نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 کارشناس ارشد مذاهب اسلامی
2 استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات
چکیده
تازه های تحقیق
نتیجه
خاندان مالک بن عامر اشعری شیعیانی بودند که در اواخر قرن اول هجری از کوفه به قم هجرت نمودند. آنان در قم به مدد وحدت کلمه، کثرت ثروت و نفرات دولتشهری بنیان نهادند که توانست از نیمة نخست قرن دوم تا نیمه دوم قرن چهارم دوام آورد و قدرت و امکاناتش را در راه اعتلای فرهنگ و مذهب شیعة امامیه بهکار گیرد. در سلسله دولتهای شیعه، دولتشهر اشعریان توانست در چهار قالب (تأسیس حوزة علمیة قم، تربیت نخبگان سیاسی و مذهبی، پدیدآوری آثار مکتوب و تبلیغ، و نشر تشیّع) میراث امامیه را حفظ کند و به دولتها و نسلهای آتی انتقال دهد.
کلیدواژهها
مقدّمه
نوشتار پیش رو سعی دارد تا در قالب پژوهشهای بنیادی و با تحلیل گزارشهای تاریخی، فرضیهای را مطرح و بررسی کند که طی آن از تأسیس و ادارة یک دولتشهر از سوی خاندان اشعری در سرزمین قم، از نیمة نخست سدة دوم تا نیمة پایانی سدة چهارم، سخن میگوید. دولتی که در قالب یک دولتشهر و رهبری اریستوکراسی اشعریان خدمات شایان توجه و بلکه بی همتایی به جامعة امامیه انجام داد، زاییدة کثرت ثروت، نفرات و وحدت کلمة خاندان اشعری بود و میراثی از امامیه گرد آورد که با توجه به فقدان امامان معصوم در سایر ازمنه، منحصر بهفرد و بیهمتا بود.
به رغم اهمیت فراوان و نقش بی بدیل اشعریان در تاریخ و فرهنگ تشیّع امامی، تحقیق و پژوهشی که مستقلاً دربارة این خاندان صورت گرفته باشد، یافت نشد. تحقیقات اندکی هم که در قالب کتاب، مقاله و پایاننامه صورت گرفته،[1] پیش از هر چیز، فاقد یک نگاه کلی است، بهگونهای که بیشتر آنان خواسته یا ناخواسته به جزئینگری و اهتمام بیشتر به رجالنگاری و توجه صرف به محدّثان اشعری گرفتار آمده و از پرداختن به نتایجی کلی، که میتواند نتیجة برداشت از جزئیات مذکور باشد، غافل ماندهاند. علاوه بر این، به هیچ روی، از اقدام خاندان اشعری در تأسیس و ادارة یک دولت شیعی سخنی نگفتهاند. مهمترین چالش پیش رو در این تحقیق نیز بهدلیل نگاهی تازه و متفاوت، کمبود منابع بود؛ منابعی که تکیة اصلی آنها بر جنبة حدیثگرایی نباشد و با نگاهی جامعهشناساسنه و یا سیاسی، به تحلیل و بررسی وضعیت شهر قم و یا خاندان اشعری پرداخته باشد. همچنین منابعی که دربارة جنبههای حدیثی و دینی قم و اشعریان سخن گفتهاند ـ جز چند منبع انگشتشمار ـ غالباً از نظر محتوا، یکسان، اما شکل و قالب ارائة مطالب در آنها متنوّع است.
اشعریان از یمن تا قم
اشعریان از قبایل ساکن در سواحل غربی یمن بودند. (اشعری قمی، 1385، ص794) نسبشان به «نبت بن ادد بن زید بن یشجب بن عریب بن زید بن کهلان بن سبأ» میرسید که چون در هنگام تولد، بدنش پوشیده از مو بود، به «أشعر» (در عربی به معنای پر مو) ملقّب شد. (کلبی، بیتا، ص140/ ابن حزم، 1403، ص397) پیش از اسلام، از قبایل نامدار و پر نفوذ یمن بودند و گفته شده است: گروهی از آنان در حملة ابرهه به مکّه در 570 م وی را یاری دادند. در منابع اسلامی، فضایل بسیاری به اشعریان پیش از اسلام نسبت داده شده و از جوانمردی و نیکخویی آنان یاد شده است. (اشعری قمی، 1385، ص784-794) تاریخ دقیق گرویدن اشعریان به اسلام روشن نیست. برخی مالک بن عامر (جدّ اشعریان قم) را نخستین مسلمان اشعری میدانند که در پی وقایعی غیبی و معجزهآسا، در آغاز نبوّت به دیدار نبیّ اکرم آمد و اسلام آورد. (اشعری قمی، 1385، ص746-748) اما بیشتر منابع اسلام او را در سال هفتم و در جریان جنگ خیبر میدانند. (یوسفی اشکوری، 1378، ص66) از رسول خدا در فضلیت اشعریان، روایاتی در منابع شیعه (ر.ک. اشعری قمی، 1385، ص764-775) و سنّی وارد شده است. (بخاری، 2008، ص487 و 488)
عبید بن سلیم بن حضار، معروف به «ابوعامر»، (ابن عبدالبر، 1412، ج4، ص1704) بزرگ اشعریان در زمان رسول الله و رهبر این قبیله در فتح مکّه و نبرد حنین بود. (اشعری قمی، 1385، ص790) پس از شهادت ابوعامر در حنین، برادرزادهاش، ابوموسی، مهمترین اشعری شناخته میشود. (ابن عبدالبر، 1412، ج4، ص1704) پس از پیامبر اکرم، گروهی از اشعریان در یمن باقی ماندند و در شورشهای معروف به «رده» شرکت داشتند. (کحاله، 1414، ج1، ص30) بسیاری نیز مانند سایر قبایل به علت شرکت در فتوحات، در مناطقی همچون عراق، شام، مصر، ایران و اندلس پراکنده شدند. (ابن حزم، 1403ق، ص397 و 398/ بری، 1992، ص223) مهمترین شاخة آنان گروهی بودند که به رهبری ابوموسی در عراق ساکن شدند و در فتح ایران شرکت کردند. ابوموسی در سال 17ق از سوی عمر حاکم بصره شد. (ابن خیّاط، 1415، ص74) او در این مدت، بخشی از فارس، تمامی اصفهان (از جمله قم)، تمامی اهواز، بخشی از جبال و کرمان و حرّان و نصیبین را فتح کرد. (اشعری قمی، 1385، ص820-821)
با قتل عثمان در 35ق، اختلافات بهوجود آمده در میان مسلمانان و نزاع علوی ـ عثمانی، دامن خاندان اشعری را نیز گرفت و افراد این قبیله چونان سایر امّت اسلامی، به سه گرایش سیاسی (ر.ک. طه حسین، 1379، ص44 و 45) موجود آن زمان منشعب شدند:
گروه نخست تحت رهبری ابوموسی اشعری، به تبعیت از امثال عبدالله بن عمر، از هر دوگروه علویان و عثمانیان کناره گرفت. (ر.ک. احمدی، 1379، ص411-413/ سلیمانی، 1383، ص113-128) این شاخه دوام چندانی نیافت و با حاکمیت بعدی عثمانیان به رهبری معاویه، در این جریان هضم و جزو شاخة تسنّن این خاندان گردید.
