نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
نویسنده
چکیده
کلیدواژهها
پس از صلح امام حسن7 و قیام امام حسین7 ، جامعة شیعی با توجه به سلیقههای موجود در آن، شاهد بروز مشیهای متفاوتی بوده است. امام باقر7 در روایتی ظریف، تشتت آرا و تفاوت موضعگیریهای شیعیان (به معنای اعم) را در مقابل پیشوایانشان ـ که همان ائمه: باشند ـ به تصویر میکشند. ایشان میفرمایند: به خدا قسم، کاری که حسنبنعلی8 انجام داد، از آنچه خورشید بر آن میتابد، برای این مردم بهتر بود... آنها [از امام حسن7 ، اعلام] جهاد را خواستند، ولی هنگامی که جهاد به همراه حسین7 بر آنها واجب شد، گفتند: پروردگارا! چرا بر ما جهاد واجب کردی؟ ایکاش تا فرصتی نزدیک آن را به تأخیر میانداختی...» (کلینی، ج8، 1413ق، ص33). در این روایت، تطبیقی واضح بین طیفهای مختلف از پیروان ائمه اطهار: را در میزان ولایتمداری و پیرویشان از امام عصر خود میبینیم؛ تطبیق کسانی که برای دست کشیدن از جنگ، به امام حسن7 اعتراض میکردند، بر کسانی که در آیة (أَ لَمْ تَرَ إِلَی الذینَ قیلَ لَهُمْ کُفوا أَیْدِیَکُمْ وَأَقیمُوا الصلاةَ وَآتُوا الزکاةَ) (نساء: 77) سرزنش شدهاند؛ و تطبیق کسانی که هنگام وجوب جهاد، پا پس کشیدند، بر کسانی که در فراز دیگر همان آیه (فَلَما کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَریقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ الناسَ کَخَشْیَةِ اللهِ أَوْ أَشَد خَشْیَةً وَقالُوا رَبنا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتالَ لَوْلا أَخرْتَنا إِلی أَجَلٍ قَریبٍ) سرزنش میشوند.
ابتکار عمل در قیامهای شیعی دورة بنیامیه به دست شاخة حسینی علویان، یعنی زید (م 122 ق) و فرزندش یحیی (م 126 ق) بود؛ اما قیامهای سیاسی ـ نظامی شیعی در دورة عباسیان، به شاخة حسنی علویان منتقل شد. حسنیان در برابر حکومت دو موضع متفاوت گرفتند. بیشتر آنان به همراه عبداللهبنحسن7 و فرزندانش در برابر عباسیان قرار گرفتند. آنان بیشتر تحت تأثیر شعار زیدبنعلی7، مشروعیت حکومت را فقط از آن فرزندان فاطمه3 میدانستند که طبیعتاً منحصر در نسل امام حسن7 و امام حسین7 میشد. (صفری فروشانی، 1388، ص61). عدة کمی نیز، از جمله حسنبنزیدبنحسن7 و جعفربنحسنبنحسن7 برخلاف جریان حسنیان، با عباسیان همراه شدند (کاتب واقدی، ]بیتا[، ج4، ص7 نیز ر.ک: ابن عساکر، 1419ق، ج27، ص368). حسنیان متأثر از آموزههای زیدیه، امر به معروف و نهی از منکر را در هر شرایطی واجب میدانستند. از سوی دیگر، به آموزة تقیه چندان اعتقاد نداشتند (آموزهای که امامان شیعه سخت بدان معتقد و امامیه در تلاش برای پایبندی به آن بودهاند)؛ از این رو، بهمحض به دست آوردن کوچکترین موقعیتی، در برابر حکومت عباسی قیام میکردند (اصفهانی، 1349، ص81-63 به نقل از: صفری فروشانی، 1388، ص62). فراگیر شدن این نظریه موجب از بین رفتن انسجام شیعیان حول ائمة معصومین و چنددستگی میان اقلیت شیعه در طول تاریخ آن شده است. از جمله حسنیانی که برضد خلافت عباسی در دورة دوم تاریخ اسلامی قیام کردند، حسینبن علیبن حسن (مثلث) بن حسن (مثنی) بن حسنبن علیبن ابیطالب7 معروف به صاحب فخ، نبیرة امام حسن مجتبی7 و امام آن زمان زیدیان (طبری،۱۴۰۳ق، ج۶، ص۴۱۰)، در عصر موسی الهادی، خلیفة عباسی بود. وی به سبب اهانت و شدت گرفتن ستم والی مدینه، عمربن عبدالعزیزبن عبداللهبن عمربن خطاب، بر آل علی7، در مدینه برضد خلافت عباسی قیام کرد و در ابتدا موفقیتهایی بهدست آورد؛ اما سرانجام شکست خورد و در هشتم ذیالحجه 169 ق (ژوئن 786)، پای کوه البارود در «فخ»،[1] موضعی در نزدیکی مکه، همراه با یارانش شهید شد (Veccia Vaglieri, p.1986). یحیی و برادرش ادریس، فرزندان عبدالله، از این قیام جان سالم بهدر بردند. یحیی به یمن رفت و برای مدتی در آنجا اقامت گزید؛ سپس روانة ری و خراسان شد و دعوت خود را آشکار کرد. پس از مدتی با هارونالرشید صلح کرد و از او اماننامه گرفت. سرانجام، هارون با ادعای خدشهدار بودن متن اماننامه، آن را باطل اعلام کرد و در سال 184ه.ق یحیی را در زندان کشت (طبری، 1403ق، ج8، ص192 و 193/ ج5 ص25/ ابن خلدون، 1979م، ج3، ص215/ اصفهانی، 1349، ص 431 به بعد / ابن اثیر، 1380، ج6، ص90/مسعودی، 1377ق، ج33، ص263).
