پردازش تحلیلی اصل امامت در اشعار ابن‌هانی شاعر شیعة اندلس

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

نویسنده

چکیده

پژوهش حاضر تحلیل اشعار ابن‌هانی اندلسی از منظر دینی و عقیدتی است. ابن‌هانی، شاعر شیعه مذهب اندلس، زبان شعرش را در راه عقیده و مذهب خود به کار بست و از آن به عنوان ابزاری برای بیان عقاید مذهبی خود استفاده کرد. پژوهش حاضر نشان می‌دهد که امامت رکن اصلی اصول عقیدتی تشیّع است و ابن‌هانی در بخش مدحی قصاید خود، به ذکر و تبین آن می‌پردازد. ارکان اصلی مطرح در باب امامت به این شکل قابل ترسیم است: 1. ضرورت شناخت امام؛ 2. علم به عالم غیب؛ 3. شفاعت امام؛ 4. رهبری جامعه؛ 5. عدالت امام؛ 6. ذات روحانی و فضایل ائمّة اطهار‰؛ 7. حقّانیت ائمّة معصوم‰ و تأیید آن‌ها در قرآن و دیگر کتب آسمانی؛ 8. ضرورت وجود امامان‰؛ 9. علم به تأویل آیات قرآنی.
نگارنده از روش «توصیفی و تحلیلی» برای تبیین دیدگاه این شاعر در خصوص اصل امامت و اصول عقیدتی مربوط به آن استفاده کرده است.

کلیدواژه‌ها


مقدّمه

در کتاب تعریفات جرجانی، ذیل «امام» آمده است: «‌هُوَ الَّذی لَهُ الرِّئاسَةُ العَامَّةُ فِی الدِّینِ و الدُّنیا جَمِیعًا»؛ (جرجانی، بی‌تا، ص33) امام کسی است که ریاست دینی و دنیوی، هر دو را داراست. به نظر متکلّمان، جانشین پیامبرˆ را «امام» خوانند. وظیفة او برپاداشتن آداب و رسوم دین است، به گونه‌ای که اطاعت از وی بر همگان واجب است.

برخی از فرقه‌های اسلامی، امامت را واجب و برخی دیگر آن را خارج از حدود وجوب دانسته‌اند. اشاعره وجوب امام را با سمع و از طریق قرآن و سنّت پذیرفته‌اند. بیشتر معتزله وجوب آن را عقلی دانسته‌اند، البته بر مردم ـ نه برای خدای متعال ـ به عقیدة اسماعیلیان معرفت الهی بدون تعلیم نبی یا امام برای انسان ممکن نیست. بنابراین، عقلاً بر خدای تعالی واجب است که زمین را از وجود معصوم، که به معرفت پروردگار تعلیم دهد، خالی نگذارد. به نظر شیعه، امامت عقلاً واجب است. توضیح دلیل عقلی این است که این رهبری از سوی خدا نسبت به مردم لطف است. اگر بندگان یک راهنمای واقعی و مطاع داشته باشند و او بتواند احقاق حق مظلوم کند و از ظلم ظالمان جلوگیری نماید، مردم از فساد دورتر و به صلاح و رستگاری نزدیک‌تر می‌شوند. بنابراین، چون لطف پروردگار نسبت به بندگانش واجب است و امامت نیز لطف است، در نتیجه، امامت واجب است.

وجوب امامت از آیات و احادیث به دست می‌آید؛ از جمله از آیة }اطِیعُوا اللهَ و اطِیعُوا الرَّسُولَ و أُولِی الأَمرَ مِنکُمْ{ (نساء: 59)؛ یعنی از خدا و رسولˆ و اولی‌الامر فرمان‌برداری کنید، نیز از این حدیث حضرت علی†: «مَنْ مَاتَ و لَمْ یعرِفْ إمامَ زَمَانِهِ مَاتَ مَیتَةً جَاهِلِیةً»؛ هرکس بمیرد در حالی که امام عصر خود را نمی‌شناسد به مرگ جاهلیت مرده است. (حدیدی، 1384، ص56-57)

از میان شعرای توانمندی که تمامی بضاعت شعری‌اش به طرح مشروعیت فاطمیان کمک نمود و توانست پیام آنان را مستمر و مانا نگاه‌دارد، سروده‌های نغز و پرمغز ابن‌هانی اندلسی، شاعر فاطمی، است. اهمیت وی نزد فاطمیان چنان است که برخی او را «متنبّی غرب» نامیده‌اند. منظومات او نه تنها در میان اسماعیلیان، بلکه در میان شیعیان امامیه هم از اهمیت بسیاری برخوردار است. ابن‌هانی به وسیلة زبان شعر، علاوه بر مدح امامان فاطمی و بزرگان آنان، تلاش کرد به گونه‌ای معنادار، مشروعیت دشمنان فاطمیان را هدف قرار دهد. در عین حال، در مشروعیت‌بخشی و اثبات ادعا و حقّانیت ائمّة فاطمی، همة ذوق و قریحة ادبی خود را به کار گرفت. مدایح معزّیه ابن‌هانی مؤیّد میزان علاقة شاعر به امام فاطمی است. او گاه امام فاطمی را از مخلوقی بشری فراتر می‌برد و برای او شأنیت و مقامی پیامبرگونه قایل می‌شود.

اشعار ابن‌هانی دربارة صفات امام فاطمی، اعم از تقدّس، علم، عصمت و شفاعت بسیار قابل توجه است. او شناخت امام را امری واجب و ضروری می‌داند و به منصوص بودن امام به تصریح امامان پیشین باور دارد و همین اعتقاد، وی را در انتقال مفاهیم مشروعیت یاری می‌رساند (جان احمدی، 1383، ص237-238):

مَنْ کَانَ سِیمَا القُدسِ فَوقَ جَبِینِهِ

 

فَأَنَا الضَّمِینُ بِأَنَّهُ لا یجهَلُ

ترجمه: کسی که سیمای او قدسی و روحانی است، من خود ضمانت می‌کنم که از او خطایی سر نمی‌زند. (ابن‌هانی، 1400، ص286)

 

پیشینة پژوهش

تحلیل متون ادبی یکی از محورهای پژوهشی مهم در حوزة ادبیات است که هم در ادب پارسی و هم در ادب عربی از اهمیت زیادی برخوردار بوده و پژوهشگران به سبب آنکه از لابه‌لای این اشعار نکات کور تاریخ را گره‌گشایی می‌کنند، برای آن ارزش زیادی قایلند. یکی از شاخه‌های این بخش، تحلیل دینی و عقیدتی اشعار شاعران است که از لابه‌لای آن، اصول عقیدتی مقبول شاعر و عصر شاعر را استخراج کرده‌اند. در این زمینه، مقالات و کتاب‌های زیادی نگارش شده که راه‌گشای پژوهشگران بعدی برای افزودن به نوشته‌های پیشینان می‌شود. در زمینة اشعار ابن‌هانی، مقالات و کتاب‌هایی نوشته شده که هریک در کنار تحلیل بعد محتوایی اشعار این شاعر، اشارة گذرایی به عقاید موجود در اشعار او کرده است؛ از جمله:

  1. اسماعیل الطائی، ضفاف عدنان، (1426ه‍ / 2005م)، شعر أبی الطیّب المتنبّی و ابن‌هانی الاندلسی: تحلیل و موازنه، اشراف دکتر عبّاس مصطفی محمّد الصالحی، رسالة دکتوراة، بغداد جامعة بغداد.
  2. تامر، عارف (1961م)، ابن‌هانی الأندلسی متنبّی غرب، بیروت، منشورات دارالشرق الجدید.
  3. شیبانی، سعید (1381)، ثقلین در دیوان ابن‌هانی أندلسی، مجلة دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، ش 163 و 164.
  4. علی، زاهد (1352)، تبیین المعانی فی شرح دیوان ابن‌هانی الأندلسی المغربی، مطبعة المعارف.
  5. کیلانی، محمّدسعید (1996)، أثر التشیّع فی الأدب العربی، چ دوم، قاهره، دارالعرب.

همة این پژوهش‌ها به شکل کلی، به تحلیل اشعار ابن‌هانی پرداخته‌اند. نگارنده در این جستار، به بررسی تنها یک اصل اساسی تشیّع، یعنی امامت در اشعار این شاعر پرداخته و تمام اشعاری را که این اصل در آن مطرح شده، تحلیل و تبیین کرده است.

 

زندگی‌نامة ابن‌هانی

ابوالقاسم محمّد بن هانی بن محمّد بن سعدون، معروف به ابن‌هانی الاندلسی در سال320 یا 326 در «سکون» یکی از روستاهای اشبیلیه به دنیا آمد (فروخ، 1984، ج4، ص267/ ابن‌الخطیب، 1319، ج2، ص212) و در محیطی سرشار از علم و ادب بزرگ شد. (الفاخوری، 1383، ص828)

ابن‌هانی ابتدا به مروانیان پیوست، ولی به آنچه می‌خواست، دست نیافت. به همین سبب، عازم «مغرب» شد و به فاطمیان ملحق گردید و به مدح آنان پرداخت. او همچنین به دیدار جعفر بن علی و برادرش یحیی رفت و در قصایدی آن‌ها را مدح کرد.