گروه دوم اشعریانی بودند که پیش از آن و در زمان فتوحات، در شام ساکن شده بودند. این گروه در صفّین از هواداران معاویه بودند و جنگاوریهایی نیز از خود نشان دادند. (ر.ک. ابن مزاحم، 1370، ص594 و 595)
گروه سوم به رهبری مالک بن عامر، در کوفه شاخة علوی و تشیّع بودند. این گروه بعدها در کوفه و قم، از هوادران و معتقدان تشیّع امامی شدند. (ر.ک. اشعری قمی، 1385، ص779 و 780) مالک بن عامر نخستین اشعری بود که اسلام آورد، در فتوحات شرکت کرد و در قادسیه از خود رشادت بی نظیری نشان داد. (اشعری قمی، 1385، ص270) فرزندش سعد از گواهان بر شرابخواری ولید بن عقبه و سبب عزل او از حکومت کوفه در زمان عثمان شد. (اشعری قمی، 1385، ص291) اگرچه منابع تاریخی در نبرد جمل، از مالک یادی نکردهاند، اما توصیة سائب فرزند او به ابو موسی، که پدر زن سائب نیز بود، برای یاری حضرت علی در جمل (طبری، 1387ق، ج4، ص499) میتواند حاکی از حضور خود وی همراه پدر و برادرانش در این نبرد باشد. آخرین گزارش از مالک در منابع تاریخی، تصریح صاحب تاریخ قم به حضور وی در صفین با حضرت علی است. (اشعری قمی، 1385، ص271) پس از شهادت حضرت علی تا سال 65 ق نامی از این خاندان برده نشده است. در این سال، از سائب بن مالک بهعنوان یکی از رهبران قیام مختار سخن گفته شده است (ر.ک. طبری، 1387ق، ج6، ص9، 11 و 91/ ابن اعثم، 1411، ص6 و 108/ اشعری قمی، 1385، ص280) که در رمضان 67 ق به دستور مصعب بن زبیر، همراه مختار و برخی از بزرگان کوفه به شهادت رسید. (اشعری قمی، 1385، ص290/ طبری، 1387ق، ج6، ص107)
بنا بر گزارشی، گروهی از خاندان مالک در سال 83 ق به سبب جانبداری از قیام ضد اموی عبدالرحمن بن اشعث، مغضوب حجّاج واقع و مجبور به ترک کوفه و هجرت به قم شدند. (ابوالفداء، 1840، ص473) اما بنا بر گزارش دیگری، در 93ق، به علت بدرفتاری احوص اشعری با روستاییان ایرانی که در املاک او کار میکردند، حجّاج وی را زندانی کرد، اما با وساطت عبدالله، برادر احوص، که نزد حجّاج ارج و قربی داشت، وی آزاد شد. پس از آن، عبدالله از بیم آنکه رأی حجّاج برگردد و احوص مجدّداً زندانی شود، چارة کار را خروج از کوفه دید که سرانجام منجر به سکونت آنان در قم شد. (اشعری قمی، 1385، ص245 و 246) در روایت سومی هم کشته شدن محمّد بن سائب بهدست حجّاج، علت کوچ ایشان دانسته شده است. (اشعری قمی، 1385، ص260)
اشعریان نخست با اشراف محلّی قم، که هنوز زرتشتی بودند، از در صلح درآمدند، اما پس از مدتی، رشد سریع نفرات و توان سیاسی ـ اجتماعی آنان، موجب نگرانی زرتشتیان و نقض پیماننامة صلح از سوی بومیان شد. در واکنش به این نقض پیمان، اشعریان به سرکردگی احوص، در یک شب بزرگان آنان را ترور کردند و بر شهر مسلط شدند. (اشعری قمی، 1385، ص251-257)
موسی بن عبدالله بن سعد بن مالک بن عامر، از اصحاب امام صادق (مهاجر، 1386، ص180) برای نخستین بار به ترویج آشکار و بدون تقیّة مذهب تشیّع امامی در قم پرداخت و پس از آن، تشیّع امامی مذهب رسمی اشعریان قم شد. (اشعری قمی، 1385، ص778 و 779) تا پیش از آن، باید تشیّع خاندان مالک بن عامر را نوعی تبعیت سیاسی از حضرت علی و تعالیم فقهی برجای مانده از آن حضرت دانست که در میان تابعان کوفی باقی مانده بود. (ر.ک. پاکتچی، 1383، ص318) بنابراین، میتوان با توجه به سابقة خاندان مالک در حمایت از حضرت علی، چنان نتیجه گرفت که آنان به علت جوّ خفقان حاکم بر کوفه و دوری از مدینه، که محل استقرار امامان شیعه بود، تعالیم دینی خود را از صحابة حضرت علی در کوفه اخذ میکردند و با از بین رفتن موانع ارتباط با امامان، که وارثان حقیقی حضرت علی بودند، آنها راه صحیح را یافته، به جرگة اصحاب ائمّة اطهار پیوستند.
قیس بن رمانه، از اشعریان کوفه، نخستین فرد این خاندان بود که به ائمّة اطهار پیوست و از اصحاب امامان سجّاد، باقر و صادق گردید. (مهاجر، 1386، ص135)
به گفتة تاریخ قم، بیش از یکصد تن از اعقاب عبدالله، احوص و نعیم، فرزندان سعد بن مالک بن عامر و اعقاب سائب بن مالک بن عامر، از ائمّة معصوم روایت کردهاند. (اشعری قمی، 1385، ص777و 778) البته در آمار دیگری، مجموع محدّثان و فقهای اشعری 83 تن ذکر شدهاند که 4 نفر از اصحاب امام باقر، 16 نفر از اصحاب امام صادق، 14 نفر صحابی امام کاظم، 21 نفر صحابی امام رضا، 20 نفر صحابی امام جواد، 15 نفر صحابی امام هادی، 13 نفر صحابی امام حسن عسکری، و 3 نفر از مرتبطان و صاحبان مکاتبه با امام زمان بودهاند. (حسینیان مقدّم و دیگران، 1386، ج2، ص174 و 175)
دولتشهر اشعریان
«دولتشهر» یا «کشورشهر» (city-state) شکلی از جامعة سیاسی است که قلمرو آن یک شهر است. این شکل در دوران تمدن یونان باستان پدید آمد و نام باستانی آن «پولیس» بود. قلمرو پولیس چندان محدود بود که شهروندان (پولیتیای) همه یکدیگر را میشناختند. در باب منشأ دولتشهرها نظرها ناهمگون است. گمان میرود که نظامهای قبیلهای آغازین در یک دورة پسرفت اقتصادی و از هم گسیختگی از 1000 تا 800 سال پیش از میلاد در شبه جزیرة یونان، جزیرههای اژه و غرب آسیای صغیر جاگیر شدند و هستة دولتشهرها را بهوجود آوردند. نظام دولتشهری در شهرهای قرون وسطایی ایتالیا نگاه داشته و بازآفریده شد. هزاران دولتشهری، که در این سدهها بهوجود آمدند، هریک شیوة حکومت و زندگی خود را ـ از پادشاهی گرفته تا کمونیسیم ـ داشتند و اصول سیاسی آنها را فیلسوفانشان تنظیم میکردند. همین دولتشهرها پایة تمدن یونانی ـ رومی جدید غربی را گذاشتند. (آشوری، 1384، ص166 و 167) اشعریان نیز قومی بودند که به مدد قدرتی که برای آنان از وحدت کلمه، کثرت ثروت و نفرات زاییده شده بود، دولتی را، که قریب به سه سده در اختیارشان بود، بنیان نهادند (اشعری قمی، 1385، ص682) تا در قالب آن بهگونهای منسجم و نظاممند، قدرت خویش را در راه گسترش دین و عقیدهشان بهکار بندند. در حقیقت، در سلسله مراتب دولتهایی که قدرت خود را در خدمت تشیّع بهکار گرفتند، اشعریان نخستین دولتشهر شیعه را بهوجود آوردند. این دولت در طول حیاتش، که عصر حضور امامان معصوم را هم دربر میگرفت، توانست میراثی از امامیه گرد آورد[2] تا با تشکیل دولت شیعی آل بویه، که بهمراتب قدرتی فراتر از دولت اشعریان داشت، این میراث را به بغداد منتقل کند و در نسل عالمان بغدادی مستقر سازد. میراث امامان معصوم بعدها در دورة قدرت یافتن مغولان، به همّت افرادی همچون خواجه نصیر طوسی و علّامه حلی محافظت شد و با استقرار سلسلة مقتدر صفوی در ایران و پس از آن، دولتهای شیعی دیگر، تا امروز جاودان مانده است؛ همانگونه که ابن خلدون در جمعبندی تحلیل خود دربارة علل رواج و زوال دانش و عقلانیت در جوامع اسلامی مینویسد:
و باید از آنچه دربارة وضع بغداد و قرطبه و بصره و کوفه بیان کردیم، عبرت گرفت که چون در صدر اسلام، عمران شهرهای مزبور توسعه یافت و اصول حضارت در آنها مستقر گردید، چگونه دانش در آنها فزونی یافت و به منزلة دریاهای بیکرانی از دانش و هنر درآمدند و در اصطلاحات تعلیم و اقسام دانشها و استنباط مسائل و فنون، انواع شیوههای گوناگون ابتکار کردند؛ چنانکه از پیشینیان درگذشتند و بر متأخّران پیشی جستند. ولی همین که به عمران آنها نقصان و خلل راه یافت و ساکنان آنها پراکنده شدند، آن بساط و آنچه در آن بود، یکسره در هم پیچیده شد و آنهمه دانش و تعلیم را از دست دادند و علوم آنها به شهرهای دیگر اسلامی منتقل شدند. (ابن خلدون، 1375، ج2، ص882)
الف. آغاز و انجام دولتشهر
بنابر گزارش تاریخ قم، سابقة سکونت در این شهر، به پیش از حملة اسکندر بازمیگردد، با حملة او، قم رو به ویرانی گذارد، تا اینکه با توجه قباد ساسانی به ایالت مستقلی در مرکز ایران تبدیل شد و شهر قم نیز با ساختاری همچون شهر مدائن، که مجموعهای از شهرکهای نزدیک به هم بود، مرکز این ایالت شد. در جریان فتح ایران، قم نیز از خرابی، جنگ و گریز مصون نماند و بهصورت روستاهای ویران و پراکنده به حیات خود ادامه داد. (ر.ک. اشعری قمی، 1385، ص44-46، 48، 49 و 249) تا اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم هجری، ساکنان این دهکدهها، که مجموعاً قم را تشکیل میدادند، عموماً زرتشتی و دهقان بودند و اگرچه از شهروندان ولایت اصفهان محسوب میشدند، (اشعری قمی، 1385، ص682) اما تقریباً از نگاه حکومت اموی، فراموش شده و از هر لحاظ، به خود واگذاشته شده بودند. ریاست محلی و مذهبی دهکدههای مذکور نیز در دست شخصی به نام «یزدان فاذار» بود که برای حراست و دفاع از این منطقه، در مقابل راهزنان دیلمی، حصارهایی ساخته بود. (اشعری قمی، 1385، ص90-92) پس از ورود اشعریان، یزدان فاذار نخستین گروه آنها را پذیرفت و با آنان به عنوان ساکنان ماندگار قم، پیمان دوستی و پشتیبانی بست. با درگذشت یزدان فاذار و دیگر بزرگان زرتشتی، اختلافات میان اعراب اشعری و ایرانیان بالا گرفت و سرانجام، قم به دست اشعریان افتاد (اشعری قمی، 1385، ص702 و 724) و از این پس، اشعریان قریب سه قرن حاکمان واقعی قم محسوب میشدند. (اشعری قمی، 1385، ص682)
تاریخ قم از مراحل تأسیس این شهر به دست اشعریان سخن گفته است. نویسنده به نقل از حمزه اصفهانی (مح360ق)، نویسندة کتاب اصفهان چنین آورده است:
چون عرب اشعریان به قم آمدند، در جوانب قم، در خیمه هایی از موی نزول کردند. چون در این ناحیت متمکّن شدند، در صحاری، هفت ده، خطّه و منزل ساختند و سراها و بناها و قصرها و عمارتها بنا نهادند و فرود آمدند، و آن هفت ده: ممجان، و قزدان، و مالون، و جمر و سکن و جلنبادان و کمیدان است، که الیوم قصبه و محلتهای قم است و حصارهای این دیها در این محال قائم و راسخند و علامت و نشان آنند. چون سراهای ایشان بذین دیهای هفتگانه بسیار شد و به یکدیگر نزدیک گشتند.... (اشعری قمی، 1385، ص44-46)
این متن در کمال ایجاز، به درستی مراحل تشکیل شهر قم را بیان میکند؛ اشعریان پس از ورود به منطقة قم، تا مدتها در چادرهای بافته شده از موی بز سکنا گزیدند. پس از استقرار نسبی اشعریان در روستاهای قم، آنان بهتدریج، به ساختن سرپناه و خانه روی آوردند و طی چند سال، همگی در خانههای مسکونی مستقر شدند. زاد و ولد، فزونی ثروت و افزایش بردگان و کارگران و مهاجرپذیری سبب شد تا روستاهای هفتگانه و حریم آنها بهگونهای به یکدیگر نزدیک شده، به هم بپیوندند. این پیوستگی سبب فراهم آمدن شهر یکدست و یکپارچهای با دستکم هفت محله به نام همان روستاهای هفتگانه شد.
با به هم پیوستن چند روستای قم، اگرچه مجموعة مسکونی گسترده و یکدستی بهوجود آمد، اما آغاز بافت شهری قم از دورهای است که احوص بن سعد بن مالک اشعری، اقدام به تخریب آتشکدة قم نموده و برای برادرش، عبدالله بن سعد، مسجدی در «دزپل» یا «درپل» ساخت.[3] این مسجد، که میتوان آن را «مسجد جامع قم» نامید، مرکز تجمّع و فعالیت شهر شد و نقش مهمی در تمرکز شهر قم و به هم پیوستن محلهها و زمینهچینی برای رسمیت یافتن این شهر ایفا نمود. (اشعری قمی، 1385، ص100 تا 104)
حمزة بن یسع اشعری در سال 189ق موافقت هارون را برای «کوره» (ولایت مستقل) قراردادن قم و جداسازی آن از اصفهان بهدست آورد[4] و شش سال بعد، توانست در قم منبر قرار دهد و اعراب اشعری را به اقطاعداران دولت عبّاسی در قم تبدیل کند. (اشعری قمی، 1385، ص104) از این پس تا پایان قرن چهارم، حاکمان قم همواره از سوی بنی عبّاس و سپس زیاریان و آل بویه تعیین میشدند و اگرچه در بسیاری موارد، افرادی غیر از خاندان اشعری بر این منصب گماشته میشدند، اما بزرگان خاندان اشعری، که در موارد بسیاری از فقها و محدّثان بزرگ امامی و اصحاب ائمّة اطهار نیز بودند، حاکمان واقعی دولتشهر قم محسوب میشدند. مدتها ساختمانهای اداری در خارج شهر مستقر بود و به حاکمان منصوب بغداد و عاملان آنها اجازة ورود به شهر داده نمی شد، تا آنجا که این حاکمان نقش چندانی در ادارة امور شهر نداشتند، و تنها بهمنزلة سفرای اعزامی از بغداد عمل میکردند و خراج سالانه را دریافت مینمودند. گذشته از آن، مدت امارت این حاکمان معمولاً بسیار کوتاه بوده و این خود میتوانست عامل مهمی در تضیعف قدرت آنان و اهمیت یافتن قدرت اشراف و بزرگان بومی منطقه باشد.[5] قاضیان و کارگزاران دینی شهر تا زمان خلافت المکتفی (حک: 289-295ق) از سوی بزرگان اشعری انتخاب میشدند. مذهب رسمی شهر تشیّع امامی بود و در انجام فرایض و امور دینی، به هیچ وجه تقیّه و کتمانی در میان نبود. (اشعری قمی، 1385، ص33، 121، 122 و 683-685) حتی همین فقها و بزرگان بودند که در نهایت، تصمیم میگرفتند چه کسی حق ماندن و سکونت در قم را دارد و چه کسی باید از این شهر خارج شود. (ر.ک. نائینی اردستانی کچویی، 1381، ج3، ص76) محمّد بن عیسی بن عبدالله، از اصحاب امام رضا و امام جواد، که نجاشی از وی با عنوان «شیخ القمیین و وجه الاشاعرة متقدّم عند السلطان» یاد میکند، (نجاشی، 1419، ش905) و احمد فرزند وی، که از اصحاب امامان رضا، جواد و هادی بود و نجاشی دربارهاش نوشته است: «شیخ القمیین و وجههم و فقیههم، غیر مدافع و کان ایضا الرئیس الذی یلقی السلطان بها»، (نجاشی، 1419، ش198) دو تن از مهمترین رؤسای قم بودند.