روششناسی مطالعه یا استراتژی تحقیق، به چگونگی برنامهریزی و اجرای تحقیق مربوط میشود. این امر به معنای انتخاب روش مناسب تحقیق و یافتن نحوة بهکار بردن آن در حوزة مورد مطالعه است (گیدنز، 1387، ص716). دستیابی به ماهیت سیاسی ـ فکری قیام فخ در این پژوهش، به دو روش صورت گرفته است:
1-1. مطالعة اسنادی
پژوهش اسنادی (Documentary Study)، در واقع یکی از فراگیرترین روشهایی است که به شکلهای گوناگون در گردآوری دادهها استفاده میشود (همان، ص733). اسنادی که در تحقیق استفاده میشوند، عملاً همیشه شامل اطلاعات و نتایجی است که نویسندگان قبلی در حوزة مورد بحث فراهم کردهاند. در بسیاری از تحقیقات، به همان اندازه که به تهیة دادههای کاملاً جدید توجه میشود، به گردآوری و تحلیل اطلاعات از کارهای دیگران نیز ابراز علاقه میشود (همان).
بنابراین در این پژوهش، به مهمترین منابع تاریخی، اعم از متن نامهها، سخنرانیها و...، یا منابع پژوهشی موجود مانند کتب، تحقیقات، پژوهشهای تحلیلی و پایگاههای اطلاعرسانی، و نیز دایرةالمعارفهای اسلامی، رجوع شده است. همچنین به مطالعة کتب تحلیلی از زندگانی ائمة معصومین:، بهویژه امام موسی کاظم7 و مقالات متنوع گزارشی-تحلیلی پرداخته شده و همانگونه که ذکر شد، رجوع به مخزن اصلی قیامها و نهضتهای شیعی در تاریخ اسلام، نقش اساسی را ایفا کرده است.
1-2. مطالعة تطبیقی
ساختن الگویی از مطالعه، بر مبنای یک اصل موضوعی یا مفهوم کلی، که بهعنوان پیشفرض تفسیر پدیدة موضوع تحقیق انتخاب شده است، آغاز میشود (کیوی، 1385، ص150). این الگو، با استدلال منطقی، فرضیهها، مفاهیم و شاخصهایی را میسازد که دادههای مشاهدهشده باید آنها را تأیید کنند (همان).
در پژوهشهای تاریخی، دادههای موجود بیحدوحصرند (ببی، 1387، ص684). در ابتدای یک پژوهش تاریخی، این نکته را باید به یاد داشته باشیم که مورخان ممکن است آنچه را که شما میخواهید بررسی کنید، گزارش کرده باشند. بنابراین تحلیل آنان میتواند زمینة اولیه را به شما عرضه کند و سکوی پرش برای تحقیقی عمیقتر باشد (همان). سرانجام برای دستیابی به نتیجهای فراتر از نتیجهگیریهای دیگران، و بررسی برخی از «دادههای خام» و ارائة نتیجة نو، ضروری است که از روش مطالعة تطبیقی ـ تاریخی استفاده شود (همان، ص685).
در روند پژوهشهای تاریخی، نمیتوان به دقیق بودن برخی مدارک، اعم از رسمی و غیررسمی، و دست اول و دست دوم، اعتماد کرد. آنچه پژوهشگر را از خطا دور میدارد، تکرار است. در پژوهش تاریخی، «تأیید» (Corroboration) از اهمیت شایان توجهی برخوردار است؛ یعنی هرگاه چند منبع بهطور یکسان به مجموعهای از «واقعیتها» اشاره کنند، اعتماد شما بهطور قابل ملاحظهای به آنها بیشتر میشود (همان، ص686).
در پژوهش حاضر، پیشفرض تفسیری از قیام فخ، وجود الگوی کربلای حسینی7 است. در این الگو، دادههای موجود دربارة حادثة فخ که در چند منبع قابل اعتماد آمده باشد، گردآوری شده و سپس مورد آزمایش و اعتبارسنجی قرار گرفته است. ازاینرو، ماهیت سیاسی ـ اجتماعی قیام فخ، بر اساس ماهیت سیاسی ـ اجتماعی قیام کربلا به رهبری امام معصوم 7 و چگونگی تعامل رهبر این قیام با امام عصر7 خود ارزیابی خواهد شد.
در آغاز مناسب است برخی واژگان مورد توجه قرار گیرد تا بر اساس تعریف و تبیینی که از آنها وجود دارد، فرایند بحث پیگیری شود و از برداشتهای متفاوت در خوانش تحقیق پرهیز گردد.
ماهیت به معنای حقیقت چیزی مستعمل است (دهخدا، 1377، ص20061). ماهیت یک جنبش، به اندیشه و تفکر حاکم بر آن بسیار ارتباط دارد؛ بهویژه اگر آن جنبش جایگاه سیاسی و دینی داشته باشد. جنبش شهید فخ، جایگاه سیاسی و دینی مهمی داشت و زمینة یک تحول را فراهم ساخت. بنابراین، در بررسی ماهیت سیاسی این نهضت، از دو محور مهم در چهارچوب شرایط سیاسی اجتماعی حسینبنعلی، صاحب فخ، سخن خواهد رفت؛ اما پیش از ورود به این بحث، مبنای زیدیه در باب امامت مطرح خواهد شد تا زوایای پنهان تحلیل رویدادهای این قیام و دیگر قیامهای حسنی را روشن کند.
مذهب زیدیه بر وجوب عقلی امامت، بهمثابه فرعی از فروع دین استدلال
میکند. به نظر پیروان زیدبنعلی7، امامت، ریاست عامه، و از واجبترین و
مهمترین واجبات است و به دو شیوه تحقق مییابد: نخست از طریق «تعیین»
که جز در اهلبیت: امکان ندارد؛ دوم از راه «ترشیح»، و معنای ترشیح آن
است که مردم یکی از آلالبیت (فرزندان امام حسن و حسین8) را که واجد بیشترین شروط امامت است و دیگران را به اطاعت خدا دعوت میکند، به امامت برگزینند.
زیدیه معتقد به امامت علیبنابیطالب7 هستند، اما امامت او را نه از طریق نص و تصریح پیامبر9 به اسم و شخص، بلکه از آن روی مشروع و مسلم میدانند که هم بیشترین شرایط امامت را داشت و هم مدعی این مقام بود و مردم را به امامت خویش فراخواند.
