نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
هیات علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه
چکیده
کلیدواژهها
ابنسعد (م230ق) نخستین کسی بود که حدیث مطلاق را به نقل از واقدی (م207ق) ـ قاضی مأمون در دستگاه خلافت عباسی (ابنسعد، بیتا، ج5، ص425) که درباره ثقه بودن او اختلاف است ـ آورده که سند آن امام صادق است که از پدرش و ایشان از حضرت علی نقل کرده که ایشان به مردم کوفه فرمودند: «به حسنم زن ندهید؛ زیرا او طلاقدهنده است!» مردی همدانی گفت: «به او زن میدهیم؛ خواست نگه دارد و یا طلاق دهد». همچنین مداینی (م225ق) که گرایش عثمانی دارد ـ رجالشناسان بیشتر او را تضعیف کرده و گفتهاندکه در نقل قوى و قابل اعتماد نیست و روایت مسند کم دارد (ابنعدی، 1409، ج5، ص213؛ ذهبی، بیتا، ج3، ص153) ـ گزارشهایی درباره مطلاق آورده و تعداد ازدواجهای آن حضرت را نود مورد نقل کرده است، گرچه کتابچههایی نیز درباره اهلبیت دارد. ابنسعد در الطبقاتالکبری، بلاذری (م279ق) در انسابالاشراف، ابوطالب مکی (م386ق) در قوتالقلوب و نویسندگان دیگر، روایاتی در این موضوع نقل کردهاند که برخی از آنان تعداد همسران حضرت را 250 و سیصد نفرگفتهاند که متأسفانه اینگونه روایات جعلی از منابع اهل سنت به منابع شیعه، گاهی به جهت منقبت، مشورت، ناسازگاری زنان با مردان، تقرب جستن به خاندان پیامبر و موارد دیگر راه یافته و نویسندگان دیگر، اینگونه روایات را به تبعیت از آنان ذکر کردهاند. در این مقاله، به آغاز پیدایی و سیر تطورات این روایت و راهیابی آن از منابع اهل سنت به منابع شیعه اعم از حدیثی فقهی و تاریخی به همراه نقد آن پرداخته شده است.
تا آنجا که بررسی شد، به سیر تاریخی حدیث مطلاق در منابع شیعه پرداخته نشده، گرچه مقالههایی نوشته شده مانند «نقد و بررسی روایات مطلاق درباره امام حسن» از سیدمحمد مرتضوی، که نقدهایی بر آن وارد است که در ادامه میآید؛ مثلاً مطلبی را از ابنکثیر (1408، ج8، ص54) درباره تعداد زنان حضرت آورده که مربوط به مغیره است نه امام حسن. کتابهایی که درباره شخصیت امام حسن به صورت جداگانه نوشته شده یا در شرح حال ائمه اطهار مربوط به امام حسن به این موضوع پرداختهاند؛ مانند حیاة الامام الحسن از باقر قرشی، علامه سیدجعفر عاملی، و سیرةالائمةالاثنا عشر از هاشم معروف الحسنی که به نقد روایات مطلاق پرداخته و آنها را از اساس رد کرده و آن را از جعلیات دانستهاند. اما به سیر تطورات و راه یافتن آنها به منابع شیعه در طول زمان پرداخته نشده که این مقاله به آن میپردازد.
برقی (م 274 یا 280ق)، نخستین کسی است که در کتاب محاسن، به روایت مطلاق امام حسن اشاره کرده، بدون آنکه استناد خود را بیاورد. احتمال دارد که وی از کتب مداینی یا واقدی، بهره جسته و آن را نقل کرده است. وی روایتی را درباره مشورت آورده است:
امام صادق فرمودند: مردی نزد امیر مؤمنان علی آمد و گفت:
«آمدهام به من مشورت دهی. حسن، حسین و عبداللهبنجعفر به خواستگاری دخترم آمدهاند». حضرت فرمود: «المستشار مؤتمن، أما الحسن، فإنه مطلاق للنساء، ولکن زوجها الحسین فإنه خیر لابنتک». (برقی،1371، ج2، ص601)
در بررسی سند و متن ا ین روایت باید بگوییم: حسنبنمحبوب، ثقه و جلیلالقدر است (طوسی، 1415، ص334) که از جمله آثار او کتاب مشیخه و کتاب نکاح و طلاق است. (طوسی، 1417، ص96) برخی گفتهاند که در متون رجالی، حسنبنمحبوب از مشایخ برقی نیست (مرتضوی، 1386، ص132) در حالی که وی و ابنمحبوب، از مشایخ برقی شمرده شدهاند (خویی، 1413، ج2، ص31) برای نمونه، در ترجمه یحیی اللحام کوفی آمده است: «... احمد بن محمد بن خالد البرقی قال حدثنا الحسن بن محبوب...». (نجاشی، 1416، ص445) همچنین عبداللهبنسنان را در طریق سند، ثقه، جلیل و صحیحالمذهب دانستهاند. (همان، ص214؛ طوسی، 1417، ص166) همچنین برقی شخصاً توثیق شده، ولی درباره او گفتهاند: «یروی عن الضعفاء واعتمد المراسیل». (نجاشی، 1416، ص76؛ طوسی، 1417، ص62) همین عملکرد او، سبب شد تا احمدبنمحمدبنعیسی اشعری، پیشوا و از راویان بزرگ قم او را از این شهر اخراج کند، اگرچه بعدها پشیمان شد و او را به شهر برگرداند، حتی در تشیع جنازه او پابرهنه شرکت کرد. (غضائری، 1364، ص39) به عبارت دیگر، کسانی که از راویان ضعیف روایت نقل میکردند، اجازه کرسی تدریس به آنان داده نمیشد، حتی از شهر اخراج میشدند. احتمال دارد اخراج برقی به سبب حیرت (اصطلاحی که پس از غیبت صغرا به وجود آمد) باشد که به او نسبت دادهاند. (کلینی، 1407، ج1، ص526ـ527) و بعدها که احمدبنمحمد متوجه اشتباه خود در این نسبت شد، از برقی تجلیل کرد.
