نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
نویسنده
چکیده
کلیدواژهها
1. مقدمه
روابط رسولالله با یمن، از دو جنبه قابل بررسی است؛ چراکه نمایندگان قبایل یمنی بهصورت فردی و گروهی به مدینه میرفتند و خود اسباب آشنایی با اسلام را فراهم میآوردند و یا با اعزام نمایندگانی به مدینةالنبی از اخبار جدید آگاه میشدند؛ چنانکه بسیاری از آنها در همان جا به دین جدید میگرویدند.[1] (ابن سعد، ج5، ص531-535/ احمد بن حنبل، بیتا، ج1، ص403/ ابن شبه، 1410، ج3، ص1145). این مهم، فرصتی را فراهم آورد تا رسولالله در راستای نشر اسلام و زدودن آثار شرک و کفر، اقدام کند. در بررسی روابط قبایل یمنی با رسولالله، روشن میشود که بیشترین، مهمترین و مؤثرترین شیوة ارتباط و آشنایی با اسلام و حکومت اسلامی، از طریق کارگزاران و مبلغان و شیوخ قبایل بوده است. از اینرو، رسولالله مبلغان و سفیران خود را عازم جنوب جزیرةالعرب و یمن نمود. در بین کسانی که از جانب آن حضرت عازم این منطقه شدند، نام برخی از صحابه هم دیده میشود که در رأس آنها نام علی میدرخشد.[2] آثار و پیامدهای حضور علی در یمن، چنان مهم و اثرگذار بود که گاه محور تحلیل و توصیف برخی از حوادث تاریخ صدر اسلام شده است. رهاورد حضور آن حضرت در یمن را میتوان در این موارد خلاصه کرد: گسترش اسلام در یمن؛ اسلامپذیری عمومی قبایل عرب و پیوستگانشان؛ توسعة حکومت اسلامی و نفوذ فرهنگ و مبانی اسلامی در یمن.
بخشی دیگر از تدابیر رسولالله، نامههای متعددی است که برای کارگزاران و مردم یمن فرستاده و برخی از آنها را علی شخصاً نوشته است.[3] رسولالله بهویژه از همیاری و مشارکت برخی قبایل یمنی در رسیدگی به امور داخلی (ابنخلدون، 1408، ج2، ص65-66) و غلبه بر مشکلات حکومت اسلامی در یمن بهره جست.[4] (طبری، 1387، ج2، ص464/ احمدی، 1419، ج1، ص269-270) این گروه در بسیاری از حوادث سرنوشتسازی که در صدر اسلام و پس از آن رخ داد، حضوری فعال داشتند. (ابنسعد، ج1، ص5/ ابن اثیر، 1385 ,ج1، ص59)
2-اعزام علی به یمن
ابن هشام، سریة علی به یمن را ذیل عنوان غزوة «حجة الوداع» آورده است و ابن اسحاق آن را در طی دو سفر و همراه با خالد بن ولید، مأمور اعزامی رسولالله به یمن بیان میکند. (ابن هشام، 1355، ج4، ص241-257) تفاوت اصلی این دو گزارش در این است که ابن اسحاق این واقعه را در ذکر بعوث و سرایا نیاورده است. افزون بر آنکه در نقد خبر ابن اسحاق و بهاستناد گزارشهای موجود که زمان اعزام خالد را در وقت دیگری میدانند، خالد بن ولید در این سفر همراه امام نبود. (همان، ص290-291). به استناد گزارش واقدی که در این زمینه دقیقتر و پذیرفتنیتر است، رسولالله در رمضان سال 10 هجری، علی بن ابیطالب را با سیصد نفر به یمن فرستاد. این گروه، نخستین سپاهی بود که وارد برخی مناطق یمن (مثل بلاد مَذحِج) گردید. نخستین اقدام آن حضرت، دعوت مردم به اسلام و دریافت صدقه از آنها بود؛ اما گروهی تصور کردند که آن حضرت برای پیکار با آنان آمده است؛ از اینرو، در مقابلش صفآرایی کردند و سرانجام شکست خوردند. سپس با آن حضرت مصالحه کردند و دعوت آن حضرت را اجابت نمودند. علی خمس غنایم را به مدینه فرستاد و مقرر گردانید مردم خمس و صدقات خود را به دولت اسلامی بپردازند. از همین روی، گروهی را در همان بلاد مستقر کرد تا این مأموریت را بهانجام برسانند. سریة مَذحِج، نخستین حادثهای بود که پس از ورود علی به یمن انجام گرفت. (واقدی، 1418، ج2، ص1079-1083) بر این اساس، خبر ابن حبیب که مینویسد اعزام علی در سال نهم هجری و به همراه دویست سوار به سرزمین مَذحِج صورت گرفت، نادرست بهنظر میرسد. (ابن حبیب، بیتا، ص125-126) همچنین برخی گزارشها که مدعیاند علی در یمن با عمرو بن معدیکرب زُبَیدی جنگید، (احمدی، 1419، ج1، ص32-33) پذیرفتنی نیست؛ چراکه ارتداد عمرو مربوط به پس از رحلت رسول خدا است.
2-1. دریافت صدقه، جزیه و خمس
در میان مشاهیر فقهی و حدیثی اهلسنت، بخاری و ابن قیم جوزی معتقدند که رسولالله، علی را برای دریافت خمس به یمن فرستاد؛ (عسکری، 1410، ج2، ص172) در حالی که ابن هشام و کسانی چون واقدی مدعیاند که علت اعزام آن حضرت، دریافت صدقه از یمنیها بوده است. با این حال، در بین گزارشهای موجود، عنوان زکات قید نشده و با توجه به موارد شمول و مصارف آن، بهنظر میرسد عبارت صدقات میتوانسته این موضوعات را هم دربر بگیرد؛ چراکه در ارتباط به سفارشهای رسولالله به علی آمده است که در دعوت مردم به اسلام، نخست آنها را به نماز فرا بخواند؛ سپس از آنها درخواست پرداخت صدقه نماید. همچنین رسولالله تصریح میکند که مصرف صدقه برای فقراست. (واقدی، 1418، ج2، ص1079)
ابن هشام روایت میکند: رسولالله علی را بر امور صدقات نجران گماشت. (ابن هشام، 1355، ج4، ص246-247/ ابن حبیب، بیتا، ص125) در تعریف و تشریح این جریان باید گفت: رسولالله، علی را به یمن فرستاد تا از مردم خمس دریافت کند. با این توصیف، چون دریافت مالیات پس از قبول تبعیت یا تصرف یک منطقه یا غلبه بر یک قوم بوده است، میتوان گفت که اعزام علی، پس از مسلمان شدن مردم یمن یا دستکم، سرسپردن به حکومت اسلامی مدینه بوده است. نتیجة پژوهشهای متأخر بر این ادعاست که در آن ایام، مأموران جمعآوری خمس و صدقه از هم جدا بودند و به کسانی که به دریافت خمس میپرداختند «مُخَمِّسین»، و به کسانی که صدقه جمع میکردند «مصدِّق» گفته میشد. با این بیان، این مسئله مطرح میشود که آیا علی بدون آنکه مأمور دریافت خمس و صدقه باشد، فقط مأمور جمعآوری مالیات بوده است؟ ضمن آنکه در این مقوله، نوع و چگونگی دریافت این نوع مالیاتها مشخص نشده است؛ و نیز در خصوص مالیاتی که اهل کتاب باید پرداخت میکردند، تنها کسی که گزارش میدهد، واقدی است. بر اساس این خبر، علی با عنوان صدقات، میزان هر چیز را مشخص، و آن را به مأموران مالیاتی (مُصَدِّق) ابلاغ نمود. (واقدی، 1418، ج2، ص1084-1086) از سویی، با توجه به آنکه ثروت قبایل، بیش از آنکه از محصولات کشاورزی باشد، مربوط به دامداری و پرورش چهارپایان میشد، میتوان گفت: دریافت مالیاتی از این نوع، مشمول صدقه میشده است.[5]
2-2. قضاوت و تشریح احکام
این مسئله، یکی دیگر از علتهای اعزام علی به یمن بود که مورد استناد و قبول منابع روایی و حدیثیای چون احمد بن حنبل و ابن داوود قرار گرفته است و ایشان آن را در مسانید خود نقل کردهاند. دلیل اصلی این ادعا، روایتی است از علی که به نقل از رسولالله بیان میکند. با استناد به گزارش واقدی، در این موضوع، علی از پیامبر درخواست کرد تا به او اجازه دهد در خصوص حادثهای که مورد اختلاف مردم بود، داوری کند. از فحوای کلام امام و نقل خبر، استنباط میشود که علی از جانب رسولالله مأمور بوده است. بیان صریح رسولالله زمانی که علی را به یمن میفرستاد، این مقوله را تأیید میکند: وقتی علی از آن حضرت دربارة مسئولیت سخت داوری پرسید، رسولالله فرمودند: «إنّ الله سَیهدی قلبَک ویثَبتُ لسانَک». (زبیر بن بکار، بیتا، ص363-364/ وکیع، بیتا، ج1، ص84-97) از جهتی، وقتی رسولالله اخبار داوری علی را شنید، آن را تصدیق نمود. (احمدی، 1419، ج1، ص32-33)
یکی دیگر از دلایل این مدعا آن است که علی خطاب به مردم گفت: چنانکه قضاوتش را نپذیرفتند، حقی بر هیچکس نیست تا اینکه رسولالله در موردشان قضاوت کند. (واقدی، 1418، ج2، ص1086) از دیگر مصادیق داوری ایشان، دربارة طفلی بود که سه نفر ادعای قیمومیت او را داشتند. حل اختلاف داخلی بنیزُبید، از دیگر نمونههای داوری علی در یمن بوده است. (عسکری، 1410، ج2، ص173-179)
2-3. حل اختلاف کارگزاران
برخی بر این باورند که علی مأمور حل اختلاف میان کارگزاران رسولالله و رجال محلی بوده است. (ابن ابیالحدید، 1378، ج12، ص121)
3. پیامدهای سریة علی بن ابیطالب در یمن
اگرچه اعزام علی به یمن دلایل مختلفی داشت، اما آنچه فراتر از اقوال و گزارشهای تاریخی و در لابهلای مسئولیتهای علی در یمن بهدست میآید، این است که اعزام آن حضرت به این منطقه، برای معرفی اسلام به مردم و دعوت آنها بوده است. مفهوم جدی این مقوله، با توجه به دیگر تدابیر رسولالله، آن است که مسئلة مهمی بوده که هیچکس جز علی توان انجام آن را با چنین درایتی نداشته است. از همین روی، رسولالله آن حضرت را به یمن فرستاد. آثار و پیامدهای سریة علی در یمن، بیانگر اهمیت این سریه و فلسفة اعزام علی و پشتیبانی رسولالله از آن حضرت بوده است. این امر، بهویژه از آن جهت اهمیت دارد که توجه به آن، ابعادی از شخصیت علی و ابهامات تاریخی را روشن خواهد نمود.
3-1. گرایش قبایل یمنی به اسلام و اهلبیت
گرایش همگانی قبیلة همدان به اسلام، و ارادت ویژة برخی شاخههای قبایل یمانی چون قبیلة مَذحِج و همدان به علی و خاندان رسولالله از جمله آثار حضور آن حضرت در یمن بود. (مجلسی، 1983، ج21، ص357-364) شاید بتوان گفت یکی از دلایلی که در تأیید و تحسین اسلامپذیری قبایل یمنی از جانب رسولالله نقش داشته، چگونگی تشرف آنان به اسلام و نقش علی در این میان بوده است.[6] قبیلة همدان و تمامی شاخههای آن، در یک روز و توسط علی اسلام آوردند. وقتی علی این جریان را برای رسولالله نگاشت، آن حضرت فرمود: «السلام علی همدان».[7] (ابن عبدربه، 1412، ج3، ص1121). ارادت یمنیها پس از رحلت رسولالله هم ادامه یافت و در گرایشهای سیاسی و مذهبی آنها در بسیاری از عرصههای سرنوشتساز و مهم تاریخ اسلام متبلور گشت. بهویژه بسیاری از رجال یمنی در زمرة اصحاب، هواداران و کارگزاران اهلبیت بودند و نقش مؤثری در نشر و حفظ معارف ایشان ایفا کردند. از مشاهیر و معاریف رجال یمنی که نزد رسولالله اعتبار داشتند، میتوان به اویس قرنی و عمار بن یاسر اشاره کرد.