اگرچه بعدها افرادی از خانوادههای شیعی ایرانی، همچون خاندان بابویه، از موفقیتهای علمی برجستهای برخوردار شدند، و یا از میان طالبیان، نقبای ممتاز و ذینفوذی ظهور کردند، اما به نظر میرسد همچنان غلبه و سیطره از آنِ خاندان اشعری بوده است. آنچه نویسندة تاریخ قم نیز از ضعف و افول قدرت اشعریان در زمان خود وی نوشته است، به نظر میرسد بیشتر ناظر به اهمال و ضعف آنان در فعالیتهای عمرانی و اقتصادی بوده که به تدریج موجب شده است زیرساختهای شهری قم رو به ویرانی گذارد، (اشعری قمی، 1385، ص689) تا آنجا که این اهمالها سبب شد تا در زمان وزارت صاحب بن عبّاد، بر اثر عدم توجه به نظام آبرسانی در قم، آب در این شهر نایاب شود و با مساعدت صاحب بن عبّاد، شهر از کم آبی نجات یابد. (اشعری قمی، 1385، ص11) این امر در گزارش مقدسی (زنده در 381ق) نیز منعکس شده، که مقارن روزگار نویسندة تاریخ قم نوشته است: «قم بارو دارد. روستایش گسترده است. شهری بزرگست، ولی متوقف شده، رو به ویرانی است و نزدیک کویر است.» (مقدسی، 1361، ج2، ص584) علی رغم این اهمالها، اشعریان همچنان از موقعیت سیاسی و اجتماعی ممتازی در قم برخوردار بودند و تا پایان قرن چهارم، نفوذ قابل توجهی در قم داشتند. برای نمونه، علی بن محمّد اشعری برادر نویسندة تاریخ قم، در موارد متعددی از سوی آل بویه حاکم قم بود. (اشعری قمی، 1385، ص22، 411 و 412) و این خود نشان از نفوذ اشعریان در آن برهه دارد. علاوه بر آن، بنابر نقل تاریخ قم، اشعریان 280 سال بر قم حاکم بودند که 180 سال آن پس از جداسازی قم از اصفهان در 189 بود؛ یعنی تا 369ق. (اشعری قمی، 1385، ص682)
ریشة اصلی افول قدرت اشعریان و عدم اهتمام آنان به امور عمرانی و اقتصادی شهر را باید در ضعف قدرت خلفای بغداد دانست که بهدنبال آن، قم نیز مانند سایر مناطق مرکزی ایران، از دهة دوم قرن سوم به معرکهای برای کشمکشهای سامانیان، زیاریان (دیلمیان) و آل بویه تبدیل شد، بهگونهای که با تسلط زیاریان در 316ق بر قم، نخستین ضربات نابود کننده بر دولتشهر اشعریان وارد آمد. زیاریان با مصادرة بخش بزرگی از اراضی کشاورزی و قناتهای مالکان و زمینداران بزرگ اشعری، در حقیقت، شهر قم را در دست خرده مالکانی قرار دادند که اتحاد و یکپارچگی آنان در برابر وقایع و پیشامدهای آینده، بهمراتب سختتر از اتحاد تعداد انگشتشماری ملّاک و زمیندار بزرگ بود که پیش از آن عهدهدار امور شهر بودند. از سوی دیگر، با این مصادره، دیگر برای اشعریان انگیزههای چندانی در رتق و فتق امور شهر باقی نمانده بود. (اشعری قمی، 1385، ص162 و 411)
البته در افول دولتشهر اشعریان نباید قدرت یافتن آل بویه و تسلط آنان بر قم و سپس بغداد را نادیده گرفت؛ چراکه با روی کار آمدن آل بویه، موقعیت ممتاز قم، بهعنوان کانونی امن و بیخطر برای امامیه، جای خود را به بغداد داد؛ مرکز خلافت و موقعیت سیاسی ممتاز، مدفن امامان هفتم و نهم، مقرّ فعالیتهای نوّاب امام زمان ـ عجلالله تعالی فرجهالشریف ـ در عصر غیبت صغرا، محل زندگی عالمانی بزرگ، نزدیکی به نجف، کربلا، سامرّاء و بسیاری دیگر از اماکن مقدّس شیعیان، همه عواملی بود که در کنار نعمت امنیت در سایة آل بویه، از بغداد مرکزی ساخت که به تدریج، قم را به حاشیه راند، تا آنجا که آغاز سدة پنجم را باید پایانی همیشگی بر حیات دولتشهر اشعریان دانست. در یک نتیجهگیری کلی، میتوان سیر قدرت و حاکمیت 280 سالة خاندان اشعری بر دولتشهر قم را اینگونه برشمرد؛
ب. جغرافیای شهری
تاریخ قم از دروازهها و راههای متعدد قم نام برده است؛ راه خراسان از درب ری، راه ساوه و آبه از درب مسجد جامع، راه همدان از درب عبدویه اشعری، راه عراق از درب نصر بن عامر اشعری، راه جبال قم از درب حسن بن علی بن آدم اشعری، و راه کاشان از درب ولد احوص بن سعد اشعری، در کنار هفت درب دیگر، از مهمترین راهها بودند. (اشعری قمی، 1385، ص62-66)
در این کتاب، از شش میدان و چهار پل نیز نام برده شده است: میدان یسع بن عبدالله اشعری، میدان حسن بن علی بن آدم اشعری، میدان یحیی بن عمران اشعری، میدان مالک بن سعد اشعری، میدان حسن بن سعد اشعری و میدان ایّوب بن موسی اشعری، پل عبدویه اشعری، پل بکجه (علی بن عبدالله اشعری)، پل ابوعلویه اشعری و پل سهلویه اشعری که یازده دهنه داشت. (اشعری قمی، 1385، ص67-71)
این کتاب دربارة نظام آبرسانی این شهر، در کنار رودخانة قم از بیست کاریز نام برده که همگی آنها مانند میادین و پلها از تأسیسات اشعریان بوده، بجز یک کاریز که شخصی از موالی ایشان ساخته است. (اشعری قمی، 1385، ص71) سعد بن مالک بن احوص اشعری اولین جوی آب (کانال آبرسانی) را در شهر قم ایجاد نمود. (اشعری قمی، 1385، ص155) بیست جوی دیگر آب را از رودخانه به مزارع اطراف میرساند که همة آنها زیر نظر خاندان سعد بن مالک اشعری بود. (اشعری قمی، 1385، ص161) محلّات، کوشکها، خانهها و باغات اشعریان نیز در کنار رودخانه قرار داشت. (اشعری قمی، 1385، ص96-99) از سه مسجد «درپل» (ساختة احوص بن سعد اشعری)، «مسجد جامع» (ساختة ابوصدیم اشعری) و «مسجد بازار» (یا سعدآبادی که بهنظر میرسد ساختة سعد بن احوص اشعری است) نیز نام برده شده. (اشعری قمی، 1385، ص101-107) اشعریان 250 روستا و مزرعه را در قم احیا و یا از نو بنیان نهادند. (اشعری قمی، 1385،ص181) تنها نگاهی به آنچه ذکر شد، نشان میدهد قم سازنده و مالکی جز اعراب اشعری نداشته و سایر شهروندان در حقیقت، اتباع دولت اشعری محسوب میشدهاند.