بنابراین روایت از نظر سند مشکلی ندارد. برخی درباره کتاب او تردید کردهاند: «وقد زید فی المحاسن و نقص». (نجاشی، 1416، ص76؛ طوسی، 1417، ص62) که نمیتوان به آن اعتماد کرد. (مرتضوی، 1386، ص132) این سخن پذیرفته نیست. شاید بتوان گفت: کتاب المحاسن موجود، بخشی از کتاب المحاسن مفقود باشد. احتمال دارد نزد برقی معیاری بوده که اگر آن معیار نزد رجالیان ما بود اعتباری نداشت. دوم آنکه موضوع کتاب حدیث و اخلاق است که اینگونه روایات را از باب تساهل ذکر میکنند، بدون آنکه به سند توجه گردد. آری وجود روایات ضعیف و مرسل در کتاب، موجب بیاعتباری آن است و قابل استناد نیست. اما درباره بحران فکری که به برقی نسبت دادهاند که از نظر عقیدتی سرگردان بوده و فیض کاشانی(1406، ج2، ص301) با استناد به کافی (کلینی، 1407، ج1، ص526) نقل کرده است درست نیست؛ زیرا منظور از حیرت، حیرت اصطلاحی است؛ یعنی حیرت در غیبت که مردم از جهت غیبت امام زمان در حیرت بودند و اختلاف و شک و تفرقه میان آنان ایجاد شد و محمدبنیحیی استاد کلینی میخواست از محمدبنحسن صفار غیر از طریق برقی در این موضوع، برایش حدیث کند؛ لذا این قدح و مذمت برقی نیست که او را از ثقه بودن بیندازد. (برقی، 1371، ج1، ص17) همچنین مرتضوی (1386، ص132) گوید: برقی در قم رشد و سکونت داشت، در حالی که ابنمحبوب (م 224ق) کوفی بوده، و آن دو به شهرهای هم مسافرت نکردهاند. بنابراین برقی نمیتواند بدون واسطه روایت نقل کند، در حالی که در کتاب محاسن، اینگونه است و بدون واسطه نقل میکند. این سخن نمیتواند درست باشد؛ زیرا ممکن است کتاب حسنبنمحبوب نزدش بوده و از آن بهره برده، بدون آنکه نام کتاب را ذکر کرده باشد. طوسی گوید: «او کتابهایی از جمله کتاب النکاح و طلاق داشته است». (1417، ص96)
اما محتوای متن روایت درباره آمدن سه نفر به خواستگاری، اگر آن خواستگاری حقیقت داشت، در جامعه آن روز پخش میشد؛ زیرا خواستگاران از شخصیتهای بزرگ بودند. همین که دیگران بیان نکردهاند، میتواند دلیل بر ساختگی بودن اینگونه گزارشها باشد. دیگر آنکه چرا برای دو نفر اظهار نظر شده و برای عبداللهبنجعفر اظهار نظری نشده است. آن فرد از کدام قبیله بوده؟ نام دخترش چه بود؟ آیا او دخترش را به امام حسین داد و به سخن مشورتدهنده عمل کرد؟ بنابراین ابهاماتی در این روایت از جهت متن وجود دارد که خدشهپذیر است؛ در حالی که در گزارش دیگر که طرق آن مختلف است، ابنعساکر (م571ق) در تاریخ مدینه دمشق آورده که آن فرد مسیببننجبه بوده و دخترش حسان نام داشته که حضرت فرمود: «به عبداللهبنجعفر بده!» تناقض آشکار در این روایت با روایت قبلی دیده میشود. (1415، ج27، ص261ـ262) متأسفانه اینگونه گزارشها، در کتابهای فقهی و حدیثی شیعه در باب کراهت طلاق یا استشاره در کنار روایت پیامبر که طلاق مبغوضترین چیزهاست، آمده که چنین روایاتی با روایت پیامبر در تضاد است؛ زیرا فعل قبیح از امام صادر نمیشود. احتمال دارد وی روایت را از باب منقبت آورده باشد.
محمدبنیعقوب کلینی (م 329ق) در کافی در باب «تطلیق المراة غیر الموافقه»، دو روایت در این موضوع آورده است:
1. «حمید بن زیاد، عن الحسن بن محمد بن سماعة، عن محمد بن زیاد بن عیسى، عن عبدالله بن سنان، عن أبیعبدالله قال: إن علیا قال وهو على المنبر: "لا تزوجوا الحسن فإنه رجل مطلاق"...». (کلینی، 1407، ج6، ص56)
2. «عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، عن محمد بن إسماعیل بن بزیع، عن جعفر بن بشیر، عن یحیى بن أبی العلاء، عن أبی عبدالله قال: إن الحسن بن علی طلق خمسین امرأة، فقام علی بالکوفة فقال: "یا معاشر أهل الکوفة لا تنکحوا الحسن، فإنه رجل مطلاق"...». (همان)
کتاب کافی، از کتابهای معتبر چهارگانه مصادر حدیثی و فقهی شیعه بهشمار میآید، و نویسنده از شخصیتهای بزرگ جهان تشیع وتأثیرگذار و قابل اعتماد است، اما به برخی از روایات در کتاب او نقدهایی وارد است؛ زیرا روایات ضعیف در آن وجود دارد. اما از نظر سند، در روایت اول، حُمَیدبنزیاد و حسنبنمحمدبنسماعه واقفیمذهب و مورد ثقه هستند، (نجاشی، 1416، ص132 و 40) برخی به جهت واقفیبودن آن دو، در طریق روایت خدشه وارد کردهاند، (مرتضوی، 1386ش، ص133) اما واقفی بودن آنان، دلالت بر رد این روایت نمیشود؛ زیرا اینان بعد از امام صادق را قبول نداشته و در امامت امام کاظم توقف کردهاند؛ بنابراین امام علی و امام حسن را قبول داشتند. اردبیلی روایت حمیدبنزیاد را پذیرفته، در صورتی که معارضی با آن نباشد؛ در حالی که این روایت، با آیه تطهیر و حدیث «ما من شیء أبغض إلى الله من الطلاق» و مبانی اعتقادی کلامی شیعه معارض است. (بیتا، ج1، ص284)
روایت دوم در طریق سند «عده من اصحابنا» است. این عده مشخص نیستند. اگرچه نزد کلینی با معیاری که داشته، معتبر و شناخته شدهاند، احتمال دارد اگر آن معیارها نزد رجالشناسان ما وجود داشت، حجت نبود. برخی گفتهاند: در طریق برخی از راویان، مشترکِ میان چند نفر است و احمدبنمحمد مشترک میان راویان متعدد است؛ (ابنداوود، 1392، ص42ـ43؛ تفرشی، 1418، ج1، ص147ـ173) در حالی که تعدادی از آنان ثقه هستند که نامشخص است؛ بنابراین نمیتوان روایت را پذیرفت. باید گفت که بیشتر در طریق سند احمدبنمحمد، همان احمدبنمحمدبنعیسی عن محمدبناسماعیل قرار دارد. (کلینی، 1407، ج1، ص165 و 286) همچنین راوی دیگر یحییبنابیالعلاء مشترک میان چند نفر است که با وجود قرینه میتوان شناخت. اما اگر یحییبنابیالعلاء رازی باشد، توثیقی درباره او نیامده، ولی یحییبنالعلاء توثیق شده است (خویی، 1413، ج21، ص27) و اینان دو نفر هستند.
دیگر آنکه کلینی، نخستین فردی است که تعداد زنان امام حسن را پنجاه نفر ذکر کرده و بعد گزارش مشورت را آورده است. احتمال دارد این تعداد را از منابع اهل سنت مانند طبقات ابنسعد و انسابالاشراف بلاذری گرفته باشد که نود تن گفتهاند، ولی هیچیک از آنان، نتوانستهاند بیشتر از دهتا زن برای حضرت نام ببرند. احتمال دارد که وی این روایات را از کتابی آورده که مورد اعتماد بوده که اگر آن کتاب در دست ما بود، به صرف نقل روایات از صادقین پذیرفته نمیشد؛ زیرا این روایت، با معیارهای عقلی و کلامی اعتقادی شیعه سازگار نیست که امام معصوم، امام معصوم دیگری را نهی کند. آیا نهی حضرت نهی از حلال است یا نهی از منکر؟ در هر دو صورت این نهی درباره امام منتفی است؛ زیرا چیزی که حلال است، معنا ندارد که آن را نهی کند. همچنین اینگونه روایات، با شأنیت و جایگاه خاندان رسالت در آیه تطهیر سازگاری ندارد.