3-2. تبیین و تبلیغ منزلت علینزد رسولالله
حضور علی در یمن، در تبیین نقش و جایگاه آن حضرت نزد رسولالله سهم بسزایی داشت؛ چراکه صدور برخی از فضایل و مناقب مرتبط با علی و اهلبیت، با این سریه گره خورده است. برای نمونه، رسولالله در پاسخ به شکایت گروهی از مسلمانان که همراه علی به یمن رفته بودند، فرمود: «مَن أذی علیاً فَقَد آذانی». این گروه خواستار آن بودند که پیش از رسیدن اموال جمعآوریشده به بیتالمال مدینه، سهم سپاهیان تقسیم شود که علی از این امر امتناع نمود و بدین ترتیب، زمینههای شکایت فراهم شد. (مجلسی، 1983، ج21، ص357-364)
3-3. حضور فعال یاران و طرفداران یمنی علیدر مقابله با جریان ردّه
از جمله حوادث مهمی که در آخرین روزهای حیات رسولالله جامعة اسلامی را متلاطم کرد، جریان ردّه بود. این مقوله پس از رحلت رسولالله از مهمترین دغدغههای حاکمیت مدینه برای حفظ ابهت اسلام و موقعیت خود بهشمار میرفت.[8] سرزمین یمن، معرکة درگیری مسلمانان و مرتدانی بود که مدعی رهبری و ریاست بر سرزمین یمن بودند و میپنداشتند با طرح دعاوی مختلف، توان همراه کردن مردم و تشکیل قدرتی برابر با رسولالله را خواهند داشت. از اینرو، رسولالله برای صیانت از حریم شریعت و برکات ناشی از آن، بهشدت با این انحراف مقابله نمود. از جملة این انحرافات، ادعای نبوت اسود عَنسی و ردّه عمرو بن معدیکرب زُبیدی است. رسولالله ضمن صدور دستورهای لازم برای کارگزاران خود، بزرگان یمنی را هم در برابر اسود بسیج نمود. با توجه به تدابیر آن حضرت و اتحاد، شجاعت و صلابت مسلمانان، و ضعف درونی و تشکیلاتی مرتدان، این فتنه فروخوابید. قیس بن هبیره مکشوح مرادی، عماربن یاسر عنسی و مالک بن حارث نخعی، از جمله رجال یمنی بودند که در دفع این فتنه و نیز فتنة یمامه و ردّه ابامُسَیکه اَیادی مشارکت داشتند. (واقدی، 1410، ص123-125 و 195)
3-4. مشارکت فعال هواداران علیدر فتوحات اسلامی
گسترش قلمرو اسلامی نتیجة تغییرات شگرف ظهور اسلام در جزیرةالعرب
بود. دیری نپایید که طنین پیام توحید اسلام، بلاد دیگر را فرا گرفت. در این
میان، تحولات داخلی جامعة اسلامی و اوضاع ناپایدار مناطق ایران و روم، سربازان اسلام را راهی مرزها کرد. رابطة میان فتوحات و دستگاه خلافت، مسئلة تحقیقات
و پژوهشهای متعددی بوده که بیان یافتههای آن، خارج از حوصلة این جستار است؛ اما بهواقع، واگذاری منصب خلافت از جانب ابوبکر به عمر، تغییرات عمدهای در جهتدهی مسئلة فتوحات و دستیابی به موفقیتهای روزافزون ایجاد نمود که از آن جمله میتوان به مشارکت فعال مسلمانان یمنی اشاره کرد. بر این اساس، قبایل یمنی بههمراه رؤسای خود راهی مدینه شدند و در مرزهای ایران و روم استقرار یافتند.
از آن جمله میتوان به مالک بن حارث نخعی و خاندان وی اشاره کرد که پیرو این فراخوان، عازم مدینه و سپس شام شدند.[9] آنچه در این مقوله قابل بررسی است، انگیزة مالک از حضور در فتوحات است. بهنظر میرسد مالک بهعنوان یکی از ارادتمندان اهلبیت جواز حضور و همراهی با سپاه اسلامی را در کسب اجازه از علی میدید. چنانکه واقدی مینویسد، مالک در مدینه پیش از دیگران با علی دیدار کرد. (واقدی، 1417، ص68-69) تفاوت سلوک و مواضع مالک با دیگران، کسب تکلیف از جانب کسی است که شیعه آن را جانشین بلافصل رسولالله میداند. این نگاه، همچنین در نحوة ظهور و بروز دیگر یاران و شیعیان اهلبیت در صحنههای مختلف فتوحات و عرضة اسلام به مردمان مناطق مفتوحه، مشهود است؛ تا جایی که میتوان گفت ارادتمندان اهلبیت، مبلّغ اسلام از دریچة ولایت ایشان بودند. از همین روی، نخستین رویارویی برخی از بلاد مفتوحه چون مدائن با اسلام، با آموزههای شیعی عجین گشت.
عمار بن یاسر عنسی، یکی دیگر از صحابة یمنی رسولالله بهشمار میرفت. اگرچه تشرف وی و خانوادهاش به اسلام، در مکه و نه یمن بود، (ابن عساکر، 1415، ج43، ص348-429) ولی فضای جامعهشناختی قبیلهای حاکم بر جزیرةالعرب و تعاملات قبیلة عنس با عمار، و جایگاه اخلاف وی در تحولات تاریخ اسلام، سبب شد تا نقش عمار در تحولات تاریخ اسلام، بهعنوان یکی از پیامدهای مهم مأموریت علی در یمن بررسی شود. عمار نیز چون مالک، در صحنة فتوحات اسلامی شرکت کرد و سهم مهمی در فتوحات نخستین اسلامی داشت. وی که در این زمان استاندار کوفه بود، از جانب خلیفة دوم مأموریت یافت تا کوفیان را تجهیز و همراه با سپاه بصره اعزام کند. (بلاذری، 1988، ص369) او همچنین با فرستادن سپاهی به فرماندهی عُروة بن زید طائی، در فتح ری مشارکت کرد. (ابن اعثم، 1411، ج2، ص289-290)
قیس بن هبیره مرادی، از دیگر علاقمندان اهلبیت است که در جریان فتوحات نخستین اسلامی در دو جبهة شام و عراق، و نبردهای یرموک، (ابن حبیب، بیتا، ص303) قادسیه (دینوری، 1960، ص120/ طبری، بیتا، ج5، ص1731/ دینوری، 1960، ص155) و جلولاء حضوری فعال داشت.[10] (ابن اعثم، 1411، ج1، ص211)
از دیگر رجال یمنی هوادار امام علی، حذیفة بن یمان است که از فرماندهان مسلمان در جنگ نهاوند بود و در پیروزی مسلمانان در این نبرد، سهم بسزایی داشت. (دینوری، 1368، ص137-138)
3-5. یاران و هواداران علیدر ادارة امور ولایات
از مجموع تحولات مدینه و اقدامات دستگاه خلافت، میتوان چنین برداشت کرد که مواضع سه خلیفة نخستین نسبت به قبایل و شخصیتها، با هدف تثبیت خلافت بوده است. دلیل این مدعا رویکرد خلیفه دوم به عمار بن یاسر است، زمانی که او را به امارت کوفه منصوب و سپس عزل نمود. (ابونعیم اصبهانی، 1934، ص23) در خصوص هدف خلیفه از این اقدام، گزارش موثق و مستندی بهدست نیامد؛ اما از آنجا که عمار پیش از این توانسته بود اختلاف کوفیان را حل کند، (هیثمی، 1988، ج10، ص12) احتمالاً دستگاه خلافت را مصمم ساخته بود که با تکیه بر جنگاوری و سابقة او میتوان بر مشکلات شهر تازهتأسیس کوفه فایق آمد. طبق دستور عمر، عمار مسئول برگزاری نماز و ادارة لشکر شد (قمی، 1361ش، ص183) و عبدالله بن مسعود انصاری و عثمان بن حنیف انصاری بهترتیب مسئول تقسیم بیتالمال و امور قضایی (وکیع، بیتا، ج2، ص188) و امنیت کوفه شدند. (بلاذری، 1988، ص265)
خلیفه پس از مدتی کوتاه، عمار را از امور کوفه عزل، و مغیرة بن شعبه را بهجای وی منصوب کرد. در این زمینه، قراین و شواهدی که از منابع اسلامی استخراج میشود، حایز اهمیت و دربردارندة بسیاری از حقایقی است که در لابهلای اخبار تاریخی پنهان مانده است. به نوشتة ابن اعثم، کوفیان نامههایی را برای عمر نوشتند که در آن به رفتار عمار معترض بودند. این در حالی بود که عمر از مثالب کوفیان آگاه و اخلاق آنها را نکوهیده بود. با این حال، لازمة حفظ کوفه و جلب حمایت اهالی آن، همراهی نسبی با خواستههایشان را میطلبید. طبری بر نقش مغیرة بن شعبه ثقفی، جریر بن عبدالله بجلی و کوفیان در برکناری عمار تصریح میکند.[11] (طبری، 1387، ج4، ص163-167)
افزون بر این، میان عمار و ابوموسی در امور نظامی و اداری عراق، اختلاف نظرها و درگیریهایی وجود داشت و بهاستناد خبر تاریخ قم، همزمان با فراغت ابوموسی اشعری از فتوحات ایران و بازگشت او به بصره، عمار هم از امارت کوفه برکنار شد. (قمی، 1361ش، ص298-301) با تطبیق این روایت با گزارش ابن اعثم که رقابت میان کوفیان و بصریان را تصریح میکند، میتوان گفت: ابوموسی وجود عمار را مانعی برای خود میدیده است. (ابن اعثم، 1411، ج2، ص275-276)
این احتمال نیز مطرح شده است که علت برکناری عمار، تخطی وی از دستورهای خلیفه یا سستی در انجام وظایفش بوده است. در پاسخ به این احتمال باید گفت: اسناد و مدارک موجود نشان میدهند اموری که خلیفه به عمار محول میکرد، انجام میشد و حتی چنانچه مسئلهای پیش میآمد، عمار بدون دستور خلیفه کاری نمیکرد. (ابن اعثم، 1411، ج2، ص289-290 و 275-276) بنابراین، با توجه به مواضع عمار نسبت به حوادث تاریخ صدر اسلام، معلوم میشود که وی در پیروی از سیرة رسولالله و اهلبیت قرار داشته و از حیث نظری و عملی، با تفکر برخاسته از دستگاه خلافتِ برآمده از نظرگاه سقیفه همسو نبوده است. دلیل این مدعا آنکه عمار، هم در تداوم روند فتوحات شرق اسلامی و هم در برخورد با طبقات گوناگون مردم، بهگونهای متفاوت از دیگر عمال خلیفه عمل میکرد. (همان، ص290-291/ ابن عبدربه، 1373، ج6، ص127/ ابن سعد، 1410، ج3، ص191-194) چنانکه وقتی خلیفه از برکناری وی اظهار تأسف نمود، عمار گلهای نکرد. (ابن اعثم، 1411، ج2، ص322-323) افزون بر این، برخی دیگر از هواداران امام علی در زمرة کارگزاران خلفای سهگانه بودند. از این میان میتوان به مسئولیتهای عبدالله بن مسعود انصاری، حذیفة بن یمان (بلاذری، 1959، ج11، ص214) و عثمان بن حنیف در شهر کوفه در دوران خلافت عمر اشاره کرد. (بلاذری، 1417، ج1، ص163)