بیشتر ادبا او را جزو شعرای طبقة اول اندلس قرار می‌دهند و این خود گواه جایگاه والای او در شعر است. اما دربارة مرگش، گویند: در مسیر خود به مصر در «برقه» فوت کرد، ولی مورّخان دربارة علت آن اتفاق نظر ندارند. (فروخ، 1984، ج4، ص267) پس از آنکه خبر مرگ ابن‌هانی به معزّ رسید، بسیار تأسف خورد و گفت: ما امید داشتیم که به وسیلة ابن‌هانی بر شعرای شرق فخر بفروشیم، اما تقدیر مانع این امر شد. (ابن‌خلکان، 1977، ص421)

 

امامت و اصول عقیدتی مربوط به آن

1. ضرورت شناخت امام

از نظر عقاید تشیّع، شناخت امام واجب و ضروری است؛ همان‌گونه که بر اساس حدیث «مَنْ مَاتَ و لَمْ یعرِفْ إمامَ زَمَانِهِ مَاتَ مَیتَةً جَاهِلِیةً»، تنها راه نجات مسلمانان شناخت امام زمان و پذیرش و پی‌روی از اوست. (کیلانی، 1996، ص158) ابن‌هانی نیز به عنوان شاعر شیعه مذهب، در لابه‌لای اشعار خود، تنها راه نجات بشریت را شناخت امام عصر و پی‌روی از او می‌داند. البته در تحلیل و تبیین بعد معنایی و مفهومی اشعار ابن‌هانی، باید در نظر داشت که این شاعر پیرو مذهب شیعة اسماعیلیه است و فاطمیان و در رأس آنان، معزّ را که خلیفة فاطمی[1] است، از سلالة اهل‌بیت‰ می‌داند و خطاب اشعار او به این خلیفه است. اما مراد و مقصود اصلی او بیان حقّانیت اهل‌بیت‰ و بیان لزوم شناخت و پی‌روی از آنان است.

نوع الفاظ و ترکیبی که در ابیات ذیل انتخاب شده و بار معنایی که دارند، ناخودآگاه مفهوم وجوب را در ذهن خواننده تداعی می‌کنند؛ فعل امرِ«لِیَعْرِفْکَ»، «فَرضَانِ»، و « لَو» همگی دالّ بر ضروت و ایجابیند که در صورت انجام ندادن و عمل نکردن بر آن، خسران و زیان ابدی را در پی خواهد داشت و مبین کلام امیرمؤمنان حضرت علی† است که می‌فرماید: «وَ أَدْنَی مَا یکُونُ بِهِ ضَالاًّ أَنْ لایعْرِفَ حُجَّةَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَی خَلْقِهِ الَّذِی أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَتِهِ وَ فَرَضَ وِلایتَه»: کمترین چیزی که ـ بندة خدا ـ به واسطة آن گم‌راه می‌شود این است که حجت خدا را در زمین نشناسد و با شاهد حق تعالی بر بندگانش آشنا نباشند؛ کسی که خداوند به اطاعت او فرمان داده و دوستی وی را واجب کرده است.»

آری، تمام مسلمانان باید امام عصر خویش را بشناسند و فقدان شناخت امام عصر، حاکی از فقدان تقوا و ایمان راستین است؛ زیرا تمام مسلمانان پس از انبیا، باید با چراغ روشنی‌بخش و هدایتگر امامان‰ راه سعادت خویش را بیابند. به همین سبب، ابن‌هانی تقوا و ایمان حقیقی را تنها در صورتی می‌پذیرد که ملازم با شناخت امام باشد؛ شناختی که باید از روی آگاهی و قطع و یقین باشد:

لِیَعْرِفْکَ مَنْ أنتَ مَنْجَاتُهُ

 

إذا ما اتَّقَی اللهَ حَقَّ التُّقَی

ترجمه: باید تمام کسانی که سبب نجات آن‌ها هستی، جایگاهت را بشناسند، هرگاه از خدای خویش بترسند و تقوا پیشه سازند. (ابن‌هانی، 1400، ص26)

شناخت صرف هم کافی نیست، بلکه باید همراه با اطاعت و همراهی با امام عصر باشد. آن‌قدر شناخت و اطاعت از امام نزد شاعر از اهمیت برخوردار است که وجوب آن را همانند وجوب روزه می‌داند؛ یعنی همان‌گونه که هیچ مسلمانی در اهمیت و ایجاب روزه‌داری شک ندارد، نیز باید امام خویش را بشناسد و از او پی‌روی کند:

فَرضَانِ مِن صَومٍ و شُکرِ خَلِیفَةٍ

 

هذا بِهذا عِندَنَا مَقرُونُ

ترجمه: روزه و اطاعت از جانشین او، جزوه واجبات است و برای ما این دو همیشه در کنار هم بوده است. (همان، ص356)

برای اینکه هیچ‌گونه شکی برای مخاطب مبنی بر وجوب شناخت و اطاعت از امام باقی نماند، دلیل محکم و متقنی را مطرح می‌کند، و آن اینکه ایمان بندگان تنها هنگامی مقبول درگاه الهی است که همراه با شناخت امام باشد؛ امامی که تنها منجی و سعادت‌بخش مسلمانان است. استدلالی که ابن‌هانی به کار برده، به این شکل قابل ترسیم است:

دلیل اول (منجی بشریت) + دلیل دوم (ایمان حقیقی به واسطة شناخت امام)= نتیجه (وجوب شناخت امام)

لَو لَم تَکُنْ سَبَبَ النَّجَاةِ لِأَهلِهَا

 

لَم یغنِ إیمانُ العِبَادِ فَتِیلَا

ترجمه: اگر مایة نجات و رستگاری بندگان نبود، ایمان آنان هیچ سود و نفعی برایشان نداشت. (همان، ص273)

شناخت امام منوط به عصر و زمان خاصی نیست و هر مسلمانی باید بخواهد و نیز سعی کند که از خواب غفلت خویش بیدار شود و امام خود را بشناسد و در این‌باره، هیچ عذر و بهانه‌ای پذیرفته نیست. ابن‌هانی با خطابی که در حقیقت، مخاطب قرار دادن وجدان خویش و تمام مسلمانان است، از غفلت و تأخیر خویش عذرخواهی می‌کند، و خود را از کسانی می‌داند که با وجود کوتاهی در شناخت امام، به شناخت حقیقی و راستین امام دست یافته است:

لَئِنْ کَانَ لِی عَنْ وُدِّکُم مُتَأَخَّرٌ

 

فَمَالِی فِی التَّوحِیدِ مِنْ مُتَقَدَّمِ

ترجمه: اگرچه من در اظهار دوستی شما تأخیر کردم، اما من اولین کسی بودم که امامت شما را پذیرفتم. (همان، ص326)

نه تنها شناخت امام ضروری است، بلکه ثنای او همچون حمد خداوند آمرزنده گناهان است:

أَرَی مَدحَهُ کَالحَمدِ للهِ إِنَّهُ

 

قُنُوتٌ و تَسبِیحٌ یحَطُّ بِهِ الوِزرُ

ترجمه: ایمان دارم که ستایش او همانند حمد و سپاس خداوند ارزش و ارج دارد؛ و چون فرمان‌بری و تسبیحی است که موجب آمرزش گناهان می‌شود. (ابن‌هانی، 1400، ص135)

 

2. علم به عالم غیب

شیعه و اهل‌سنّت معتقدند: علم غیب بالذات مخصوص خداوند متعال است، به حکم قرآن: }وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لاَیَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ{ (انعام:59)؛ کلیدهای غیب تنها نزد خداست و جز او کسی آن‌ها را نمی‌داند. نیز به حکم قرآن، شیعه معتقد است: خداوند برای بعضی از بندگان خاص خود، علم غیب قرار داده است؛ یعنی غیر از خداوند، بعضی از انسان‌ها بالعرض و به واسطة خدا و اذن او عالم به غیب هستند. قرآن مجید می‌فرماید: }عَـالِمُ الْغَیْبِ فَلَایُظْهِرُ عَلَی‌ غَیْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَی‌' مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا{ (جن:27)؛ دانای غیب است و هیچ‌کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی‌کند، مگر رسولانی را که برگزیده... . و نیز: }وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ{ (آل‌عمران:7)؛ تفسیر آن‌ها را جز خدا و راسخان در علم نمی‌دانند. نظیر این آیات در قرآن بسیار است.

برای فهم دقیق قرآن، باید به تمام آیات توجه نمود و آن‌ها را در کنار هم معنا کرد و از احادیث اهل‌بیت‰ و سنّت پیامبرˆ هم کمک گرفت. احادیث و روایات زیادی در منابع اهل‌سنّت و شیعه وارد شده که انبیا و امامان معصوم‰، علم غیب داشته‌اند. به عنوان نمونه، جریر طبری، زمخشری، فخر رازی و جلال‌الدین سیوطی در کتاب‌های خود آورده‌اند که کسی از حضرت علی† دربارة تفسیر این آیه پرسید: }قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالأَخْسَرِینَ أَعْمالًا{ (کهف:103)؛ آیا به شما خبر دهیم که زیان‌کارترین مردم چه کسانی هستند؟ حضرت علی† فرمودند: «انتم یا اهل حرورا.» اهل حروراء همان کسانی بودند که بعداً بر حضرت علی† خروج کردند و از زیان‌کارترین مردمان شدند. (منتظری، 1392، www.andisheqom.com)

ابن‌هانی نیز امامان را آگاه به اسرار غیب می‌داند و معتقد است: اسرار این عالم بر همه جز ائمّة اطهار‰ پوشیده است. (ضیف، 1943، ص420) بر اساس عقاید شیعه، امامان‰ پس از نبی اکرمˆ زمامدار امور مسلمانان و چراغ هدایت آن‌هایند[2] و لازمة این امر آگاهی از اسرار غیب و امور نهانی است:

و حَسبِی مِمَّا کانَ أو هُوَ کَائِنٌ

 