زیدیه به عصمت امامان و اندیشة تقیه، آنگونه که در شیعة دوازدهامامی مطرح است، معتقد نیستند و برخی از آنها بر درستی خلافت ابوبکر و عمر ایمان دارند. شیعة زیدی، شجاعت و قیام را شرط اساسی امام میداند و چنین میاندیشد: کسی که در خانه نشسته، صورت خود را میپوشاند و از جهاد پرهیز میکند، شایستة امامت نیست؛ بلکه امام همان کسی از آلالبیت است که قیام میکند و مردمان را به کتاب خدا و سنت پیامبر9 فرا میخواند و در این راه بهشهادت میرسد و کس دیگری بهجای او قیام میکند؛ زنجیرة این امامان مجاهد تا پایان دنیا تداوم خواهد داشت (الزین، 1985م/ 1405ق، ص177-178 و ص181).
بر اساس گزارشهای بهجای مانده، حسینبنعلی معروف به شهید فخ، مردم را اینگونه به بیعت با خود فرامیخواند: «ادعوکم الی الرضا من آل محمد و علی أن نعمل فیکم بکتاب الله و سنة نبیه والعدل فی الرعیة، والقسم بالسویة» (اصفهانی، 1349ق، ص378). او در این دعوت، بر دو نکته تأکید کرده است: نخست اینکه در صورت پیروزی، حکومت را به اهلبیت میسپرد؛ دوم اینکه عدالتگرایی را ـ که با مفهوم «تقسم بالسویه» عنوان میشد ـ به عنوان شعار خود مطرح کرده است (جعفریان،1381، ص250). بر این اساس میتوان ماهیت جنبش شهید فخ را ماهیتی دینی، سیاسی و اجتماعی دانست که درصدد واگذاری حکومت به افراد شایسته و برحق و مورد رضایت رسول خدا9 و خاندان او و نیز اجرای عدالت برای رفاه و آسایش مردم است.
جنبش واژهای است فارسی و اسم مصدر فعل «جنبیدن» و به معنای حرکت و در مقابل آرام و سکون است (دهخدا، 1377، واژة «جنبش»). در دایرة المعارف دموکراسی، جنبش این گونه تعریف شده است: به آن دسته از اقدامهای جمعی گفته میشود که تشکیلات منظم و کاملی ندارند و گروههای بدون نماینده یا کسانی که مدعی نمایندگی این گروههایند، به ارتباط مداوم با نخبگان، مقامات یا دیگر گروهها مبادرت میکنند (لیپیست، 1383، ص547). رهبران جنبشهای تاریخی نیز مثل فعالان جنبشهای سیاسی جدید، دست به اقدام جمعی هماهنگ برضد مخالفان میزدند (همان).
اقدام جمعی، ویژگی جامعة بشری است و قدمت آن به زمان بروز تضادهای اجتماعی، یا در واقع همان زمانی میرسد که میتوان گفت جامعة بشری پیدا شده است (همان، ص549). البته اینگونه اقدامها معمولاً خواستهای مردم عادی را مستقیماً در محل بیان میکردند؛ پاسخی محدود به اعتراضهای فوری میدادند؛ به مقابله با مخالفان برمیخاستند؛ و تقریباً هیچگاه در پی متحدی در میان دیگر گروهها یا نخبگان سیاسی نبودند (همان).
حاصل این وضع، وقوع طغیانهای پیاپی بود که بهندرت متشکل و سازمانیافته، و معمولاً کوتاه و گذرا بودند و دورههای انفعال و رخوت در پی داشتند. این طغیانها موجب شکلگیری اقدامات جمعی حاد شدند؛ اما جنبش اجتماعی سراسری نبودند (همان). جنبش اجتماعی را میتوان کوشش دست جمعی برای پیشبرد منافع مشترک، یا تأمین هدفی مشترک از طریق عمل جمعی خارج از حوزة نهادهای رسمی تعریف کرد. از آنجا که میان انواع گوناگون جنبش تفاوت وجود دارد، این تعریف باید کلی باشد (گیدنز، 1387، ص679). انواع جنبشها را از دیدگاه آنتونی گیدنز میتوان این گونه تقسیمبندی کرد: جنبشهای دگرگونساز؛ جنبشهای اصلاحطلب؛ جنبشهای تغییردهنده؛ و نهایتاً جنبشهای رستگاریبخش. میتوان مدعی شد که جنبش و حرکت شهید فخ، از نوع «جنبش رستگاری بخش» بوده است. گیدنز در تعریف این قسم از جنبشها میگوید: جنبشهای رستگاریبخش درصدد نجات افراد از آن شیوة زندگیاند که فاسدکننده پنداشته میشود (همان، ص681). جنبش در اصطلاح، به معنای حرکت و «نهضت»، و معادل لاتین آن «Movement» است. اصطلاح «جنبش» عمدتاً در علوم سیاسی استفاده شده است. صاحبنظران معاصر برای حرکتهای سیاسی حسنیان، اصطلاح «ثوره» را به کار بردهاند. (الهیزاده، 1385، ص46).
در این پژوهش، «قیام» به معنای ایستادگی چند نفر یا جمعی از افراد برای احقاق حق درنظر گرفته شده، که بیشتر برضد حکومت و قوانین حاکمه است. اصولاً از یک نگاه، دو نوع قیام قابل تصور است: نخست قیامی که تعداد حاضران در آن، واقعاً انگشتشمار بوده و سرانجامی تراژیک داشتهاند. این دسته، قیامهایی را شامل میشود که برای دورههای بعد، حالت اسوه و الگو به خود میگیرند. برای نمونه در تاریخ ایران، قیام کاوة آهنگر چنین حالتی پیدا کرده است. این تصویری است که فردوسی از آن برای ما ارائه کرده است و قاعدتاً باید تا روزگار وی همچنان در اذهان پابرجا بوده باشد. در ادبیات اسلامی، بهویژه ادبیات شیعی نیز قیام امام حسین7 حالت نوعی الگو و اسوه یافته است؛ یعنی از حالت یک واقعه در یک زمان درآمده، تعمیم یافته و نوعی بیزمانی یا فرازمانی در آن لحاظ شده است.
نوع دیگر قیام، قیامی است که با توجه به اهداف خود در یک مقطع تاریخی انجام میگیرد و پروندهاش همانجا بسته میشود؛ چه موفق باشد، چه ناموفق. (جعفریان، 1381، ص248) ازاینرو پژوهش دربارة این نوع قیامها، در قالب پژوهشهای تاریخی قرار خواهد گرفت. در این پژوهش، قیام امام حسین7 بهعنوان الگو، سنجه و سنگ محکی برای ارزیابی قیام شهید فخ استفاده شده است.