مسعودی (م 346ق) نویسنده مروج الذهب، تاریخنگار، جغرافیدان و از جهانگردان بزرگ شیعه است. وی مانند طبری (م310ق) در تاریخش، خطبه منصور عباسی را آورده که در جمع خراسانیان خواند و از امام علی و امام حسن و سادات حسنی سرزنش کرد، و درباره امام حسن گفت: «و أقبل على النساء یتزوج الیوم واحدة ویطلق غداً أخرى، فلم یزل کذلک...». (مسعودی، 1363، ج3، ص300)
منصور عباسی (حک: 135ـ158ق) نخستین کسی بود که این عبارات را بر زبان راند؛ در حالی که از زمان شهادت امام حسن تا زمان منصور، بیش از هشتاد سال میگذشت. مهمترین نگرانی و مشکل خلافت عباسی قیام علویان بود؛ بنابراین باید کاری میکرد تا علویان را از صحنه قدرت خارج سازد. در حقیقت سخنان منصور، این بستر را برای صدور اینگونه روایات برای جاعلان فراهم کرد تا با اتهام زدن به حضرت علی و امام حسن، قیام حسنیان از جمله قیام نفس زکیه را سرکوب کند؛ زیرا منصور با او بر خلافت بیعت کرده بود. بنابراین آغاز نشر روایات مطلاق از زمان منصور بود. با آنکه معاویه از دشمنان سرسخت اهلبیت بهشمار میرفت و برخورد سختی با شیعیان داشت، چنین گزارشهایی در زمان معاویه نقل نشده که نشاندهنده جعلی بودن روایات مطلاق درباره امام حسن است.
قاضی نعمان (م363ق) در کتاب دعائمالاسلام (1379، ج2، ص57 و 258) در باب طلاق آورده است: «وکان الحسن بن علی یتزوج النساء کثیرا و یطلقهن، ... ، فأحصن کثیرا من النساء على مثل هذا».
او در گزارش دیگر از امام باقر چنین میآورد: «قال علی لأهل الکوفة: لا تزوجوا حسنا، فإنه رجل مطلاق».
وی در کتاب حدیثی و فقهی دعائمالاسلام، روایاتی در این موضوع آورده که این گزارشها بدون سند است. وی گوید: «حسنبنعلی زیاد ازدواج میکرد و طلاق میداد... و زنان زیادی اینگونه داشت»؛ در حالی که نامی از زنان و تعداد آنان ذکر نکرده است. این کتاب را به سبب داشتن روایات مرسل ضعیف شمردهاند و برخی از علما مانند کشی(م350ق)، نجاشی(م450ق)، طوسی(م460ق) و عدهای دیگر در کتاب رجال خود از او یاد نکردهاند. درباره مذهب او هم اختلاف است. ابنشهرآشوب (م588ق) گوید: «لیس بامامی و کتبه حسان». (ابنشهرآشوب، 1376، ص161) یعنی او اسماعیلیمذهب است. برخی دیگر از بزرگان، به تبع او همین نظر را دادهاند. اما برخی دیگر مانند حر عاملی (1414، ج2، ص335) و مجلسی (1403، ج1، ص39) او را دوازدهامامی دانستهاند. مجلسی گوید:
اخبار او موافق با کتابهای مشهور ماست، ولی از امامان بعد از امام صادق روایت نکرده؛ زیرا به سبب حاکمیت فاطمیان تقیه میکرده است. (مجلسی، 1403، ج1، ص38)
به نظر میرسد که مطلب اخیر پذیرفتنی نباشد؛ زیرا او اسماعیلیمذهب شناخته شده نه امامیمذهب. همچنین خویی (1413، ج20، ص177) او را دوازده امامی دانسته، و در جای دیگر (همان، ص185) به نقل از صاحب جواهر (م1266ق) در باب «من فاتته صلوات متعددة» آورده است: «ان دعائم الاسلام مطعون فیه و فی صاحبه». او گوید که در دعائمالاسلام، فروعی بر خلاف مذهب امامیه وجود دارد. محدث قمی (م1304ق) نیز او را شیعه امامی دانستهاند. (بیتا، ج1، ص57) بر فرض پذیرفتن امامی بودن او، کتاب وی به دلیل آنکه روایاتش مرسل است، اعتبار ندارد و قابل استناد نیست. به احتمال قوی وی آنها را از باب مناقب نقل کرده است.
محمدبنجریربنرستم طبری (م قرن 5) در دلائلالامامه (1413، ص163ـ164)) گوید:
«و تزوّج سبعین حرّة، و ملک مائة و ستین أمة فی سائر عمره». وی تعداد زنان حضرت را هفتاد زن آزاد و 160 کنیز ذکر کرده و فقط یازده فرزند از او نام برده است.
وی نخستین کسی است که بدون استناد، تعداد زنان حضرت را هفتاد نفر آزاد و160 کنیز ذکر میکند. دیگر آنکه میان تعداد همسران حضرت با تعداد فرزندان امام که نام آنها را آورده، سنخیتی وجود ندارد. طبری این مطالب را از باب منقبت آورده است و گمان کرده ذکر تعداد زیاد زنان و کنیز داشتن برای حضرت فضیلت است، در حالی که اینها فضیلت به حساب نمیآید. نویسندگان بعدی، گزارش او را در کتابهایشان آوردهاند.
