نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار دانشگاه پیام نور استان البرز
2 دانشجوی دکتری دانشگاه فردوسی مشهد
چکیده
کلیدواژهها
رثا از ریشه «رَثَی» و یا «رَثَوَ» در لغت به معنای گریه و زاری برای متوفی و همچنین ذکر خوبیها و صفات پسندیده اوست. (ابنمنظور، 1955، ص149) همچنین اظهار ضعف و بیقراری از فقدان درگذشته و بزرگ داشتن مصیبتهای اوست. (هاشمی، 1943، ص57) در العمدة فرق این فن با مدح اینگونه میآید:
در رثا چیزی افزوده میشود تا اینکه مشخص شود غرضِ شعر، شخص متوفی است مانند «کان» یا «عدمنا به کیت و کیت» و هر آنچه بر وفات شخص مورد صحبت، دلالت کند. (القیروانی، 1981، ج2، ص146)
رثا اقسامی دارد: رثای درباری، رثای فلسفی، رثای داستانی و رثای مذهبی، (مردانی، 1381، ص48-51) رثای مذهبی در سوگ و بزرگداشت بزرگان دینی است که در ادبیات شیعی، بخش وسیعی از آن با عنوان اشعار عاشورایی و در رثای امام حسین7 سروده شده و شاعر عاشورایی در نقش یک «دراماتولوژیک» ایفای نقش میکند، با این تفاوت که شخصیتهای آن حقیقی و مذهبی هستند. (آذر، 1381، ص28) جایگاه «شعر عاشورا» در میان شعر شیعی، همچون نگینی درخشان در حلقه ادبیات مکتبی است و موضوعات مربوط به رخداد استثنایی عاشورا از گریه حضرت آدم7 در رثای آن امام همام7 گرفته تا مسائل مربوط به پس از شهادت آن امام بزرگوار تا به امروز را شامل میشود. در شعر عاشورا، نگاه کلی و نگرش ماتمی و عاطفی از این حادثه را شاهد هستیم، ولی در شعر عاشورایی، پرداختن به کلیدواژههای مهم فرهنگ گرانسنگ عاشورا و به تصویر کشیدن ابعاد حماسی، عرفانی، اخلاقی و ارزشی آن در دستور کار شاعر قرار دارد که با رگههای ماتمی درمیآمیزد. این ستایش عظیم، پشتوانه پدید آمدن بخش مهمی از فرهنگ شعر شیعی در زمینه «ادبیات عاشورایی» بوده است.
شهریار و بحرالعلوم با عشق و ارادت به خاندان اهلبیت، با احاطه تاریخی و آگاهی دینی گسترده خود، و بهرهگیری از دلایل عقلی، در دفاع از شیعه، به مسائلی چون: اثبات حقانیت اهلبیت: و امام حسین7، و غیرشرعی بودن خاندان اموی میپردازند. به دیگر سخن، این هر دو، پیش از آنکه بخواهند احساس مخاطب را برانگیزند، قصد اقناع عقلی او را دارند. اگرچه واژگان جدل، استدلال، برهان، حجت و خطابه، معانی گوناگونی در بردارند، همگی در یک چیز مشترکند و آن اینکه همه به عنوان شیوه و ابزاری برای تأثیر عقلی یا عاطفی سخن در مخاطب و برانگیختن احساسهای او، به کار میروند.
در این جستار، هرجا از یکی از واژگان در تحلیل سرودههای این دو شاعر، بهره میگیریم، با کمی چشمپوشی، همین معنای مشترک را قصد میکنیم. بر پایه معانی لغوی و اصطلاحی واژههای یاده شده که در کتاب کشاف اصطلاحات الفنون تهانوی آمده، روشن میشود که مهمترین خواسته این فنون، تأثیر در مخاطب است. (نک: تهانوی، 1996، ذیل واژههای جدل، حجت، استدلال و برهان)
پیشینه پژوهش
تاکنون کارهایی در اشعار عاشورایی انجام شده؛ از جمله: کتاب امام حسین7 در شعر معاصر عربی، نوشته دکتر انسیه خزعلی، انتشارات امیرکبیر و مقاله «امام حسین7 در شعر شریف رضی»، از دکتر معصومه شبستری و صابره سیاوشی، مجله ادب عربی. هر چند این پژوهشها با محوریت امام حسین7 و اشعار عاشورایی صورت پذیرفته، بررسی تطبیقی سبکشناسی رثای آن حضرت در اشعار بحرالعلوم و شهریار انجام نشده است.