در دوران خلافت امام علی حضور یمنیها توسعه یافت؛ تا آنجا که برخی از آنها بر بیش از یک ولایت منصوب شدند. از آن جمله مالک بن حارث (اشتر) نخعی است که در این دوران بهترتیب استاندار جزیره، (خلیفة بن خیاط، 1415، ص151) عانات، آمد، میافارقین، نصیبین، (بلاذری، 1417، ج2، ص176) موصل، دارا، سنجار، عانات، هیت (نصر بن مزاحم، 1382، ص12) و سرانجام مصر بود.[12] (مقریزی، 1997، ج1، ص828) کمیل بن زیاد نخعی، یکی دیگر از مشاهیر یمنی بودکه از طرف آن حضرت بهعنوان والی هیت منصوب شد. کمیل در مقابله و دفع غارات معاویه در شمال عراق سهم مهمی داشت. (بلاذری، 1417، ج2، ص437) برخی دیگر از کارگزاران امام علی بن ابیطالب که از هواداران و شیعیان آن حضرت بودند، عبارتاند از: مخنف بن سلیم الغامدی ازدی (اصفهان و همدان)، (نصر بن مزاحم، 1382، ص11) حارث بن ابیحارث بن ربیع ازدی (اصفهان)، یزید بن قیس ارحبی (یعقوبی، بیتا، ج2، ص201) جوخ و مدائن، (نصر بن مزاحم، 1382، ص11) قیس بن عباده خزرجی (آذربایجان)، (یعقوبی، بیتا، ج2، ص202/ بلاذری، 1417، ج2، ص161) و مصر، (همان، ج2، ص301) عثمان بن حنیف انصاری (بصره)، (خلیفة بن خیاط، 1415، ص109) ابوالأسود دوئلی (بصره)، قرظة بن کعب انصاری (یعقوبی، بیتا، ج2، ص203) (بهقباذات)، قدامة بن مضعون (عجلان)، (بلاذری، 1417، ج2، ص160) ازدی (کسکر)، (نصر بن مزاحم، 1382، ص11) مالک بن کعب ارحبی (بلاذری، 1417، ج2، ص165) و به قولی کعب بن مالک (یعقوبی، بیتا، ج2، ص204) (بهقباذات)، سلیمان بن صرد خزاعی (جَبل)، (بلاذری، 1417، ج2، ص166) هانی بن هوذه نخعی (کوفه)، (ثقفی، بیتا، ج1، ص18-27) حذیفة بن یمان (مداین)، (بلاذری، 1417، ج2، ص216) سهل بن حنیف انصاری (مدینه)، (همان، ص157/ یعقوبی، بیتا، ج2، ص203) ابوقتاده انصاری (مکه)، عمر بن سلمه ارحبی (یعقوبی، بیتا، ج2، ص203) و نعمان بن عجلان ازرقی (بحرین). (بلاذری، 1417، ج2، ص158/ یعقوبی، بیتا، ج2، ص201) بدین ترتیب، میتوان گفت: نقش یمنیها در دوران خلافت امام علی بن ابیطالب قوی و نسبت به دوران سه خلیفة پیشین و پس از آن، از گسترش کمی و کیفی قابلتوجهی برخوردار بوده است. این امر در رشد و نفوذ معارف اهلبیت و آشنایی مردم با اهلبیت نقش بسزایی داشت. (فهرست اسامی برگرفته از منتظرالقایم، 1380، ص191-196)
3-6. نقش هواداران علیدر توسعه و تقویت نظام شهری ـ اسلامی
همزمان با نخستین تحرکات نظامی مسلمانان، شهرهای جدیدی ایجاد شد. هدف از این کار آن بود که نیروهای رزمنده، در مناطق رزمی و عملیاتی استقرار یابند. مواضع قبایل عرب ساکن عراق، در سیاستها و طرحهای مدیریتی و نظامی خلافت و تأمین نیرو و امکانات مورد نیاز دولت در طی دو قرن نخست هجری، نقش بسزایی داشته است. (جعیط هشام، 1372ش، ص86-88) از آن جمله، شهر کوفه و بصره بود که در نخستین سالهای فتوحات اسلامی در شرق برپا شدند، ساختار اجتماعی و نژادی شهر کوفه و بصره، قبیلهای بود. (بلاذری، 1988، ص274) برای نمونه، چهار قسمت از هفت بخش کوفه که سعد بن ابیوقاص برای اعراب در نظر گرفت، متعلق به یمنیها بود. قبیلة مَذحِج، همدان، أشعر و طیّ، در این گروه قرار داشتند. (بلاذری، 1417، ج2، ص144-145) گرایشهای سیاسی عقیدتی ساکنان مناطق مفتوحه، بهتناسب سوابق فرهنگی و تاریخی مناطق مختلف جزیرةالعرب و عصبیتهای قومی ـ نژادی و تغییرات سیاسی ـ اجتماعی صدر اسلام، متنوع بود؛ چنانکه کوفه بهعنوان مرکز ثقل فعالیت اهلبیت، محل نشر معارف دینی و محل تجمع دانشمندان در قرون نخست اسلامی بهشمار میآمد و قبایل مختلف آن در صحنههای گوناگون رویههای مختلفی داشتند. (بلاذری، 1988، ص270-272) با توجه به وسعت روزافزون قلمرو اسلامی، این ترکیب به مناطق دیگر هم سرایت کرد و اسباب تغییرات مهم اجتماعی را فراهم آورد.[13] (بلاذری، 1988، ص409)
3-7. مواضع یمنیهای شیعه نسبت به تحولات تاریخی دو قرن نخست هجری
یکی از مسائل مهم در تداوم هوادارای یمنیها از اهلبیت، مشارکت فعال آنها در مبارزات فرهنگی و اجتماعی در دفاع از اسلام و مبارزه با ظلم و بدعتها و انحرافات بوده است. این مهم در موارد متعددی قابل بررسی است که مهمترین آنها در ادامه بیان میشود.
3-7-1. جانشینی پس از رسول خدا: با وجود تدابیر رسولالله و نص دین، نخستین و مهمترین عرصة تحزب و اختلاف آرای مسلمانان، پیرامون جانشینی رسولالله بود. حادثة سقیفه عرصة نمود این اختلاف بود که بهدنبال آن جریانی موسوم به مکتب خلافت پیروز شد و چنین وانمود که گویی مسئلة جانشینی رسولالله امری است که به مردم واگذار شده است. از همین روی، گروهی از صحابة رسولالله به این اقدام اعتراض کردند و تصمیم گرفتند تا اجازة تثبیت خلافت ابوبکر را ندهند و جانشینی را در خاندان رسولالله محفوظ دارند.
در میان این گروه، عمار بن یاسر هم حضور داشت که تنها دلیل مخالفت خود با ابوبکر را قول و فعل رسولالله میدانست. از اینرو، تأکید داشت که خلافت ابوبکر نامشروع و غصبی است. (زبیر بن بکار، بیتا، ص312) عمار پس از این هم به روش انتخاب عثمان و خلافت وی انتقاداتی داشت و از کسانی که او را بهعنوان جانشین عمر قبول داشتند، انتقاد میکرد. (ابن قتیبه، 1363، ج1، ص28) او در رد گروهی که خلافت را نوعی ریاست قبیلهای فرض میکردند و آن را حق خاندان قریش میدانستند، جامعة اسلامی را متوجه رسولالله و علی مینمود. (ابن عبدربه، 1373، ج1، ص27-29) عملکرد عمار، پیروی از اهلبیت بود و متناسب با درک مسیری که آنها میپیمودند، اقدام میکرد. بنابراین، برخورد وی با مسائل مختلف، برخاسته از مواضع قبیلهای و در جهت تأمین منافع فردی و موقعیتطلبی نبود. این موضع، همواره در سلوک پیروان اهلبیت مشاهده میشد. (زبیر بن بکار، بیتا، ص610-617) شهامت و مخالفت عمار با دستگاه خلافت تا آنجا بود که مورد عتاب، اذیت و ضرب و شتم خلیفه و دستیارانش قرار گرفت و سرانجام متهم به ایجاد شورش در برابر عثمان شد. شاید به همین دلیل بود که خلیفة سوم تصمیم گرفته بود او را بکشد. (ابن قتیبه، 1414، ج1، ص232-233)
دیگر یاران یمنی علی، چون کمیل بن زیاد و مالک اشتر، سیاستها و منش حکومتی عثمان و عمالش را نقد میکردند. از اینرو، بهدستور عثمان به شام تبعید شدند. (طبری، 1387، ج3، ص431-433) برخی دیگر نیز مورد تحقیر و اهانت قرار گرفتند. (ابن شبه، 1410، ج3، ص1065-1066) تبعید این گروه به شام، بیش از هر چیز فرصتی برای بیدارگری مردم بود؛ چنانکه معاویه، عامل عثمان در شام را نگران و آشفته ساخت. بهویژه آنکه کوفیان نشستهایی هم با معاویه داشتند و دلایل خود را برای مخالفت با عثمان تشریح میکردند.[14] گویا تأثیرگذاری این سخنان و افشاگریها قابل کنترل نبوده است؛ چراکه معاویه تقاضا کرد تبعیدیان بهجای دیگری بروند. (ابن اعثم، 1411، ج2، ص390-392) با این حال، کوفیان و یمنیهای شیعه، در عراق و مناسک حج از رفتار عمال خلیفه شکایت میکردند. (همان، ص403-405/ خوارزمی، 1411، ص247-249) و همزمان بر شایستگی علی برای منصب خلافت تأکید میورزیدند. (ابن اعثم، 1411، ج2، ص391-392) آنان در تحصن عمومی مدینه هم حضور یافتند. (ابن قتیبه، 1363، ج1، ص38) یاران یمنی علی نقش مهمی در استقرار و تثبیت خلافت آن حضرت داشتند که در جای دیگری بررسی میشود.
3-7-2. یاران یمنی اهلبیتو خلافت امام علی: یاران و قبایل یمنی هوادار اهلبیت سهم ویژهای در اقبال عمومی به سمت علی و فراهم آوردن اسباب خلافت آن حضرت داشتند. مواضع قبیلهای و رجال شیعی ازد، مذحج و همدان و طوایف متعلق به آنها، در جهت حمایت از اهلبیت بوده و در صحنههای مختلف نظامی، اجتماعی و جهتدهی عنصر قبیلهای در راستای تثبیت و تقویت خلافت امام علی نقش داشتند. در مواردی، این حمایت و حضور چنان پرقوت بود که آنها را با عنوان سبائیین هم میشناختند.[15] بهنظر میرسد تحلیل عنوان سبائیه از نگاه محققان معاصر، بیشتر قابل پذیرش و اثبات است؛ چراکه هم با سوابق نسبی رجال شیعه مطابقت دارد و هم با ردهبندی گرایشهای مذهبی و سیاسی معمول در آن زمان همخوان است.
از جمله صحابة برجستة یمنی مؤثر در استقرار و تثبیت خلافت امام علی، عمار ابن یاسر بود. وی در جمع صحابه و انصار حضور مییافت و بر لزوم شناخت و اطاعت از امام و ضرورت دوری از تفرقه و فتنهجویی تأکید میکرد.[16] نقش عمار در برخورد با صحابه و کسانی که از بیعت با امام سر باز میزدند، ناشی از آگاهی وی به روحیات این گروه و افکارشان بود. (مفید، الاختصاص، بیتا، ص152) افزون بر این و بهنوشتة ابن اعثم، مسئول استقبال از بزرگان و سران یمنی، مالک اشتر بود. وی در جمع یمنیها، همگان را به بیعت با امام رهنمون میشد. (ابن اعثم، 1411، ج2، ص440-445) اینگونه بود که فضایل اهلبیت توسط هوادارانشان تبیین، و امر خلافت امام تثبیت شد.