ابنشهرآشوب (م588ق) در کتاب مناقب (1376، ج3، ص192ـ193) فرزندان امام حسن را سیزده پسر و یک دختر دانسته و نام آنان را با مادرانشان ذکر کرده است. وی با استناد به کتاب قوتالقلوب مکی (م386ق) از عالمان اهل سنت، در فصل 54 گوید:
تزوّج الحسن بن علی رضی اللَّه عنهما مائتین و خمسین امرأة و قیل ثلاثمائة، و قد کان علی یضجر من ذلک و یکره حیاء من أهلیهن إذا طلقهن و کان یقول: إنّ حسنا مطلقا فلا تنکحوه فقال له رجل من همدان: و اللَّه یا أمیرالمؤمنین، لننکحنه ما شاء فمن أحب أمسک و من کره فارق، فسرّ علی رضی اللَّه عنه بذلک و أنشأ یقول: و لو کنت بوابا على باب جنة لقلت لهمدان ادخلی بسلام. (مکی، 1417، ج2، ص412)
وی برای تأیید تعداد زنان حضرت (250 و 300 نفر)، به نقل از ابوعبدالله المحدث (محمد بن الحسین المحتسب) (قرن6) در کتاب رامشافزای آلمحمد آورده است:
إِنَّ هَذِهِ النِّسَاءَ کُلَّهُنَّ خَرَجْنَ خَلْفَ جَنَازَتِهِ حَافِیاتٍ؛ همه این زنان پشت جنازه او. پابرهنه از خانه خارج شدند». (ابنشهرآشوب، 1376، ج3، ص192)
اول آنکه ابنشهرآشوب، به کتاب قوتالقلوب استناد کرده و این مطالب را بدون سند آورده است که قابل اعتماد نیست؛ زیرا ابوطالب مکی صوفیمسلک بوده و برخی از مطالب کتابش با مبانی شیعه در تضاد است. دوم آنکه حداقل کمتر از یک سوم تعداد زنان حاضر در تشیع جنازه را نام میبرد. سوم آنکه بیت شعری بر روایت افزوده ـ مربوط به جنگ صفین ـ رویاروی افراد معاویه با افراد حضرت علی از قبیله همدان که رجز میخواندند (منقری، 1403، ص274) و مکی بر روایت چسبانده است. چهارم آنکه منتجبالدین (1366، ص435) از محمدبنالحسین المحتسب شیعی نویسنده کتاب رامشافزاى یاد کرده که ابنشهرآشوب دو گزارش از او آورده که یک مورد آن مربوط به امام حسن است. گرچه کتاب موجود نیست، به احتمال قوی مطالب کتاب رامشافزای بدون اسناد است و نمیتوان به مطالب کتاب اعتماد کرد؛ زیرا شرکت این تعداد (250 یا 300 نفر) در تشیع جنازه آن حضرت با پای برهنه محل تأمل است. چگونه این تعداد زنان شناسایی شدهاند. او حداقل نام تعدادی از آن زنان را ذکر میکرد. در آخر اینکه ابنشهرآشوب بدون سند، روایاتی از جمله روایت مطلاق را از غزالی (505ق) دانشمند اهل سنت و نویسنده کتاب احیاءالعلوم (بیتا، ج2، ص56) آورده که موضوع آن اخلاق و عرفان است که به این کتاب اخلاقی نمیتوان تمسک کرد.
متأسفانه نویسندگان بعدی با اعتماد به ابنشهرآشوب، این مطالب را در کتابهایشان آوردهاند، بدون آنکه بررسی کنند. تنها چیزی که میتوان درباره ابنشهرآشوب احتمال داد این است که این گزارشها را از باب منقبت ذکر کرده باشد.
شامی (م664ق)، از شاگردان محقق حلی (م676ق) در کتاب الدرالنظیم (1420، ص515)، گوید:
... روی أنّه تزوّج سبعین حرّة، و ملک مائة و ستّین أمة فی سائر عمره» و أمّا أولاده... فهم خمسة عشر ولدا ذکرا و انثى... .
وی این تعداد را با نام مادرانشان آورده است.
- باید گفت: گزارش وی بدون سند، و از طبری شیعی گرفته شده و ذکر این تعداد زن برای حضرت معقول نیست.
طبرسی (م458ق) در إعلامالورى (1418، ج1، ص416)، گزارشی درباره مطلاق بودن امام حسن نیاورده است. معلوم میشود که وی این موضوع را قبول نداشته و فقط نام فرزندان حضرت و مادران آنان را ذکر کرده است.
علیبنیوسف حلی (م 705ق) برادر بزرگ علامه حلی، در کتاب العددالقویة (1408، ص352ـ353)، تعداد زنان حضرت را هفتاد، و 160 کنیز، و فرزندان حضرت را پانزده نفر ذکر کرده است. وی از طبری شیعه یا از شامی نقل کرده که بیان آن گذشت.
میر خواند (م 902ق) در تاریخ روضةالصفا نقل کرده است:
امیرالمؤمنین حسن برسبیل تعاقب زن میخواست و طلاق میداد. از این جهت امیرالمؤمنین علی با مردم میگفت که دختران خود را به پسر من تزویج مکنید که بدذاق و مطلاق است... . (میرخواند، 1380، ج[3] 5، ص2081)
باید گفت: وی این مطلب را از متقدمان خود گرفته و بدون سند آورده، بنابراین برخی از مطالب کتاب قابل نقد است و نمیتوان بر آن اعتماد کرد.
تتوی و قزوینی (م 996ق) [تتوی حنفیمذهب بود و در جوانی شیعه شد] در تاریخالفی (1382، ج1، ص657) گوید:
نقل است از امیرالمؤمنین درباره حسن که پیاپى زن مىخواست و طلاق مىداد و از این جهت امیرالمؤمنین على مىفرمود: «دختر خود را به حسن تزویج مکنید که او مطلاق است...»، اما دختران و زنان به تزویج آن حضرت مایل بودند؛ زیرا از پیامبر شنیده بودند که هر زن که مساس حسن دریابد آتش دوزخ بر وی حرام باشد... .
مطالب تتوی بدون سند است و از منابع متقدم خود گرفته که نقد آنها گذشت. دیگر این که وی دو گزارش را تلفیق کرده، و با یک گزارش آورده که گزارش دومی قابل نقد است که فرصت دیگر میطلبد. شاید تتوی بعد از تلفیق گزارشها آن را از باب منقبت ذکر کرده باشد.
فیض کاشانی (م 1091 ق) در الوافی در باب «طلیق المرأة غیر الموافقة»؛ و نیز در المحجة البیضاء که تهذیب و تلخیص احیاءالعلوم غزالی است، روایاتی را آورده و گفته:
وکان الحسن بن علی مطلاقا منکاحا، ...». (فیض، 1415، ج3، ص129) «وکان علی یضجر من کثرة تطلیقه وکان یعتذر منه على المنبر ویقول فی خطبته: إنّ حسنا مطلاق فلا تنکحوه فقام رجل ... لننکحنّه...، فسّر ذلک علیا فقال: ولو کنت بوابا على باب جنّة ....».
و در روایت دیگر:
قال: إن الحسن بن علی طلَّق خمسین امرأة فقام علی بالکوفة فقال: «یا معشر أهل الکوفة لا تنکحوا الحسن....». و هذا تنبیه على أن من طعن... فلا ینبغی أن یوافق علیه فهذه الموافقة قبیحة بل الأدب المخالفة ما أمکن.... أقول: وهذا الخبر مما رواه فی الکافی عن الصادق قال: «إنّ علیا قال: وهو على المنبر لا تزوّجوا الحسن...». (همان، ص130؛ فیضی، 1406، ج23، ص998ـ999)
فیض کاشانی در مقدمه محجةالبیضاء گفته: «برخی از مطالب غزالی پذیرفتنی نیست؛ زیرا با عقل و سخنان اهلبیت سازگاری ندارد، ولی چون کتاب را در باب اخلاق اسلامی مناسب دیدم، تهذیب کردم». وی بعد از ذکر مطالبی، در آخر گوید که مقتضی ادب مخالفت با چنین گزارشهایی است، اگرچه پذیرفتن روایت کافی، دلالت بر پذیرفتن اصل مطلاق است. شاید وی روایت را از باب منقبت نقل کرده باشد. در سطور گذشته، درباره افزوده بیت شعر نقد کردیم.