فَخّ، محلی است در شش کیلومتری جنوب مکه (حموی، [بیتا]، ج4، ص237). امروزه آن را خیابان شهدا مینامند. حسینبن علیبن حسنبن حسنبن حسنبن علیبن ابیطالب، رهبر قیامی بود که در این منطقه با حکومت عباسی جنگید. مادر او زینب، دختر عبداللهبنحسن بود و پدر و مادرش را به دلیل عبادات مستمر و طولانیشان «زوج صالح» مینامیدند (اصفهانی، 1349، ص431). حسین در حدود سال 128ق متولد شد (حسنی، 1423، ص463). دوران زندگی او با دورة امام کاظم7 و دوران خلافت عباسیان همراه بوده است و قیام او در اوایل خلافت هادی عباسی اتفاق افتاد. (طبری، 1375، ج8، ص187 و 213 / مسعودی، 1377 ق، ج3، ص335/ مقدسی، 1926م، ص99).
در برابر امویان چند گروه قرار داشتند که حسینیان، حسنیان و عباسیان از مهمترین آنان بودند. حسینیان فرزندان و نوادگان امام حسین7 بودند که فرقة امامیه به امامت فرزندان او باور داشتند؛ هرچند برخی از نوادگان ایشان نیز ادعای رهبری داشتند و قیام کردند. عباسیان، فرزندان عبداللهبنعباس بودند که پس از رسیدن به قدرت، بیش از پنج قرن بر قسمت اعظم دنیای اسلام فرمانروایی کردند و به نظر برخی، خلافت آنان به دو دوره تقسیم شده است: دورة اول (132-334ق) و دورة دوم (334-656ق) (Lewis, 1989, p.17) گرچه نظر درست آن است که به پنج دوره تقسیم میشود. آنان در آغاز، در برابر حکومت امویان قرار گرفته بودند و پس از به قدرت رسیدن، جنبشهایی از سوی فرزندان و نوادگان امام حسن7 که به حسنیان مشهور شدند، در برابر آنان پدید آمد.
اصطلاح «حسنیان» به لحاظ تاریخی، به فرزندان امام حسن7، برای بازشناسی از فرزندان امام حسین7 (حسینیان) اطلاق میشود (Deverdun, Vol.3, 1979, p.256). نسب حسنیان، به زیدبنحسن7 برمیگردد. از لحاظ تاریخی، این اصطلاح بیشتر برای فرزندان حسنبنحسن7 کاربرد داشته است؛ زیرا ایشان در حوداث و رویدادهای تاریخی و سیاسی سدههای نخستین اسلامی، صاحب نقش بودند و موفق شدند حکومتهایی در مغرب و یمن تأسیس و مبانی عقاید فرقة زیدیه را تدوین کنند. این اصطلاح تازهای نیست که معاصران ابداع کرده باشند؛ بلکه در همان زمان، یعنی قرن دوم هجری، دربارة قیامکنندگان حسنی بهکار میرفت (الهیزاده، 1389، ص47). در برخی پژوهشها، مدارک تاریخی برای وجود اصطلاح «بنیالحسن» یا حسنیان گردآوری شده است که چند مورد ذکر میشود:
عبداللهبنمصعب زبیری (از بیعتکنندگان با نفس زکیه) خطاب به او ابیاتی گفت؛ از جمله این بیت:
قوموا ببیعتکم ننهض بطاعتنا ان الخلافة فیکم یا بنی حسن
(اصفهانی، 1349ق، ص477)
غالببنعبدالله عثمانی نیز در یکی از مراثی خود برای نفس زکیه و ابراهیم، اصطلاح «بنیالحسن» را بهکار برده است:
امست بلاقع من بنی الحسن بن فاطمه الارشد
(همان، ص385)
در مرثیهای دیگر از شاعری نامعلوم برای حسینبنعلی (شهید فخ) نیز این اصطلاح آمده است:
یا عین بکی بدمع منک منهمر فقد رایت الذی لاقی بنو حسن
(حموی، [بیتا]، ص481)
اهلبیت7 نیز اصطلاحی تاریخی، قرآنی، حدیثی و کلامی است که معنای آن، «خانوادة پیامبر9» است (ابنمنظور،۱۳۶۴، ص253/ فیروزآبادی، 1412ق، ص486). «اهل» کلمهای است که برای انسان، قبیله، شهر، دین، خانه و حکومت بهکار میرود. و مصغر «آل» است. «اهلبیت» به معنای کسانی است که نسب خانوادگی، وسیلة جمعشان است (راغب اصفهانی، 1362، ص30).
در متون تاریخی، خبری که نشانگر استفادة شایع اصطلاح «اهلبیت» پیش از اسلام باشد، وجود ندارد؛ ولی پس از اسلام، به ویژه پس از نزول آیات 32ـ34 سورة احزاب، این اصطلاح دربارة حضرت علی7 و فاطمه3 و فرزندان آن دو بهکار رفته است.
پس از قرن اول و با وجود استفادة زودگذر عباسیان از این اصطلاح برای خود، از لحاظ تاریخی، تنها گروهی که این اصطلاح یا مفهوم را با عنوان یک استراتژی و شعار برای خود بهکار برده و بیشتر درصدد بهرهگیری سیاسی از آن بر ضد جریانهای حاکم و غاصب بوده و معمولاً هنگام بیان حقانیت یا تظلم از آن استفاده کردهاند، علویان (حسنیان و حسینیان) از نسل فاطمه3 بودهاند (الهیزاده، 1385، ص58).