یاران یمنی علی در مجالس مشورتی نیز حضور مییافتند. عمار بن یاسر عَنسی، مالک اشتر نخعی، (ابن قتیبه، 1363، ج1، ص89) هانی بن عروه مرادی، حجر بن عدی کندی و عمرو بن حمق خزاعی از آن جملهاند.[17] (ابن اعثم، 1411، ج2، ص490-492) برخی هم از کارگزاران علی بودند. (رجوع شود به اداره امور ولایات)
در این زمان، مسئلة عثمان یکی از شاخصههای عمده در شکلگیری گرایشهای مختلف سیاسی ـ مذهبی بهشمار میرفت. بهویژه دو جریان عثمانی به سردمداری امویان، معاویه و بصریان، (ابن قتیبه، 1363، ج1، ص84-85) و شیعی و علوی به هواداری اهلبیت فعالتر از دیگران بودند. تبوتاب تبلیغات عثمانی در شام چنان بود که کسی چون مالک اشتر رفتار شامیان را به سخره میگرفت و گفتارشان را کودکانه تعبیر میکرد. (ابن اعثم، 1411، ج2، ص420) در این میان، برخی از یاران یمنی اهلبیت که به مخالفت با عثمان مشهور بودند، بیش از دیگران هدف آماج تیر خونخواهان عثمان بودند. در رأس این گروه مالک اشتر، عدی بن حاتم طایی و عمرو ابن حمق خزاعی قرار داشتند. (همان، ص445)
مواضع عثمانیگری جریان مخالف علی سبب بروز جریان ناکثین و نبرد جمل شد و سهم یاران یمنی اهلبیت در دفاع از حریم ولایت و افشاگری مقاصد دشمنان، مفید و موثر بود. این گروه سهم عمدهای در آماده کردن نیرو برای تأمین اهداف امام در پیکار جمل داشتند؛ بهگونهای که کوفیان یمنی به تبعیت از نظر بزرگان خود، آمادة نبرد با پیمانشکنان شدند. ابن ابیشیبه روایت میکند حضور مَذحِج عراق و نخع، چنان قوی بود که بهتنهایی از پس ناکثین برمیآمدند.[18] (ابن ابیشیبه، 1401، ج8، ص71)
با استفاده از گزارشهای تاریخی روشن میشود که ترکیب سپاه عراق به شکل قبیلهای بوده است و قبایل یمنی هوادار اهلبیت مانند مَذحِج و همدان و نخع در آن حضور جدی داشتهاند. (ابن ابیالحدید، 1378، ج1، ص265) بر این اساس، میتوان گفت ترکیب قبیلهای کوفیان در سه نبرد جمل، صفین و نهروان، شباهت زیادی به یکدیگر داشته و این خود متناسب با ساختار جمعیتی و سکونتی اعراب در کوفه و عراق بوده است.[19] (بلاذری، 1417، ج2، ص235) بهعلاوه، یمنیها فرماندهی بخشهایی از سپاه عراق را بر عهده داشتند.[20] علی در نبرد صفین از وجود هانی بن عروه مرادی، حجر بن عدی، کمیل بن زیاد نخعی و خَرَشة بن مالک بن جریر أودی، ربیعة ابن مالک، شبیب بن عبدالله مذحجی، شریح بن هانی حارثی، عبدالله بن ذَباب مذحجی و قیس بن مکشوح مرادی و دیگر یاران یمنی خود، برای تجهیز سپاه، افشای مقاصد قاسطین و تبیین حقایق، بسیار بهره برد. (ابن اعثم، 1411، ج2، ص490-492)
اهمیت حضور و مشارکت رجال و قبایل یمنی هوادار اهلبیت در پیشبرد اهداف نبرد صفین و قرار گرفتن در ردیف مدیریت راهبردی، در موارد متعدد قابل بررسی است که از آن جمله میتوان به این موارد اشاره کرد: تعدد نیروهای اعزامی به میدان؛ مسئولیتهای عمده و مهم یمنیها؛ حمایت فکری و عملی مشاهیر یمنی (اعم از صحابه و تابعان) از علی؛ توصیفات امام علی و سران عراقی و شامی از یمنیها؛ اشعار و رجزهای سرودهشده در این پیکار از سوی یمنیها؛[21] ترس و اضطراب و کینة معاویه از یادآوری رشادتهای قبایل یمنی در صفین. همچنین بخش عظیمی از فهرست کشتگان صفین که در سپاه عراق و در کنار علی با معاویه جنگیدند، از یمنیها بودند. (ابن اعثم، 1411، ج3، ص5-9)
در این پیکار، عمار یاسر هم بهشهادت رسید. حضور عمار در کنار امام علی و در موقعیتهای حساس حکومت آن حضرت، نقش مهمی در تبیین حقیقت و تفهیم آن برای عموم امت اسلامی داشته است. این مقوله بهویژه زمانی اهمیت بیشتری مییابد که مردم احادیثی از رسول خدا دربارة عمار را بهیاد میآورند که فرموده بود: «عمّار تَقتُلُکَ الفِئَة الباغِیه» (طبرسی، 1386، ج1، ص266ـ269) یا «یدور الحَق مَعَ عَمّارحیثُما دار». (ابن اعثم، 1411، ج3، ص158-161) معاویه کشتن عمار را افتخاری عظیم برای شامیان میدانست و آن را «فتحالفتوح» صفین قلمداد کرد.[22] (ابن عبدربه، 1373، ج5، ص83-85) یکی دیگر از هواداران یمنی علی، اویس بن عامر مرادی قرنی استکه در پیکار صفین بهشهادت رسید.[23] (ابن اعثم، 1411، ج2، ص545-548) از دیگر شهدای صفین، عبدالله بن کعب مرادی است.[24]
3-7-3. مبارزات فرهنگی یاران یمنی اهلبیتعلیه امویان: با روی کار آمدن امویان، جامعة اسلامی با دو خطر مهم مواجه شد: نخست، حاکمیت ناسالم و نامشروع اموی که برای حفظ قدرت و تثبیت جایگاه خود، از هر وسیلهای حتی دین استفاده میکرد و به تخریب شخصیتهای موجه بهویژه اهلبیت در نزد مردم میپرداخت و اصل اسلام را هدف قرار داده بود؛ دیگری خطرهایی چون اشرافیتگرایی، جمود فکری، دنیازدگی و غلبة احساسات نفسانی و بزرگ انگاشتن دنیا بود. مقابله با این دو، جز از راه جهاد بیرونی و درونی ممکن نبود. از اینرو، کسانی بودند که در عرصة جهاد درونی، و پیرو آن در مبارزة بیرونی، از جبهة باطل شکست خوردند. در این میان هم کسانی بودند که در دو جبهه جهاد میکردند و با آگاهی از اوضاع زمانه و قدم گذاشتن در مسیر اهلبیت برای حفظ و نشر اسلام ناب و سازماندهی جامعه مبتنی بر آموزههای مکتب تشیع میکوشیدند؛ اما عموماً در اقلیت قرار داشتند و نمیتوانستند خویشاوندان و همقبیلگان خود را متقاعد سازند. این گروه در مواجهه با ظلم و فساد، به افشاگری و دفاع از حریم ولایت اهلبیت میپرداختند و انواع شکنجهها بر آنها تحمیل شد. از این نمونه میتوان به خطابهها و اشعار مهم و اثرگذار یاران یمنی اهلبیت در حضور معاویه اشاره کرد. این گروه که به دلیل ارادت به اهلبیت و حضور فعال در صحنة سیاسی ـ نظامی به شام احضار میشدند، ماهیت غیراسلامی خلافت شام را افشا و از حریم اهلبیت دفاع میکردند. امسنان مذحجی، زرقاء بنت عدی همدانی، (نصر بن مزاحم، 1382، ص23-64/ ضبی، 1404، ص21-26) امالخیر بارقی، (ابن ابیطاهر، بیتا، ص55-59) بکاره هلالیه، (ضبی، 1404، ص71-72) سوده بنت عمارة بن اشتر همدانی، (همان، ص69) عکرشه بنت الاطش، (همان، ص37-39)، فارغه بنت عبد الرحمن حارثیه (همان، ص59) و آمنه بنت شرید از جمله زنان شیعة یمنی اهلبیت بودند که اشعار و خطابههایشان تن معاویه را بهلرزه درآورد. (ص52-57) برخورد آگاهانه و شجاعانة شریک بن اعور حارثی و هانی بن عروه مرادی دربارة جانشینی یزید و برملا کردن خباثتهای معاویه و دفاع از حقانیت امام علی از نمونههای دیگر پایمردی هواداران یمنی علی در جهاد در راه خدا بوده است. (ضبی، 1404، ص5) هانی بن عروه مرادی بارها بهواسطة حمایت از علی و فرزندانش مورد نکوهش و آزار معاویه و بنیامیه قرار گرفت. (احمدی، 1406، ج2، ص485-486)
3-7-4. جنبش حجر بن عدی کندی:[25] نمود دیگر حضور فعال شیعیان، قیام حجر بن عدی است. وی از جمله هواداران اهلبیت بود که در یمن سکونت داشت و در مقابل کارگزاران اموی که در یمن بهسر میبردند، ایستاد و سیاستهای دستگاه خلافت را افشا نمود. از همین روی، مورد شکنجه قرار گرفت و سرانجام بههمراه یارانش و بهدستور معاویه در مرج عذراء بهشهادت رسید (52ق). (ابن اثیر، 1385، ج3، ص472-483) در شهادتنامهای که رجال کوفی به شام فرستادند، تأیید کردند که حجر علیه عثمان سخن گفته، خلیفه را خلع کرده، به خدا کفر ورزیده (بلاذری، 1417، ج5، ص254) و مردم را به فتنهجویی و شکستن بیعت با خلیفه دعوت کرده است؛ (طبری، 1387، ج5، ص269-270) اما بهواقع میتوان گفت اتهاماتی که به حجر نسبت داده شده بود، بیش از هر چیز مبتنی بر فهم اشتباه از دین، غلبة احساسات نفسانی، شتابزدگی، وابستگیهای قومی، غفلت و سستی، و روشهای امویان در تهدید نخبگان بود. عملیات روانی گستردة آلامیه برضد اسلام، سبّ علی و دشمنی با یاران امام علی، فضیلتسازی برای عثمان و خلافت اموی، در علنی شدن اعتراضات و مواضع جدی حجر بن عدی ـ که یکی از صحابة رسول خدا و پیروان اهلبیت بود ـ جایگاه ویژهای داشت. (ابن اثیر، 1385، ج3، ص452) یک نکتة مهم آنکه با توجه به سیاست تقیة شیعیان، عدم همراهی برخی رجال هوادار اهلبیت همچون هانی بن عُروه، نمیتواند دلیل همسو نبودن آنان با اهداف قیام حجر باشد.