طرح مسأله
برای رسیدن به اهداف پژوهش، سه سؤال اصلی مطرح میگردد:
1. در رثای امام حسین7 به چه جنبههایی توجه شده است؟
2. دو شاعر، چه ویژگیهایی برای حضرت در مراثی خود، قائل شدهاند؟
3. فراوانی و تنوع این ویژگیها از نگاه توصیفی و تحلیلی چگونه است؟
فرضیات مطرحشده برای این سؤالات عبارتند از:
الف. در رثای امام حسین7 به جنبههای فردی و اجتماعی توجه شده است؛
ب. هر دو شاعر در رثایهای خود، مظلومیت، امامت و.. را برای حضرت قائل شدهاند؛
ج. تنوع این ویژگیها، سمت و سوی عاطفی و استدلالی دارد.
این مقاله با تکیه بر یک ادبیات نظری مبتنی بر روش تحلیلی - توصیفی، بعد از معرفی اجمالی شخصیت دو شاعر، به بیان همانندیهای شعر و اندیشه آنها و مهمترین درونمایه سرودههای مذهبی ایشان میپردازد که برای تبلیغ فکر و اندیشه شیعی خود، از آنها بهره گرفتهاند.
الف) شرح حال بحرالعلوم
سیدمحمدمهدی بحرالعلوم ملقب به طباطبا (خاقانی، بیتا، ج12، ص133)، از خانوادهای علمی و اصیل زاده شد که از بین آنها، دانشمندانی سربرآوردند که کمر به خدمت دین و مذهب بستند و در گسترش علمی حوزه نجف اشرف مؤثر بودند. خانواده وی، در اوایل قرن دوازده هجری، از ایران به عراق مهاجرت کردند، درحالی که دستاوردهای علمی و اجتماعی آنها، در کربلا و نجف، همچنان پابرجاست. (بحرالعلوم، 1363، ص126) ولادتش در نجف بود (1155ق)(زرکلی، 1980، ج7، ص334) و در ماه رجب سال 1212 قمری در 57 سالگی دار فانی را وداع گفت. (امینی، 1964، ص56) پدرش سیدمرتضى، از علمای برجسته و در نهایت زهد و پارسایی بود و بسیاری از علمای آن عصر و همچنین فرزندش، تربیتیافته مکتب او هستند. (بحرالعلوم، 1363، ج1، ص26ـ27)
مهاجرت وی به نجف در پانزده سالگی و برای تکمیل مراحل اجتهاد، نقطه بروز شخصیت علمیاش به حساب میآید. (امین، 1403، ج48، ص165) به خاطر سیره زندگی علمیاش، به لقبهایی چون: رئیس امامیه، شیخالمشایخ، امامالعصر و علامه دهر، معروف گشته، ولی از آن بین لقب بحرالعلوم شهرت بیشتری دارد. (شبر، 1988، ج6، ص51) لقب بحرالعلوم، به این علت بوده که در سفری که به خراسان داشت، نزد عالم آن دیار، فیلسوف سیدمحمدمهدی اصفهانی میرسد و طلب موعظه میکند. ایشان هنگامی که جامعیت علمی بحرالعلوم را مشاهده میکند، به او لقب بحرالعلوم میدهد و این لقب بین علما متداول و معروف میشود. (خاقانی، بیتا، ج12، ص38)
وی بیش از بیست اثر در رجال، شروح و علوم مختلف، به جا گذاشته؛ مانند تحفةالکرام فی تأریخ مکةوالبیت الحرام، حاشیةوشرح على طهارة (شرائع المحقق الحلی)، دیوان شعر و غیره. شعر او از لحاظ ساختاری، بر رعایت قوالب شعری سنتی استوار است. از امتیازات شعر او این است که مفهوم را در شعرش، به صورت تدریجی به کمال میرساند.
ب) شرح حال شهریار
سیدمحمدحسین بهجت تبریزی در سال 1325 قمری در تبریز زاده شد. یازده ماه
پس از تولد او، انقلاب مشروطه ایران دومین دور خود را برای به دست آوردن استقلال و آزادی از چنگ استبداد و خفقان آغاز کرد. در این هنگام، به علت
اوضاع سیاسی و شیوع وبا، خانواده او به قریه قئیش قورشان مهاجرت کردند. وی
در آنجا در مکتب ملاابراهیم برای یادگیری قرآن آغاز به تحصیل نمود و اولین اشعارش را در چهاردهسالگی سرود. مجموعه «حیدربابایه سلام»، از معروفترین آثار ادبی شهریار است که خاطرات جوانی او را بازگو میکند. (کاویانپور، 1379، ص5-7) وی پس از طی دوران پرفراز و نشیب نوجوانی و بزرگسالی و خلق آثار ادبی و انتشار کلیات اشعار- که همگی دال بر ذوق ادبی اوست - در آذرماه 1366 وفات یافت.