در قم، بازار وجود داشته، (اشعری قمی، 1385، ص109) اما دامداری و کشاورزی محور اصلی اقتصاد بوده است. گندم، جو، نخود، انگور، فندق، زیتون، گردو، پسته، زعفران، هویج، شلغم، پیاز، سیر و انواع سبزیها و میوههای درختی و جالیزی، کنجد، زیره، قرطم و انواع علوفه از جمله این محصولات بوده است. (ر.ک. اشعری قمی، 1385، ص299-301 و 310-312) نمک استخراج میشده (اشعری قمی، 1385، ص218) و 51 آسیاب وجود داشته که 39 تای آن فعّال بوده است. (اشعری قمی، 1385، ص163) کرسی، لگام، رکاب، پارچه و زعفران مهمترین اقلام صادراتی قم بوده است. (مقدسی، 1361، ج2، ص592) شهر دارالخراج، دارالضرب و زندان نیز داشت و بهنظر میرسد همة اصنافی که لازمة بافت یک شهر است، در قم مشغول بوده و در تاریخ قم نیز به برخی از آنها اشاره شده است: بازاریان، (اشعری قمی، 1385، ص411) چهارپا داران (اشعری قمی، 1385، ص413)، کارمندان دولتی (نظامیان، حسابرسان و...) (اشعری قمی، 1385، ص418 و 419)، لگامسازان (اشعری قمی، 1385، ص124) فیلسوفان، مهندسان، منجّمان، نسّاخان، ورّاقان (اشعری قمی، 1385، ص35)، چاهکنان و برزگران. (اشعری قمی، 1385، ص155)
عرب (اشعریان)، عجم و طالبیان (سادات) در قم زندگی میکردند (اشعری قمی، 1385، ص25) و از اهل ذمّه، علاوه بر زرتشتیان، که ساکنان بومی قم بودند، یهودی و نصرانی نیز در قم وجود داشت. (اشعری قمی، 1385، ص35) فرهنگی ایرانی ـ عربی بر شهر حاکم بود. دیوان آب و دیوان خراج و ثبت مسائل مربوط به آن، نیاز به دبیرانی مجرّب را ایجاب میکرد و با وجود غلبة عرب، هنوز تا هنگام نگارش تاریخ قم، نیمة دوم قرن چهارم، اصطلاحات بومی مربوط به دیوان خراج و دیوان آب به زبان فارسی و تقویم یزدجردی در کنار تقویم قمری در قم معمول بود و در همة امور دیوانی و حسابرسی و انواع معاملات به کار میرفت. مردم قم بسیاری از آداب و رسوم ملّی را حفظ کرده بودند و زندگی خود را با اجرای برخی از این مناسبتها و اعمال و رسوم میگذراندند. (اشعری قمی، 1385، ص75، 361، 368 و 411)
با وجود این، شواهد نشان میدهد که اشعریان شیعیانی بودند که قویّاً بر حفظ ریشههای عربی خود اصرار میورزیدند و ناسیونالیسم عربی، حتی در میان فقها و محدّثان آنان وجود داشت. برای نمونه، دربارة احمد بن محمّد بن عیسی اشعری نقل شده است: وی شاهد بود که خیرانی، خادم امام جواد، پیامی از آن حضرت مبنی بر امامت حضرت هادی دریافت نمود، اما پس از رحلت امام جواد وی از گواهی دادن و تأیید سخن خیرانی در جمع بزرگان شیعه دربارة جانشینی امام هادی امتناع میورزید تا آنکه خیرانی او را به مباهله فرا خواند و از بیم آن، سرانجام گواهی داد. خود وی علت این امتناع را اینگونه ذکر کرده که میخواسته است فضیلت اعلام خبر امامت امام هادی نصیب یک عرب شود و نه عجم (یعنی خیرانی). (کچویی، 1381، ج3، ص73 و 74)
داعیة شیعهگری و تشیّع امامی گرچه در دورههای میانی و پایانی خلافت بنیعبّاس امری رایج و متداول بود و جز قم مناطق دیگری همچون محلّة کرخ در غرب بغداد به تشیّع آشکار پایبند بودند، اما چنین داعیة آشکاری در سالهای قرن دوم هجری و دورة نخست عبّاسی عواقب سهمگین و خطرناکی میتوانست در پی داشته باشد. (ر.ک. اشعری قمی، 1385، ص779 و 780) تاریخ رسمیت تشیّع امامی در قم، باید به ربع دوم سدة دوم هجری بازگردد؛ چراکه به گفتة تاریخ قم، موسی بن عبدالله اشعری نخستین کسی بود که تشیّع امامی را در قم آشکارا تبلیغ نمود و سبب شد تا اهل قم بدو اقتدا کنند و این مذهب را بپذیرند. (اشعری قمی، 1385، ص778) حال با توجه به ریاست پدر موسی، یعنی عبدالله بن سعد، بر اشعریان قم، که تا پیش از آغاز علنی انقلاب بنیعبّاس وفات یافت و اینکه او برای پس از خود، برادرزاده اش، مالک بن احوص را به ریاست خاندان اشعری برگزید و پیوستن مالک و اشعریان تحت امرش به حمید بن قحطبه طائی، که از امرای لشکر بنیعبّاس بود و علیه بنیامیّه میجنگید، (اشعری قمی، 1385، ص729) بهنظر میرسد که تا پیش از سقوط بنیامیّه در 132ق تشیّع امامی نمی توانست در قم قدرت و ظهوری داشته باشد؛ چراکه در این صورت و با نظر به آنکه موسی بن عبدالله از اصحاب امام صادق نیز بود، (مهاجر، 1386، ص180) مانع یاری رساندن اشعریان به بنیعبّاس میشد.
گذشته از فاصلة زیاد قم با مرکز خلافت، که خود عاملی در نفوذ کمتر عبّاسیان بود، شاید یکی از عوامل مهم پذیرش تشیّع قمیان از سوی دستگاه خلافت، قدرت و نفوذی بود که این خاندان از طریق رجال نامی و صاحبمنصبان خود در دربار خلافت کسب کرده بود. ابوعبیدالله اشعری وزیر مهدی عبّاسی، (ر.ک. دیانت، 1372، ج5، ص695 و 696) علی بن عیسی اشعری معروف به «الطلحی» از امرای مأمون، (مهاجر، 1386، ص117) ریّان بن صلت اشعری از مقرّبان مأمون و از اصحاب امام رضا و هادی (مهاجر، 1386، ص73 و 74) و یحیی بن عمران اشعری از سرداران معتصم (اشعری قمی، 1385، ص783) از جملة این افراد بودند.