3-7-5. قیام مسلم بن عقیل: اعزام مسلم از جانب حسین بن علی به کوفه، در راستای تدابیر آن حضرت برای دعوت از همگان، اتمام حجت و لبیک به دعوت کوفیان بود؛ اگرچه از نام اشخاص، متن نامهها و بررسی سوابق تاریخی کوفه چنین بهدست میآید که همة دعوتکنندگان، هوادار اهلبیت نبودند و متناسب با اوضاع نابسامان کوفه و اقبال آنها به امام حسین با این طرح همراه شدند. در زمرة دعوتکنندگان شیعی امام حسین، قبایل معروفی چون همدان هم حضور داشتند. (دائرةالمعارف تشیع، 1371، ج3، ص499) با این حال، مسلم پس از ورود ابن زیاد به کوفه، در خانة هانی بن عروه مرادی که از شیعیان و اصحاب اهلبیت بود، پنهان شد. (ابن اعثم، 1411، ج5، ص50) بهنظر میرسد علت آنکه مسلم نزد هانی رفت، آن بود که وی رئیس قبیله و از شیوخ کوفه بود. بهعلاوه، اعتبار اجتماعی و ارادت هانی به اهلبیت نقش مهمی در پیشبرد و توفیق مأموریت مسلم در کوفه داشت؛ چراکه در این مدت، مسلم از مردم کوفه برای امام حسین بیعت گرفت (طبری، 1387، ج5، ص348) و سلاح و نیرو جمع کرد. (ابن اعثم، 1411، ج5، ص41) با استناد به اقوال تاریخی، مسئلة هانی اسباب علنی شدن قیام مسلم را فراهم کرد؛ چراکه یکی از مطالبات مسلم در آغاز قیامش، آزادکردن هانی از قید اسارت بود. (همان، ص44 به بعد) هانی پس از کشته شدن مسلم، در بازار کوفه کشته شد. (مفید، 1960، ج2، ص63-64)
از دیگر یاران یمنی اهلبیت، شریک بن اعور حارثی بود که بهدستور ابن زیاد و همراه او به کوفه آمده بود. وی از این فرصت بهخوبی بهره جست و در همیاری و هم فکری با مسلم کوتاهی نکرد؛ (دینوری، 1368ش، ص242) چنانکه به هانی توصیه کرد تا دست از یاری مسلم بر ندارد (همان، ص233-235) و او را برای بهرهگیری بیشتر از اوضاع کوفه تشویق نمود. (ابن اثیر، 1385، ج4، ص27-36) شریک پس از این، به فاصلة کوتاهی در کوفه از دنیا رفت. (طبری، 1387، ج5، ص364) در قیام مسلم، برخی قبایل و رجال شیعی که مذحج و همدان از آنجمله بودند، حضور داشتند؛ (ابن عبدربه، 1373، ج5، ص219-220) اما با توجه به سیاستهای دفعی ابن زیاد، اختلاف داخلی میان اصحاب مسلم، همچنین نقش شیوخ قبایل در همراهی با حکومت، و ضعف کوفیان، توان مسلم بهشدت فرو کاست و یکه و تنها ماند. (ابن اعثم، 1411، ج5، ص40-55)
3-7-6. قیام امام حسینو حماسة عاشورا: قیام مسلم نمونهای کوچک و پیشقروال اخباری بود که در سال 61 هجری در کربلا رخ داد؛ چراکه امام حسین نه به دعوت کوفیان، که به هدف اقامة شریعت و امر به معروف و نهی از منکر قیام کرد تا اسلام را احیا و امت رسولالله را اصلاح نماید. از اینرو، سیاستهای عمال اموی، نه دربارة اهلبیت و نه شیفتگان آنها مؤثر نیفتاد و حسین بن علی و یارانش تا آخرین لحظه استقامت و پایمردی کردند؛ همانگونه که دشمنان آنها از هیچ گناهی فروگذار ننمودند. اگرچه وضع کوفه پس از شهادت مسلم بسیار سخت و طاقتفرسا بود، با این حال برخی از شیعیان خود را به حسین بن علی که در کربلا بود، رساندند. عمار بن ابیسلامه والانی از آن جمله بود. (همدانی، 1408، ص100) در این واقعه، برخی قبایل مشتهر به تشیع، مثل نخع حضور نداشتند؛ (طبری، 1387، ج4، ص336) اما گروهی دیگر چون سلمان و جمل و همدان در کنار امام قرار گرفتند و برخی دیگر چون مذحج، جعفی و همدان دارای رویههای دوگانهای بودند که هر کدام اینها در ترکیب سپاه امویان بهصورت قبیلهای و در ترکیب جبهة امام حسین بهصورت فردی حضور یافتند. آنچه از فهرست اسامی شهدای این قیام بهدست میآید، بیانگر آن است که حدود چهل نفر از یاران و اصحاب امام حسین از یمنیها بودند که برای اقامة حق و دفاع از آن حضرت، لحظهای فرو گذار نکردند. این مهم، همچنین جایگاه یمنیها را در حفظ و نشر معارف اهلبیت و استقامت در این راه روشن میسازد.[26]
3-7-7. قیام توابین و مختار ثقفی: یکی از پیامدهای مهم قیام کربلا، تقویت شهادتطلبی و تظلمخواهی در جامعه بود. در این میان، هواداران اهلبیت جلودار بودند. نخستین جنبش، متعلق به توابین بود که سلیمان بن صرد خزاعی، از یاران یمنی شیعه که توفیق همراهی با امام حسین و مشارکت در کربلا را نیافت، ترتیب داد. در کنار سلیمان، کسان دیگری از شیعیان هم حضور داشتند که روشنگری کرده، مصایب وارده بر اهلبیت را برای مردم بازگو میکردند. از آن جمله، وهب بن زمعه جعفی بود که مردم را در مقتل شهدای کربلا جمع کرد و در طی سخنرانی، به دفاع از نظام امامت و جایگاه آن در حفظ دین تصریح نمود. وی احساس پشیمانی خود را از همراهی نکردن با حسین اعلام کرد و از همگان خواست تا انتقام خونهای ریختهشدة کربلا را از قاتلان آنها بگیرند. به نوشتة ابن اعثم، سخنان وهب مردم را متأثر کرد؛ تا جایی که به جنگ با قاتلان حسین بن علی تصمیم گرفتند. (ابن اعثم، 1411، ج6، ص214-215) در واقع، این حرکت نیز با وجود ارزش مقدس و متعالی آن به دلیل اختلافات داخلی رجال شیعة کوفه، ارادة سست و متزلزل کوفیان، و قدرت امویان به نتیجهای نرسید؛ اما فرصتی برای محک شیعیان و زمینهای برای فراهم آمدن آنها پیرامون مختار بهشمار میرفت.
مختار با شعار عمل به کتاب خدا و سنت رسول خدا، طلب خون امام حسین و دفع خلفای اموی قیام کرد. شعار و خطابههای او و یارانش در مقابله با مخالفان، بهویژه در جنگ با ابن زیاد (طوسی، 1414، ص240-243) و برخورد جدی با عاملان واقعة خونین کربلا (مسعودی، 1381، ص291) دلایل مهمی است که نشان میدهد مختار در جهت مکتب اهلبیت حرکت کرده است. نخستین تمهیدات مختار جذب رجال و قبایل شیعی بود که از آن جمله میتوان به قبیلة مذحج، نخع و همدان اشاره کرد. در این دعوت، همچنین یکی از رجال شیعة یمنی کوفه به نام ابراهیم بن مالک اشتر نخعی به مختار پیوست. این امر، در جلب نظر و همراهی بسیاری از شیعیان کوفه با مختار سهم بسزایی داشت. (دینوری، 1368ش، ص300-305) بررسی دقیق و تفصیلی علت و نتایج همراهی ابراهیم با مختار، جای مقال دیگری است؛ بهویژه آنکه زندگی وی تا پیش از قیام مختار در هالهای از ابهام قرار دارد.[27] باوجود این ابراهیم بهعنوان یکی از فرماندهان اصلی سپاه مختار نقش مهمی در پیروزیهای پیدرپی وی و غلبة مختار بر مخالفان و دستیابی وی به آرمانهایش داشت. ابراهیم مصمم بود که از قاتلان واقعة کربلا انتقام بگیرد. (ابن اعثم، 1411، ج6، ص219-231)
3-7-8. سایر جنبشهای اجتماعی ضد اموی:هواداران اهلبیت هرگاه موقعیتی برای افشاگری ظلم و مقابله با جور بهدست میآمد، از آن بهره میگرفتند؛ چنانکه در زمان عبدالملک بن مروان، عبدالرحمن بن اشعث بن قیس کندی در عراق و ایران بهپا خاست. عوامل زمینهساز این حرکت، برگرفته از شرایط فرهنگی، تاریخی، اجتماعی و مذهبی نامناسب حاکم بر عراق در نیمة دوم قرن نخست هجری بود که از مصادیق آن، عربگرایی امویان، عصبیتهای قبیلهای و درگیریهای عدنانی ـ قحطانی و فساد اخلاقی بود. برخی از شیعیان یمنی اهلبیت در این جنبش شرکت کردند که از مشاهیر آنها، کمیل بن زیاد نخعی است. وی از چهرههای سرشناس مذهبی و اجتماعی عراق بهشمار میرفت. (ابن سعد، 1410، ج6، ص179) وی پس از آنکه به اسارت حجاج بن یوسف درآمد، به دفاع از امام علی پرداخت و حاضر نشد از آن حضرت برائت بجوید. از اینرو، به شهادت رسید. (ابن اثیر، 1385، ج4، ص482) یاران یمنی اهلبیت در عراق، همچنین در قیام زید و طالبیان در برابر ظلم و فساد خلافت اموی شرکت کردند. (طبری، 1387، ج7، ص182-183) ابن حزم از حضور مردانی از اعقاب عمار بن یاسر در قیام عبدالله بن جعفر گزارش میدهد. (ابن حزم، 1403، ص406)
3-8. آثار علمی ـ فرهنگی هواداران یمنی اهلبیتدر دو قرن نخست هجری
هواداران یمنی اهلبیت افزون بر مشارکت فعال در جریانهای سیاسی ـ اجتماعی در شاخههای گوناگون علوم اسلامی و ادبی نیز حضور فعال داشتند که با توجه به تنوع کمی و کیفی رجال، دانشها و آثار برجای مانده از مشاهیر شیعی یمنی، میتوان گفت این گروه توانستند در پرتو مکتب اهلبیت مکتبی برگرفته از توانمندیهای قومی و جغرافیایی خود ارائه دهند که یکی از آنها مکتب نخع است. در این مکتب، عمدتاً از موضوعات مختلف علوم اسلامی و دینی استفاده میشد. (ابن خلدون، 1408، ج1، ص68-69) بهرهگیری از متون درسی ـ تألیفی و تأسیس مدارس تعلیمی و تشکیل سلسلههای موروثی علمی، از مهمترین مؤلفههای این مکتب بهشمار میرود. در این میان، نقش برخی قبایل هوادار اهلبیت همچون نخع بیشتر بود؛ تا جایی که بهطور قطع میتوان گفت غلبة کمّی و کیفی نخعیها در این مکتب، سبب شد تا به نام مکتب نخع شهرت یابد. این مکتب، از نظر جغرافیایی در عراق و به مرکزیت کوفه ریشه گرفت و مؤسسان آنها قبایل یمنی، بهویژه از سه طایفة مراد، جُعفی و نخع بودند.
اگرچه برخی از رجال این مکتب، تربیتیافتة مدرسة عبدالله بن مسعود انصاری بودند، (ابن حجر، 1415، ج1، ص57-58) اما عموم مشاهیر آن از پیروان و هواداران اهلبیت و از شاگردان ایشان، بهویژه امام صادقبودند و مسئولیتهای مهمی چون وکالت امامان، بر عهدة آنها گذاشته میشد. عموماً گرایش سیاسی شیعة عراقی داشتند و بعضاً در قیامهای شیعی و حرکتهای اجتماعی ضد اموی شرکت میکردند. (ابن حجر، 1415، ج1، ص59-60) بر این اساس، مکتب نخع تعاملات جدی با تشیع و اهلبیت داشت و بسیاری از مشاهیر این مکتب، در زمرة معاریف رجال اهلبیت به شمار میآمدند. از این گروه میتوان مالک اشتر نخعی، کمیل بن زیاد، جابر بن یزید جُعفی، ابوبصیر مرادی، و خاندان دراج، و تعداد فراوانی را نام بردکه در کتب رجالی شیعه در زمرة اصحاب اهلبیت معرفی شدهاند. این گروه از حیث نظری و عملی، به اهلبیت تقرب داشتند و میکوشیدند منطبق با مکتب اهلبیت عمل کنند. این مهم، بهویژه برای هواداران تشیع، میراثی عظیم و گرانبها به شمار میآمد. (خوئی، 1413، ج20، ص418 و 227 و ج12، ص99) فهرست برخی از رجال یمنی شیعه که از اصحاب اهلبیت و مورد وثوق مکاتب روایی امامی هستند، در جدول شمارة1 آمده است.