بررسی ویژگیهای شعری و فکری شهریار و بحرالعلوم
زبانشناسان در بررسی سبکشناسانه، معمولاً به مضمون یا سطح فکری توجه ندارند. بهار در سبکشناسی، فقط به سطح زبانی توجه داشته است. بعد از ایشان، بررسی سطح فکری، نگرشها و تلقیهای صاحبان آثار ادبی، موضوعهای مطرح در حوزه سبکشناسی شد. مطالعات زبانشناسانه به این امر کمک میکند. شمیسا معتقد است که کندوکاو در سطح فکری اثر، راحتتر میتواند سبکشناس را به تعیین سبک شخصی برساند. مضاف بر اینکه این بررسی، جذابتر و مفیدتر است. (شمیسا، 1375، ص157)
در این زمینه، با بررسی مضامین فکری اشعار بحرالعلوم و شهریار در رثای امام حسین7 و بیان موضوعات امامت، شهادت، مظلومیت، صبر، اسارت و غم، تصاویر بسیار عمیقی از شهدای کربلا تداعی میشود که با نظم خاصی پیش میرود. در ادامه، برآنیم شعرها را از زاویه مضمون بررسی کنیم:
1. هدایتگری و امامت
مقام امامت، یکی از مقامهای الهی است، در قرآن هر جا نامی از امامت برده میشود، متعرض مسأله هدایت نیز هست: «و جعلنا منهم أئمة یهدون بأمرنا» (سجده: 24) امام محمد باقر7 درباره آیه «فآمنوا بالله و رسوله و النور الذی انزلنا والله بما تعملون خبیر» (تغابن: 8) لفظ نور را به ائمه اطهار تفسیر نمودند که مظهر هدایت و روشنگریاند. از این رو، بحرالعلوم در تعبیری مشابه، اهلبیت را مظهر امامت و رهبری و حجت خداوند بر روی زمین معرفی میکند:
ودایع المصطفى أوصى بحفظهم |
|
فضیعوها فلم تحفظ ودایعه |
(بحرالعلوم، 2006، ص71)
«امانتهایی که پیامبر اکرم به پاسداری از آن وصیت کردند، اما آنان این امانتها را تباه ساختند و از آنها محافظت نکردند.»
وی از امام، تشبیه به ودایع کرده است؛ ودیعههایی که رسول اکرم9، آنها را در بین مردم به امانت گذاشته بود؛ ولی آنان امانتداران خوبی نبودند و امانت را تباه ساختند. بیت زیر، به این حقیقت اشاره دارد که رسول خدا9، در زمان حیات، از این امامان سخن میگفتند:
قال انسبونی فجدی أحمد وسلوا |
|
ما قال فیّ فلم یکذبکم الخبر |
(همان، ص70)
«به آنان گفت: نسب مرا بنگرید که جد من، محمد مصطفی9 است و بپرسید درباره من چه فرموده است که او راستگو بوده و هیچ گاه خبر دروغ نگفته
است.»
شهریار نیز شجره طیبه اسلام را به نخلی تشبیه میکند که ائمه و پیامبران، شاخ و برگهای این نخل تنومند هستند:
یزید، نخله اسلام ریشه کن میخواست |
|
حسین بود که دین زنده تا به اکنون شد |
(شهریار، 1361، ص209)
این تعبیر، برگرفته از آیه 24 سوره مبارکه ابراهیم7 است که خداوند میفرماید: «أَلَمْتر کَیفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیبَةً کَشَجَرةٍ طَیبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاء»؛ «بنگر که خدا چگونه مثل میزند: سخن خوب به درخت خوبی میماند که تنه آن (در زمین) استوار و شاخههایش در فضا (پراکنده) است». این آیه در مورد شجره طیبه و شجره خبیثه بحث کرده است. در حقیقت این آیه، تجسم حق و باطل، نور و ظلمت و کفر و ایمان است. تقابل حق و باطل، یکی از موضوعات بسیار مهمی است که قرآن فراوان به آن اشاره کرده است.
خداوند در قرآن مثالهایی برای تبیین حق و باطل آورده؛ مانند آیه یادشده نیز در آیه 17 سوره رعد: «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیلُ زَبَداً رابِیاً وَ مِمَّا یوقِدُونَ عَلَیهِ فِی النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْیةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ یضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما ینْفَعُ النَّاسَ فَیمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذلِکَ یضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ، حق را به آب و باطل را به کف روی آب تشبیه کرده که هدف از این تعابیر، این است که باطل جلوهگری و نمود دارد، ولی حق دارای اصالت و پایداری است.