عامل دیگر تشیّع اعتدالی قمیان بود؛ تشیّعی که به پیروی از ائمّة اطهار و برخلاف شیعیان زیدی، هیچگاه مشروعیت سیاسی عبّاسیان را مستقیماً به چالش نکشید. البته قمیان نماز جمعه را، که نمادی در تأیید و تقویت خلیفة عبّاسی بود، سبک میشمردند، تا آنجا که مقدسی در این باره نوشته است: «مردم قم... جامع را تعطیل کرده بودند، تا آنکه رکنالدوله ایشان را به برقراری آن واداشت.» (مقدسی، 1361، ج2، ص591) اما از هرگونه داعیة استقلالطلبی یا نافرمانی با انگیزههای سیاسی علیه خلیفة عبّاسی اجتناب میورزیدند و در عین بیعت با خلیفة بغداد، بهعنوان دولتی خودمختار عمل میکردند. آنچه را هم که بهعنوان قیام و شورش قمیان در تاریخ ذکر شده، همگی رنگ و بویی بهشدت اقتصادی داشته و کاستن و یا تعدیل خراج سالانه رکن اصلی آن بوده، تا آنجا که اگر انگیزههای سیاسی نیز وجود داشته، تحتالشعاع مسائل اقتصادی بسیار کمرنگ شده و اهمیت چندانی نیافته است. (اشعری قمی، 1385، ص406-410) شاید بتوان دلیل اصلی سنگین آمدن خراج حکومتی بر اهل قم را نیز در حمایتهای مالی قابل توجه این خاندان از ائمّة اطهار دانست. آنان شیعیانی بودند که به ادای وجوه و مالیاتهای شرعی به امامان معصوم سخت پایبند بودند و این خود سببی بود برای آنکه ادای خراج سالانه به حکومت، برایشان سنگینتر از سایر مناطق و سرزمینهای سنّینشین باشد. تاریخ قم دربارة این وجوه شرعی مینویسد:
دیگر از مفاخر ایشان [اشعریان] وقف کردن این گروه از عربست که بقم بودند، از ضیعتها و مزرعها و سرائها، تا غایت که بسیاری از ایشان هرچه مالک و متصرّف آن بودند، از مال و منال و امتعه و ضیاع و عقار، بائمه ـ علیهمالسلام ـ بخشیدند. و ایشان اول کسانی بودند که بذین ابتدا کردند، و خمس از مالهای خود بیرون کردند و به ائمّه ـ علیهمالسلام ـ فرستادند. و خلفا این املاک را، که ایشان بدفعات وقف کردند، بدست فرا کرفتند. ایشان دکرباره غیر آن وقف کردند،... و خراج املاک موقوفة ایشان به چهارصد هزار درم برسیده است. (اشعری قمی، 1385، ص780)
البته اینها غیر از حمایتهای مالی بی دریغ و فراوان اشعریان از سادات و علویانی بود که به قم میآمدند؛ مثلاً، در یک نمونه، تاریخ قم دربارة اکرام محمّد بن موسی بن امام جواد که در 256ق به قم آمده بود، مینویسد:
از مال خود، از برای او سرایی بخریدند و همچنین چند سهم از قریة هنبرد و اندریقان و کارچه از برای او از ورثه مزاحم بن علی اشعری بخریدند و بیستهزار درم از برای او قسمت کردند و بدو دادند. (اشعری قمی، 1385، ص577-579)
اهمیت این حمایتهای مالی برای جامعة شیعه در آن روزگار، وقتی روشنتر میشود که به امثال این گزارشها توجه کنیم:
اهتمام ناحیة مقدّسه به حسن جریان امور در مسائل مالی مربوط به مقام امامت در دورة امام عسکری و سپس تا دورة غیبت صغرا ادامه یافت. متن برخی از نامههایی که حضرت عسکری به وکلای خود در این باره مرقوم فرمودند در منابع قدیم و معتبر ضبط شده است. در این نامهها، امام بر اهمیت پرداخت بموقع وجوه شرعی از طرف شیعیان تأکید شدید گذاردهاند. روشن است که نیازهای مالی دفتر مقام امامت برای تأمین مصالح و حوایج جامعة شیعه، که دورة سختی را از سر میگذراند، افزونی گرفته بود. در یک نامه، که بهصورت غیرمعمول بسیار طولانی است و امام آن را به یکی از بزرگان جامعة شیعه در نیشابور نوشته بودند، امام از مسامحة شیعیان آن منطقه، که حقوق مالی خود را مانند زمان پدر بزرگوارش بهصورت منظّم و درست نمیپرداختند، گله فرموده است. (مدرّسی طباطبایی، 1386، ص51 و 52)
از دیگر ممیّزات جامعة قم، بهخلاف جامعة تشیّع در کوفه، که ترکیبی از زیدیان، فطحیان، اسماعیلیه، واقفیه و امامیان بود، اینکه شیعیان قم در بیعت با سلسلة امامان دوازدهگانه متحد بودند و در میان محدّثان امامی فراوان این شهر، از کسی با انحرافات فطحی یا واقفی یاد نشده است. (مادلونگ، 1381، ص131 و 133) قمیان از ارتباط مستحکم و عمیقی با ائمّة هدی برخوردار بودند. این رابطه تا پایان غیبت صغرا ادامه داشت و در هیچ مقطعی نیز گسسته نشد. (حسینیان مقدّم و دیگران، 1386، ص172-175/ ر.ک. جعفریان، 1371، ص120-122)
ج. رهبران دولتشهر (اشراف و نخبگان اجتماعی)
برای شناخت اشراف و بزرگانی که در قالب یک نظام «آریستوکراسی» (Aristocracy)، دولتشهر قم را اداره میکردند، اگر نگوییم تنها منبع، باید بپذیریم مهمترین و اصلیترین منبع، کتاب تاریخ قم است. حکومت «آریستوکراسی» یا «مهانسالاری» به ساختار حکومتی میگویند که در آن، قدرت در دست طبقهای ممتاز باشد و آن طبقه [همچون خاندان اشعری در قم]، حاکمیت را از راه وراثت و امتیازهای طبقهای در دست گرفته باشند. (آشوری، 1370، ص19-20)
دربارة ریشههای اشرافیت حاکم بر دولتشهر قم، از گزارشهای تاریخ قم (اشعری قمی، 1385، ص679-740) چنین برمیآید که عبدالله، احوص، نعیم و عبدالرحمان، فرزندان سعد بن مالک بن عامر اشعری، بههمراه فرزندان و نوادگانشان به قم هجرت نمودند. بعدها فرزندان سائب بن مالک بن عامر نیز، که عموزادگانشان بودند بدانها ملحق شدند. بزرگ طایفه در این وقت، عبدالله بن سعد بود. او شخصیتی محافظهکار، اهل مدارا با حاکمیت وقت و بهغایت متشرّع و ملتزم به حفظ شعایر اسلامی بود. وی مدتی نیز حاکم همدان و اصفهان بود که بعدها خود وی از آن کناره گرفت. او پیش از روی کار آمدن بنیعبّاس، درگذشت و برادرزادهاش، مالک بن احوص، از سوی وی به ریاست اشعریان قم گماشته شد. عبدالله 42 فرزند داشت و تنها از چهار فرزندش، یعنی ابوبکر، یسع، عمران و آدم دوهزار و چهارصد نفر بهوجود آمدند. احوص، برادر عبدالله، کسی است که روح عربیت او بر مسلمانیاش توفّق داشت. جسور بود و بیباک، از منطق شمشیر پیروی میکرد و مسائل شرعی و فرایض دینی دغدغة اصلیاش نبود، تا آنجا که برای تصاحب قم و تثبیت حاکمیت اشعریان بر آن، از قتل و ترور بومیان قم، در قبال نقض عهد این بومیان، ابایی نمیکرد. او پیش از عبدالله درگذشت و نوادگان او تنها از نسل فرزندش، مالک، به 1200 تن میرسید. عبدالله و برادرش احوص، اصلیترین نامهایی هستند که میتوان آنان را سرمنشأ بسیاری از اشراف و بزرگان دوران بعد دانست.
بر پایة گزارشهای دیگری از تاریخ قم (اشعری قمی، 1385، ص398-401) که به لحاظ محدودة زمانی از رسم و رسوم خراج قم در نیمة دوم سدة سوم سخن میگوید، خاندان اشعری در این دوره به چهار گروه اصلی تقسیم میشدند:
1. فرزندان احوص: شامل 15 طایفه ذیل میشدند:
- ولد محمّد بن سعد بن ملک بن احوص به ریاست عبدویه کرد دامان، احمد بن محمّد بن سعد و علی بن عبدویه؛
- ولد محمّد بن سعد بن ملک به ریاست محمّد بن حیه، القزدانه، محمّد بن حسولی و عیسی بن حسولی؛
- ولد احوص بن سعد بن ملک به ریاست محمّد بن احوص؛
- ولد اسحاق بن سعد بن ملک به ریاست محمّد بن اسحاق و مصقلة بن اسحاق؛
- ولد زکریّا بن سعد بن ملک به ریاست علی بن ملک بن سعد و الفردانه؛
- ولد اسحاق بن احوص کبیر به ریاست متوکه بن اسحاق؛
- ولد موسی بن احوص به ریاست ایّوب بن موسی و مطرف بن موسی؛
- ولد ملک بن سعد به ریاست مرزبان بن ملک؛
- ولد حسین بن سعد بن ملک به ریاست میلویه و مملوسه و غیر آنها؛
- ولد ابیخالد زکریّا بن ملک بن احوص به ریاست بذین بن ابیخالد و محمّد بن حسن شنوله؛
- ولد عیسی بن سعد بن ملک به ریاست علی بن عیسی بن یعلی بن عیسی و پسرش حسن بن علی؛
- ولد عامر بن سعد بن ملک به ریاست عبدویه بن عامر؛
- ولد محمّد بن ملک بن احوص به ریاست حسن بن متویه؛
- ولد سعد بن احوص به ریاست جعفر بن سعد بن سعد، خزرج بن سعد و علی بن بدیل؛
- ولد محمّد بن احوص به ریاست ابراهیم بن شاذوکه و سهل بن ابراهیم.