مبارزات فرهنگی یاران یمنی اهلبیت که در دفاع از حریم ولایت و تبیین حقایق و افشاگری امویان بود، بخش دیگری از فعالیتهای اثربخش این گروه است؛ مثلاً عموم اشعار و خطابههای برجای مانده از مالک اشتر ـ که یکی از شعرای معروف، خطیبان و رجزخوانان معروف عرب است ـ در حمایت از علی، تحریض شیعیان و آگاه کردن آنها به حیلهها و مکر دشمنان اهلبیت بوده است.[28] امسنان بنت خیثمه مذحجی، یکی دیگر از زنان مبارز و اصحاب یمنی اهلبیت بود که بههمراه قبیلهاش در پیکار صفین حضور یافت.[29] فروة بن مُسَیک مرادی (ابن حجر، 1415، ج3، ص205) که امام حسین اشعار وی را درکربلا خواند (عسکری، 1410، ج3، ص101) و قیس بن هبیره (مکشوح) مرادی از دیگر شعرای یمنی هوادار اهلبیت بودهاند. (ابن اثیر، بیتا، ج4، ص227-228)
از ابعاد دیگر حضور فعال یاران و قبایل یمنی هوادار اهلبیت، تأثیرگذاری آنها بر اقوام و گروههای غیرعرب است که بسیاری از آنها در زمرة موالی این قبایل بودند. مهمترین و معروفترین این افراد، خاندان درّاج است (شیخ طوسی، 1415، ص177) که در امور اجتماعی و فرهنگی نقش فعالی داشتند و سهم بسزایی در تمدن اسلامی و خدمت به تشیع ایفا کردند. مهمترین مشخصة خاندان دراج آن بود که در زمرة رجال شیعه و یاران اهلبیت قرار داشتند. (همان، ص352) رجال این خانوادة ایرانی، منزلت فراوانی نزد اهلبیت یافته و در زمرة کارگزاران و خادمان ایشان بودند. عموم رجال دراج با عنوان راوی و محدث شیعی شناخته شدهاند و با تألیف آثار علمی و ثبت و ضبط سیرة اهلبیت خدمات مهمی در جهت نشر معارف الهی و تعالیم اهلبیت ایفا کردهاند.[30]
نتیجه
ـ باوجود اهمیت تحولات تاریخ اسلام در سدههای نخست هجری، گرایشهای سیاسی و مذهبی حاکم بر سنت نوشتاری منابع نخستین اسلامی سبب میشود بازسازی و بازکاوی تحولات تاریخ اسلام بسیار سخت و گاه ناممکن باشد. از اینرو، اگرچه گاه حجم کمّی مطالب قابل قبول است، اما در عموم موارد، اطلاعات ارائهشده توان پاسخگویی به ابهامات پرسشگر را ندارد.
ـ اعزام امام علی به یمن، در راستای رسالت الهی ایشان و نشر پیام توحید در میان آحاد جامعه بود. این امر، اگرچه در قالب یک سریه مطرح است، اما منشأ رشد و نمو جریانهای فکری و فرهنگی بود. در نتیجه، آموزههای وحیانی از حیث نظری و عملی در چهارچوب معارف اهلبیت ارائه شد و ماهیت نظام اجتماعی قبیلهای عربی در این دعوت و گروش، در خدمت اسلام و تشیع قرار گرفت؛ بهگونهای که تأثیرپذیری از سلوک اهلبیت در ابعاد مختلف حیات فردی و اجتماعی نمایان شد و نگرش و گروش هواداران یمنی اهلبیت، در جهت همراهی با این مکتب قرار گرفت. آنچه اثربخشی این تعامل را برجسته مینماید، سیره و سلوک اهلبیت، قابلیتهای فردی و قومی یمنیها و نظام تربیتی دینی است که بهتبع فهم آموزههای وحیانی بهدست آمد.
ـ خدمات هواداران یمنی اهلبیت، در عرصههای مختلف نمایان شد و نقش و جایگاه آنان در تعالی و توسعة عناصر فرهنگی و تمدنی اسلامی ـ شیعی، برجسته و از نظر بافت قومی و اجتماعی مهمتر از دیگران بوده است.
ـ دستاورد سریة علی به یمن، حفظ اسلام و نشر آن بود و در این میان، هواداران یمنی اهلبیت سهم بسزایی داشتند.
جدول شمارة1: برخی از مشاهیر دینی یمنی هوادار اهلبیت
نام |
شهرت در |
مکان |
اقدامات |
اسناد |
جمیل بن عبدالله نخعی |
حدیث و روایت |
کوفه |
از اصحاب امام صادق |
شیخ طوسی، 1415، ص177 |
حجاج بن ارطاة نخعی |
حدیث، فقه |
کوفه |
قاضی بصره و کوفه در زمان عباسیان |
* |
حسن بن عبیدالله بن عُروه نخعی (م قرن دوم) |
روایت |
کوفه |
از روات خاندانی است |
ابن حجر، 1404، ج2، ص254 |
ابوالحسن حسن بن حکم نخعی |
روایت و حدیث |
کوفه |
تابعی و از رجال شیعه |
مزی، 1408، ج6، ص128-130/ قمی، 1363، ج2، ص98 |
حصین بن عبدالرحمن نخعی کوفی |
* |
کوفه |
معاصر امام صادق/ از روات خاندانی |
الذهبی، 1413، ج5، ص424 |
ابوعمر، حفصبن غیاث نخعی (م194هـ) |
روایت ـ فقه |
کوفه |
صاحب کتابهایی در روایت و حدیث/ قاضی دوران عباسیان |
* |
خضر بن عمر نخعی کوفی |
روایت و حدیث |
کوفه |
از اصحاب امام باقر و صادق و صاحب کتاب |
* |
زرارة بن قیس نخعی |
روایت وحدیث |
کوفه |
در وفد نخع حضور داشت |
ابن عساکر، 1415، ج46، ص12-16 |
ابوداوود سلیمان بن عمرو نخعی بغدادی |
روایت و حدیث |
بغداد |
از اصحاب امام صادق |
* |
سیف بن عمیره نخعی |
روایت و حدیث |
کوفه |
از اصحاب امام صادق |
* |
شخیر بن یحیی نخعی |
فقه |
کوفه |
تابعی ـ از اصحاب امام علی |
خوارزمی، 1411، ج2، ص245 |
ابوالحسن علی بن سیف بن عمیره نخعی |
روایت و حدیث |
کوفه |
از اصحاب امام رضا ـ صاحب کتاب |
ابن حجر، 1404، ج6، ص73 |
علی بن مدرکوهبیلی نخعی (م120هـ) |
روایت و حدیث |
کوفه |
از روات خانوادگی است. |
المزی، 1406، ج21، ص129 |
کمیل بن زیاد بن نهیک صُهبانی نخعی (مقتول در 83هـ)؛ |
روایت ـ حدیث |
کوفه |
از اصحاب اهلبیت است. |
* |
مالک بن حارث بن عبدیغوث سلمی نخعی حارثی معروف به مالک اشتر |
آگاه به علوم اسلامی |
کوفه |
از برجستهترین اصحاب امام علی است. |
* |
محمد بن میسر بن عبدالعزیز نخعی کوفی |
روایت و حدیث |
کوفه |
از اصحاب امام رضا ـ دارای کتابی در حدیث |
شیخ طوسی، 1415، ص388/ همو، 1417، ص322 |
ابوبصیر لیث بن بختری مرادی |
روایت و حدیث ـ فقه |
کوفه |
از اصحاب اهلبیت ـ دارای کتاب ـ ثقه |
ابن سعد، 1410، ج1، ص327 و 45/ابن ابی العاصم، 1991، ج3، 322 |
اویس قرنی مرادی |
روایت و حدیث ـ پارسایی |
کوفه |
تابعی ـ در صفین دررکاب امام علی کشته شد |
* |
عمر بن مره جملی مرادی (م116هـ) |
روایت و حدیث |
کوفه |
شیعه و از یاران اهلبیت از امام علی تا امام باقر/ثقه |
ابن حبان، 1393، ص166 |
نافع بن هلال جملی مرادی |
روایت ـ حدیث |
کوفه |
یکی از شهدای کربلا |
طوسی، 1415، ص106/ ابن داوود، 1392، ص358 |
سلیمان بن نافع بن هلال مرادی |
روایت و حدیث |
کوفه |
از اصحاب امام صادق |
طوسی، 1415، ص217 |
جمیله مرادی |
روایت و حدیث |
کوفه |
از راویان امام حسین |
طوسی، 1363، ج1، ص134 |
ابوالعزیز مرادی |
روایت و حدیث |
کوفه |
- |
کلینی، 1388، ج6، ص379 |
عبدالعزیزبناموی صیرفی |
- |
-- |
- |
طوسی، 1415، ص239 |
سلمةبنعبدالله مرادی کوفی |
- |
- |
- |
طوسی، 1415، ص231 |
عبدالله بن بکر مرادی |
- |
- |
- |
مجلسی، 1983، ج72، ص311 |
کثیربناسود جملی مرادی |
- |
- |
- |
طوسی، 1415، ص274 |
فضیلبنعثمان اعور مرادی |
- |
- |
- |
نجاشی، 1416، ص307 |
محمد بن عبدالله جملی مرادی |
- |
- |
- |
طوسی، 1415، ص287 |
جمیل بن زیاد جملی مرادی |
- |
- |
- |
همان، ص177 |
امی بن ربیعه صیرفی مرادی |
- |
- |
- |
مفید، الامالی، بیتا، ص311 |
ربیع بن محمد مسلی
|
روایت و حدیث |
کوفه |
از اصحاب امام صادق/ صاحب کتاب |
* |
ولید بن هشام مرادی |
روایت و حدیث |
|
از ا صحاب امام کاظم |
طوسی، 1415، ص345 |
عبدالله بن بکر مرادی |
روایت و حدیث |
|
- |
طوسی، 1415، ص231 |
عمار بن یاسر عَنسی |
حدیث و روایت |
|
صحابه رسول خدا و از جمله یاران و یاوران امام علی که در پیکار صفین بهشهادت رسید. |
* |
خاندان عمار بن یاسر |
حدیث و روایت ـ علوم ادبی |
اندلس |
منشأ آثار متعدد عمرانی و فرهنگی در اندلس شدند. |
* |
سوید بن غفلة بن عوسجه جُعفی |
حدیث و روایت |
|
از اصحاب امام علی و امام حسن |
ابن سعد، 1410، ج6، ص354 |
حصین بن علی جُعفی |
روایت |
کوفه |
شاهد و راوی قضاوتهای امام علی |
وکیع، بیتا، ج2، ص420 |
خیثمة بن عبدالرحمن جُعفی کوفی |
روایت و حدیث |
کوفه |
از اصحاب امام صادق |
خلیفه، 1414، ص265-267 |
بشر بن جعفر جُعفی |
- |
- |
- |
- |
جعفر بن ابراهیم جُعفی |