محمدتقی مجلسی (م1070ق) در روضةالمتقین در «باب وجوه الطلاق» گوید:
«و الظاهر أن کثرة طلاق سید شباب أهل الجنة أجمعین کانت لعدم ملائمة أخلاقهن ...». (مجلسی، 1398، ج9، ص5) وی نیز روایت برقی را نقل کرده است: «... المستشار مؤتمن أما الحسن فإنه مطلاق للنساء،...». (همان، ج4، ص269)
مجلسی اصل روایت کثرت طلاق را پذیرفته، در توجیه آن گوید که طلاقها به سبب اخلاق بد زنان بوده است، در حالی که آن حضرت، همسرش جعده را که دشمنی آشکار داشت طلاق نداد و در برابر اذیتهای او شکیبا بود؛ بنابراین حداقل میتوان گفت توجیه مجلسی در کثرت طلاق زنان پذیرفتنی نیست. روایت برقی در قبل نقد شد.
محمدباقر مجلسی (م1111ق) در بحارالانوار (1403، ج44، ص171ـ173)، روایاتی را از مناقب ابنشهرآشوب، کافی کلینی، شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید و العددالقویه ابنمطهر حلی آورده است. مجلسی در جای دیگر به نقل از مناقب ابنشهرآشوب از قوتالقلوب مکی، و رامشافزای ابوعبدالله گزارش آورده است. (همان، ص158) مجلسی در جای دیگر، به نقل از کفعمی (م 905ق)، تعداد زنان حضرت را 64 نفر غیر از کنیزان ذکر کرده است:
«قال الکفعمی: ... وکان له خمسة عشر ولدا وکانت أزواجه أربعة وستین عدا الجواری». (همان، ج4، ص134)
استناد مجلسی به منابع مورد استفاده او در قبل بررسی شد، اما روایت دیگر او از کفعمی که تعداد زنان را 64 زن غیر از کنیزان دانسته، بدون سند است. کفعمی در کدام آثار خود این مطلب را آورده و استناد او چه بوده است؟
قاضی نورالله شوشتری (م 1019ق) در احقاقالحق (1409، ج26، ص330) گوید:
ان الحسن حلیما، کریما، ورعا، ذا سکینة... إلّا أنه کان کثیر الزواج، مطلاقا للنساء....، و کان أبوه رضی اللّه عنه یأخذ علیه کثرة الطلاق و یخشى عواقبها حتى قال: «یا أهل الکوفة لا تزوجوا الحسن فإنه رجل مطلاق...».
و از واقدی آورده است:
حدثنا عبدالله بن جعفر، عن عبدالله بن حسن، قال: «کان الحسن کثیر النکاح،...».
وی پس از ذکر این روایات گوید:
لا ریب أن کثرة الزواج و الطلاق تحتاج إلى کثرة الإنفاق؛
بیشک ازدواج و طلاق زیاد، احتیاج به انفاق بسیار دارد. (همان، ج19، ص335)
بخشی از روایت نقل به مضمون از منابع گذشته است که ذکر شد، درعین حال، وی اصل موضوع را پذیرفته و معتقد بوده که حضرت پول زیاد داشته که ازدواج میکرده و طلاق میداده. به نظر میرسد ذکر این گزارشها از باب منقبت برای امام در امر ازدواج باشد، دیگر آنکه واقدی نمیتواند بیواسطه از عبداللهبنجعفر روایت نقل کند؛ زیرا مرگ عبدالله بنابر اختلاف، سال90 هجری بوده که واقدی هنوز بهدنیا نیامده است.
حر عاملی (م 1104ق) در هدایة الامه (1413، ج7، ص366) در باب «یجوز ردّ الرجل المطلاق إذا خطب وإن کان کفوا شریفا» گوید:
«قال علی... لرجل استشاره... فإنّه مطلاق للنساء، ولکن زوّجها الحسین...».
و در باب «یجوز تعدد الطلاق وتکراره لنساء شتّى لما مرّ» گوید:
«وطلَّق الحسن خمسین امرأة فقال علی: یا معشر أهل الکوفة، ... فإنّه رجل مطلاق...».
وی همین روایات را در وسائلالشیعه (1414، ج22، ص9 و12) نقل کرده است.
حر عاملی در دو کتاب حدیثی و فقهی، بدون سند و از منابع متقدم شیعه مانند کتاب المحاسن و کافی گرفته که در قبل بررسی شد .
سید نعمتالله جزایری (م 1112ق) در ریاضالابرار (1427، ج1، ص107و 152) از کتابهای محاسن، کافی، قوتالقلوب و روایت طبری شیعه، تعداد160 کنیز استناد کرده است. مجلسی نیز روایت شرکت آن زنان در تشییع جنازه حضرت را آورده است. (1403، ج4، ص149) آنچه جزایری از منابع نقل کرده، نقد شد. وی این گزارشها را با اعتماد به افراد، آورده است.
یوسف بحرانی (م 1186ق) در الحدائق الناضرة (1409، ج25، ص149)، اخباری را که بر کراهت طلاق دلالت دارد، از کافی و محاسن آورده، گوید:
و ربما حمل بعضهم هذه الأخبار على ما تقدم فی سابقها من سوء خلق
فی أولئک النساء أو نحوه مما یوجب أولویة الطلاق،.... و بالجملة فالمقام
محل إشکال، و لا یحضرنی الآن الجواب عنه، وحبس القلم عند ذلک أولى بالأدب.
نقد این دو کتاب گذشت. در عین حال، وی اصل روایت را پذیرفته و آنها را بر بعد اخلاقی یا مانند آن حمل کرده است که اینها سبب اولویت در طلاق میشود. وی در ادامه گوید: «پس نهی حضرت علی چگونه است؟» بحرانی این روایت را دارای اشکال دانسته و گفته: الان جوابی برایش ندارم و ننوشتن شایسته ادب است». شاید بتوان گفت که وی این گونه روایات را از باب منقبت آورده است.
حسین آلعفور (م1216ق) در کتاب فقهی سدادالعباد (1421، ص446)، با تغییر عبارات گوید:
فقد روی فی عدة أخبار أن علیا جاءه جماعة، فقالوا: یا أباالحسن إن ولدک الحسن قد خطب إلینا کریمتنا وکذلک الحسین فقال: «لاتزوجوا الحسن فإنه رجل مطلاق، وزوجوا الحسین».
همچنین در کتاب فقهی الانوار اللوامع (بیتا، ج10، ص236)، در کراهت طلاق، روایات را از محاسن و کلینی آورده است.