دَلِیلَانِ عِلمٌ بِالإلهِ و تَجرِیبُ

و لَم تَختَرِقْ سِجْفَ الغُیُوبِ هَواجِسی

 

وَلکنَّهُ مَنْ حَاربَ اللهَ مَحرُوبُ

وَ أَعلَمُ أَنَّ اللهَ مُنجِزُ وَعدِهِ

 

فلاالقَولُ مَأفُوکٌ ولاالوَعدُ مَکذُوبُ

وأَنتَ مَعَدٌّ وَارِثُ الأَرضِ کُلِّها

 

فَقَدْ حُمَّ مَقدُورٌ و قَدْ خُطَّ مَکتُوبُ

و لله عِلمٌ لَیسَ یُحجَبُ دُونَکُم

 

ولکنَّهُ عَنْ سَائِرِ النَّاسِ مَحجُوبُ

ترجمه: دو دلیل؛ یعنی علم خدادادی و تجربه، کافی است برای علم به آنچه رخ داده و خواهد داد. و من [ادعا نمی‌کنم که] اخبار غیب را می‌دانم، و لیکن هرکس با خدا ستیز کند شکست خواهد خورد. و می‌دانم که وعده خداوند، حتمی است و هیچ کذب و دروغی در آن نیست. تو وارث تمامی این سرزمین‌هایی و این امر مقدّر شده و در لوح محفوظ نوشته شده است. و شما از اسرار غیبی که بر دیگر مردمان پوشیده است، آگاهید. (ابن‌هانی، 1400، ص39)

استدلالی که ابن‌هانی برای علم غیب امامان‰ می‌آورد جالب و در عین حال، حقیقتی عینی است، او معتقد است: وجود امامان از عالم روحانی و قدسی است و نور آنان پیش از خلقت همة هستی، خلق شده است و همین امر آنان را قادر ساخته که به اذن خداوند از اسرار غیب آگاه باشند:

دلیل اول (وجود روحانی و قدسی امامان) + دلیل دوم (آفرینش نور امامان پیش از خلقت همة عالم) = نتیجه (آگاهی از اسرار عالم غیب)

و لَیسَ ظِهارٌ یَحجُبُ الغَیبَ دُونَهَا

 

و لَکِنَّهَا قُدسِیَّةٌ فِیهِ تَرسُخُ

ترجمه: و او از عالم قدسی است که بر غیب آگاه است و هیچ پوششی او را از نهان باز نمی‌دارد. (ابن‌هانی، 1400، ص39)

البته امامان به اذن خداوند بر اسرار غیب آگاهند و بر دیگر مردمان پوشیده است؛ امامی که همة دشمنان با تمام شجاعت و دلیری‌شان، در برابر او خوارند و چشم بر زمین می‌دوزند؛ همان امامی که آگاه به اسرار نهانی است و هیچ معلمی، اسرار غیب را به او یاد نداده است. ابن‌هانی با این بیت، این حقیقت را بیان می‌کند که علم غیب امامان اکتسابی نیست، بلکه امتیازی است که خداوند به آنان ارزانی داشته است:

غَدَوا نَاکِسِی أَبصارِهِم عَن خَلِیفَةٍ

 

عَلِیمٍ بِسِرِّ اللهِ غَیرِ مُعَلَّمِ

ترجمه: دشمنانِ [شجاع] در برابر او خوار و ذلیلند، و او پیشوا و خلیفه‌ای است که علم غیب لدنی به او ارزانی شده. (ابن‌هانی، 1400، ص315)

اسرار نهانی که حتی فرشتگان مقرّب درگاه الهی (جبرئیل و میکائیل) از آن آگاه نیستند:

أَرَی مَدحَهُ کَالحَمدِ للهِ إِنَّهُ

 

لَم یؤتِ جِبرِیلا و مِیکائِیلا

ترجمه: و تو از اسرار خداوندی که به حضرت جبرئل و میکائیل ارزانی نشده، آگاهی یافته‌ای. (ابن‌هانی، 1400، ص273)

آگاهی از عالم غیب، بی‌مقداری این دنیا را در برابر چشمان او آشکار می‌کند و پرده از نقاب پوشالی دنیا بر می‌دارد، به همین سبب است که امیرمؤمنان† در نهج‌البلاغه، بارها دنیا را فریب‌کار و فریبنده معرفی می‌کند، و تمام آنچه را در این سرای هستی است، عاریتی می‌داند:

إِمامٌ رَأی الدُّنیا بِمُؤخِّرِ عَینِهِ

 

فَمَن کَانَ مِنهَا آخذًا فَهُوَ تَارکُ

ترجمه: او پیشوایی است که دنیا را بی‌مقدار می‌شمارد و برخلاف دیگران، که بر دنیا چنگ می‌زنند، او دنیا و مافیها را قدر نمی‌نهد. (ابن‌هانی، 1400، ص243)

 

3. شفاعت امام

بر اساس عقاید تشیّع، امامان‰ شفیع امّت خود در روز قیامتند و از خداوند متعال در این روز، درخواست آمرزش و بخشش بر پیروان خود می‌کنند؛ و این فضیلتی است که خداوند به ائمّة اطهار‰ ارزانی داشته است. ابن‌هانی در بیت ذیل، با واژة «فارزُقْْ»، از پیشوای خویش می‌خواهد تا برای بندگان مخلص خداوند طلب عفو کند و آنان را از شفاعت خویش برخوردار سازد، تا این بندگان نزد خداوند ارج و قرب یابند:

فَارزُقْ عِبادَکَ مِنکَ فَضلَ شَفاعَةٍ

 

و اقرُب بِهِم زُلفَی فَأَنتَ مَکِینُ

ترجمه: تو از جایگاه والایی نزد خداوند برخورداری. بندگان خالص خدا را از شفاعتت برخوردار ساز و جایگاهشان را نزد خداوند بالا ببر. (ابن‌هانی، 1400، ص356)

شفاعت مختص یک امام نیست، بلکه همة امامان به اذن خداوند از این فضیلت برخوردارند و مؤمنان حقیقی را در قیامت از شفاعت خویش بهره‌مند می‌سازند:

هذا الشَّفیعُ لِأُمَّةٍ یَأتِی بِهَا

 

وجُدُودُهُ لِجدُودِها شُفَعَاءُ

ترجمه: او شفیع و میانجی امّت زمان خود است؛ همان‌گونه که نیاکانش شفیع و میانجی امّت زمان خود بودند. (ابن‌هانی، 1400، ص13)

اعتقاد ابن‌هانی به شفاعت امامان، قطعی و از روی یقین است؛ همان‌گونه که در بیت ذیل با به کارگیری واژة «حَقًّا» ابراز می‌کند که هیچ شکی بر این امر ندارد و تنها شفاعت آنان است که در روز محشر، آتش سوزان جهنم را خاموش می‌کند و جنّت سرسبز خداوند را نصیب آنان می‌کند. پس همة مؤمنان باید در این دنیا کردار خویش را با کردار ائمّة معصوم‰ بسنجند و آنان را معیار صحّت اعمال و گفتار خویش قرار دهند تا بتوانند رضایت و خشنودی همراه با شفاعت آنان را کسب کنند. همچنین پاسخی است ضمنی به تمام کسانی که شفاعت ائمّه‰ را انکار می‌کنند و آن را کفر می‌پندارند. ابن‌هانی در پاسخ به چنین معاندانی می‌گوید: این امر حقیقتی انکار نشدنی است و ائمّه‰ به اذن خداوند، شفیع امّت خویشند و در واقع، این ابیات و ابیات مشابهی که در دیوان این شاعر وجود دارد ترجمانی از این آیة 255 سورة بقره است: }مَنْ ذَاالَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ{؛ کیست که جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند؟ نیز مبین کلام امام باقر† است که می‌فرماید: «به خدا سوگند که ما شفاعت می‌کنیم. به خدا سوگند که ما در حق شیعیان گنه‌کارمان شفاعت می‌کنیم؛ چنان که دشمنان ما با دیدن آن می‌گویند: ما را نه شفاعت‌کننده‌ای است و نه دوستی مهربان.» (مجلسی، ج۶، ص۳۷) ابن‌هانی می‌گوید:

هَذا الذی تُجدِی شَفاعَتُهُ غَدًا

 

حَقًّا و تَخْمُدُ أنْ تَرَاهُ، النَّارُ

ترجمه: او همان پیشوایی است که فردای قیامت، شفاعتش مقبول است و آتش جهنم را خاموش می‌گرداند. (ابن‌هانی، 1400، ص146)

ابن‌هانی در این ابیات، به عقاید شیعی خود دربارة امامت[3] و شفاعت امامان‰ اشاره کرده است. در واقع، هدف اصلی او نیز همین است. او با عبارت «هذا الشَّفیعُ لِأُمَّةٍ یَأتِی بِهَا» و «هَذا الذی تُجدِی شَفاعَتُهُ غَدًا» شفاعت امامان‰ را در روز حساب و جزا تأکید می‌کند و ناقدانی که از افکار شیعی ابن‌هانی و انعکاس آن در شعرش غافل بوده‌اند در تحلیل و تفسیر اشعار او به خطا رفته‌اند و او را متهم به کفر کرده‌اند، و حال آنکه او با زبان شعرش، به بسط این عقاید می‌پردازد:

وَ لَکَ الشَّفَاعَةُ کَأسُهَا و حِیاضُهَا

 

وَ لَکَ المَعِینُ تَعُلُّ مِنهُ و تُنهِلُ

ترجمه: جام و حوض شفاعت و سرچشمة سیراب‌کننده جنّت از آن توست. (ابن‌هانی، 1400، ص290)

4. رهبری جامعه

یکی دیگر از اصول اساسی عقاید شیعه، اعتقاد به اصل امامت و نقش رهبری جامعه پس از پیامبر اکرمˆ است. ابن‌هانی در این سه بیت و ابیات ماقبل آن به این اصل اشاره می‌کند، البته در قالب زبان نمادین و استدلال‌گونة خود. او در این بخش، به بیان ویژگی‌های معزّ به عنوان خلیفة فاطمی می‌پردازد و تک‌تک خصوصیات بی‌مثال حضرت ختمی مرتبت را به معزّ نسبت می‌دهد، این را هم باید در نظر گرفت که مراد و مقصود اصلی ابن‌هانی از این بیانات، اثبات عقیدة امامت و جانشینی امامان‰ پس از پیامبر اکرمˆ است، نه اینکه بخواهد تمام این صفات والا را حقیقتاً به شخص معزّ نسبت دهد، بلکه تنها به او، که شیعة اسماعیلی است، به عنوان مظهر و سلالة اهل‌بیت‰ می‌نگرد.