مفاهیمی که از کلمه «طیبه» در این آیه مبارکه برمیآید عبارتند از: توحید و کلمه «لا اله الا الله»، رهبران آسمانی، اعتقاد به ولایت و ایمان. همچنین کلمه شجره طیبه به معنای ریشه درخت است که بدنه اصلی آن به رسول خدا9، شاخه اصلی آن امیرالمؤمنین7، شاخههای فرعی آن اهلبیت: و برگهای آن به شیعیان تعبیر شده است. قرآن ویژگیهایی را برای شجره طیبه و شجره خبیثه بیان کرده است؛ مثلاً شجره طیبه منظرش زیبا، بویش خوش، میوهاش پربار و پاکیزه است و در مقابل شجره خبیثه، منظرش زشت، بویش بد و میوهاش تلخ است؛ شجره طیبه اصل و ریشهاش مستحکم و پایدار و در زمین فرو رفته است؛ اما شجره خبیثه مستأصل است و اصل و ریشهای ندارد. منظور از شجره طیبه، اهلبیت: و منظور از شجره خبیثه بنیامیه است که جز فساد و ظلم و غصب کار دیگری انجام ندادند. در هر دورهای، شجره طیبه و خبیثه داریم. اهلبیت: و ولایت مثل شجره طیبه پرثمر هستند، اما کفر و شرک و نفاق مثل شجره خبیثه همیشه بیثمرند. شهریار نیز با بهرهگیری از مفاهیم قرآنی، هدایتگری امام را در برابر ریشهکنی یزید با صنعت مقابله میآورد و از امام تعبیر به «سفینة النجاة» میکند:
یزید، نخله اسلام ریشه کن میخواست |
|
حسین بود که دین زنده تا به اکنون شد |
سفینههای نجاتند جمله معصومین |
|
ولی سفینه او رشک فلک مشحون شد |
(شهریار، 1361، ص209)
این تعبیر، برگرفته از کلام رئیس مکتب تشیع، امام صادق7 است:
کلنا سفن النجاة لکن سفینة جدی الحسین7 اوسع و فی لجج البحار اسرع؛ (مجلسی، بیتا، ج ۲۶، ص ۳۲۲)
«همه ما اهلبیت، کشتیهای نجات هستیم، ولی کشتی جدم حسین7 گستردهتر و در دل دریاها (و موجهای خروشان) باشتابتر و سریعتر است».
این تعبیر برای اهل عصمت: که همگی نور واحد، مصباحالهدی و سفینة النّجاه هستند، از رسول اکرم9 و سپس دیگر امامان: است. این تعبیر، به طوفان نوح و کشتی آن حضرت اشاره دارد. پس اگر شدت بلاهای زمینی و آسمانی، و مادی و معنوی، به حد طوفان نوح نیز باشد، بیتردید کسانی که سوار کشتی «ولیالله» شدهاند، به «امرُالله» مصون مانده، نجات مییابند.
پس ائمه اطهار:، برای بشری که همیشه در معرض طوفانها و سیلابهای نابودکننده هستند، نقش کشتی نجات را دارند.
مقصد این کشتی، الله جلّ جلاله است و حرکتش از یک سو دور شدن از مُهلکات و از سویی نزدیک شدن به آرامش و سعادت است؛ لذا این کشتی با «بسم الله» به حرکت درمیآید و با «بسم الله» به مقصد رسیده، از حرکت بازمیایستد تا مسافران در ساحل مغفرت و رحمت الهی پیاده شوند و به زندگی سالم ادامه دهند. اهل عصمت:، اسمالله هستند:
«وَقَالَ ارْکَبُواْ فِیهَا بِسْمِ اللّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ»؛ (هود: 41)
«و (نوح) گفت: به نام خدا سوار کشتى شوید که رفتن و ایستادنش به نام اوست، چون پروردگار من آمرزنده و مهربان است».
شهریار در قسمت دوم شعرش با تعبیر «ولی سفینه او رشک فلک مشحون شد»، به متمایز بودن کشتی امام حسین7 اشاره میکند که با مفهوم قسمت پایانی کلام امام صادق7 هماهنگی دارد. وقتی همه اسباب هدایت، نجات و رسیدن به ساحلِ امن ایمان، یک جا در اختیار قرار گرفت ـ یعنی همه موتورهای حرکتی، اعم از توحید، اخلاص، ولایت، فقه، جود، کرم، ایثار و بالاخره شهادت و شهادتطلبی با هم شروع به کار کرد ـ کشتی سریعتر حرکت میکند. پس معنای روایت این نیست که فرقی بین امام حسین7، با دیگر ائمه اطهار: وجود دارد، بلکه فرقش در تجمع و ظهور کمالات در یکجا و یک زمان برای مردمان، پیروان و عاشقان است. تبلیغ اندیشههای عاشورا، بدون آگاهیهای ادبی، تاریخی و سیاسی فراهم نمیشود. هر دو شاعر در تأیید ولایت امام حسین7، به روایتی از امیرالمؤمنین7 اشاره میکنند:
انا شجرة النبوة و موضع الرسالة و مختلف الملائکة و بیت الرحمة. (کلینی، 1365، ج1، ص221)
امام حسین7 همانند جد بزرگوارش، نماد هدایتگری و مظهر نجاتبخشی است تا آنجا که رسول خدا9 میفرماید:
«اهلبیتی امان لأهل الارض». (قندوزی، 1422، ج2، ص474)
شهادت سیدالشهدا، غمانگیزترین تصویری است که شاعر بارها در اشعارش به آن پرداخته است. پایورزی بر انجام دادن رسالت و هدایتگری، گاه با بیان صریح و تعابیری چون «سر به نیزه شدن امام، بریده شدن سر تشنه لب ایشان، آغشته به خون و برهنه ...» و گاه با تشبیهاتی زیبا مانند «خاموش کردن نور الهی» در اشعار بحرالعلوم تصویر میآفریند:
شبّوا لإطفاء نور الله نار وغی |
|
لولاه ما شبها قدح و إیراء |
(همان، ص40)
«آنان برای خاموش کردن پرتو الهی آتش جنگ به پا کردند، اگر او نبود هیچ شعله و آتشی به وجود نمیآمد.»