نقد دو کتاب مورد استناد آلغفور گذشت در عین حال، وی اصل مطلاق را پذیرفته؛ ولی گزارشهای وی بدون سند است و شاید نقل این روایات از باب فضیلت باشد. تعجب است در این گزارش میگوید که جماعتی نزد حضرت آمده، در حالی که در گزارش قبلی مردی از اهل همدان ذکر شده است. دیگر آنکه چرا تعلیل تزویج به امام حسین ذکر نشده است؟ در این گزارش، نام دو نفر آمده و در یک گزارش دیگر نام سه نفر که حضرت فرمود: «به عبداللهبنجعفر بده!»
سیدمحمدقلی کنتوری لکهنوی (م1260ق) در تشیید المطاعن به نقل از تذهیبالتهذیب ذهبى(م 748ق) آورده است:
«کان الحسن... یکثر نکاح النساء،...». (بیتا، ص483) وی در جای دیگر گوید:
اما آنچه گفته حضرت امیر [(علیه السلام)] نیز مردم کوفه را از تزویج حضرت امام حسن منع میفرمود که بلاشبهه جایز است... [آن حضرت] به شنیدن این کلام مسرور شد و فرمود: «اگر بر دروازه جنت باشم، این قبیله را - یعنى اهل همدان را - داخل جنت کنم.
وی برای تأیید مطلب خود- به نقل از دو عالم اهل سنت- گوید:
شیخعبدالحق دهلوى (م1052ق) در تحصیلالکمال (رجال مشکاة)، و قلقشندى (م821ق) در قلائدالجمان (بیتا، ج1، ص29)، این گزارش را آوردهاند. پس ثابت شد که نهى آن حضرت - به فرض تسلیم - اختیار به مردم بود که مبادا بعضی به لحاظ حکومت و ریاست آن جناب، با نارضایتی باطنى، از تزویج امام امتناع نکنند، و گمان اجبار و اکراه به طرف آن حضرت برند، پس آن حضرت براى اظهار حقیقت حال و کشف جلیه امر، به زبان خود این مردم را این ارشاد نمود، و از اظهار آن شخص همْدانى - به سبب نهایت حمیت ایمانى، کمال رضا و خشنودى خود به تزویج با ریحانه رسول یزدانى ظاهر نمود. (بیتا، ص158ـ161)
کنتوری مطالب را از کتاب ابوطالب مکی نقل کرده است که جعلیات آن در قبل ذکر شد که متأسفانه نویسندگان شیعه بدون توجه آن را ذکر کردهاند. شاید این گزارش از باب منقبت دانستن برای امام ذکر شده باشد. شاید ایشان نهی حضرت را از جهت حاکمیتی دانسته تا مردم خیال نکنند به سبب حاکمیت پدرش، به اجبار تن به این کار بدهند. این سخن پذیرفته نیست؛ زیرا گرفتاریهایی که آنان در کوفه داشتهاند، فرصتی برای این کار به وجود نمیآورد. شاید بتوان گفت که در حقیقت نهی امام برای آنکه فرزندش را از خطرها برهاند، متوجه مردم بود نه شخص ایشان. همانطوری که حضرت خضر کشتی را سوراخ کرد تا پادشاه، آن را تصاحب نکند یا دیوار خرابی را تعمیر کرد تا اموال کودکان یتیم حفظ شود.
سپهر (م1297ق) در ناسخ التواریخ (1396، ج2، ص268ـ269) درباره مطالب مربوط به امام حسن، از ابنشهرآشوب، تعداد زنان حضرت را 250و به نقلی سیصد نفر آورده است:
بعضی سه تن را گفتهاند که فرزند آورد و بعضی هفت تن را امولد شمردهاند و جماعتی نه تن را صاحب فرزند دانستهاند ... و من بنده این نه تن را رقم میکنم.... این سیصد تن زنان، گاهی که جنازه حسن را حمل میکردند، همگان با پای پیاده عریان از قفای جنازه میرفتند... .
ناسخ التواریخ به علت نقل مطالب ضعیف و مجهول قابل اعتماد نیست و از منابع دسته چهارم است. نویسنده به نقل از ابنشهرآشوب از ابوطالب مکی نقل کرده که در گذشته بحث کردیم. دیگر آنکه نویسنده دو گزارش را ترکیب کرده تا بتواند علت ازدواج زنان را آورد که حتی راضی به طلاق بودهاند. آیا برای انتساب به اهلبیت فقط ازدواج با امام حسن کافی بود؟ چرا با مردان دیگر از اهلبیت مانند امام حسین ازدواج نکردند؟ مرحوم بهبودی در پاورقی آورده که ظاهراً داستانهایی است که برای حضرت به سبب زبیاییشان میان زنان ساختهاند و از ابوطالب مکی و مداینی گرفتهاند.
میرزاحسین نوری (م 1320ق) در مستدرکالوسائل (1408، ج15، ص280) در باب «جواز رد الرجل للطلاق ...»، روایاتی را از دعائمالاسلام و ابنشهرآشوب از مکی آورده است:
«عن أبی جعفر محمد بن علی ... لا تزوجوا حسنا ». «ابنشهرآشوب ... تزوج مائتین وخمسین امرأة، وقد قیل: ثلاثمائة، وکان علی یضجر من ذلک...» و در کتاب نفسالرحمان، خطبه سلمان را آورده است: «... نکاح النساء الحسن بن علی...». ( 1411، ص276)
نوری در مستدرک برخی از روایات را از منابعی گرفته که نقد شد. اما راجع به خطبه سلمان [از کتاب] ملاحم احمد طبرسی در کتاب الإحتجاج به طور مرسل نقل شده و اعتراف کرده است: «ثم نقلها مع نقصان کثیر و زیادات یسیرة» که مورد اعتماد نیست. دیگر آنکه در عبارت «نکاحالنساء»، احتمال دارد کلمه «کثیر یا یکثر» افتاده باشد. در عین حال کلمه «نکاح الحسن» مطلاق بودن را نمیرساند.
سیدحسین بروجردی (م1383ق) در جامع أحادیثالشیعة (1413، ج22، ص27) همین روایات را به نقل از کتاب کافی، دعائمالاسلام، مناقب ابنشهرآشوب آورده که در قبل بررسی شد. به احتمال قوی، قصد ایشان جمعآوری روایات امامان معصوم در یک مجموعه بوده، اگرچه به برخی از آنها اعتقاد نداشته است.
شیخعلی نمازی شاهرودی (م 1405ق) در مستدرکسفینةالبحار (1419، ج4، ص334) که از مصادر حدیثی شیعه است، روایاتی را از منابع مختلف از مجلسی به نقل از کفعمی، ابوطالب مکی، کافی و مکارم الاخلاق آورده و به بیش از دویست زن اشاره کرده است.
در این زمینه باید گفت: قصد نمازی جمعآوری روایات بوده است. نقد کتابهای مورد استناد وی در قبل گذشت. درباره مکارمالاخلاق، نویسنده آن را مشخص نکرده که آیا از طبرسی است یا ابنابیالدنیا (م 281ق) این تعداد در کتاب طبرسی وجود ندارد.