حسنیان این اصطلاح را در معنای نسبی آن و به معنای نسل پیامبر9 بهکار میبردند، ولی حسینیان آن را به دستة معینی از نسل فاطمه3 محدود میدانستند. استفادۀ فراوان امامان شیعه: از این اصطلاح دربارة خود، در احادیث آشکار است. از جمله، در باور شیعیان، مقصود از اهلبیت در احادیثی چون حدیث ثقلین، حدیث سفینه و حدیث نجوم، امامان دوازدهگانهاند؛ زیرا به دلایل عقلی و نقلی، منزلتی که در این احادیث آمده، تنها برای آنان ثابت است؛ چنانکه جمعی از اهلسنت هم به آن تصریح کردهاند. شیعیان بر اساس دلایل یادشده و شواهدی که در تاریخ اسلام آمده است، معتقدند که واژة اهلبیت: صرفاً به چهارده معصوم اطلاق میشود و بنابر آن شواهد، حتی همسران پیامبر خدا9 نیز داخل در مفهوم اهل بیت: نیستند؛ هرچند بهعنوان همسر پیامبر خدا9 جایگاه آنان محفوظ است. فراوانی کاربرد اصطلاح اهلبیت یا مفهوم آن، در سخنرانیها، نامهها و دعوتهای قیامکنندگان حسنی دیده میشود و قیام حسینبنعلی (صاحب فخ) در پژوهش حاضر، مؤید این سخن است.
مهمترین نگرانی و تهدید خلافت عباسیان، جنبش علویان بود. این جنبش از ابتدای خلافت بهوجود آمد و علویان با موروثی شدن خلافت در خاندان عباسی، به مبارزه با آن پرداختند. در سال 144ق خلیفة عباسی بسیاری از حسنیان را در حالی که غل و زنجیر به پا و گردن داشتند، از زندان مدینه به زندانهای عراق منتقل کرد، منصور در سال ۱۴۵ق پایتخت خود را از هاشمیه در نزدیکی کوفه که مرکز تجمع هواداران علویان بود، به بغداد انتقال داد. پس از تشکیل حکومت عباسی، حسنیان دو موضع متفاوت دربرابر آن حکومت اتخاذ کردند. بیشتر آنان به همراه عبداللهبنحسن7 و فرزندانش در مقابل عباسیان قرار گرفتند و عدة کمی، از جمله حسنبنزیدبن حسن7 و جعفربنحسنبنحسن7 با آنان همراه شدند (کاتب واقدی، ]بیتا[، ج4، ص7/ نیز ر.ک: ابنعساکر، 1419ق، ج27، ص368).
از جمله حسنیانی که در برابر حکومت عباسی قیام کرد، ابوعبدالله حسینبنعلی بنحسن (مثلث) بن حسن (مثنی) بن حسنبن علیبن ابیطالب7 از بزرگان بنیحسن7 در عصر حکومت موسی الهادی بود. تا زمانی که مهدی، پدر هادی عباسی خلافت داشت، وضعیت حسنیان مناسب بود؛ اما با مرگ مهدی و روی کار آمدن هادی، وضعیت دگرگون شد. وی عمربن عبدالعزیزبن عبداللهبن عمربن خطاب را به ولایت مدینه منصوب کرد. وی بر علویان بسیار سختگیری میکرد؛ بهگونهای که در این برهه از زمان، احساس نارضایتی شدیدی در علویان ایجاد شد. بر اساس شواهد تاریخی، میتوان به مواردی از دلایل عینی ایجاد این نارضایتی اشاره کرد. برای نمونه، حسینبنعلی صاحب فخ، به راحتی به دربار مهدی عباسی رفت و آمد میکرد و مطالبات خود را به خلیفه عرضه میداشت؛ حتی میتوان مدعی شد رابطة وی با خلفای عباسی قبل از هادی، حسنه بود و ظاهر امر نشاندهندة پذیرش خلافت عباسیان از سوی وی بوده است؛ اما با اعمال فشارهای خارجی ناشی از سیاست خلیفة وقت عباسی بر علویان، این حسن ارتباط به تنشی جدی بین آن دو به نمایندگی از دو تفکر مختلف در جامعة اسلامی آن روز تبدیل شد و نارضایتیها به سمت هادی عباسی سوق پیدا کرد. سختگیریهای حاکم مدینه چنان زیاد شد که تکاپوی هرچه بیشتر علویان برضد دستگاه حکومتی آن روز را برانگیخت و دامنة این جنبش تا شوریدن بر ضد هادی خلیفة عباسی پیش رفت؛ حسینبنعلی، رهبر این جنبش، ابتدا موفقیتهایی را بهدست آورد. اما سرانجام شکست خورد و در هشتم ذیالحجه سال 169ق در «فخ» همراه با یارانش شهید شد. یحیی و برادرش ادریس که از فرزندان عبداللهبن حسن7 بودند، از این قیام جان سالم بهدر بردند. یحیی به یمن رفت و برای مدتی در آنجا اقامت گزید؛ سپس روانة ری و خراسان شد و دعوت خود را آشکار کرد. پس از مدتی، با هارونالرشید صلح کرد و از او اماننامه گرفت. سرانجام، هارون با ادعای خدشهدار بودن متن اماننامه، آن را باطل اعلام کرد و در سال184ق وی را در زندان کشت (طبری، 1375، ج8، ص192 و 193/ ج5، ص25/ الاعلام، ج2، ص264/ ابن خلدون، 1979م، ج3، ص215/ اصفهانی، ص431 به بعد/ ابناثیر، 1380، ج6، ص90 / مسعودی، 1377ق، ج33، ص263) ادریس نیز راه مغرب را درپیش گرفت و در آنجا دولت ادریسیان را بنیان نهاد.
مورخان برآناند که انگیزة قیام صاحب فخ، به شکنجههای هولناک و ستم فراوانی برمیگردد که وی شاهد آن بوده است. موسی الهادی، خلیفة عباسی که مردی تندخو، سنگدل و بداخلاق بود (مسعودی، 1377ق، ج 3،ص 335)، عمربنعبدالعزیز، نوة عمربن خطاب را که به مخالفت و دشمنی با امیرالمؤمنین علی7 و آل او شهرت داشت، بر مدینه گمارده بود (ابنطباطبا، ص171/ یعقوبی، 1374، ج3، ص136). و در خوار ساختن علویان و ستم بر آنان تندروی میکرد و هر روز از آنان تعهد میگرفت که نزد وی حاضر شوند تا خود شخصاً بر آنها نظارت داشته باشد و هر یک از علویان را ضامن دیگری قرار داده بود تا بهموقع یکدیگر را نزد وی حاضر سازند. در جریان سرپیچی علویان از این قانون، حاکم مدینه برخورد تند و ناشایستی را با آل علی7 انجام داد (قرشی، ۱۳۶۸، ج1، ص520) این سیاستها، اثر اقدامات اندک دورة مهدی را که برای بهبودی روابط میان دو خاندان بهوجود آمده بود، ازبین برد و دوباره تنش میان علویان و عباسیان برقرار شد.