این بیت، برگرفته از این کلام امام محمد باقر7 است:
نحن حجج الله فی خلقه و نحن ائمة الهدی و نحن مصابیح الدجی و نحن منار الهدی. (ابنبابویه، 1990، ج1، ص205)
در این بیت نیز امام حسین7 را به نور الهی تشبیه کرده است که منشأ هدایت بوده و دشمنان اسلام این نور زمانه را خاموش کردند. وی در این بیت، حرکت امام را سبب بیداری جامعه میداند.
شهریار نیز امام را فروغی خاموشنشدنی میداند و همچون بحرالعلوم، یقین دارد اگرچه نور امام حسین7 در خیمههای برافروخته، به خموشی گرایید، فروغی فزون یافت:
به هر چمن که بتازد سموم باد خزان |
|
زمانه یاد کند از خزان باغ حسین |
هنوز ساقی عطشان کربلا گویی |
|
کنار علقمه افتاده با ایاغ حسین |
اگر چراغ حسینی به خیمه شد خاموش |
|
منور است مساجد به چلچراغ حسین |
(شهریار، 1361، ص436)
«نور» روشنایى است و از ویژگىهاى ذاتىاش این است که هم خودش روشن است و هم روشنىبخش دیگران است. نیز تاریکىها و ظلمتها را از بین مىبرد: «ظاهرٌ لنفسه و مظهرٌ لغیره»؛ به همین جهت از خداوند متعال که روشنىبخش نظام هستى است و از پیامبران و امامان در آیه 8 سوره صف «یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ» که هدایتگر بشر و روشنىبخش دلهاى مؤمنانند، به «نور» تعبیر شده است. در مقابل از دشمنان بدخواه و گمراهىها، به «ظلمات» تعبیر شده که هم خودشان تاریکند و هم در پى خاموش کردن نورند؛ لذا در زیارتنامه امام حسین7 میخوانیم: «اشهد انک نور الله لم یطفأ و لا یطفأ ابداء». همچنین طبق حدیث نبوی، امام حسین7 چراغ هدایت و کشتی نجات معرفی شده است.
2. غم و عشق هستی
عاطفه به احساسات و روان شاعر مربوط میشود. «عاطفه، حالت اندوه و شادی و یأس و امید و... و حیرت و اعجابی است که حوادث عینی یا ذهنی، در ذهن شاعر ایجاد میکنند و وی میکوشد که این حالت و تأثر ناشی از رویدادها را آن چنان که برای خودش تجربه شده است، به دیگران منتقل کند»، (پورنامداریان، 1374، ص14) شفیعی کدکنی در این زمینه میآورد:
منظور از عاطفه، اندوه یا حالت حماسی یا اعجابی است که شاعر از رویداد حادثهای در خویش احساس میکند و از خواننده یا شنونده میخواهد که با وی در این احساس شرکت کنند. (شفیعی کدکنی، 1368، ص24)
شهریار عشق و دلدادگی امام7 را در کارزار کربلا، به سازی ترسیم میکند و هر زخمی که بر کالبد سیدالشهدا نقش میبندد، تاری میشود که شوری در عالم هستی به پا میکند:
ساز عشق است و به دل هر زخم پیکان زخمهای
گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین
(شهریار، 1361، ص70)
شهریار ساز و نوای شورآفرین امام حسین7 را با تصویر بدیع دیگری، به اشک سوزناکی بدل میکند:
شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
(همان، ص70)
در این جا، مخاطب منتظر است که چیزِ مألوفی را از کلام متکلم بشنود؛ یعنی منتظر است که شاعر بگوید: «نفرین میکند حسین»؛ ولی آنگاه که متکلم میگوید: «جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین»، بسان پارازیتی است که فهم معنا را به تأخیر میاندازد؛ خواننده انتظار«دعا» را ندارد و از طرفی در هنجار زبان فارسی، دعا با نفرین همنشین نمیشود؛ لذا دکتر احمد ابوحاقه در کتاب خود با عنوان البلاغه و التحلیل الادبی مینویسد:
خیال قدرتی است که با آن میتوان نادیدنیها را مشاهده کرد و به وسیله آن از یادرفتهها را به یاد آورد و دیدنیها و تصاویر ذهنی و موقعیتهای متعدد را با یکدیگر پیوند زد، به گونهای که خواننده را تحت تأثیر قرار داده، رویکردهای او را با خود همسو سازد و وی را به جهان غیرمحسوس منتقل کند. خیال میدانهای وسیع حیات انسانی را در ذهن میگشاید و تنوع و ابعاد هستی را توسع میدهد. (نک: چمنخواه، 1384، ص26)
بحرالعلوم و دیگر مردمانی که از حادثه کربلا سخن میگویند، در زمان شهادت امام حضور نداشتند؛ اما از نگاه او همه انسانهایی که در عرصه کربلا هم حضور نداشتند - اعم از زنده و مرده - در ماجرای شهادت امام7 درخور سرزنشند، این اندیشه متعلق به مکتبی است که در ادبیات فارسی به آن «مکتب واسوخت» میگویند:
کیف أسلّو و نار القلب تلتهب |
|
والعین حلف قذاها دمعها سرب |
(بحرالعلوم، 2006، ص51)
«چگونه تسلی خاطر یابم در حالیکه آتشی در قلب بهپاست و تیغی در چشم و اشک، ریزان است.»
استفهام به «کیف» در این بیت، از معنای اصلی خود خارج میشود و بر تحسر و تعجب دلالت دارد. بحرالعلوم بیصبری را به صبر نیز نسبت میدهد:
لا صبر فی فادح عمت رزیته |
|
حتی إعثری الصبر منه الحزن و الوصبُ |
(همان، ص52)
«چگونه میتوان در این مصیبت بزرگ صبر کرد؟ حتی خود صبر نیز از این مصیبت دچار غم و بیماری گشته است.»
صبر در مصایب پسندیده است، ولی در عظمت این مصیبت همین بس که صبر نیز رشته میدرد و به شیون و زاری میپردازد. شاعر چشم را مخاطب ساخته که هر چقدر بگرید، نمیتواند حق این مصیبت را به جا آورد:
لا تقدر العین حتی القدر من صبب |
|
و إن جرت حین یجری دمعها الصبب |
(همان، ص52)
چشم از گریستن به ازای حق آنان عاجز است، هر چند اشکهای آن، پیاپی جاری باشد باز هم حق آنان را ادا نمیکند.
اشک ریختن بر این مصیبت شایسته نیست، بلکه بایست خون گریست.
همین مضمون را شهریار در تخلص شعرش میآورد:
اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار |
|
کاندرین گوشه عزایی بیریا دارد حسین |
(شهریار، 1361، ص70)
از آن رو، گریه بیشتر برای شهیدان در عزای آنها توصیه شده؛ آن هم برای زنده نگه داشتن یاد و خاطره ایشان در طول زمان. (جنتیفر، 1385، ص33)
حادثه کربلا و شهادت امام حسین7 در شکلگیری این نهضت نقش داشت، ولی با اسارت رفتن عترت پیامبر9 و سخنرانیهای علیبنالحسین7 و زینب کبری " در طول اسارت، این نهضت تداوم یافت. (انصاری، 1389، ص155) بحرالعلوم در بیان اسارت خاندان رسولالله9، حزن و اندوه و مشقت زنان و کودکان اسیر را ترسیم میکند:
واهلبیت رسول الله فی نصب |
|
أسری النواصب قد أنضاهم النصب |
(بحرالعلوم، 2006، ص53)
«و خاندان پیامبر9 در مشقت هستند، رنجی که آنان را پریشان و آزرده ساخته است.»
یکی از ابعاد نگرش بحرالعلوم، بیان عظمت فاجعه و به تصویر کشیدن تیرگی حادثه عاشورا و شومبودن این واقعه است؛ مصیبتی که آنقدر سیاه بود که از آن به «قارعة» تعبیر میکند:
«حلّت بذلک فی ألإسلام قارعة» فتنهای بود که گوشهای ناشنوا را فراگرفت: «و فتنة تقرع ألأسماع صماءٌ» و بر چشمها مهر کوری نهاد:
وطخیة غشت الأبصار ظلمتها |
|
عمیاء قد عمت ألأقطار غماء |
(همان، ص41)
«مصیبت سیاهی که تاریکی آن چشمها را فراگرفت و مصیبت کوری که تاریکیاش همه جهان را فراگرفت».
