 1378، ص‌192) وقتی شاه‌اسماعیل وارد مشهد شد، سیدمختار با سرهای کشته‌های اوزبک به استقبال او آمد. شاه تاج خود را برداشت و بر سر سید گذاشت. (منتظرصاحب، 1384، ص‌290) شاه‌عباس هم در سفر سال 1004 قمری به گیلان، به امرا و بزرگان آن‌جا تاج قزلباش داد. (ترکمان، 1382، ج‌2، ص‌494)

از همان ابتدای دوره صفوی، هرگاه برای کسی خلعت می‌فرستادند، تاج هم ضمیمه آن می‌شد. امیرنجم برای بیرام‌بیک که بر اوزبک‌ها پیروز شده بود، علاوه بر خلعت شاهانه، تاج و طومار هم فرستاد. (منتظرصاحب، 1384، ص‌430) تاج‌هایی که همراه با خلعت فرستادند، زیر نظر صاحب‌جمع قیجاجیخانه، از پارچه زربفت تهیه می‌شد. (میرزاسمیعا، 1378، ص‌30)

دارندگان تاج

به نظر می‌رسد در دعوت اولیه صفویان و پیش از تثبیت صفویان بر قدرت که قاعدتاً در دوره شاه‌طهماسب است، به‌منظور تبلیغ هرچه بیش‌تر طریقت صفوی و تشیع، استفاده از تاج برای همگان امکان‌پذیر بود، اما با تثبیت قدرت صفویه در دوره شاه‌طهماسب، استفاده از آن به انحصار صاحبان قدرت درآمد.

شاه مهم‌ترین شخصی بود که از تاج قزلباش استفاده می‌کرد. البته او همیشه تاج بر سر نداشت، شاه‌عباس در اعیاد و روزهای رسمی و هنگام پذیرایی از میهمانان عالی‌رتبه یا سفرای خارجی، از تاج قزلباش استفاده می‌کرد؛ اما در غیر این صورت، عمامه‌ای ساده بدون تاج و جقه بر سر می‌گذاشت. (فلسفی، 1344، ج‌2، ص‌17)

به نوشته پیترو دلاواله، تفنگ‌چی‌های ایران که تعدادشان بیست هزار نفر بود، به دلیل این‌که تاجیکند، به‌جای تاج قزلباش، از عمامه‌ای ساده استفاده می‌کردند. (دلاواله، 1384، ص‌276) نوشته دلاواله، قابل ‌تأمل است و نشان می‌دهد که در زمان حضور او در ایران، در میان نیروهای نظامی فقط قزلباش از تاج استفاده می‌کردند. انحصاری که شاه‌عباس آن را از بین برد.

به نوشته سانسون (Sanson)، تاجیک‌هایی که صاحب مناصب دیوانی بودند، از جمله اعتمادالدوله، نمی‌توانستند از تاج قزلباش استفاده کنند و این تاج به طبقات لشکری اختصاص داشت. (سانسون، 1346، ص‌55) این نظر درست نیست؛ چون استفاده دیوان‌سالاران از تاج قزلباش در آن زمان رایج بود و حتی سابقه‌ای طولانی‌تر داشت. به نوشته ممبره، سادات اسکو و قاضی جهان وزیر شاه‌طهماسب تاج بر سر می‌گذاشتند. (ممبره، 1393، ص‌39) در سال 984 قمری، وقتی میرزاشکرالله به وزارت شاه‌اسماعیل دوم برگزیده شد، به او هم تاج دادند. (الحسینی‌القمی، 1383، ج‌2، ص‌627)

میرزارفیعا به تعدادی از صاحب‌منصبان اشاره می‌کند که تاج بر سر می‌گذاشتند و در مجلس شاه، با تاج حاضر می‌شدند. این اشخاص عبارت‌ بودند از: قورچی‌باشی، سپهسالار، قولرآقاسی، ایشیک آقاسی، تفنگ‌چی آقاسی، ناظر بیوتات، خلیفة‌الخلفا، مهردار مهر همایون، مهردار مهر شرف نفاذ، منشی‌الممالک، داروغه دفترخانه، سفره‌چی‌باشی، جلودارباشی، مهمان‌دارباشی، داروغه اصفهان، داروغه فراش‌خانه، دوات‌دار مهر بزرگ، دوات‌دار مهر انگشتر، مین‌باشی غلامان جزایری، مین‌باشی تفنگ‌چی قلگی جلو، مین‌باشیان تفنگ‌چی اصفهان، میراب دارالسلطنه اصفهان، ناظر دواب، یساولان صحبت، ایشیک آقاسیان دیوان و رقم‌نویس دیوان اعلا. (میرزا رفیعا، 1385، ص‌191-197؛ 218-219؛ 221-222؛ 227، 230، 247-257، 260-263 و 270)