هذا الأَغَرُّ الأَزهَرُ المُتَأَلِّقُ

 

المُـــــــتَدَفِّقُ المُتَبَلِّجُ الوَضَّاءُ

فَعَلیهِ مِنْ سِیما النَّبِیِّ دَلالَةٌ

 

و عَلَیهِ مِنْ نُورِ الإلهِ بَهَاءُ

وَرِثَ المُقیمَ بِیَثرِبٍ فَالمِنبرُ

 

الـــــ ـأَعْلَی لَهُ و التُّرعَةُ العَلیاءُ

ترجمه: او شخصی است زیبارو و درخشان چهره، بخشنده و گشاده‌رو. او اخلاق، فضایل و سجایای پیامبر اکرمˆ را با خود دارد. او وارث منبر پیامبرˆ و دروازة بهشت است. (ابن‌هانی، 1400، ص13)

ابن‌هانی درجای جای دیوان خود، همین اصل را بارها تکرار می‌کند:

ماشِئتَ لاماشاءتِ الأَقدارُ

 

فَاحکُمْ فَأنتَ الوَاحِدُ القَهَّارُ

و کأَنَّما أَنتَ النَّبِیُّ مُحمّدٌ

 

و کَأنَّما أنصارُکَ الأَنصارُ

 (ابن‌هانی، 1400، ص146)

منظور از «الواحد القهّار» در شعر ابن‌هانی، جانشینی ائمّة اطهار‰ پس از رسول خداˆ در امر رهبری جامعه است و اینکه خداوند با مشیّت و ارادة خود، آنان را یاری می‌دهد. (الیعلاوی، 1985، ص129) البته ابن‌هانی با توجه به اینکه شیعة اسماعیلیه است و خلفای فاطمی را از سلالة اهل‌بیت‰ می‌داند، تمام این صفات را به معزّ نسبت می‌دهد و او را پیشوا و رهبری معرفی می‌کند که از نصرت و یاری خداوند برخوردار است و با ارادة خویش بر هر امر ناممکنی غلبه می‌نماید و او را چون رهبری توصیف می‌کند که مایة نجات و راه‌یابی مسلمانان است. اگر قدری در این ابیات تأمّل کنیم، خواهیم فهمید که هدف شاعر این نیست که معزّ را در مرتبة الوهیت قرار دهد، بلکه می‌خواهد بگوید: او یگانة زمان خویش است و او دشمنان را نابود می‌کند و همانند رسول خداˆ در جنگ‌هایش پیروز می‌شود و یارانش شبیه یاران پیامبرˆ هستند. اما شیوه‌ای که شاعر در شعرش انتخاب کرده است، این شبهه را ایجاد می‌کند. (آذرشب، 1387، ص95)

البته امام به عنوان رهبر جامعه، نیازمند یاران باوفایی است که همیشه و در همه حال، یار و یاور او برای هدایت جامعه و گذر از مصیبت‌ها و فتنه‌ها باشند؛ یاران و پیروانی که همانند نیاکان خود، پا به پای رسول خداˆ از مرزهای جامعة اسلامی دفاع کردند و آیین جدید را در همه جا نشر دادند:

سَدَّ الإمامُ بِکَ الثُّغُورَ و قَبلَهُ

 

هَزَمَ النَّبیُّ بِقَوْمِکَ الأحزابا[4]

ترجمه: خلیفه معزّ به واسطة تو توانست از مرزهای سرزمین اسلامی حفاظت کند، همان‌گونه که پیش از این، رسول خداˆ با مردمانت دشمنان اسلام را شکست داد. (ابن‌هانی، 1400، ص52)

ابن‌هانی در ادامه، با آوردن فعل امرِ «أَطِیعُوا» به صراحت همگان را به پی‌روی از امام عصر، سفارش می‌کند؛ زیرا یقین دارد که امام هر ملتی عامل رستگاری مردم خویش است و هرکه از امامی تبعیّت کند که بر دیگران از همه لحاظ برتری دارد، و بر طبق گفتار و کردار او عمل کند، بی‌شک رستگار خواهد شد. این امر مشابه آن است که هیچ انسانی شک ندارد که اعمال یکی نیستند و اجر یکسانی ندارد، بلکه اعمال خیرخواهانه نزد خداوند از اجر و ثواب دوچندانی برخوردارند. به همین‌سان، پی‌روی از امام از اجر دوچندانی برخوردار است و پی‌روی از دیگران گمراهی آشکار است:

أَطِیعُوا إِمامًا لِلأئِمَّةِ فَاضِلًا

 

کَمَا کَانَتِ الأَعمَالُ یفضُلُهَا البِرُّ

ترجمه: از امام و پیشوایی که صاحب کرم و فضل است، پی‌روی کنید. [دلیل این خیرخواهی من بر اطاعت شما از او این است که] تمام اعمال یکسان نیست و اعمال نیک برتری دارند. (ابن‌هانی، 1400، ص132)

وجود یارانی باوفا در امر رهبری جامعه لازم و ضروری است؛ زیرا همیشه دشمنانی بی‌دین و ایمان وجود دارند که مانع راه‌یابی و هدایت جامعه به مسیر صحیح و درست خود می‌شوند؛ زیرا آگاهی و راه‌یابی مسلمانان با منافع دنیوی آنان منافات دارد. ابن‌هانی از این دشمنان ـ که در حقیقت، امویان هستند ـ با عنوان افرادی بی‌تقوا یاد می‌کند که همچون قوم حضرت موسی† بر عهد و پیمان خویش پایبند نبودند و به او خیانت کردند:

لو تَتّقُونَ اللهَ لم یَطمَحْ لها

 

طرفٌ ولم یَشمَخْ لها عِرنِینُ

لکنْکُم کنتم کأهْلِ العِجلِ لم

 

یُحفَظْ لِمُوسَی فیهم هَرُونُ

ترجمه: اگر تقوای خدا پیشة خود می‌ساختید، هیچ جاه‌طلب و بلندپروازی چشم به خلافت نمی‌دوخت. ولی شما همچون بنی‌اسرائیل (ستمگر) بودید که هارون را در میان خود ارج ننهادند و زبون یافتند. شما نیز با علی† چنین کردید. (شیبانی، 1381، ص143) (ابن‌هانی، 1400، ص355)

رهبری که در عین عطوفت اسلامی و پذیرفتن توبه‌کنندگان، با دشمنان خونخواه دیرین اسلام و مسلمانان، سازش و مدارا نمی‌کند و هرگاه آنان را مخلّ جامعة مسلمانان و منحرف‌کننده از صراط مستقیم بداند، نابود می‌کند و انتقام تمام مستضعفان را از آنان می‌ستاند:

وذَا ابنُ نَبِی اللهِ یطلُبُ وِترَهُ

 

و کَانَ حَرٍ أَن لَایضِیعَ لَهُ وِترُ

ترجمه: و او از سلالة نبوّت است و از خون‌خواهان او و چنین شخصی را شایسته است که انتقام خونش ضایع نشود و ستانده شود. (ابن‌هانی، 1400، ص132)

 

5. عدالت امام

در میان مقولات انسانی و اجتماعی، شاید هیچ مقوله‌ای را نتوان سراغ گرفت که‌ به اندازة «عدالت» محل توجه و تأکید همة انسان‌ها قرار گرفته باشد. توجه به‌ عدالت و تلاش برای برپایی آن، چه به لحاظ مبانی نظری و چه به لحاظ تجربة‌ تاریخی حیات انسانی و چه به لحاظ آموزه‌های ادیان آسمانی، از پشتوانه‌ای‌ محکم و اصولی برخوردار است. هنگامی که تاریخ جوامع بشری را ورق‌ می‌زنیم، مسئلة عدالت اجتماعی به عنوان جدّی‌ترین نزاع حیات اجتماعی در هر جامعه‌ای به خوبی نمایان است. چه در دوران قدیم و چه در دوران معاصر، بسیاری از جنگ‌ها، شورش‌ها و قیام‌ها، برای مقابله با ظلم و تأمین عدالت اجتماعی درگرفته است. اما سیرة سیاسی معصومان‰ در این‌ زمینه، درخشش خاصی در تاریخ اسلام و بشریت دارد و در حقیقت، سلوک‌ سیاسی پیشوایان معصوم، تجسّم عینی و ترجمان مستقیم عدالت‌محوری‌ سیاسی و اجتماعی است. در مبانی نگرش اسلامی، قرآن کریم هدف از فرستادن پیامبران الهی‰ را برقراری عدالت اجتماعی می‌داند:

} لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ{ (حدید:25)؛ «ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو [ی تشخیص حق از باطل] نازل کردیم تا مردم به عدالت برخیزند، و آهن را که در آن برای مردم نیرو و قدرتی شدید و سودهایی است فروفرستادیم، تا خدا مشخص بدارد چه کسانی او و پیامبرانش را در غیاب پیامبران یاری می‌دهند. یقیناً خدا نیرومند و توانای شکست‌ناپذیر است.»