آنگاه به شرح تاریخ کربلا میپردازد که سر خاندان پیامبر9 را بریدند و زنان در اسارت، نوحهسرای امام بودند:
یوم بنو المصطفى الهادی ذبایحه |
|
والفاطمیات أسراه نوایحه |
(همان، ص56)
«روزی که پسران پیامبر9 در آن سر بریده گشتهاند و دختران فاطمه " نوحهسرا و به اسارت درآمدهاند».
عاطفه غالب بحرالعلوم در بیان شهادت امام، زاری و اندوه و بهرهگیری از استدلالات تاریخی است. شخصیت حضرت زینب " ذیل مجموعه حریم اهلبیت: و اصحاب کسا، بیان شده است که پاسداشت این حرمت، با اسارتبردن اهلبیت، و به آتش کشیدن خیمهها شکسته شد:
وکم حریم لأهل البیت محترم |
|
قد إستحل وکم صاحت صوایحه |
(همان، ص56)
«و چه حرمتهایی که از اهلبیت شکسته نشد و چه بلاهایی که بر آنان وارد نساختند!»
از نظر شهریار نیز این فضای برآمده از قساوت دشمنان، در نهایت زشتی، به غباری میماند که روشنیها را پنهان کرد:
محرم آمد و آفاق، مات و محزون شد |
|
غبار محنت این خاکدان بگردون شد |
به خیمهگاه امامت چنان زدند آتش |
|
که آهوان حرم سر به دشت و هامون شد |
(خشکنابی، 1379، ص10)
شهریار نیز این حرمتشکنی به امامت و خاندان او را آنچنان غمبار میداند که آهو برای رهیدن از آن میتازد.
بحرالعلوم، حادثه کربلا را حادثهای میداند که فراموشیپذیر نیست و در شعرش، برای آن دلایل مختلفی میآورد:
1. آنجا که با این مصراع آغاز میشود: «کیف أسلّو ونار القلب تلتهب»، دلیل فراموشناپذیری حادثه عاشورا را این دلیل عنوان میکند که: این غم همیشه زبانه میکشد.
2. آنجا که میسراید: «لم ینس قط ولا الذکرى تجدده»، دلیل فراموشناپذیری حادثه عاشورا را این دلیل عنوان میکند که: مصیبت آن، همیشه تازگی دارد.
3. آنجا که میسراید: «کیف السلؤُّ عن المکثور منفردا»، دلیل فراموش ناپذیری حادثه عاشورا را این دلیل عنوان میکند که: مصیبزده، تنها و بیکسی است و جایش در میان حرمش خالی گشته است؛ با قلبی که گاه به سمت چادرهای زنان و حرمش و گاه به سمت دشمن روانه میشود. با دشمنان میجنگد، با دیدگانی که گاه مراقب زنان و حرمش است و گاه به سمت دشمنی میرود که دست از جنگ با او نمیکشند و در این حال، فریاد میزند: «حرمم را رها کنید و مرا بکشید» و ناگهان، خبری از آنان به گوش رسید که غم و اندوهش تا آخر عمر به پایان نمیرسد.
3. مظلومیت و فساد
شهریار شدت فساد و دورویی حاکم بر مردم زمان امام7 را با تعبیر دشمنان بیامان و دوستان بیوفا به خوبی تجسم میکند:
دشمنانش بیامان و دوستانش بیوفا |
|
با کدامین سر کند؟ مشکل دوتا دارد حسین |
(شهریار، 1361، ص70)
شاعر پرده دیگر این قساوت در کارزار را با بستن آبی میگشاید که چندی
پیش، امام7 آن را به روی لشکریان دشمن گشود و دشمن زشتکار خود را سیراب کرد:
آب خود با دشمنان تشنه قسمت میکند |
|
عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین |
دشمنش هم آب میبندد به روی اهلبیت |
|
داوری بین با چه قومی بیحیا دارد حسین |
(همان، ص70)
بحرالعلوم نیز خیانت، دورویی و پیمانشکنی کوفیان را مطرح میسازد که از روزگاران قدیم عادتشان بود، با تعابیری چون: «أقبل فإنا جمیعا شیعة تبعٌ» یا «أقبل وعجل قد إخضر الجناب وقد» و نیز «قد بایعوا السبط طوعا منهم و رضا». بیت زیر نیز نقض پیمان را میرساند:
قوما یقولون لکن لا فعال لهم |
|
ورأیهم من قدیم الدهر منتشر |
(همان، ص69)
«قومی که فقط حرف میزنند اما عمل نمیکنند و از دیرباز سخن ثابت و قابل اعتمادی نداشتند».