محمدتقی شوشتری (م 1416ق) در رسالةفی تواریخ النبی و الآل (ص71) به نقل از مداینی، تعداد زنان حضرت را هفتاد نفر نقل کرده، سپس به روایت کافی، اشاره میکند که پنجاه زن را طلاق داده و در ادامه، سخن حضرت علی را در کوفه درباره امام حسن آورده است. نیز در باب «تطلیق المرأة غیر الموافقة».گوید: «آنچه از روایت فهمیده میشود، این است که طلاق حضرت به سبب بدی اخلاق زنانش بوده است و نهی حضرت علی از ایشان منافاتی ندارد؛ زیرا طلاق زنِ ناسازگار مباح است و نیز تحمل کردن همسرِ آن زن مباح است». سپس نام زنان حضرت را ذکر کرده است؛ بنابراین شوشتری اصل مطلاق را پذیرفته که نقد آن در قبل بیان شد. دیگر آنکه به صرف آوردن کافی، این روایت را نمیتوان پذیرفت؛ زیرا با مبنای قرآن و اعتقادات کلامی شیعه سازگار نیست.
میرحامد حسین (م1306ق) در عبقاتالانوار (1366، ج23، ص1017ـ1020) در پاسخ به محمد معین سندی مطلاق بودن را رد میکند و میگوید: بر فرض ثبوت حدیث، ایشان با اهل بهشت ازدواج میکنند و این منافاتی با آنچه مرد همدانی گفته ندارد. وی سپس با بحثهای عرفانی آن را رد کرده است.
سیدعلی حسینی میلانی (معاصر) در نفحاتالأزهار (ج 4، ص236) که خلاصهای از کتاب عبقاتالانوار میرحامدحسین لکهنوی است، به ذکر چند روایت پرداخته و در پاورقی گوید:
هذا کله بناء على ثبوت أصل الموضوع تاریخیا وصحة الروایات الحاکیة لذلک سندا، لکن الظاهر أنه من القضایا المفتعلة ضد أهل البیت، فراجع؛ این گزارشها بنابر آن است که موضوع از نظر تاریخی ثابت و روایات از نظر سند صحیح باشد، ولی ظاهر آن است که اینها بر ضد اهلبیت ساخته و جعلی است.
سیدجعفر مرتضی عاملی (معاصر) در کتاب امام حسن به آن پرداخته است. وی در کتاب مختصر مفید (1423، ص92ـ102) در پاسخ به این سؤال که آیا امام حسن مطلاق است و سخن امیرالمؤمنین درباره لاتزوجوا صحیح است، اجمالاً مینویسد:
این گزارش و تعداد زنانی را که برای حضرت شمردهاند، دروغ است؛ زیرا دشمنان آنان در این موضوع چیزی ذکر نکردهاند علیرغم اینکه میدان برایشان باز بود. دیگر آنکه این تعداد زنان با تعداد فرزندان حضرت تناسب ندارد. سوم اینکه اگر کثرت ازدواج اتفاق افتاده بود، مجالی برای انکار نبود و این به امام اختصاص نداشت. چهارم اینکه آنچه از امیرالمؤمنین نقل کردهاند، قبولش امکان ندارد؛ زیرا طلاق نزد پروردگار مبغوض است و انسان مؤمن برای برداشتن مبغوضیت این کار، آن را با مجوز انجام میدهد. دیگر آنکه روایاتی را بر مبغوضیت طلاق ذکر کرده است. پنجم آنکه برای چه فرزندش را سر منبر از ازدواج نهی میکند؟ برای چه به طور خصوصی نهی نکرد؟ اگر سری بوده، آیا معقول است که مخالفت کند و به ناچار در منبر بگوید؟ خلاصه آنکه عباسیان این تهمتها را به سبب دشمنی با بنیالحسن، ساختهاند و این از خطبه منصور به دست میآید.
سیدمحمد شیرازی (معاصر) در الفقه (1409، ج69، ص12ـ13) گوید:
روایاتی که درباره ازدواج امام حسن آمده، به تقیه اشبه است تا به واقع؛ زیرا اصح این روایات، روایت کلینی است که از نظر سند نقد کرده و نسبت به روایت برقی ادعای صدور تقیهای کرده است.
همچنین آورده که در تاریخ، یازده همسر برای حضرت ذکر کردهاند. اگر این چنین بود، به طور حتم تاریخ، نام زنان و ویژگیهای آنان را ثبت میکرد همچنانکه نام زنان پیامبر، حضرت علی و امام حسین و ویژگیهای آنان را ثبت کردهاند. بر فرض پذیرفتن درستی روایت که خیلی بعید است، باید سبب این ازدواجها را سیاسی دانست که برای جلب قبایل بوده یا عاطفی دانست که زنان بسیاری در کوفه بودند که در اثر جنگ میان ایران و روم قبل از اسلام، بیوه میشدند و به همراه دخترانشان بدون ولی بودند. امام به سبب ازدواج با آنان در مدت کم، خاطره شکست آنان را جبران نمودند و به قرابت با فرزند رسول خدا هم شرافت پیدا کردند:
«لو فرض صحه الروایه...لکان السبب اما سیاسیا بجلب القبائل او عاطفیا ...، بالاضافه الی شرافه بمصاهره ابن الرسول...».
همچنین گوید که امام حسن مطیع بودند و نیازی به اعلام بالای منبر نبود. (همان، ص15)
شیرازی پس از نقد روایت کافی و برقی گوید که این روایات به تقیه اشبه است و بر فرض بعید بودن درستی روایت، این ازدواجها، سیاسی یا عاطفی بوده است. اما باید گفت که ادعای صدور روایت از امام صادق از روی تقیه درست نیست؛ زیرا تقیه در جایی است که مخالفت با آرای اهل سنت باشد نه موافقت با آنان. دیگر آنکه توجیه به ازدواجهای سیاسی و برای جلب قبایل هم درست نیست؛ زیرا آن حضرت، حاکم مسلمانان بودند و نیازی به این نهی نداشتند. دیگر آنکه جنبه عاطفی هم درست نیست؛ زیرا آن حضرت میتوانست به یاران خود فرمان دهد که با این زنان بیوه ازدواج کنند تا کمبود محبت و عاطفه آنان جبران شود. از طرفی، اگر این ازدواجها برای کسب شرافت و قرابت به پیامبر بود، چرا برای دیگران مانند امام حسین و عبداللهبنجعفر اتفاق نیفتاد و فقط برای امام حسن اتفاق افتاد؟ پس توجیهات ایشان پذیرفتنی نیست.
شیخ راضی آلیاسین (م 1372ق) در کتاب صلح الحسن(1412، ص26) گوید:
مردم به او ازدواجهاى زیادى نسبت دادهاند و در تعداد زنان، راه مبالغه پیش گرفتهاند که سبب عیبجویی به حضرت شده است. دیگر آنکه ازدواج به معنای شرکت در زندگى نبوده است، بلکه به سبب حوادثى بوده که به اقتضای آن دوران این ازدواجهای شرعی بوده که ازدواج و طلاق از هم جدا نیستند. این موقعیت، سبب این ازدواجها و طلاقهاست. اینگونه ازدواج زیاد، با توجه به اوضاع قانونى و شرعى است و ملامتی در کار نیست، بلکه مقتضی موقعیت ایجادشده میتواند دلیل بر قدرت امام در نظر مردم باشد. عبارت چنین است:
انما کانت حوادث استدعتها ظروف شرعیة محضة...، ولا غضاضة فی کثرة زواج تقتضیه المناسبات الشرعیة، بل هو دلیل قوة الامام فی عقیدة الناس.