این رویدادها و هتک حرمتها به علویان، انگیزه و عامل اصلی قیام فخ و مخالفت وی با حکومت شد (اصفهانی، 1349، ص297/ طبری، 1375، ج8، ص193). از سوی دیگر، ستم حاکمان عباسی بر ضد طالبیان، عاملی شد تا آنها نیز بیتوجهی را کنار نهند و آشکار کردن هویت واقعی وی را در دستور کار خود قرار دهند. در اخبار و روایات موجود، از جمله در المصابیح ابوالعباس حسنی و نیز در اخبار فخ احمدبنسهل رازی، نشانهها و شواهدی در زمینة برنامهریزیها و تلاشهای حسینبنعلی برای قیام در دوران مهدی وجود دارد. در سفر وی به بغداد و در ادامه به کوفه، عدة زیادی از شیعیان با او بیعت کردند. وی زمان حج را برای قیام درنظر گرفت و برای افراد مورد اعتماد خود در خراسان و جبل و دیگر نواحی، نامه نوشت (رازی، 1995م، ص284).
این گونه اخبار، بیانگر فعالیتهای سیاسی پنهان حسینبنعلی، دستکم در دوران خلافت مهدی عباسی است و میتوان گفت هدف اصلی حسین از عزیمت به عراق، دیدار با پیروان و هواداران عراقی خود بود. در واقع، طلبکاران او همان پیروانش بودند که درصدد تهیة زمینة قیام بودند و او آن مبالغ را برای امر دعوت، میان آنها توزیع کرده بود.
در ایام حج، گروهی از علویان با شعار «اُحد اُحد» که شعار علویان در قیامهایشان بود، وقت نماز صبح به مسجدالنبی وارد شدند. عبداللهبنحسن افطس، مؤذن را وادار کرد در اذان «حی علی خیر العمل» بگوید. والی با شنیدن این جمله در اذان، هراسان شد و دارالحکومه را رها کرد و گریخت (اصفهانی، 1349، ص446/ هارونی، ۱۳۸۷، ص94-95). حسین و یارانش موفق شدند مسجد مدینه را تصرف کنند و در آن مکان مستقر شوند. مردم نیز نماز صبح را به امامت حسین اقامه کردند (اصفهانی، 1349، ص446/ حسنی، ۱۴۲۲ق. ص471). حسین پس از نماز خطبهای خواند و مردم را به بیعت دعوت کرد. او گفت: من، که بر فراز منبر رسول خدایم، فرزند اویم. ای مردم! شما آثار رسول خدا را در سنگ و چوب میجویید و برای تبرک، آن را لمس میکنید؛ ولی پارة تنش را ضایع میسازید. او ادامه داد: من بر اساس کتاب خدا و سنت رسولش و بر اساس فرمانبرداری از او با شما بیعت میکنم و شما را به «الرضا من آل محمد» دعوت مینمایم و {تعهد میکنم} در میان شما بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبرش رفتار کنم و در میان رعیت، از روی عدل عمل، و بیتالمال را بهطور مساوی میان مردم تقسیم کنم. شما در همراهی با ما ثابتقدم باشید و با دشمنان ما بجنگید؛ اگر دیدید به وعدههای خود عمل کردیم، شما نیز به پیمان خود وفادار باشید؛ و اگر دیدید به وعدههای خود وقعی ننهادیم، بیعتی از ما بر گردن شما نخواهد بود (اصفهانی، 1349، ص450/ طبری، ، 1375، ج4، ص601).
در حدیثی در اصول کافی آمده است که حسینبنعلی، رهبر قیام، امام موسی کاظم7 را به بیعت دعوت کرد. امام فرمودند: ای پسرعمو! چیزی بر من تکلیف نکن...؛ زیرا ممکن است چیزی بگویم که مایل به گفتن آن نیستم.... (کلینی، 1413ق، ج1، ص366). بنابراین، حسین آن حضرت را رها کرد و خداحافظی نمود. امام نیز فرمودند: «ای پسرعمو! تو کشته خواهی شد... برخی مردم، در ظاهر مؤمناند و در باطن مشرک... انا لله وانا الیه راجعون....
نیروهای انقلابی موفق شدند پس از درگیری با سپاهیان عباسی، فرمانداری را به تصرف درآورند و بر خزانة بیتالمال مسلط شوند. در این گیرودار، فرصتطلبان و دزدان به بیتالمال دستبرد زدند و مقداری از اموال مسلمانان را بهسرقت بردند؛ اما بقیة آن، که بین ده تا هفتاد هزار دینار برآورد شده است، به دست حسین افتاد (طبری، 1375، ج4، 602/ ابراهیم حسن، 1964، ج2، ص139).
روز بعد، پیروان عباسیان بر حسین و یارانش شوریدند و از صبح تا ظهر، با آنان جنگیدند؛ ولی هیچ کدام بر دیگری غلبه نکرد. سرانجام حسین توانست عباسیان مدینه را شکست دهد و شهر را آرام کند (اصفهانی، 1349، ص448-449). پس از این، عدة زیادی از مردم مدینه، و مردمی از قبایل جهینه، مزینه، ضمره و غفار با حسین بیعت کردند. (حسنی، 1422ق، ص479/ رازی، 1995م، ص295) علویان، بجز موسیبن جعفر7 و حسینبن جعفربن حسنبن حسن، که برای بیعت عذر آوردند، همگی با حسینبنعلی بیعت کردند (اصفهانی، 1349، ص447 / محلی، 1423ق، ص323).
حسین و یارانش یازده روز در مدینه ماندند و به تجهیز سپاه و تهیة ساز و برگ پرداختند (طبری، ج4،ص597). آنان در این چند روز در مسجد نبوی ساکن بودند. در بیستوچهارم ذیالقعده سال169ق، حسین به همراه خاندان و یارانش که حدود سیصد نفر میشدند، با عجله به سمت مکه حرکت کردند و چون به فخ رسیدند، در آنجا اردو زدند. همان جا بود که سپاهیان عباسی به رهبری محمدبن سلیمانبن علی عباسی و عدهای دیگر از عباسیان، از جمله عباسبنمحمد و موسیبنعیسی پس از آگاهی از شورش علویان، در «ذیطوی» نزدیک مکه موضع گرفتند و این گونه مانع ورود حسین و سپاهیان به مکه و رسیدنشان به وعدهگاه «عرفات» شدند (همان، ص598).