همان‌طور که ملاحظه شد، تعداد زیادی از صاحب‌منصبان نامبرده، از دیوان‌سالاران و تاجیک‌ها بودند. حتی میراب شهر اصفهان هم از چنین امتیازی برخوردار بود. این مسأله، نشان‌دهنده فراگیر شدن تاج قزلباش و کاسته‌شدن از قداست و اهمیت اولیه آن است. به گفته نویسنده دستورالملک، منشی‌الممالک تا زمان شاه‌سلطان‌حسین، تاج بی‌طومار مندیل پیچیده بر سر می‌گذاشت؛ اما به دستور شاه، مقرر شد تاج و طومار بر سر گذارد. (میرزا رفیعا، 1385، ص‌227) این مطلب نشان می‌دهد که دیوان‌سالاران ایرانی، به‌تدریج از امتیاز داشتن تاج قزلباش برخوردار شدند.

یساقی‌ها، نگهبانان خاص شاه، از تاج قزلباش استفاده می‌کردند. علامت مخصوص آن‌ها تیری بود که بالای عمامه خود نصب می‌کردند. سر تیر پایین و ته آن رو به بالا بود. (دلاواله، 1384، ص‌224) هرگاه کسی قصد داشت به ‌صف یساولان صحبت و ایشیک آقاسیان ملحق شود، تاج بر سرش می‌گذاشتند و سپس سه بار او را با چوب طریقت مضروب می‌ساختند. (نصیری، 1372، ص‌18؛ کمپفر، 1363، ص‌269) کمپفر گزارش می‌دهد که در زمان حضور در کاخ شاه، دو تن از داوطلبان در سلک صوفیان پذیرفته شدند و به آن‌ها اجازه دادند از تاج قزلباش استفاده کنند (همان، ص‌268) احتمالاً آن‌ها مقام یا منصبی دریافت نمودند. صوفیان نگهبان کاخ شاه، تاج قزلباش بر سر می‌گذاشتند. (شاردن، 1345، ج‌8، ص‌214)

در زمان واگذاری منصب والی‌گری به والیان لرستان، عربستان، گرجستان و کردستان، علاوه بر خلعت، تاج و جقه هم داده می‌شد. (میرزارفیعا، 1385، ص‌182-185) حاکمانی مانند حاکم بختیاری نیز هنگام دریافت منصب، تاج دریافت می‌کردند. (همان، ص‌185) سایر حاکمان هم در زمان انتصاب، تاج قزلباش بر سر می‌گذاشتند. نویسنده دستور شهریاران، ذیل وقایع سال 1105و 1106قمری، به اعطای تاج به کلب‌علی‌خان زیاد اغلی، والی قراباغ اشاره می‌کند. (نصیری، 1373، ص‌56) سرداران سپاه هم تاج مرصع دریافت می‌کردند. (دنبلی، 1369، ص‌66)

 

نتیجه

ابداع تاج قزلباش توسط شیخ‌حیدر را یکی از پیامدهای برجسته سیاسی شدن طریقت صفوی می‌توان دانست؛ زیرا قالب یک حزب سیاسی طرف‌داران این طریقت را متحد کرد. این اتحاد سیاسی، در زمانی که دولت آق‌قویونلو گرفتار نزاع‌های خانوادگی و جنگ‌های جانشینی بود، گام مهمی به‌سوی کسب قدرت سیاسی محسوب می‌شد. علاوه بر آن، استفاده از این تاج، برای نخستین بار به شیعیان فرصت داد تا در جامعه‌ای که اکثریت آن با اهل‌سنت بود، با هم‌دیگر متحد شوند.