- |
- |
|
- |
ابواحمد جُعفی کوفی |
- |
- |
- |
- |
حر جُعفی کوفی |
- |
- |
- |
|
اسماعیل بن عبدالرحمن جُعفی |
- |
- |
- |
|
عبدالله بن محمد جُعفی |
- |
- |
- |
طوسی، 1415، ص125-145 |
زیاد بن نضر حارثی |
روایت سیرة امام علی |
کوفه |
از اصحاب و کارگزاران امام علی |
سیوطی، 1365، ج6، ص293/ احمد بن حنبل، بیتا، ج4، ص13/ حاکم، مستدرک، 1406، ج4، ص560-561 |
علی بن سیف بن عمیره نخعی |
راوی حدیث شیعه |
کوفه ـ روات خانوادگی |
از اصحاب و یاران امام علی بن موسی الرضا |
خوئی، 1413، ج13، ص61 |
جابر بن یزید بن حارث جُعفی (م124هـ) |
رجال حدیث و راوی |
کوفه |
از اصحاب امام محمد باقرالعلوم و امام جعفرصادق |
ابن سعد، 1410، ج3، ص22/ نسائی، 1348، ج6، ص277/ شیخ طوسی، 1404، ج2، ص440 |
[1]. این مسئلة مهم که در متون مهم تاریخی در زمرة وفد آمده است، (ابن سعد، ج1، ص346 و ج5، ص532) تغییرات مهمی را در ساختار اجتماعی، سیاسی و فرهنگی یمن ایجاد نمود. رسولالله در طی این ملاقاتها، آثار و مظاهر فرهنگ دینی را بیان و اعلام میکرد و مظاهر فرهنگ جاهلی را تفکیک و برای محو آن اقدام لازم را اتخاذ مینمود. (احمدی، 1419، ج3، ص563-565)
[2]. از جملة این افراد، معاذ بن جبل بود که رسولالله او را در سال نهم هجری به یمن فرستاد و مأمور تعلیم قرآن و فرایض به مردم کرد. بهدنبال آن، سیل یمنیها عازم مدینه شدند تا اسلام خود را بر رسولالله عرضه کنند. حوزة فعالیت معاذ، در جنوب صنعا تا عدن بوده است. (رازی، 1401، ص249-254) در زمان حضور معاذ در یمن و بهدستور رسولالله مسجدی در این منطقه ساخته شد. (عماره یمنی، 1399، ص72-74) افزون بر این، رسولالله افراد دیگری را به یمن اعزام کردند که برخی از آنها عبارتاند از: عباس بن مرداس سلمی، (ابن هشام، 1355، ج1، ص212) خالدبن سعید بن عاص (همان، ج4، ص249) و ابوموسی اشعری. (ابن حبیب، بیتا، ص126) در خصوص چگونگی اسلامپذیری یمنیها، ر.ک: منتظر القایم، 1380، ص65-113)
[3]. نامه به زیاد بن حارث مذحجی، که توسط علی کتابت شد و در آن به اهمیت اقامة نماز، پرداخت زکات، جنگ با مشرکان و موقعیتیابی مناطق جغرافیایی این قبیله اشاره شده است. (احمدی، 1419، ج3، ص266) در این نامهها مواد مهمی چون فلسفة بعثت، چگونگی اطاعتپذیری و ارتباط اعراب با دولت اسلامی، و مبانی اندیشة اسلامی آمده است. برخی بر این عقیدهاند که این نامهها مبنای اسلام گروهی از اعراب یمنی بوده است. (ابوالفرج اصفهانی، 1390، ج1، ص143-151/ ابن سعد، 1410، ج1، ص339-340/ احمدی، 1419، ج3، ص260-263)
[4]. از جملة اینها فتنة اسود عنسی است که در اواخر حیات رسولالله در یمن رخ داد. (ابن هشام، 1355، ج4، ص246/ طبری، 1387، ج3، ص147 و 220-239) دربارة مواضع اسود نسبت به اسلام آمده است که وی از دین خارج شد؛ شرایع را انکار کرد؛ نماز و زکات و دیگر امور مربوط به دین را ترک نمود و به آنچه در جاهلیت بود، بازگشت. (نووی، 1407، ج1، ص202/ ابن حجر، بیتا، ج12، ص243/ ابن منظور، 1402، ج5، ص146) برخوردهای ددمنشان، عَنسی با مردم و همراهانش بهگونهای تحملناپذیر بود که بهسرعت آنها را از او دور ساخت. (ابن عساکر، 1415، ج27، ص198-201) همزمان با ارسال مهاجربن ابیامیه از سوی رسولالله، اسود هم در صنعا خروج کرد (رازی، 1401، ص80-81) و سرانجام رسولالله خالد را بهعنوان جانشین وی و مأمور این کار، بر صنعا گماشت. (بلاذری، 1988م، ص107)
[5]. تفکیک مسئولیتها، حوزة اختیارات و انطباق همة این موارد با موازین شرعی و ارتباط آن با دستورهای رسولالله، از مهمترین مسائلی است که اخبار تاریخی در پاسخ به آن ناتوان است. (عسکری، 1410، ج2، ص173-176) باید توجه داشت، اگرچه در خصوص موارد شمول زکات، اختلاف نظراتی هست، اما در مواردی چون چهارپایان سهگانه، غلات چهارگانه و پول رایج، توافق کلی وجود دارد. بهعلاوه، با توجه به سخنان امام در این رابطه (همان، ص1084-1086) و باعنایت به تفاوتهایی که در خصوص موارد مشمول و مصارف و دریافتکنندگان و مباحث شرعی و قوانین اجرایی هست و عدم تصریح منابع به ذکر این تفاوتها، میتوان گفت کارگزاران رسول خدا مالیات، صدقات و زکات را از مردم دریافت میکردند.
[6]. عیینة بن حصن الفزاری نقل میکند: نزد رسولالله دربارة نقش مسلمانان هر منطقه در قوت اسلام و دلاوری و جنگاوری سخن بهمیان آمد. رسولالله فرمود: «ان خیر الرجال اهل الیمن والایمان یمان وانا یمانی واکثر قبائل دخول الجنة یوم القیمة...». (کلینی، 1388، ج8، ص69)
[7]. افزون بر این، جریان مباهله که در مقام اثبات حقانیت دعوت الهی رسولالله و قرابت و جایگاه اهلبیت، بهویژه علی در نزد خداوند و رسولالله است، سهم بسزایی در اسلامپذیری یمنیها و بزرگان آنها، همچون بنیحارث بن مالک و دیگر طوایف مجاور نجران داشت. (ابن سعد، 1410، ج1، ص357-358/ ابن طاووس، 1417، ج2، ص311-352) نجران یکی از مناطق مهم یمن است که بسیاری از قبایل قحطانی در آن سکونت داشتند؛ (ابوعبیده، بیتا، ج2، ص577) از آن جمله، بنیحارث بن کعب و بنیمسیله هستند. (بهترتیب: همدانی، 1989م، ص228-229/ حجری، 1416، ج2، ص309-310) این در حالی بود که معبد بت یغوث هم در این شهر بود (ابن کلبی، 1364ش، ص444-445) و بسیاری از مردمان این منطقه بتپرست بودند. بهعلاوه، مسیحیان هم در این منطقه سکونت داشتند. (ابن هشام، 1355، ج1، ص33-37)
[8]. از نظر مخالفان سقیفه، ارتداد از امامت، ارتداد از دین است؛ و اگر معاملة اسلام و مسلمین فقط مذهب و مصلحت مؤمنان باشد، پس کسی که استحقاق دریافت زکات را دارد، امام است؛ (ابن خلدون، 1408، ص591-593) چراکه از یک سو مسئلة زکات بسیار مهم، و مخالفت با آن نوعی ارتداد بهشمار میآمد؛ (ابن مسکویه، 1379ش، ج1، ص163) و از سوی دیگر، این مقوله سبب ویرانی ارکان حکومت میشد؛ از اینرو، دولت به آن حساسیت ویژهای نشان میداد. در این موارد، کاربرد واژة «مرتد» بیانگر استراتژی سیاسی حاکمیت مدینه دربارة مخالفان بود و تنها راه دفع آن، استفاده از ابزارهای دینی و صدور فتاوی شرعی بودکه با تفسیر به رأی احکام اسلامی بهدست میآمد؛ و بهگمان آنان، از این راه هواداران اهلبیت دفع میشدند. (ابن عماد، 1406، ج1، ص15-16)
[9]. مالک بههمراه قبیلهاش (نخع) سهم مؤثری در پیروزی سپاه اسلام در برابر رومیان داشت. (دینوری، 1960م، ص155/ ابن حبیب، بیتا، ص303) در نبرد یرموک که معرکة سرنوشتساز جهاد اسلامی در شمال جزیرةالعرب بود، جراحتهای زیادی به مالک وارد شد و یک چشمش را ازدست داد (همان، ص302) و به «اشتر» شهرت یافت. (طبری، 1387، ج3، ص401/ دینوری، 1368ش، ص120) ابن اعثم مینویسد: مالک به یارانش دستور داد تا همگی ندای «الله اکبر» سر دهند. این تدبیر، افزون بر ایجاد رعب و وحشت در دل رومیان، آنها را دربارة نیروهای همراه مالک، بهاشتباه میانداخت. (ابن اعثم، 1411، ج1، ص259-260)
[10]. از نظر قیس، رمز موفقیت مسلمانان در فتوحات، اعتقاد توحیدی، شهادتطلبی و رشادت آنها بوده است. (بلاذری، 1988م، ص257)
[11]. وقتی عمر با اعتراض کوفیان مواجه شد، از کسانی که در کنارش بودند پرسید: «کدام یک بر امارت شایستهتر است: مرد ضعیفی که مسلمان و باتقواست یا کسی که فاجر است، اما توانمند؟». مغیرة بن شعبه جواب داد: «مسلمان ضعیف دینش برای خودش است و ضعفش به ضرر تو و جمیع مسلمانان؛ اما مرد قوی فاجر، جورش به خودش برمیگردد و قوتش به نفع تو و همة مسلمانان است». خلیفه این کلام را تصدیق کرد؛ سپس عمار را عزل و ولایت کوفه را به مغیره سپرد. (ابن اعثم، 1411، ج2، ص275-276) این مهم بیانگر ساختار حاکمیت در تفکر پیروان مکتب خلافت و حکومتهایی است که در آن، اصالت با قدرت است.