سیرة سیاسی معصومان‰ در عرصه‌های گوناگون زندگی، به ویژه در عرصة سیاست و حکومت، تبلور و تجسّم بی‌بدیل این آیات قرآنی است؛ همان‌گونه که خود نیز در اقوال و احادیثشان بر محوریت عدالت در زندگی‌ مسلمانان و عموم انسان‌ها تأکید ورزیده‌اند. امام علی† هنگام در اختیار گرفتن زمام‌داری مسلمانان، بر این نکته تأکید کردند که اگر حکومت را به دست‌ می‌گیرند و دعوت مردم را اجابت می‌کنند، صرفاً برای تحقق آن اصل اساسی‌ اسلام است که به ویژه عالمان نباید از ظلم ظالم و سختی و فشار مظلوم به سادگی‌ بگذرند و آرامش و قرار یابند: «لوْ لَاحُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّهْْ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا اَخَذَ اللَّهُ عَلَی الْعُلَمَاءِ اَلَّا یُقَارُّوا عَلَی کِظَّهْْ ظَالِمٍ وَ لَاسَغَبِ مَظْلُومٍ لَاَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَی غَارِبِهَا» (نهج‌البلاغه، خطبه3، ص12، رک: ابن ابی ا لحدید، 1398، ج2، ص202) اگر این حضور عمومی‌ مردم نبود و وجود یاری‌کنندگان حجت را بر من تمام نمی‌کرد و عهدی که‌ خداوند برعهدة عالمان گذارده است که بر سختی ظالم و ضعف مظلوم قرار و آرام نگیرند، هرآینه ریسمان حکومت را برگردنش می‌آویختم.

این بیان به‌ وضوح، ترکیب قول و فعل، نظر و عمل، عقیده و سیره را نشان می‌دهد و انطباق و یگانگی سیرة معصومان‰ با آموزه‌های آنان را به اثبات می‌رساند. (نبوی، 1387، ص92-95) این اصل همواره از سوی شعرا نیز تمجید گردیده و اشعار فراوانی از بدو پیدایش شعر تا به امروز در ستایش عدالت‌ورزی سروده شده است. ابن‌هانی نیز به عنوان یک شاعر سیاسی مذهبی، این اصل را از منظر دینی خود نگریسته و ممدوحان خود را به عنوان سلاله اهل‌بیت‰ معرفی کرده و عدالت آنان را بارقه‌ای از عدالت‌ورزی ائمّة اطهار‰ دانسته است البته بنا به ابیات ذیل، همگان به عدالت‌ورزی ممدوح او اذعان دارند و این نشان از صدق کلام اوست:

والخُطبَةُ الزَّهرَاءُ فِیهَا الحِکمَةُ

 

الــــغَرَّاءُ فِیهَا الحُجَّةُ البَیضاءُ

لِلنَّاسِ إجماعٌ علی تَفضِیلهِ

 

حَتَّی استَوَی اللُّؤماءُ و الکُرَماءُ

و اللُّکْنُ والفُصَحاءُ و البُعَداءُ و الـ

 

قُربَاءُ و الخُصَماءُ و الشُّهَداءُ

ترجمه: او از فصاحت و بلاغت سود می‌جوید. خطبة موسوم به زهراءƒ که حکیمانه و مستدلّ آن را ایراد نموده، از اوست. همگان بر برتری او اذعان دارند و در این زمینه، میان فرومایگان و بخشندگان، گنگان و زبان‌آوران، دوران و نزدیکان، دشمنان و گواهان، هیچ فرقی وجود ندارد. (ابن‌هانی، 1400، ص13-14)

ابن‌هانی پس از اثبات و بیان اصل «امامت»، در ادامة اشعار خود، یکی دیگر از مؤلّفه‌های عقاید تشیّع را بیان می‌کند. او با بیان اینکه همگان به برتری او اذعان دارند و همگان حکم او را می‌پذیرند، به گونه‌ای که هیچ‌یک از متخاصمان اعتراضی بر حکم او نمی‌کند، اصل عدالت محوری امامان‰ را بیان می‌نماید.

از نظر ابن‌هانی، عدالت‌ورزی مطلق یکی از ویژگی‌هایی است که امام را از دیگر مردمان بازمی‌شناساند؛ همان‌گونه که فعل ماضی «اشتَرَطُوا» مبیّن این امر است که امام در همه حال و در همه جا، از این ویژگی برخوردار است و همانند عصمت، هیچ‌گاه نمی‌توان امامت را از این ویژگی منفک دانست. در حقیقت، ابن‌هانی با این بیت و با این کلام منظوم خود، این عقیده را نشر می‌دهد که یکی از معیارهای تشخیص صداقت و راستین بودن امامت یک فرد، عدالت‌ورزی مطلق اوست:

إِمَامُ عَدلٍ وَفَی فِی کُلِّ نَاحِیةٍ     کَمَا قَضَوا فِی الإِمَامِ العَدلِ و اشتَرَطُوا

ترجمه: او امامی است که در همه حال، عدالت‌پیشه است؛ همان‌گونه که عدالت را شرط اصلی یک امام دانسته‌اند. (ابن‌هانی، 1400، ص185)

 

6. ذات روحانی و فضایل ائمّه‰

دربارة فضایل امامان و مظلومیت آن‌ها، هم در کتاب‌های بزرگان شیعه و هم در کتاب‌های دانشمندان اهل‌سنّت و هم در اشعار بسیاری از شاعران برجستة عرب، اشک قلم بر گونة صفحات روان شده است؛ مثلاً، در کتاب معانی الأخبار از جابربن جعفی روایت شده است که می‌گوید: از امام باقر† تفسیر این آیة شریفه را پرسیدم که خداوند می‌فرماید: }مَثَلُ کَلمَةٍ طَیبَةٍ کَشَجَرَةٍ طَیبَةٍ أصلُها ثابتٌ و فَرعُها فِی السماءِ تُؤتِی أُکُلُها کُلَّ حینٍ بإذنِ رَبِّها{ (ابراهیم: 24و25)

حضرت فرمودند: «أمّا الشّجرةُ فرسول الله9 و فرعُها علی7 و غُصنُ الشَّجَرَةِ فاطمةُ بنتِ رسولِ‌الله ـ علیه السلام ـ و ثَمرُها أولادُها ـ علیهم السلام ـ و وَرَقُها شیعتُنا...» (شیبانی،1381، ص146)

ابن‌هانی نیز می‌گوید:

مِنْ صَفْوِ ماءِ الوَحیِ وهوَ مُجاجةٌ

 

مِنْ حَوضهِ الیَنبوعِ وهو شَفاءُ

ترجمه: تار و پودش از آب زلال وحی و عصارة وجودی فرشتگان و چشمه آب شفابخش کوثر است. (ابن‌هانی، 1400، ص12)

بهره‌گیری شاعر از میراث دینی و تاریخی و شعری، چه به صورت لفظی و چه مضمون، نشان‌دهندة این است که یکی از مهم‌ترین منابع شعری ابن‌هانی مضامین دینی است. ابن‌هانی ویژگی‌های شخصیت‌های دینی و تاریخی را به خود نسبت نمی‌دهد، بلکه تمام ویژگی‌ها‌ی شخصیت‌های دینی و تاریخی را به ممدوحش نسبت می‌دهد؛ مانند همین شعر ابن‌هانی در مدح معزّ که در این شعر، تمام صفات نبی‌اکرمˆ را به او نسبت داده است. (اسماعیل الطائی، 1426، ص35)

همچنین کلمة «شفاء» با توجه به این بیت و مفهوم آن اشاره دارد به آیة }و نُنَزِّلُ مِنَ القُرآنِ ما هُوَ شِفاءٌ ورَحمَةٌ للمؤمنینَ ولایزیدُ الظالمینَ إلّا خسارا{ (اسراء:82)؛ و از قرآن، آنچه را برای مؤمنان شفا و رحمت است فرومی‌فرستیم و بر ستم‌کاران جز زیان نمی‌افزاید.

در این بیت، همان‌گونه که ملاحظه می‌شود، وام‌گیری شاعر از قرآن کریم به صورت مستقیم و در قالب لفظ «شفاء» صورت گرفته است. (علی، 1352، ص15)

ابن‌هانی در مدح خلیفه المعزّ لدین الله، فضایل و مناقب امامان همام را این‌گونه توصیف می‌کنید:

مِنْ أَیکَةِ الفِرْدَوْسِ حیثُ تَفَتَّقَتْ

 

ثَمَرَاتُها و تَفَیّأَ الأَفْیاءُ

ترجمه: او سرشته از آن درخت جاودان به ثمرنشسته و سایه گسترده است. (ابن‌هانی، 1400، ص12)

این بیت، تلمیح و اشاره‌ای است به این حدیث: «أنَّ النَّبی9 تَنَاولَ التُّفَّاحَ لیلةَ الإسراءِ فَکَانَتْ مِنهَا فَاطِمَةƒ و کَانَ یشُمُّها إذا اشتَاقَ إلیها» (علی، 1352، ص16) از آن‌رو که ابن‌هانی وجود و سلاله دولت فاطمیان را از وجود مبارک حضرت فاطمه زهراƒ می‌داند، تمام صفات والای انسانی را که در نهاد آن بانوی بزرگوار جمع شده است، به فاطمیان و خلیفة آنان، یعنی معزّ نسبت می‌دهد و با این کار در واقع، به مدح اهل‌بیت‰ نیز می‌پردازد. اگر با این زاویة دید به اشعار مدحی که شاعر دربارة معزّ و سرداران دولت فاطمی سروده است، بنگریم، خواهیم دید که تمام کلامش راستین و صادق است و هیچ کفر و الحادی در منطق او نیست؛ زیرا مقصود اصلی او از تمام این مدایح طولانی، بیان صفات اهل‌بیت‰ است که هیچ قلم و شعری هرچند به درازا کشد، قادر به بیان گوشه‌ای از صفات آنان نیست.