شاه‌اسماعیل پس از فتح تبریز، برای حفظ اتحاد بین قزلباش‌ها، تاج قزلباش را دوباره رواج داد و بدین‌ترتیب گروه‌های مختلف قزلباش، با این نشان متحد شدند و خود شاه به‌عنوان مهم‌ترین دارنده تاج، در رأس آن‌ها قرار گرفت. این‌که قبایل مختلف ترکمن با نام قزلباش شناخته شدند، به‌خوبی نقش تاج را در سازمان‌دهی آن‌ها نشان می‌دهد و حتی می‌توان گفت: تاج قزلباش، به یکی از نشانه‌های هویتی ایران دوره صفوی تبدیل شد؛ زیرا هرچند استفاده از تاج رواج همگانی نداشت، در منابع عثمانی عموماً ایرانی‌ها را با نام قزلباش می‌شناسند.

کارکرد سیاسی تاج در دوره صفوی بسیار قابل‌توجه بود. پادشاهان صفوی با برسرگذاشتن تاج در روز جلوس، شروع پادشاهی خود را به‌طور رسمی اعلام می‌کردند. همان‌طور که در زمان شیخ‌حیدر، استفاده از تاج نشانه تعلق به طریقت صفوی بود، پس از تشکیل آن دولت، از تاج برای سنجش وفاداری زیردستان و صاحبان قدرت استفاده می‌شد. کسانی که مطیع دولت صفوی بودند، باید تاج را به‌عنوان نشانه انقیاد و وفاداری بر سر می‌گذاشتند، وگرنه سرکش و یاغی تلقی می‌شدند.

استفاده از تاج در ابتدا در انحصار قزلباش‌ها بود، ولی به‌تدریج تاجیک‌ها، ارمنی‌ها و گرجی‌ها هم از آن استفاده کردند. این تغییر، از یک‌ طرف بیان‌گر کاهش نفوذ قزلباش‌ها پس از شاه‌عباس اول و سهیم شدن گروه‌های دیگر در قدرت است و از طرف دیگر، از کم‌رنگ شدن جنبه‌های صوفیانه دولت صفویه و ابزاری شدن سمبل‌های آن حکایت دارد.

  1. 1. الحسینی القمی، قاضی احمدبن شرف الدین الحسین، خلاصه‌التواریخ، تصحیح احسان اشراقی، 2 جلدی، تهران: دانشگاه تهران، 1383.

    2. الحسینی سوانح نگار تفرشی، ابوالمفاخربن فضل الله، تاریخ شاه صفی، تصحیح محسن بهرام‌نژاد، به انضمام تاریخ زمان نواب رضوان مکان تالیف محمدحسین الحسینی التفرشی، تهران: میراث مکتوب، 1388.

    3. افوشته‌ای نطنزی، محمودبن هدایت‌الله، نقاوه الآثار فی ذکرالاخیار، به اهتمام احسان اشراقی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1373.

    4. امینی هروی، امیرصدرالدین ابراهیم، فتوحات شاهی، تصحیح و تعلیق و توضیح و اضافات محمدرضا نصیری، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1383.

    5. بوداق منشی قزوینی، جواهرالاخبار، تصحیح محسن بهرام‌نژاد، تهران: میراث مکتوب، 1378.

    6. بیات، اروج‌بیک، دون ژوان ایرانی، ترجمه مسعود رجب‌نیا، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1338.

    7. تاورنیه، سفرنامه، ترجمه ابوتراب نوری، اصفهان: انتشارات کتابخانه سنایی و کتاب‌فروشی تأیید، 1369.

    8. ترکمان، اسکندربیگ، تاریخ عالم آرای عباسی، به کوشش ایرج افشار، 2 جلدی، تهران: امیرکبیر، 1382.

    9. جهانگشای خاقان، مقدمه و پیوست‌ها الله دتا مضطر، اسلام‌آباد: مرکز تحقیقات ایران و پاکستان، 1364.

    10. حسینی استرآبادی، میرحسین‌بن‌مرتضی، تاریخ سلطانی (از شیخ صفی تا شاه صفی)، به کوشش حسین اشراقی، تهران: انتشارات علمی، 1364.

    1. حسینی جنابدی، میرزا بیگ حسن، روضه‌الصفویه، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران: بنیاد موقوفات محمود افشار، 1378.

    12. خواجگی اصفهانی، محمدمعصوم، خلاصه‌السیر، تهران: انتشارات علمی، 1368.

    13. خواندمیر، امیرمحمود، تاریخ شاه‌اسماعیل و شاه‌طهماسب صفوی (ذیل حبیب‌السیر)، تصحیح محمدعلی جراحی، تهران: نشر گستره، 1370.