[12]. مالک در راه مصر و در منزل قلزم، توسط جایستار، مأمور مالی العریش مسموم شد و بهشهادت رسید. (مفید الاختصاص، بیتا، ص79-81) انتشار خبر شهادت مالک، امام، خانواده و دوستدارانش را بسیار متأثر و محزون ساخت؛ چنانکه امام فرمود: «رَحِم الله مالکاً ما مالک لو کان مِن جَبَل لکان فِندا أو مِن حَجَر لَکانَ صَلدا علی مثل مالک»؛ یعنی «خدا مالک را رحمت کند؛ چه مالکی! اگر کوه بود، یگانه و ممتاز بود؛ و اگر سنگ بود، سخت و محکم بود». سپس بهمدت طولانی گریه کرد و فرمود: مانند مالک پیدا نمیشود. (زبیر بن بکار، بیتا، ص194) بازتاب این خبر برای دشمنان اهلبیت بسیار خوشحالکننده و امیدبخش بود. (مقریزی، 1997م، ج1، ص828)
[13]. مثلاً اعقاب عمار بن یاسر از نخستین کسانی بودند که وارد اندلس شدند و در شهرهای مختلف آن استقرار یافتند. (مقری، 1419، ج1، ص234-235) این خانواده اهل علم و دین و سیاست بودند و شخصیتهای معروفی از آن نشو و نما کردند. (ابن خطیب، 1422، ج1، ص88-92 و ج4، ص56 و 101) همچنین بخشی از ترکیب قبیلهای مذحج و اشعر کوفه، که از علاقمندان اهلبیت بودند، در قم و قزوین اسکان داده شدند. (ابن فقیه، 1416، ص547 و 561)
[14]. مثلاً مالک اشتر اصرار میورزید که روش عثمان مغایر با کتاب خدا و سنت رسولالله و مخالف مسلک سیاسی و منش اجتماعی دو خلیفة پیشین است. (ابن اعثم، 1411، ج2، ص390-392)
[15]. علامه عسکری در بیان ماهیت مسئلة سبائیون مینویسد: منظور از این لغت، سبئیهای یمنی و پیروان امام علی هستند و افرادی چون عمار یاسر، مالک اشتر، کمیل بن زیاد، حجر بن عدی کندی، قیس بن سعد انصاری، سهل بن ثابت، سهل بن عباده خزرجی، عبدالله بن بدیل خزاعی، عمرو ابن حمق خزاعی و سلیمان بن صرد خزاعی در این گروه قرار دارند؛ چراکه نسب همة اینها به سبأ میرسد. این عنوان از قدیم به آنها گفته میشد و در روزگار معاویه با عبارت «سبائیة ترابیه» مشهور بودهاند. (عسکری، 1412، ص266-267)
[16]. عمار خطاب به حاضران چنین سخن میگفت: «ای جماعت انصار و مهاجران! عثمان را دیدید که چگونه زیست؟ اینک علی در میان شماست. از قرابت او نزد رسول خدا آگاهید. از تفرقه بپرهیزید و در بیعت او سرعت گیرید». (ابن اعثم، 1411، ج2، ص441-442)
[17]. امام علی با مشورت مالک اشتر، ابوموسی اشعری را بر کوفه ابقا نمود (خلیفة بن خیاط، 1415، ص152) و بهواسطة صحبت با عمار بن یاسر، مکر و فتنههای مغیرة بن شعبه را روشن کرد. (ابن قتیبه، 1363، ج1، ص5)
[18]. به گزارش ابن قتیبه، عمار در مشورت با امام به ایشان گفت: «امیرمؤمنان! ما با تو بیعت کردیم و کسی را نمیبینیم که با تو مبارزه کند. پس اگر سرکشی کردند، بهتأکید، خدا او را یاری میکند»؛ و گفت: «ای مردم! همانا شما بر نفس خود سرکشی کردید». همچنین گفته است: «هر کسی بیعتشکنی کند، بیعت با نفس را شکسته است. کوفه از آن ماست و بصره نیز؛ و ما بر آنچه دوست داشتنی و سزای تو است، دست یافتیم. فریبخورده بازگشته؛ و در شام مردی است که هرگز تسلیم نمیشود، مگر اینکه کشته شود یا مغلوب گردد. پس تعجیل کن پیش از آنکه او کاری کند و او را پیش از جنگ در اختیار گیر». (ابن قتیبه، 1363، ج1، ص89) مالک اشتر نیز با تبیین دیدگاه امام و تعظیم نمایندگان آن حضرت در عراق، توطئة ابوموسی را افشا میکرد. (بلاذری، 1417، ج2، ص235/ طبری، 1387، ج3، ص513)
[19]. به نوشتة طبری، هانی بن مرادی با چهار هزار پیاده و هشت هزار سواره از قبیلة مراد به علی پیوست. (طبری، 1387ش، ج5، ص3280)
[20]. مثلاً در نبرد جمل، فرماندهی سواران یک سمت سپاه با عمار بن یاسر، و ریاست سمت دیگر بر عهدة مالک اشتر بود. (بلاذری، 1417، ج2، ص235-237)
[21]. جایگاه یمنیها، بهویژه در اشعار، رجزها و مراثی که در پیکار صفین سروده شده، ظهور جدی یافته است. مضامین این اشعار دربردارندة گرایشهای مذهبی، توانمندیهای نظامی و علتهای رویارویی هر دو سپاه است. (امینی، 1379، ج9، ص156-157)
[22]. وی با استفاده از احادیث رسولالله به تبیین جایگاه علی و روشنگری مردم پرداخت (ابن عساکر، 1415، ج43، ص356) و شامیان و قاسطین را مضطرب ساخت؛ تا جایی که ابن اعثم علت شهادت عمار را در این افشاگری، تولی و تبری میداند. (ابن اعثم، 1411، ج3، ص158-161) علی دربارة عمار فرمود: «خدا رحمت کند عمار را که حیات و رزق کریم بر او واجب شد. کدامتان میخواهید مثل عمار زندگی کنید». (ابن قتیبه، 1363، ج1، ص126) شهادت عمار پیامدهای مختلفی داشت که از آن جمله سبب بیداری برخی از بزرگان سپاه عراق (ابن سعد، 1410، ج3، ص199) و تنبه و بازگشت گروهی از شامیان از معاویه شد. (طبرسی، 1386، ج1، ص266)
[23]. جابر بن یزید جعفی از امام صادق روایت میکند در روز صفین، از تابعان سه نفر بودند که رسولالله مژدة بهشت را به آنها داده بود؛ در حالیکه آنها را ندیده بود؛ یکی از آن سه تن، اویس قرنی است. (مفید، الاختصاص، بیتا، ص81-82)
[24]. وی در آخرین لحظات عمرش، خطاب به مردی از خویشاوندانش وصیت کرد که دست از حمایت علی برندارند و مطیع دستوراتش باشند. به نقل منابع، وقتی خبر شهادتش به امام رسید، فرمود: «خدا او را رحمت کند که پیکار کرد و نیکخواه ما بود». (خلیفه، بیتا، ص146)
[25]. حجر بن عدی کندی معروف به «حجرالخیر» از اصحاب رسول خدا بود که در وفد کنده به حضور آن حضرت رسید و پس از نبرد قادسیه، در کوفه سکنی گزید. در عبادت و شجاعت معروف بود و از یاران امام علی و فرزندانش بهشمار میرفت. (دینوری، 1363، ص223) در سه پیکار جمل، صفین و نهروان حضور داشت و از امیران لشکر آن حضرت بود. (بلاذری، 1417، ج3، ص32) در مسئلة صلح امام حسن معترض بود؛ ولی امام او را توجیه کرد. (همان، ص151-152 و 45-46)
[26]. عبدالله بن بقطر حمیری؛ (شمسالدین، 1395، ص106) بریر بن خضیر مشرقی همدانی؛ (ابن اثیر، 1385، ج5، ص2243) حبشی بن قیس فهمی همدانی؛ (امین، بیتا، ج7، ص36) حنظلة بن اسعد شبامی همدانی؛ (خوارزمی، 1411، ج2، ص24) زیاد بن عریب صائدی همدانی؛ (بلاذری، 1417، ج2، ص405) سوار بن منعم فهمی همدانی؛ (مجلسی، 1983، ج45، ص73) عابس بن ابیشبیب شاکری همدانی؛ (خوارزمی، 1411، ج2، ص22) عبدالرحمن ارحبی همدانی؛ (خوئی، 1413، ج9، ص291) عمار بن سلامه والانی همدانی؛ (مجلسی، 1983م، ج45، ص73) عمرو بن کعب ابوثمامه صائدی همدانی؛ (ابن اثیر، 1385، ج5، ص2246-2247) مالک بن عبدالله جابری همدانی و پسر عمویش، سیف بن حارث؛ (سماوی، بیتا، ص78) زهیر بن سلیم ازدی؛ (خوئی، 1413، ج7، ص295) قاسم بن حبیب ازدی؛ (مجلسی، 1983م، ج45، ص73) مسلم بن کثیر ازدی؛ (ابن شهرآشوب، 1376، ج4، ص113) نعمان بن عمرو ازدی؛ (مجلسی، 1983، ج45، ص64) حلاس بن عمرو ازدی؛ (شمسالدین، 1395، ص70) حارث بن امرئ القیس کندی؛ (امین، بیتا، ج6، ص424-425) زاهر بن عمرو کندی؛ (مجلسی، 1983، ج45، ص72) یزید بن زیاد المظاهر کندی؛ (ابن اعثم، 1411، ج6، ص108) بشر بن عبدالله حضرمی کندی؛ (سماوی، بیتا، ص103) جندب بن حجیرخولانی؛ (شمسالدین، 1395، ص65) سوید بن عمرو بن ابیمطاع خثعمی؛ (ابن اثیر، 1385، ج5، ص2251) زهیر بن قین بجلی؛ (ابن اعثم، 1411، ج5، ص109/ ابن طاووس، بیتا، ص48) عبدالله بن عمیر کلبی؛ (ابن اثیر، 1385، ج5، ص2246) وهب بن عبدالله حباب کلبی؛ (مجلس، 1983، ج45، ص16-17) عبدالله بن بشر خثعمی؛ (خوئی، 1413، ج10، ص120) زهیر بن بشر خثعمی؛ (شمسالدین، 1395، ص99-100) امیة بن سعد طائی؛ (خوارزمی، 1411، ج2، ص19) عامر بن حسان بن شریح طائی؛ (خوئی، 1413، ج4، ص190) عمیر بن عبدالله مذحجی؛ (ابن شهرآشوب، 1376، ج3، ص248-260) نافع بن هلال جُمَلی مرادی؛ (ابن اعثم، 1411، ج5، ص109-110/ بحرانی، 1407، ص262) جابر بن حارث سلمانی؛ (طبری، 1387، ج5، ص446) جُنادة بن حارث سلمانی؛ (قاضی نعمان، بیتا، ج2، ص247) مجمع بن عبدالله عائذی؛ (طبری، 1387، ج5، ص446) حجّاج بن مَسروق جُعفی؛ (ابن اعثم، 1411، ج5، ص73) زیدبن مَعقِل جُعفی؛ (امین، بیتا، ج7، ص300) عمرو بن مطاع جُعفی؛ (ابن اعثم، 1411، ج5، ص107) یزیدبن مُهاجر جُعفی. (خوارزمی، 1411، ج2، ص20)
[27]. ابونعمان ابراهیم بن مالک (اشتر) نخعی، یکی از رجال کوفه و بزرگان قبیلة مَذحِج بود که در سنین جوانی در پیکار صفین شرکت کرد و در کنار پدرش با شامیان جنگید. (منقری، 1382ش، ص441 و 490/ ابن اعثم، 1411، ج3، ص94) ابعادی از انگیزة ابراهیم در رجزهای وی که در میادین نبرد گفته است، معلوم میشود؛ چنانکه میگفت: «ای اهل حق و یاوران دین! این ابن زیاد، قاتل حسین بن علی و خانوادة اوست. خداوند شما را روبهروی او و حزب شیطان قرار داده است. او را با دستان خود بکشید و شفاعت اهلبیت را کسب کنید و قلوب خود را شفا دهید». ابراهیم، سپاه مختار را «شرطة الحق» مینامید و با شعار «یا لثارات الحسین» صفوف دشمن را درهم میشکست. (طوسی، 1414، ص242-243)
[28]. نمونة برجستة این سخنان در اعتراضات وی به خلافت عثمان، مراسم بیعت با علی و پیکار جمل و صفین بوده است. (برای نمونه، ر.ک: مفید، جمل، بیتا، ص187/ ابن ابیالحدید، 1378، ج15، ص101-103)
[29]. امسنان ضمن تحریض سپاه عراق به جهاد، شامیان را نکوهش میکرد. توجه به اشعار این زن، بیانگر عمق شناخت وی از اوضاع جامعه و رهبری الهی علی و روشنگری مردم نسبت به شخصیت معاویه است. وی در اشعار خود، معاویه را دشمن خاندان رسولالله معرفی میکند و امام علی را چون چراغی روشن، بهترین جانشینان، پسرعموی رسول خدا، عامل پیدا کردن راه راست و شناخت دشمنان حقیقت میداند. (ضبی، 1404، ص24)
[30]. از مشاهیر موالی قبایل یمنی هوادار اهلبیت میتوان به این افراد اشاره کرد: ابوعلی جمیل بن درّاج، معاصر با امام ششم، هفتم و هشتم و از اصحاب و وکیل اهلبیت؛ (شیخ طوسی، 1417، ص44) نوح بن درّاج (م182هـ)، معاصر با دوران امامت امام صادق و کاظم و اصحاب ایشان؛ (خلیفة بن خیاط، 1414، ص292) ایوب بن نوح بن دراج، از اصحاب و وکیل امام هشتم تا امام یازدهم؛ (طوسی، 1415، ص383/ همو، 1417، ص64/ شریف قرشی، بیتا، ج2، ص98) ایوب بن ابیتمیمه کیسان (م131هـ)، وابستة عمار بن یاسر و از اصحاب امام صادق؛ (طوسی، 1415، ص125-126) ابوعبدالله حسین بن یزید نوفلی، از اصحاب امام رضا؛ (شیخ طوسی، 1415، ص373) حفص بن سالم، مولای بنیجُعفی، از اصحاب امام صادق؛ (نجاشی، 1416، ص135) ابوالفضل سُکین نخعی، از اصحاب امام صادق؛ (علامه حلی، 1381، ص166) ابوالحسین علی بن حکم نخعی، از اصحاب امام هشتم و نهم؛ (شیخطوسی، 1417، ج1، ص73) مفضل بن عمرو جُعفی، از اصحاب امام صادق. (طوسی، 1415، ص343/ حلی، 1381، ص407)
منابع و مآخذ