 

7. حقانیت ائمّة اطهار و تأیید آن‌ها در قرآن و دیگر کتب آسمانی

ابن‌هانی معتقد است: بزرگی امامان‰ قابل توصیف نیست و نیازی هم به اثبات ندارد؛ زیرا اولاً، آنچه عیان است نیازی به بیان و سخنان دور و دراز ندارد. ثانیاً، همة هستی و افلاک نشان از بزرگی و حقیقت آنان دارد، هرچند بسیاری از روی تجاهل انکار می‌کنند. قرآن و دیگر کتب آسمانی نیز، که سخن و آیات منزل از سوی خداوند تبارک و تعالی است، مبین بزرگی و حقّانیت آنان است:

مَاذَا نَقُولُ جَلَلتَ عَنْ أَفهَامِنَا

 

حَتَّی استَوَیْنَا أَعْجَمًا و فَصِیحَا

نَطَقَتْ بِکَ السَّبْعُ المَثَانِی [5]أَلسُنًا

 

فَکَفَیْنَنَا التَّعرِیضَ و التَّصْرِیحَا

شَهِدَتْ بِمَفخَرِکَ السَّمَاواتُ العُلَی

 

و تَنَزَّلَ القُرآنُ فِیکَ مَدِیحَا

ترجمه: دربارة تو چه می‌گوییم؟! تو بالاتر از فهم مایی، تا جایی که عرب و عجم درباره تو متفق‌اند [که قادر به درک بزرگی تو نیستند]. در آیات قرآن، دربارة تو سخن گفته شده است و ما را از توصیف بزرگی تو بی‌نیاز کرده است. آسمان‌ها به بزرگی تو شهادت می‌دهند و آیات قرآن در ثنای تو نازل شده است. (ابن‌هانی، 1400، ص73-74)

جَلَّتْ صِفاتُکَ أنْ تُحَدَّ بِمِقوَلٍ

 

مَا یصنَعُ المِصدَاقُ و المِکثَارُ؟

و اللهُ خَصَّکَ بِالقُرآنِ و فَضلِهِ

 

وَاخَجلَتِی! مَاتَبلُغُ الأَشعَارُ؟

ترجمه: صفات تو با زبان قابل بیان نیست. حال، مدّاحان و ثناگویان راستین سخن و زبان‌آور چگونه توصیفت کنند؟ خداوند در آیات قرآن بر فضل تو گواه است. شرم باد مرا! قصاید و اشعار چه چیزی را می‌خواهد توصیف کند؟ (ابن‌هانی، 1400، ص152)

ابن‌هانی با استشهاد به آیات قرآن و دیگر کتب آسمانی، سعی بر این دارد که حقّانیت ائمه‰ را اثبات کند و نشان دهد که همة کتب آسمانی بر راستین بودن آنان و دعوت آنان گواهند. برای نمونه، در بیت ذیل می‌گوید: تمام آیات قرآن، خود بر شایستگی آنان گواهند و من هم که به زبان شعر خود از آنان دفاع می‌کنم، گویا مضمون این آیات را در شعر خویش بیان می‌نمایم؛ ابن‌هانی در این بیت، با ظرافت خاصی نشان می‌دهد که بیان صداقت و راستین بودن امامان‰، بدعت در دین نیست، بلکه این همان چیزی است که خداوند سبحان در کتاب خویش بیان نموده است:

قَد قَالَ فِیکَ اللهُ ما أنا قائِلٌ

 

فَکَأنَّ کُلَّ قَصیدةٍ تَضْمِینُ

ترجمه: حقّانیت شما، همان چیزی است که آیات قرآن آن را تأیید می‌کند و من نیز آن را بیان می‌کنم گویا هر قصیده‌ای مضمون این آیات را دربرگرفته است. (ابن‌هانی، 1400، ص357)

مَنْ یَشهَدُ القُرآنُ فِیهِ بِفَضلِهِ

 

وتُصَدِّقُ التَوراةُ والإِنجِیلُ

ترجمه: او پیشوایی است که قرآن بر برتری و فضل او گواه است و تورات و انجیل نیز او را تأیید می‌کند. (همان، ص264)

و أَی قَوَافِی الشِّعرِ فِیکَ أَحُوکُهَا

 

و مَا تَرَکَ التَّنزِیلُ مِنْ مُتَرَدَّمِ

ترجمه: کدامین اشعار را در ثنای تو بسرایم، و حال آنکه خداوند در قرآن، هر چه را که لازم بوده، بیان نموده است؟ (ابن‌هانی، 1400، ص328)

 

8. ضرورت وجود امامان‰

از نظر شیعه، سه علت اساسی برای وجود امامان مطرح است: اول، پس از فرستادن رسول خداˆ برای هدایت مردم به راه راستین، لازم می‌آید که در هر زمانی امام و جانشینی باشد که این وظیفة هدایت‌گری و نشر دین حق را بر عهده گیرد. دوم، مردمان دارای زبان‌های متفاوتی هستند و همین امر موجب می‌شود تا کسی به عنوان امام، آیین جدید و عقاید آن را برای مردمان شرح و بسط دهد. سوم، امامان‰ به مثابه کوه‌هایند که زمین را استوار نگه می‌دارند و مایة قوام و پابرجایی دینند. (کیلانی، 1996، ص155-156) ابن‌هانی در خلال اشعار خود، به این سه نکته اشاره می‌کند. برای نمونه، در بیت ذیل، تنها وجود امامان را راهبر و رهنمای انسانی می‌داند و عقل انسانی را از درک و فهم بسیاری از امور عاجز می‌داند؛ برای اینکه مفهوم هدایت‌گری ائمّه‰ بهتر و با تأکید بیشتری القا شود، از واژه «لولا»، که حرف امتناع الوجوب است، استفاده کرده و واژه‌های «التَّفَکُّر»، «العَقل»، و «القیاس» را، که همگی دارای بار معنایی یکسانی هستند، به هم عطف کرده است تا نشان دهد عقل بشری بدون وجود امامی راهبر و هدایت‌گر به جایی نمی‌رسد و گم‌راه‌کننده است.

أَطِیعُوا إِماماً لِلأئِمَّةِ فَاضِلًا

 

و العَقلُ رُشدًا و القیاسُ دَلِیلا

ترجمه: اگر تو نبودی، عقل و اندیشه و منطق راه‌گشا نبود. (ابن‌هانی، 1400، ص273)

امامان نه تنها هدایتگرند، بلکه وظیفة مهم‌تری نیز دارند و آن هم حفظ و تداوم‌بخشی دین خدا بر روی زمین است، تا از هرگونه انحراف و خدشه‌ای در اصول اساسی آن مصون باشد. در بیت ذیل، واژة « أمن»، همان حفظ حریم دین و صیانت از آن است و واژة «دَلِیل» همان امام و راهنمایی است که چراغ دین را روشن نگه داشته و مانع از آن است که دین از مسیر اصیل خود خارج شود.

أَطِیعُوا إِمامًا لِلأئِمَّةِ فَاضِلًا

 

فَلابُدَّ فِیهَا مِنْ دَلِیلٍ مُقَدَّمِ

ترجمه: اگر [مقدر باشدکه] امنیت تمام دنیا را فرا بگیرد، باید راهنما و امامی باشد [تا بندگان را هدایت کند.] (ابن‌هانی، 1400، ص319)

تبیین و نشر دین نیز توسط امام صورت می‌گیرد؛ زیرا اوست که از بطن آیات قرآن آگاهی دارد و حقیقت مسائل را درک می‌کند و همین ویژگی او را قادر می‌سازد که دین و آیین آن را برای همگان شرح دهد. مقصود ابن‌هانی از واژه «مُتَرجِم» نیز همین است.