محمد به حسین و یارانش امان داد؛ ولی آنها نپذیرفتند (همان، ص601). از سوی دیگر، حسینبنعلی مردی از یاران خود را فرستاد تا بر شتری سوار شود و سخنان او را به گوش سپاه عباسی برساند. حسین گفت: ای سیاهپوش! این حسینبنعلی، فرزند رسول خدا و فرزند پسرعموی اوست که شما را به سوی کتاب و سنت رسولش فرا میخواند حسین پیش از آغاز جنگ، در سخنانی به یاران خود روحیه داد و دو نتیجه را برای یارانش ترسیم کرد: پیروزی یا شهادت. سپس گفت: در نهایت ما پیروزیم (رازی، 1995م، ص148).
دو سپاه، در هشتم ذیحجه با هم رودررو شدند و نبرد آغاز شد. عباسیان با یک تاکتیک حسابشده سپاه حسین را به دام انداختند. پس از درگیری شدید بین دو طرف، حسین و بسیاری از یارانش بهشهادت رسیدند و گروهی از یاران او ازجمله ادریس و یحیی، پسران عبدالله محض، به میان حجاج رفتند و توانستند بگریزند (المحلی، 1423ق، ص599). بدنهای کشتگان تا سه روز روی زمین ماند و حیوانات درنده آنها را خوردند (مسعودی، 1377ق، ج3، ص336). حسین و یارانش انسانهای وارستهای بودند که حتی سپاهیان عباسی و فرماندهانشان نیز به این امر اذعان داشنتند (اصفهانی، 1349، ص455/ طبری، 1375، ج4، ص602). سرها و اسیران را نزد هادی بردند. وی دستور داد سر حسین را بر پل بغداد آویختند؛ سپس آن را به خراسان فرستاد (ابنحبیب، 1361ق ،ص493).
حسینبنعلی، شهید فخ، در سن 26سالگی بدون آنکه از او فرزندی مانده باشد، بهشهادت رسید؛ ولی برخی یاران او به اطراف متواری شدند. ادریسبنعبدالله به مغرب رفت و حکومت ادریسیان را تشکیل داد. برادرش یحیی نیز به دیلم گریخت و در آنجا قیام کرد. آیتالله خویی در معجم رجال حدیث، تمام احادیث مدح و ذم حسینبنعلی را ضعیفالسند دانسته؛ ولی دربارة توثیق یا مدح او مطلبی بیان نکرده و به سکوت گذشته است (خوئی، 1978م، ج6، ص41ـ42، ش3515) علامه شیخمحمد شوشتری، در قاموس الرجال مطلبی در توثیق یا قدح وی بیان نکرده؛ ولی چینش بحث و ذکر روایات مادحه نشان از تمایل ایشان به تأیید وی است؛ با این حال، از او با عنوان «قتیل فخ»، نه «شهید فخ» یادکرده است و بیان داشته که شیخ طوسی او را با عنوان صاحب فخ، نه قتیل فخ یاد کرده است (شوشتری، 1410ق، ج3، ص491ـ493) دعبل خزاعی، شاعر اهلبیت: دربارة شهدای این خاندان سروده است:
قُبورٌ بکوفان واُخری بطَیبة واُخری بفَخ نالَها صَلَواتی
واُخری بِأرضِ الجوزجانِ مَحلها واُخری بِباخَمری لدی الغَرَباتِ
قبورٌ لدی النهرین مِن أرض کربلا مُعَرسُهم منها بِشَط فرات
منبع |
قیام فخ (حسین صاحب فخ) |
منبع |
قیام طف (قیام کربلا) |
قیامها متغیرها |
|
قیام فخ بدون همراهی و حضور امام موسی کاظم7 صورت گرفته است. |
الفتوح، ج5، ص148.
|
امام حسین7 روز پنجشنبه دوم محرم سال 61ق، در کربلا فرود آمد و خود رهبری قیام را برعهده گرفت. |
همراهی امام7باقیام |
|
گزارشی برای تأیید قیام از سوی امام7در دست نیست. |
|
با حضور امام معصوم7، قیام کاملاً تأیید شده است. |
تأیید قیام توسط امام |
|
گزارشی وجود ندارد که امام یاران نزدیکش را برای حضور در قیام فرستاده باشد. |
|
نفس وجود امام معصوم7 حکم حضور در قیام برای دیگران است. |
تأیید حضور یاران امام
|
کلینی، ج1، حدیث8، ص366. |
در جریان بیعتگیری، پس از طرح اهداف از سوی رهبر قیام، امام از بیعت کردن و تأیید اهداف، سر باز زدند. |
|
به دلیل حضور خود امام معصوم7، تمام اهداف قیام تأیید میشود. |
تأیید اهداف از سوی امام7 |
|
پیروی رهبر قیام از امام معصوم، در گزارشهای تاریخی دیده نمیشود. |
|
رهبر قیام، خود شخص امام معصوم بوده است. |
پیرویدینی رهبری از امام7 |
|
پیروی از سیاست جهادی امام کاظم7 توسط رهبر، قیام دیده نمیشود. |
|
رهبر قیام، خود امام معصوم بوده است. |
پیروی سیاسی از امام7 |
اصفهانی، 1349، ص455/ طبری، ج4، ص.602 |
حسینبنعلی طالبی دارای جایگاه ویژهای در میان مردم، به دلیل سادات بودن داشت. |
|
رهبر قیام، نوة پیامبر9 و فرزند حضرت فاطمه3 است. |
جایگاه دینی رهبری قیام |
اصفهانی، 1349، ص450/ طبری، ج4، ص601. |
عمل بهکتاب خدا و سنت پیامبرش؛ سیر کردن یتیمان و بیوهزنان، عزیز کردن عزیزان خدا و ذلیل کردن آنانی که خدا آنها را ذلیل کرده است؛ امر به معروف و نهی از منکر؛ و همچنین رضا به آل محمد. |
مهری، ص18-28/ طبری، ج7، ص24. |
عمل به کتاب خدا و سنت رسول خدا؛ امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح امور جامعة اسلامی. |