در بیت دیگر آورده که آنان امام را در صورت نیامدن گناهکار خواندند، ولی خود عهد شکستند:
وآثموه إذا لم یأتهم فأتى |
|
قوما لبیعتهم بالنکث قد خفروا |
(همان، ص69)
«آنان او را در صورت نیامدن گناهکار خواندند؛ او نزد آنان آمد؛ آنان قومی بودند که بیعت خود را شکستند و به او خیانت کردند.»
وی علت این نقض عهد را موارد ذیل میداند:
1. شهوتپرستی:
شاةٌ من الناس لا ناسٌ ولا شاةٌ |
|
هوت بهم فی مهاوی الغی أهواء |
(بحرالعلوم، 2006، ص40)
«گوسفندانی از میان مردم هستند؛ نه آدمیزاد هستند و نه گوسفند! هوسهای پلیدشان آنان را به پرتگاههای گمراهی افکند.» در واقع در این بیت، اشاره میکند که آنان آدمیزاد نیستند؛ چون چنین فجایعی را رغم زدند. گوسفند نیز نیستند، چون گوسفندان چوپانی دارند که آنها را هدایت میکند. در واقع اینها گوسفندان سرکشی بودند که با سرکشی در پرتگاه نابودی سقوط کردند.
همچنین میگوید:
ما آمن القوم قدما أو همُ کفروا |
|
من بعد إیمانهم لو أنهم شعروا |
(همان، ص70)
«این قوم هیچ گاه ایمان نیاوردند و حتی اگر ایمان آوردهاند، بدانند که اکنون کافر شدهاند».
2. قدرتطلبی:
عدت علی أسد الغایات أضبُعُها |
|
و فی الرعاء لها قد عاتت الشاء |
(همان، ص41)
«کفتارها بر شیر و سلطان جنگل تعدی نمودند (جفا کردند)، در حالیکه آنان همچون گوسفندی که چراگاه را تباه و ویران سازد ، رفتار کردند.»
این قدرت، از دست اهلان خارج شد، و نصیب کسانی گردید که سزاوار آن نبودند:
والطاهرون ولاة ألأمر تحتکم الـ |
|
أرجاس فیهم بما إختاروا وما شاؤوا |
(همان، ص41)
«آن پاکان و اولیاء امر، اکنون به میل و اراده دستهای از مردمان پست و پلید اداره میشوند.»
3. جهالت:
فعاد نصرهم خذلا وخذلهم |
|
قتلا له بسیوف للعدی إدخروا |
(همان، ص69)
«پیروزی آنان به شکست تبدیل شد؛ شکستی که به خاطر شمشیرهایی بود که برای دشمن مهیا ساخته بودند، اما آنان امام و پیشوای خود را با شمشیرهایشان کشتند.»
نتیجه
نتیجه بررسی تطبیقی این دو رثا، به شرح ذیل است:
شاعران متعهد؛ سیدمهدی بحرالعلوم در شعر عربی، و شهریار در شعر فارسی، با عاطفه عمیق به موضوع عاشورا پرداختهاند که مبانی احتجاج در رثائیات آنها، شامل مبانی استدلالی، با استناد به عقل، استمداد از عنصر عاطفه، احتجاج به آیات قرآن و مبانی احتجاج با استناد به احادیث و روایات است. بحرالعلوم به عنوان متفکر و عالمی بزرگ، از عاطفه سوگواری در جهت بیداری اسلامی و حرکت در مسیر امامت و ولایت بهره میبرد. نوع غالب توصیف این عالم ادیب از شخصیتهای عاشورایی، توصیفی، عاطفی و احساسی است. بحرالعلوم در شانزده مورد، به ذکر نسب و مدح خاندان امام میپردازد. وی دشمنان سیدالشهدا را به صورت صریح، با عباراتی چون: خائن، حیلهگر و... و به صورت غیرمستقیم با عباراتی مانند قرد، شیطان، و... ترسیم میکند.
در شعر شهریار جنبه عاطفی با جنبه حماسی ممزوج میشود، ولی غلبه جنبه عاطفی بیشتر است؛ زیرا مطلع رثایش با ذکر مصائب حسینی است و خاتمه اشعارش به رشادت زینبی، زینت مییابد. فراوانی واژگانی چون: کاروان، عطشان و خیمه، برای برقراری پیوند عاطفی با مظلومیت امام است. کلمات بهکاررفته در اشعار شهریار، ساده و با وزن عروضی آرام و حزنانگیز است. او با تکرار نام «حسین» و گاه با قافیه قرار دادن آن، ارتباطی لطیف با شخصیت اصلی قصیدهاش به همراه تلذذ ذکر نام امام، برقرار میکند و اشاره او به عهدشکنی کوفیان و بیحرمتی به خاندان امام، از مشترکات مضمونی وی با بحرالعلوم است.