2. فرزندان عبدالله بن سعد: که شامل 6 طایفة ذیل میشدند:
- ولد عمران بن عبدالله به ریاست عامر بن عمران، یحیی بن عمران و ابراهیم بن حسن عامر؛
- ولد ابیبکر بن عبدالله به ریاست احمد بن حماد، عبدویه بن حمّاد و معاویة بن ابیبکر؛
- ولد عبدالله بن ابیبکر به ریاست علی بن ابیالهیجاء، یحیی بن علی، ابوطاهر بن یحیی و ابوسهل بن ابیطاهر؛
- ولد آدم بن عبدالله به ریاست ابوالقاسم ابن ابیالصدیم؛
- ولد یسع بن عبدالله بن ابیبکر به ریاست حمزة بن الیسع و سهل بن علی؛
- ولد عمر بن عبدالله به ریاست ابوغسّان ملک علی بن عامر، عبدیل بن ملک و ابوعبدالله حسین بن علی بن غسّان.
3. آل طلحه؛ طلحه فرزند عبدالله بن سائب بن ملک [مالک] بود. عیسی بن موسی، علی بن عیسی، محمّد بن علی بن عیسی، ابومحمّد بن عبدالله، (برادر ابومحمّد) ابوجعفر محمّد بن علی و (فرزند ابومحمّد) ابوالحسن علی بن محمّد طلحی رؤسای آل طلحه بودند.
4. ولد الاباء؛ ظاهراً طوایفی بودند که در مقایسه با سه گروه قبل، به علت جمعیت محدودتر و یا تمکّن مالی کمتر، در دفتر خراج تحت یک گروه واحد به نام «ولد الآباء» ثبت شده بودند (بهخلاف سه گروه قبلی که «ولد الاب» نامیده میشدند.) این گروه شامل ذرّیة این افراد میشد: عبدالرحمان بن عبدالله بن سعد، الیاس بن عبدالله، عبدالله بن عبدالله، محمّد بن عبدالله، شعیب بن عبدالله، عبدالملک بن عبدالله، داود بن عبدالله، موسی بن عبدالله، عیسی بن عبدالله، یعقوب بن عبدالله.
از لوازم وجود این طوایف، تنازعات و اختلافاتی بود که به گفتة تاریخ قم، یکی از علل اساسی فروپاشی قدرت و شوکت خاندان اشعری و دولتشهر آنان به شمار میآید:
... و تمامی هلاک و نیست شدن ایشان [اشعریان] افتراق کلمة ایشان بود؛ یعنی بعد از آنک همه یکدل و یکزبان بودند، هرکسی ازیشان رأیی و اختلافی و اختیاری کرفت، و کروه کروه شدند و هر بچند روز برجمی دیکر کرد میآمدند، و بارها خذلان یکدیکر میکردند... (اشعری قمی، 1385، ص409-410 و نیز نک. 285-287)
برای شناخت طبقهای از اشراف و نجبای اشعری، که پس از عبدالله و احوص، توانستند یک نظام آریستوکراسی در قم تشکیل داده، در آن نقش آفرینی کنند از خلال گزارشهای پراکندة تاریخ قم و قراین و شواهدی که این کتاب در هنگام ذکر برخی نامها، مکانها و وقایع بهکار میبرد، میتوان به نامهایی پی برد که در دورههای گوناگون، در زمرة اشراف و بزرگان اشعری بودند و در عمران و آبادی قم و ادارة امور این دولتشهر سهم داشتند. در اینجا، تنها به ذکر اسامی تعدادی از آنان اشاره میکنیم. البته نباید این نکته را از نظر دور داشت که با آغاز قرن چهارم، چهرههایی از طالبیان و غیر اشعریان نیز در زمرة اشراف و بزرگان قم به چشم میخورد که تا زمان آل بویه به تدریج بر تعدادشان افزوده شد و میتوان نام برخی از آنان را از تاریخ قم و رجال نجاشی بهدست آورد. در ذکر اسامی ذیل، نخست به افراد خاندان اشعری اشاره میشود:
مالک بن احوص اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص182 و 729) موسی بن عبدالله اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص244 و 779) عیسی بن عبدالله اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص781) عمران بن عبدالله اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص127، 683 و 781) یسع بن عبدالله اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص67، 127 و 683) عبدالرحمان بن عبدالله اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص127) محمّد بن عبدالله اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص127) ابوبکر بن عبدالله اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص683) شعیب بن عبدالله اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص122 و 182) حمزة بن یسع بن عبدالله اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص182) ابوجریر زکریّا بن ادریس اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص781) زکریّا بن آدم اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص781) علی بن آدم اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص128) عامر بن عمران اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص409 و 683) ابراهیم بن یسع اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص289) اسحاق بن سعد اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص128) سعد بن سعد بن عبدالله اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص128) یحیی بن عمران اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص68 و 409) داود بن عمران اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص55) زکریّا بن مالک بن احوص اشعری، مشهور به «بنین بن ابیخالد» (اشعری قمی، 1385، ص182) سعد بن مالک بن احوص اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص88، 127، 155 و 181) مالک بن سعد بن مالک بن احوص اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص68 و 127) موسی بن یعقوب بن عبدالله اشعری، (اشعری قمی، 1385، 128) مرزبان بن عمران بن عبدالله اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص128) محمّد بن عیسی بن عبدالله اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص128) احمد بن محمّد بن عیسی بن عبدالله اشعری، (نجاشی، 1429، ش198) موسی بن آدم اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص128) اسماعیل بن عیسی بن عبدالله اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص128) اسماعیل بن سعد اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص128) آدم بن علی بن آدم اول اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص128) محمّد بن علی بن آدم اول اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص128) آدم بن علی بن آدم ثانی اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص128) محمّد بن علی بن آدم دوم اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص128) سعد بن عامر بن سعد بن مالک بن احوص اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص128، 286 و 287) محمّد بن عامر بن سعد بن مالک بن احوص اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص128) عیسی بن حسن اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص410) محمّد بن علویه بن سعد اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص410) علی بن محمّد بن خزرج اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص410) جعفر بن محمّد بن سعد اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص410) مزاحم بن علی اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص579) ابوطاهر بن حمزة بن یسع اشعری، (نجاشی، 1429، ش1256) ابوسهل بن ابیطاهر اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص98 و 586) ابوالحسین بن ابیسهل اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص213) طاهر بن ابیطاهر اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص123) علویة بن حسن بن خزرج اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص123) ابوالقاسم بن ابیالصدیم اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص123 و 394) محمّد بن احمد بن علی بن آدم اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص123) عبدالله بن آدم اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص123) ابوورقاء اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص123) نضر بن عامر اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص64) حسین بن نضر بن عامر اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص119) یسع بن عامر بن عمران اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص117) سهل بن یسع بن عبدالله اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص77/ نجاشی، 1429، ش494) سهل (سهلویه) بن علی بن سهل بن یسع اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص70) ابوعلویة حسین بن یحیی بن عمران اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص70) یحیی بن علی بن عبدالله اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص70) عبدویه بن عامر اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص70) ایّوب بن موسی بن احوص بن سعد اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص69) حسن بن سعد بن احوص اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص68) حسن بن علی بن آدم اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص64، 67 و 123) یعلی بن حمّاد اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص182) مصقلة بن اسحاق اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص286 و 290) حسن بن محمّد بن عمران بن عبدالله اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص244) ابوجعفر محمّد بن علی بن محبوب اشعری، (نجاشی، 1429، ش940) ابوخلف سعد بن عبدالله اشعری، (نجاشی، 1429، ش467) احمد بن اسحاق بن عبدالله بن سعد بن مالک بن احوص اشعری، (نجاشی، 1429، ش225) احمد بن ابیزاهر اشعری، (نجاشی، 1429، ش215) موسی بن احمد بن محمّد بن علی بن عیسی طلحی، (اشعری قمی، 1385، ص336) ابراهیم بن علی بن محمّد بن عیسی بن عبدالله اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص159) علی بن ابراهیم بن علی بن محمّد بن عیسی بن عبدالله اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص133 و 158) محمّد بن علی بن ابراهیم بن علی بن محمّد بن عیسی بن عبدالله اشعری، (اشعری قمی، 1385، ص136، 158 و 159) علی بن عبدالله جیله، (اشعری قمی، 1385، ص410) محمّد بن جعفر بن احمد بن بطّه مؤدّب، (نجاشی، 1429، ش1019) عبدالله بن جعفر بن حسین بن مالک بن جامع حمیری، (اشعری قمی، 1385، ش573) ابوعلی محمّد بن احمد بن موسی بن امام جواد، (اشعری قمی، 1385، ص586) ابوالفضل محمّد بن علی بن محمّد بن حمزه علوی عریضی، (اشعری قمی، 1385، 164) ابوعلی حسین بن محمّد بن نصر بن سالم، (اشعری قمی، 1385، ص574) ابومحمّد حسن بن حسین بن عبدالله بن مهدی کاتب، (اشعری قمی، 1385، ص402) علی بن حسین بن موسی بن بابویه، (نجاشی، 1429، ش684) جعفر بن احمد بن علی بن بابویه، (اشعری قمی، 1385، ص411) امینالدین ابوالقاسم بن مرزبان بن مقاتل، (اشعری قمی، 1385، ص584) محمّد بن حسن بن احمد بن ولید. (نجاشی، 1429، ش1042)
د. میراث دولتشهر
میراث دولتشهر اشعریان را میتوان چهار دستاورد ذیل برشمرد:
شهر قم اگرچه با ورود اشعریان به ایران، مسقط الرأس این خاندان و کانون اصلی فعالیتهای آنان شد، اما از خلال گزارشهای تاریخ قم بهدست میآید که علاوه بر قم، گسترش مزارع و املاک اشعریان در شهرها و نواحی اطراف قم نیز موجب حضور پررنگ آنان در مناطقی همچون قزوین، کاشان، آبه، تفرش، فراهان، ساوه و حتی مناطقی در اطراف همدان بود. (اشعری قمی، 1385، ص782 و 737) بنابراین، ظهور تشیّع در این مناطق را باید تا حدّ بسیاری مرهون تشیّع اشعریان و اقدامات تبلیغی دولتشهر قم بهحساب آورد. فعالیتهای عالمان و محدّثان قم در حوزة جغرافیایی گستردهای از شام و مصر تا شرقیترین سرزمینهای اسلامی گسترده بوده؛ مناطقی شامل حجاز (مکه، مدینه)، عراق (کوفه، بصره، بغداد، سامرّاء، واسط، موصل و الانبار)، ری، قزوین، اصفهان، اهواز، شیراز، نهاوند، کرمانشاهان، زنجان، سیستان، طبرستان، تفلیس، خراسان (مشهد، نیشابور، هرات، مرو، بلخ و ایلاق) و آسیای مرکزی (بخارا، سمرقند، کش، فاریاب)، شام و مصر. (جباری، 1389، ص119-147) علاوه بر این، مهاجرتهای سادات و طالبیان قم به دیگر نقاط را نیز نباید نادیده گرفت. کاشان، ری، طبرستان، فارس، نیشابور، طوس، بغداد و بصره از این مناطق بودند. (اشعری قمی، 1385، ص550، 551، 612، 593، 607، 635 و 543) از اینرو، باید قم را، که دانش امامی آن در سدههای نخست، توسط اشعریان شکل یافته بود، قدیمیترین و استوارترین پایگاه تشیّع در ایران دانست. کمک قم به رشد شیعة امامی، هم بهلحاظ پناهگاه اصلی دانشمندان محدّث امامی و هم بهدلیل پیروی بیشائبه از امامان تا بدان حد مؤثر بوده است که شاید بدون چنین کمکی، شیعة اثناعشری هرگز نمی توانست شکل و قالب تشیّع داشته باشد. (مادلونگ، 1372، ص149-161)
نتیجه
خاندان مالک بن عامر اشعری شیعیانی بودند که در اواخر قرن اول هجری از کوفه به قم هجرت نمودند. آنان در قم به مدد وحدت کلمه، کثرت ثروت و نفرات دولتشهری بنیان نهادند که توانست از نیمة نخست قرن دوم تا نیمه دوم قرن چهارم دوام آورد و قدرت و امکاناتش را در راه اعتلای فرهنگ و مذهب شیعة امامیه بهکار گیرد. در سلسله دولتهای شیعه، دولتشهر اشعریان توانست در چهار قالب (تأسیس حوزة علمیة قم، تربیت نخبگان سیاسی و مذهبی، پدیدآوری آثار مکتوب و تبلیغ، و نشر تشیّع) میراث امامیه را حفظ کند و به دولتها و نسلهای آتی انتقال دهد.
[1]. این تحقیقات را میتوان اینگونه برشمرد: کتابها: رجال الاشعریین من المحدّثین و اصحاب الائمّه (مهاجر، 1386)، پیشگامان تشیّع (فرشچیان، 1384)؛ مقالات: «تشیّع و قم» (جعفریان. 1371، 117 تا 132)، «اشعریان قم» (معلم حبیبآبادی، 1377)، «الاشعریون» (مدرّسی طباطبائی، بیتا)، «اشعریان قم» (کوشا، 1366)، «اشعریان» (یوسفی اشکوری، 1378)، «اشعریان» (انوشه، 1375)، «شجرة علمی خاندان اشعری» (حاج تقی، 1377)، «الاشعریون فی تاریخ القم» (سید محمّد، 1351)، «اشعریان» (حسینیان مقدّم و دیگران، 1386)؛ پایاننامه: «خاندان اشعری» (لیلی مکوندی، 1382)
[2]. این میراث به علت نبود امامان معصوم در سایر زمانها، برای امامیه اهمیت قابل توجهی داشت؛ چراکه هر داور منصفی میداند نیروی تعقّل و اهتمام به علوم عقلی و اندیشههای زاییدة ذهن بشری، امری است که اختصاص به زمان خاصی ندارد و تا آدمی زنده است عقل نیز زنده و پویاست. اما از سوی دیگر، وحی و عصمتی که آن وحی را تفسیر و تبیین میکند، از دیدگاه مکتبی که «امامیه» خوانده میشود، مختص زمان خاصی بوده و از بعثت نبی اکرم آغاز شده و با آغاز غیبت کبرای امام زمان (329ق) پایان پذیرفته است. پس تلاش و تکاپو برای انباشت آنچه در این مقطع زمانی قریب 350 ساله از سوی پیامبر و ائمّة اطهار در قالب احادیث و روایات صادر شده، با هیچ تلاش علمی دیگری از سوی معتقدان به این مذهب قابل قیاس نیست.
[3]. با توجه به سبک معماری اسلامی در ساختمان شهرها، همواره مسجد جامع، مرکز و قلب شهرها و مجموعههای انسانی را تشکیل میداده و پیرامون آن بازار، مدرسه، دارالعماره و جز اینها از تأسیسات شهری بنا میگردیده است. (ر.ک. غنیزاده، 1385، ص197 تا 210.)
[4]. برای اطلاع از نقشة ولایت و کورة قم، ر.ک. جعفریان، 1387، ص160.
[5]. از خلال گزارشهای تاریخ قم، میتوان به این مدتهای کوتاه امارت پی برد. برای نمونه، ر.ک. ص361.
[6]. برای ملاحظة آمارهای دیگر، ر.ک. کچویی، 1385، ج3، ص1-552/ حاجی تقی، (الف)، 1377، ص75-119/ حاجی تقی، (ب)، 1377، ص39-81.