    14. دلاواله، پیترو، سفرنامه، ترجمه شعاع‌الدین شفا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1384.

    15. دنبلی، عبدالرزاق، بصیرت نامه، به کوشش یدالله قائدی، بی‌جا، انتشارات آناهیتا، 1369.

    16. دن گارسیا فیگوئروآ، سفرنامه، ترجمه غلامرضا سمیعی، تهران: نشر نو، 1363.

    17. رستم الحکما، محمدهاشم آصف، رستم‌التواریخ، به اهتمام عزیزاله علیزاده، تهران: فردوسی، 1380.

    18. روملو، حسن بیگ، احسن التواریخ، تصحیح عبدالحسین نوائی، 3 جلدی، تهران: اساطیر، 1384.

    19. سانسون، مارتین، سفرنامه، ترجمة دکتر تقی تفصلی، تهران: چاپخانه زیبا، 1346.

    20. سفرنامه‌های ونیزی‌ها، ترجمه منوچهر امیری، تهران: انتشارات خوارزمی، 1381.

    21. شاردن، جان (ج 1-1349، ج‌2-1349، ج‌3-1336، ج‌4-1336، ج‌7-1345، ج‌8-1345، ج‌9-1345): سفرنامه، ترجمه محمدعباسی، تهران: امیرکبیر، 10 جلدی.

    22. شاملو، ولی قلی‌بن‌داوود قلی، قصص الخاقانی، تصحیح و پاورقی سیدحسن سادات ناصر، تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1371.

    23. عالم آرای شاه‌اسماعیل، تصحیح اصغر منتظر صاحب، تهران: انتشارات علمی فرهنگی، 1384.

    24. عالم آرای شاه طهماسب، به کوشش ایرج افشار، دنیای کتاب، بی‌جا، 1370.

    25. عالم آرای صفوی، به کوشش یدالله شکری، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1350.

    26. فلسفی، نصرالله، زندگانی شاه عباس اول، 4 جلدی، تهران: دانشگاه تهران، 1344.

    27. فیدالگو، گرگوریوپریرا، گزارش سفیر کشور پرتغال در دربار شاه‌سلطان‌حسین، ترجمه از زبان پرتغال ژان اوبن، ترجمه پروین حکمت، تهران: دانشگاه تهران، 2537 شاهنشاهی.

    28. لاهوری، قاسم‌بن‌عبدالستار، مجالس جهانگیری، تصحیح، مقدمه و تعلیقات عارف نوشاهی و معین نطنزی، تهران: میراث مکتوب، 1385.

    29. قزوینی، ابوالحسن، فوایدالصفویه، تصحیح میراحمدی، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1367.

    30. کارری جملی، جووانی فرانچسکو، سفرنامه، ترجمه دکتر عباس نخجوانی و عبدالعلی کارنگ، تبریز: انتشارات اداره کل فرهنگ و هنر آذربایجان شرقی، 1348.

    31. کمپفر، انگلبرت، سفرنامه کمپفر به ایران، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران: خوارزمی، ‌1363.

    32. ممبره، میکله، سفرنامه، ترجمه دکتر ساسان طهماسبی، اصفهان: بهتا پژوهش، 1393.

    33. موسوی فندرسکی و میرابوطالب، تحفه العالم، به کوشش رسول جعفریان، تهران: کتابخانه موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، ‌1388.

    34. میرزارفیعا، دستورالملوک، به کوشش و تصحیح محمداسماعیل مارچینکوفسکی، ترجمه علی کردآبادی، تهران: مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی، 1385.

    35. میرزاسمیعا، تذکره الملوک، به کوشش سیدمحمد دبیرسیاقی، ترجمه مسعود رجب نیا، تهران: امیرکبیر، 1378.

    36. نصیری، میرزاعلی نقی، القاب و مواجب دوره سلاطین صفویه، تصحیح یوسف رحیم‌پور، مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد، 1372.

    37. نوائی، عبدالحسین، شاه‌طهماسب صفوی، مجموعه اسناد و مکاتبات تاریخی همراه با یادداشت‌های تفضیلی، تهران: ارغون، ‌1368.

    38. یوسف جمالی، محمدکریم، تاریخ تحولات ایران عصر صفوی، اصفهان: دانشگاه آزاد اسلامی واحد نجف‌آباد، 1385.