سپس نمونهای را یادآور شده که آن حضرت، زن سابق عبداللهبنعامر را به سبب علاقهمندی زن به عبدالله، طلاق میدهد؛ یعنی امام محلل بوده تا این زن بتواند به شوهر سابقش برگردد.
ایشان این تعداد زنان را رد کرده است و در ادامه پذیرفته که ازدواجها و طلاقهای زیاد، اشکالی ندارد؛ زیرا وضعیت بهوجود آمده، سبب آنها شده است. باید گفت این چه وضعیتی بوده که فقط برای امام حسن پیش آمده است؟ آیا این وضعیت باید در زمان حاکمیت حضرت علی برای امام حسن آن هم در کوفه رقم بخورد؟ چرا برای امام حسین و خاندان اهلبیت پیش نیامد؟ آیا باید امام را به عنوان محلل و اینکه مشکل مردم را حل میکند معرفی کرد، چون که با شرع منافات ندارد؟ اگرچه این کار از نظر شرعی اشکال ندارد، نمیتوان آن را به امام معصوم استناد داد؛ زیرا با شأنیت امام سازگار نیست.
عباسیان با شعار «الرضا من آل محمد»، توانستند قلوب ایرانیان را به خود جلب کنند و اعلام داشتند که میخواهند قدرت را به علویان بدهند. از این روی، آنان همراه علویان با محمدبنعبداللهبنحسن معروف به نفس زکیه که فعالیت سیاسی داشت بیعت کردند. سفاح همراه برادرش منصور، از نخستین کسانی بود که با نفس زکیه بیعت کرد. عباسیان با شعار خونخواهی از قاتلان امام حسین و با همراهی علویان، سبب سقوط حاکمیت بنیامیه شدند و حکومت را به دست گرفتند. از طرفی عباسیان، به سبب خویشی با پیامبر خود را شایسته خلافت میدانستند و مدعى بودند که کسی جز آنان از آل محمد نیست. آنان سیاست یک بام و دو هوا را به کار گرفتند. سفاح چند سالی بیش حکومت نکرد. وقتی خلافت در سال 136 هجری به منصور رسید، او سیاست هوشمندانهای را در پیش گرفت و امور را با احتیاط پیش برد، ولی میدانست که هاشمیان و بنیالحسن از مخالفان سرسخت او هستند. از این رو، رابطه همگرایی عباسیان و بنیالحسن به تخاصم و درگیری انجامید و منصور توانست جمعی از آنان را دستگیر کند، حتی خود به بهانه حج، به مدینه آمد و افراد دیگری از آنان را دستگیر و روانه زندان کرد.تاریخنویسان گزارش کردهاند که منصور از فرصت استفاده کرد تا بتواند خراسانیان را به سوی خود جلب کند، وقتی او عبداللهبنحسن و برادران و افرادی از خاندانش را دستگیر کرد، در هاشمیه بالای منبر رفت و پس از سپاس خدا و درود بر پیامبر گفت:
اى مردم خراسان! شما شیعیان و یاران و اهل دولت ما هستید! اگر با غیر ما بیعت کرده بودید، با کسى بهتر از ما بیعت نمىکردید. ای مردم! ما خلافت را به فرزندان علىبنابىطالب دادیم و کاری با آنان نداشتیم. اما علىبنابىطالب به خلافت مشغول شد و اختلاف ایجاد کرد تا اینکه حکمین بر ضد او حکم دادند و امت از اطرافش پراکنده شدند و درباره وى اختلاف کردند. شیعیان، یاران، بزرگان و معتمدانش بر او حمله کردند و او را کشتند. پس از او حسنبنعلى به پا خاست که به خدا مرد این کار نبود. مالها به او عرضه شد و او آنها را پذیرفت. معاویه او را فریفت و گفت: «تو را ولیعهد میکنم» و از خلافت کنارهگیری کرد و آن را به معاویه سپرد و به زنان مشغول شد، به طوری که هر روز با زنى ازدواج میکرد و روز بعد طلاق مىداد و چنین بود تا اینکه بر بستر خویش بمرد... (طبری، 1387، ج8، ص92ـ93؛ مسعودی،1404، ج3، ص300)
وی با این خطبه، تلاش کرد امام حسن و فرزندان و نوادگان او را نزد مردم بد جلوه دهد تا بتواند حمایت مردم را از آنان بکاهد. از این روی، جرقه جعل را زد و گفت: «امام حسن از خلافت کنارهگیری کرد و به معاویه سپرد تا با زنان مشغول باشد». از این روی، منصور با کمک راویان درباری، به جعل روایات حتی از زبان معصومان پرداخت تا شخصیت معنوی امام حسن را خدشهدار سازد.
منصور همت خود را برای دستگیری محمد و ابراهیم از فرزندان عبداللهبنحسن قرار داد (طبری، 1387، ج6، ص156)؛ زیرا میدانست قیام آنان، موجب از بین رفتن قدرت عباسیان میشود. وی در دو جبهه به مقابله پرداخت: در جبهه فرهنگی به نشر اکاذیب و جعل روایات درباره امام حسن و در جبهه نظامی با تمام تلاش، قیام حسنیان را سرکوب کرد.
متأسفانه گزارشهایی مجعول درباره امام حسن مجتبی از منابع اهل سنت به منابع شیعه راه یافته و نویسندگان بعدی با اعتماد بر آنان، آن را نقل کردهاند. آغاز و سیر تطورات نشان داده شد و گفتیم چگونه این گزارشها به طور معمول با تغییرات و اضافاتی در طول زمان به منابع شیعه راه یافتهاند، بدون آنکه نقد و بررسی شوند. باید افزون بر نقد سند و محتوای متن، به بستر ایجادشده برای صدور این روایات توجه شود تا بتوان تحلیل درستی از این گزارشها عرضه کرد. قیام حسنیان، سبب شد تا منصور دستاویزی برای مقابله با آنان داشته باشد و بهترین دستاویز، جعل روایات از طریق عالمان درباری بود؛ لذا وی آغازگر این اتهام به شمار میآید. اگر این اتهام واقعیت داشت، معاویه آن را در مکاتباتش به امیرمؤمنان علی و امام حسن یادآور میشد، حتی خوارج از آن بهرهبرداری میکردند؛ لذا این گونه روایات، باید از کتابهای شیعه پالایش شود. شاید بتوان گفت: هدف نویسندگان شیعه از ذکر این روایات، به جهت منقبت یا مشورت یا جمعآوری روایات امام معصوم بوده، آن را بدون بررسی نقل کردهاند، ولی در قرن جدید نویسندگان شیعه به نقد آن پرداختهاند.