اهداف قیام |
|
پیامدهای مثبت: واکنش در برابر عباسیان و ظلم و جور آنها؛ پیامدهای منفی: بیتدبیری رهبر قیام و بیبرنامگی قیام. |
|
شهادت امام معصوم، خانواده و یاران با وفایشان، و زنده شدن اسلام و سنت پیامبر اسلام9. |
پیامدها و نتایج قیام |
|
عملکرد قیامکنندگان متناسب با اهداف مد نظر قیام، مثبت ارزیابی میشود. |
|
مثبت ارزیابی میشود و نیز معیاری برای قیام های بعدی. |
عملکرد قیام کنندگان |
|
با تکنیکهای نظامی، سپاهیان انقلابی را بهدام انداختند و کشتند. |
|
در کمال قساوت به قتل و آزار و اذیت پرداختند. |
عملکرد مخالفان |
|
از حضور یاران امام موسی کاظم7 در این قیام، گزارشی در دست نیست. |
محدثى، ص۲۱ راوندی، ۱۴۰۹ق، به نقل از: ابوحمزه ثُمالی. ابومخنف،۱۳۶۷،ص197. |
یاران حقیقی حضور داشتند. |
حضور یاران امام7 |
اصفهانی، 1349، ص446/ هارونی، ۱۳۸۷، ص94-95. |
شعار اُحد اُحد و «حی علی خیر العمل»؛ که در تاریخ نهضتهای شیعی در اسلام، نماد حرکتهای شیعی بوده است. |
مهری، ص28و31. |
هیهات من الذلة؛ دعوت به حق؛ و ریشه کن کردن باطل. |
شعار قیام |
کاتب واقدی، ج4، ص7؛ نیز ر.ک: ابنعساکر، ج27، ص 368. همچنین ر.ک: اصفهانی، 1349،ص297/ طبری، ج8، ص193. |
هتک حرمت علویان؛ ظلم و جور حکام عباسی؛ تحمل نکردن ننگ و عار و ذلت برای سادات علوی؛ و عمل به تکلیف. |
ر.ک: مجلسی، ج44، ص324 تا329، مقرم، ۱۳۸۱، ص184.
|
فشار یزید برای بیعتگیری از امام7؛ ظلم و ستم و زیر پاگذاشتن آموزههای اسلامی، کتاب و سنت پیامبر9؛ و رواج منکرات در جامعة اسلامی. |
عوامل قیام |
اصفهانی، مقاتل الطالبیین، 1385ق،ص302/ مجلسی، 1385ق، ج 48، ص165. |
امام معصوم، خطاب به رهبر قیام میفرماید: او مسلمانی صالح، بسیار روزهدار و نمازگزار بود و امر به معروف و نهی از منکر میکرد. در میان خاندانش کسی چون او نبود. «انا لله وانا الیه راجعون». |
ر.ک:مجلسی، ج44، ص247 و248/صدوق،1389، ص101 - 99 /قمی، 1370، ص321. |
طبق روایات خود پیامبر 9، امام علی و فاطمة زهرا3 و دیگر ائمه8، دربارة سیدالشهدا7 گفتارهای تأییدآمیز بلندی دارند. |
تأیید و تمجید شخصیت رهبر از جانب امام7 |
در اعتبارسنجی قیام فخ بر اساس معیار قیام امام حسین7، با توجه به یافتههای جدول یادشده میتوان چنین نتیجه گرفت: همانگونه که قیام امام حسین7 عکسالعملی در برابر فشار یزید برای بیعتگیری از امام7، ظلم و ستم، زیر پاگذاشتن آموزههای اسلامی، کتاب و سنت پیامبر9، و رواج منکرات در جامعة اسلامی بود، قیام فخ نیز عکسالعملی در برابر هتک حرمتهای صورتگرفته بر علویان، ظلم و جور حکام عباسی، تحمل نکردن ننگ و عار و ذلت برای سادات علوی، و عمل به تکلیف بوده است. قیام عاشورا با توجه به حضور امام حسین7 و یاران صدیق ایشان، معیاری برای ارزیابی قیامهای بعدی شد که قیام حسینبنعلی صاحب فخ، یکی از آنهاست. وی هدف خود را از قیام دربرابر عباسیان، عمل بهکتاب خدا و سنت پیامبرش، سیر کردن یتیمان و بیوهزنان، عزیز کردن عزیزان خدا و ذلیل کردن آنانی که خدا آنها را ذلیل کرده است، امر به معروف و نهی از منکر، و همچنین رضای به آل محمد معرفی کرده است. بنابراین، با توجه به اهداف قیام شهید فخ، عملکرد قیامکنندگان مثبت ارزیابی میشود؛ اما جنبش شهید فخ پیامدهایی را نیز برای جامعة علویان آن روز بهبار آورد. از پیامدهای مثبت آن میتوان به واکنش در برابر عباسیان و ظلم و جور آنها اشاره کرد؛ اما از مهمترین پیامدهای منفی این جنبش، بیتدبیری رهبر قیام و بیبرنامگی قیام بوده است. مهمترین مسئله در بررسی قیام فخ و تحلیل موضعگیری امام آن عصر، یعنی امام موسیکاظم7 این است که اگرچه ایشان رهبر قیام را مسلمانی صالح و بسیار روزهدار و نمازگزار معرفی میکنند که امر به معروف و نهی از منکر میکرد و در میان خاندانش کسی چون او نبود، اما نه تنها گزارشی دربارة تأیید قیام فخ از سوی آن حضرت در دست نیست بلکه در جریان بیعتگیری، پس از طرح اهداف از سوی رهبر قیام، امام از بیعت با او و تأیید اهدافش سر باز زدند. بنابراین، قیام فخ بدون همراهی و حضور امام موسی کاظم7 صورت گرفته است. افزون بر این شخصِ امامِ معصوم هم در قیام حضور ندارند. حتی گزارشی وجود ندارد که امام یاران نزدیک خود را برای حضور در قیام فرستاده باشد. از سوی دیگر، تبعیت رهبر قیام از سیاست جهادی امام کاظم7 که مسلماً قیام به شمشیر نبوده است، دیده نمیشود.