إذا کَانَ تَفرِیقُ اللُّغاتِ لِعِلَّةٍ

 

فَلَابُدَّ فِیهَا مِنْ وَسِیطٍ مُتَرجِمِ

و آیةُ هذا أَنْ دَحَا اللهُ أَرْضَهُ

 

و لَکِنَّهَا لَم تُرسَ مِنْ غَیرِ مَعْلَمِ

ترجمه: اگر بنا به علتی، مردمان دنیا به زبان‌های متفاوتی صحبت می‌کنند، باید امامی باشد تا احکام دین را به زبانشان بیان و تشریح کند. و نشانة آن این است که خداوند زمین را گسترانید و [امامان را همچون] کوه‌ها مایة استحکام و پابرجایی آن قرار داد. (همان، ص327)

علاوه بر این سه علت، باید این را هم افزود که امام برکت وجودی این عالم و در حقیقت، وارث دنیا و انس و جن است؛ یعنی همة هستی وجود خود را مدیون امامان و حبّ و قرب آنان است:

قَدْ شَرَّفَ اللهُ الوَرَی بِزَمانِهِ

 

حَتَّی الکَواکِبُ و الوَرَی سِیانِ

و کَفَی بِمَنْ مِیراثُهُ الدُّنیا و مَنْ

 

خُلِقَت لَهُ، و عَبِیدُهُ الثَقَلانِ

ترجمه: خداوند همه را به خاطر او، منزلت بخشیده است، تا بدانجا که ستارگان و تمام مردمان در مکانی والا قرار دارند و برابرند. و او را همین بس که دنیا از برای او خلق شده است و انس و جن در خدمت اویند. (ابن‌هانی، 1400، ص370)

ابن‌هانی علاوه بر تبیین ضرورت وجود امامان‰، اطاعت از دستورات آنان و پی‌روی از آنان را امری واجب می‌شمارد و رضایت خداوند از بندگان را منوط بر رضایت ائمّه‰ از بندگان می‌داند. (دریدی، 1422، ص24)

أَطِیعُوا إِماماً لِلأئِمَّةِ فَاضِلًا

 

فَطَاعَتُهُ فَوزٌ و عِصیانُهُ خُسرُ

ترجمه: امامی که دیانت وابسته به اوست و پی‌روی از او رستگاری، و دشمنی با او زیان‌کاری است. (ابن‌هانی، 1400، ص134)

برهان کامل و مستدلی که ابن‌هانی برای ضرورت وجود امامان می‌آورد این است که هیچ امّتی بی‌نیاز از هدایتگر و منجی نیست که آنان را به سرمنزل مقصود برساند، و امامان پس از انبیا، این رسالت را برعهده دارند. این بیت ابن‌هانی یادآور آیة7 سورة رعد است، و تناصّ مضمونی[6] از این آیه است (صیادانی، 1390، ص25)؛ آنجا که خداوند می‌فرماید: }وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ{؛ امام و پیشوایی که منحرفان از حق را عقاب می‌کند تا دیگر افراد امّتش را در صراط مستقیم نگه دارد:

و لَیسَ ینکَرُ مِنْ هَادٍ لِأُمَّتِهِ

 

غَولُ [7] المَوَاحِیدِ للبُقیا عَلَی الجُمَلِ

ترجمه: و هیچ جای شگفت و انکار نیست که هدایتگر یک ملت برای حفظ همه و نگه داشتن آنان در مسیر هدایت، طاغیان و منحرفان از راه حق را عقاب کند. (ابن‌هانی، 1400، ص134)

 

9. علم به تأویل آیات قرآنی

قرآن‌پژوهان و مفسّران بسیاری از گذشته تاکنون در پی ارائة تعریف و یا تحلیل «تأویل» بوده‌اند. برخی «تأویل» را مترادف تفسیر، گروهی خلاف ظاهر آیات، عده‌ای حقیقت آیات و مانند آن تعریف کرده‌اند. این تنش‌ها منحصر در میان مفسّران فرقه‌های اسلامی نیست، بلکه میان قرآن‌پژوهان هم‌مذهب نیز جاری است.

اسماعیلیه در میان فرقه‌های اسلامی، شاید تنها گروهی باشند که میان دانش‌پژوهان ایشان، در تأویل، ناهمخوانی به چشم نمی‌خورد. این همسویی دانشمندان اسماعیلی در تأویل، از یک‌سو، نشان از پایه‌های بسیار محکمی دارد که تأویل بر آن بنا شده است، به گونه‌ای که درگیری‌های علمی گوناگون آن‌ها در حاشیة مسئله است و هیچ‌گاه به صورت مسئله، که همان تأویل است، کشانده نمی‌شود، و از سوی دیگر، حکایت از خمودی مباحث نظری در فرقة باطنیه و یا تقلیدپذیری دانشمندان متأخّر آن‌ها دارد.

تأویل در نگاه بسیاری از نویسندگان اسماعیلی، دو معنا دارد: 1. معنای لغوی؛ 2. معنای اصطلاحی. در دیوان المؤید، با الهام از قاموس المحیط، تأویل بازگرداندن هر چیزی به اصل آن معنا شده است. اصطلاح «تأویل» در منظر اسماعیلیه، با مثل و ممثول و ظهر و بطن بسیار در هم تنیده است. باطن آیات همان ممثول آیات است و تأویل آیات همان بطون آیات. بنابراین، آنچه به عنوان بطون آیات قرآن معرفی می‌شود در حقیقت، تأویل آیات است.

یکی از مباحث اخلاقی در مقولة تأویل، امکان دست‌یابی به تأویل است. برخی تأویل آیات را ویژة خدا می‌دانند و دیگران را از تأویل آیات ناتوان معرفی می‌کنند. گروهی تأویل آیـات را برای پیامبر امکان‌پذیر می‌دانند و عده‌ای تأویل را به معصومان‰ اختصاص می‌دهند. باطنیه در شمار فرقه‌هایی هستند که علم تأویل را ویژة معصومان‰ می‌خوانند. علم تأویل علمی است که در میان اهل‌بیت‰ به ودیعت گذاشته شده و آن‌ها با هر ملتی به اندازة توان و فهم ایشان سخن می‌گویند.

شیخ‌الرئیس در تبیین دیدگاه اسماعیلیه می‌گوید: تأویل را هیچ‌کس نداند، جز خدا و راسخان در علم. از میان خلفای راشدین، علی† به باطن رفتار می‌کرد و سه خلیفة دیگر بر ظاهر. به همین سبب، علی† به شریعت آن‌ها عمل نکرد.

افزون بر معصومان‰، برخی دیگر از خواص نیز از قدرت تأویل برخوردارند؛ مانند حجت، داعی کبیر و داعی مطلق. اما تأویل داعیان باید پیش از مطرح شدن، از سوی وصی تأیید شود. به همین سبب، در دورة فاطمیان، داعی پیش از اظهار نظریات خویش، آن‌ها را به تأیید امام می‌رساند و امام با اصطلاحاتی، اجازة تأویل در «بیت الحکمه» را به داعی می‌داد.

امام، اساس، قائم، حجت، داعی کبیر و داعی مطلق در نظام فکری اسماعیلیه کسانی هستند که صلاحیت تأویل دارند. این گروه باید از سوی تمامی اسماعیلیان الگوی تأویلی باشند. عوام نمی‌توانند به تأویل آیات راه یابند. باید تأویل درست را از راسخان در علم آموخت. راسخان در علم ممکن است به جهاتی همچون تأثیر زمان و مکان در تأویل آیات همسو نباشند؛ چنان‌که میان تأویلات المجالس المؤیّدیه و المجالس المستنصریه تفاوت فاحشی وجود دارد.[8]

در بسیاری از متون اسماعیلی، پیامبرˆ صاحب تنزیل و علی† وارث تأویل معرفی شده است و اساس، امام، وصی، حجت، داعی کبیر و مطلق، دانش آموختگان حضرت علی† هستند. دلیل باطنیان بر امکان تأویل برای غیر خداوند، آیة شریفة }و ما یعلم تأویله إلّا الله و الراسخون فی العلم یقولون آمنّا به...{ است. (آل‌عمران:7) (بهرامی، 1381، ص178-199)

اصل تأویل و صاحبان تأویل در بخش‌های گوناگونی از دیوان ابن‌هانی وارد شده است. برای نمونه، در ابیات ذیل، امامان‰ را صاحبان تأویل معرفی می‌کند؛ یعنی آنان بر معانی و مفهوم اصلی و حقیقی آیات قرآن آگاهند. ابن‌هانی با افزودن کلمة «أهل» به واژه‌های بعدی، به تبیین این اصل می‌پردازد که خداوند، تأویل قرآن را به حضرت محمّدˆ آموخت و ایشان به جانشین و وصی خود حضرت علی† و او به فرزند خود امام حسن† آموخت و امام حسن† به برادر خود امام حسین† یاد داد و این‌گونه علم تأویل یک به یک، به آخرین امام رسید و دیگر مردمان به قدر فهم خود، از تأویل آیات قرآن، که توسط امامان‰ انجام می‌شود، استفاده می‌کنند. (علی، 1352، ص53)

أهلُ النُّبُوَّةِ و الرِّسالةِ و الهُدَی

 

فِی البیِّناتِ و سادَةٌ أَطهارُ

والوَحیِ والتَّأویلِ والتَّحریمِ

 

و التَّحلیلِ لاخُلْفٌ ولاإنکارُ

 (ابن‌هانی، 1400، ص150)

ابن‌هانی در بخش دیگری از دیوان خود، دشمنان و غاصبان حق اهل‌بیت‰ را خطاب کرده و با استفهام انکاری دشمنان ائمّه‰ را که در واقع امویان و عبّاسیان هستند، از درک آیات قرآن عاجز می‌داند و می‌گوید: قرآن دارای تأویلی است که خداوند تنها به امامان‰ قدرت درک این تأویلات و انتقال آن را به دیگر مردمان داده است، و امویان و عبّاسیان، که دعوی حقّانیت و وصایت می‌کنند تنها معنای ظاهری قرآن را می‌دانند و از درک معنای واقعی آیات عاجزند:

مَاذَا تُرِیدُ مِنَ الکِتابِ نَواصِبٌ[9]

 

و لَهُ ظُهُورٌ دُونَها و بُطُونُ

ترجمه: دشمنان اهل‌بیت‰، می‌خواهند از قرآن چه چیزی بفهمند؟ [آنان از فهم آیات قرآن عاجزند؛ زیرا] قرآن ظهر و بطن دارد. (ابن‌هانی، 1400، ص356)

در ادامه، ابن‌هانی عدم درک اسرار نهانی را علت اصلی می‌داند که موجب شده است همگان از علم تأویل بهره‌مند نباشند:

إذا کَانتِ الأَلبَابُ یقصُرُ شَأوُهَا

 

فَظُلمٌ لِسِرِّ اللهِ إنْ لَم یکَتَّمِ

 

ترجمه: اگر خِرَدها را حدّ و اندازه‌ای است [و همگان قادر به درک امور نهانی نیستند]، پوشیده نبودن اسرار عالم غیب [از عموم مردم] امری غیرممکن است. (همان، ص326)

 

نتیجه

ابن‌هانی در اشعار خود، همچون مبلّغی فصیح و زبان‌آور، قدرت شعری خویش را در خدمت دیانت خویش به کار بسته و به نشر عقاید دینی و دفاع از آنان پرداخته است. «امامت»، رکن اصلی عقاید مقبول تشیّع است که ابن‌هانی نیز در بخش‌های متعدد دیوان خود، آن را ذکر کرده و با تأیید آن، تمام ویژگی‌های مختص آن را بیان کرده است: 1. ضرورت شناخت امام؛ 2. علم به عالم غیب؛ 3. شفاعت امام؛ 4. رهبری جامعه؛ 5. عدالت امام؛ 6. ذات روحانی و فضایل ائمّه‰؛ 7. حقّانیت ائمّه‰ و تأیید آن‌ها در قرآن و دیگر کتب آسمانی؛ 8. ضرورت وجود امامان؛ 9. علم به تأویل آیات قرآنی.



[1]. نخستین خلیفة فاطمی المهدی بالله نام داشت. وی ابومحمّد عبیدالله بن احمد بن اسماعیل ثالث بن احمد بن اسماعیل ثانی بن محمّد بن اسماعیل اعرج بن جعفر الصادق† بود. نسب ایشان به صورت دیگر نیز نقل شده است و در آن اختلاف بسیار است؛ اما آنچه مسلّم است این است که ایشان علوی و اسماعیلی است و اتصال ایشان به حضرت علی† صحیح است و این صورت نسبی قابل اعتماد و اتّکاست و مشایخ نسّابی نیز همان را با خط خود نوشته‌اند. (الهامی، داود، بی‌تا، «تأسیس دولت فاطمی در مصر»، مجلة تخصصی کلام اسلامی، سال ششم، ش21، ص55)

[2]. ناصر خسرو یکی از مبلّغان شیعة اسماعیلیه، همانند ابن‌هانی کمال دین را امامت دانسته است. در اخوان الإخوان آمده است: «مر دین را سه مرتبت است: نخست از او مرتبت نطق است و آن پیغمبری است که شریعت آرد و تألیف کتاب و اعمال کند و خلق را بر پذیرفتن ظاهر تکلیف کند، و دیگر مرتبة وصایت است که بنیاد تأویل، او نهد و مثل‌ها و رمزها را معنی بگوید و خلق را از موج شبهت به خشکی و ایمنی حقیقت برساند، و سه دیگر مرتبت امام است که ظاهر و باطن را امام نگاه دارد و خلق را بر اندازة طاقت ایشان از علم تأویل بهره دهد اندر همه زمانی.» (تاجبخش، 1381، ص273)

[3]. علاوه بر این، مجموعه آثار قاضی نعمان (م363ه‍) فقیه، متکلّم و نویسندة توانای شیعة فاطمی، حاوی اشعار بلند و پرمحتوایی در وصف امام فاطمی است. از او مجموعه‌ای بالغ بر 2375 بیت شعر برجای مانده است. این اشعار رسا اطلاعاتی در زمینة تاریخ و فلسفه و عقاید توحیدی و حتی مباحث مفصّلی راجع به نوبت، امامت و اوصیا و ویژگی‌های مهدی و ظهور فاطمیان را دربر دارد. این اشعار به نوبة خود، ضمن انتقال احساس عمیق قاضی اسماعیلی به امام فاطمی، تأثیر مهمی بر خوانندگان می‌گذارد. (جان احمدی، 1388، ص240)

[4]. منظور قبائلی از قریش و غطفان و یهودیانند که به جنگ با رسول خداˆ آمده بودند.

[5]. سورة حمد.

[6]. در تناص مضمون، نویسنده و یا شاعر معانی منظور خویش را به طور آگاهانه و با فنی خاص، از متن غایب می‌گیرد و در متن حاضر، به کار می‌برد.

[7]. کشتن.

[8]. عارف تامر در کتاب خود، با عنوان ابن‌هانی الأندلسی متنبّی غرب، در بحث خود تحت عنوان الغلوّ فی شعره، تمام اتهامات کفر و زندقه را از ابن‌هانی مبرّا می‌داند و اشعاری که این حس را به خوانندگان منتقل می‌کنند بر اساس اصول عقاید اسماعیلیان شرح و توضیح می‌دهد و کسانی را که اتهام کفر به ابن‌هانی می‌دهند، افرادی ناآگاه به اصول شریعت اسماعیلیان می‌داند؛ ابیاتی همانند بیت ذیل:

هو عِلَّةُ الدُّنیا و مَنْ خُلِقَتْ لَهُ

 

و لِعلّةٍ ما کانتِ الأشیاءُ

ترجمه: هر چیزی علتی دارد و او علت پیدایش دنیا و مخلوقات است.

[9]. دشمنان حضرت علی†.

  1. فهرست منابع

    1. آذرشب، محمّدعلی، الأدب العربی فی الأندلس، تهران، سمت، 1387.
    2. ابن خطیب، محمّد بن عبدالله، الاحاطة فی اخبار غرناطه، به کوشش محمّد عبدالله عنان، قاهره، 1375ق/1955م.
    3. ابن خلکان، وفیات الأعیان، بیروت، دارصادر، 1977.
    4. ابن‌هانی الأندلسی، دیوان، بیروت، داربیروت، 1400ق/1980م.
    5. اسماعیل الطائی، ضفاف عدنان، شعر أبی الطّیب المتنبّی و ابن‌هانی الاندلسی: تحلیل و موازنة، اشراف دکتر عبّاس مصطفی محمّد الصالحی، رسالة دکتوراة، بغداد، جامعة بغداد، 1426ق/2005م.
    6. الهامی، داود، «تأسیس دولت فاطمی در مصر»، مجلة تخصصی کلام اسلامی، سال ششم، ش21، بهار 1376.
    7. بهرامی، محمد، «اسماعیلیه و علوم قرآنی (2)؛ تفسیر و تأویل و مثل و ممثول»، فصلنامة پژوهش‌های قرآنی، ش32، زمستان 1381.
    8. تاجبخش، پروین، «بازتاب افکار اسماعیلیه در آثار ناصرخسرو قبادیانی»، مجلة دانشکده ادبیات و علوم انسانی، ش164، زمستان 1381.
    9. جان احمدی، فاطمه، ساختار نهاد دینی فاطمیان در مصر، تهران، علم، 1388.
    10. جرجانی، علی بن محمد، معجم التعریفات، تحقیق و پژوهش محمد صدیق المنشاوری، بی‌جا، دارالفضیلة، بی‌تا.
    11. الحاوی، ایلیا، شرح دیوان الفرزدق، بیروت، دارالکتاب اللبنانی، 1983.
    12. حدیدی، خلیل و اسداللهی، خدابخش، «امامت در آثار سنایی غزنوی»، نشریة دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، ش197، زمستان 1384.
    13. حسینی، سیدغلامحسین، «قاطعیت و مدارا از دیدگاه امام علی†»، علوم انسانی روش‌شناسی علوم انسانی (حوزه و دانشگاه)، ش26 (بهار1380).
    14. دریدی، سامیه، «فی علاقة الشعریة با المذهبیة من خلال أشعار ابن‌هانی المغربی»، مجلة دراسات أندلسیة، جزء27، شوال 1422ق.
    15. شیبانی، سعید، «ثقلین در دیوان ابن‌هانی أندلسی»، مجلة دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، پاییز و زمستان1381.
    16. صیادانی، علی و بازیار رسول، «بررسی روابط بینامتنی قرآن در شعر شاعران نوگرای فلسطین و نقش آن در بیداری اسلامی»، فصلنامة فروغ وحدت، سال هفتم، ش25، پاییز 1390.
    17. ضیف، شوقی، الفنّ و مذاهبه فی الشعر العربی، چ یازدهم، قاهره، دارالمعارف، 1943.
    18. علی، زاهد، تبیین المعانی فی شرح دیوان ابن هانی الأندلسی المغربی، بی‌جا، مطبعة المعارف، 1352.
    19. الفاخوری، حنا، تاریخ الادب العربی، چ‌سوم، تهران، توس، 1383.
    20. فروخ، عمر، تاریخ الادب العربی، چاپ دوم، بیروت، دارالعلم للملایین، 1984.
    21. ناصری طاهری، عبدالله، فاطمیان در مصر، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1379.
    22. نبوی، سید عبّاس، «تحلیل جامعه‌شناختی سیرة سیاسی امامان‰»، نشریة فلسفه و کلام و عرفان «اندیشه حوزه»، ش74 (بهمن و اسفند1387).
    23. الیعلاوی، محمّد، ابن‌هانی المغربی الأندلسی شاعر الدولة الفاطمیة، بیروت ـ لبنان، دارالغرب الاسلامی، الاسلامی، 1405ق/1985م).
    24. کیلانی، محمّدسعید، أثر التشیّع فی الأدب العربی، چ دوم، قاهره، دارالعرب، 1996.
    25. منتظری، حسن، «علم غیب امام»، در: http://www.andisheqom.com.
    26. مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، قم، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، نرم افزار نور، 1365.