نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
پردیس فارابی دانشگاه تهران
چکیده
کلیدواژهها
با ظهور اسلام، شعر دینی وارد مرحلة جدیدی شد و در خدمت دین اسلام قرار گرفت و به سندی برای ثبت وقایع تاریخی و مدایح بزرگان و ائمه تبدیل گشت. این شعر با رشد و گسترش ادب عربی، در سایر سرزمینها گسترش یافت و در مغرب و مشرق جهان اسلام، همراه با سایر موضوعات در دیوانهای شعرا جای خود را پیدا کرد و نمونههای عالی آن در دیوانها و کتب ادبی ثبت گردید. بخشی از شعر دینی، شامل اشعار شیعی است که به اندیشهها و اعتقادات شیعه و دفاع از آن میپردازد. واقعة غدیر خم، دفاع از حقانیت امام علی برای جانشینی پیامبر و عاشورا، از مهمترین مضامین شعر شیعی است.
در دوران استیلای اسلام در مغرب و اندلس و ظهور دولتهایی همچون: بنیحمود (407ـ449ق) و موحدین (541ـ668ق)، در آن سرزمین که با رویکرد شیعی روی کار آمدند، اندیشههای شیعی و به تبع آن شعر شیعی نیز مجال رشد یافت و توجه شاعران را جلب کرد. ابنهانی اندلسی، ابنشهید، ابندراج القسطلّی و صفوانبنادریس التجیبی، از جمله ادیبانی هستند که شعر شیعی در دیوان آنها وجود دارد.
این نوشتار، به مضامین شیعی در شعر یکی از شاعران مغرب و اندلس یعنی ابوالعباس احمدبنشکیل میپردازد. متأسفانه ـ تا آن جا که اطلاع داریم ـ تاکنون به معرفی این شاعر خوشقریحه و موضوعات دینی و شیعی در دیوان وی پرداخته نشده است. در کتابهایی چون: ادبالطف و اعیانالشیعه، نامی از وی دیده نمیشود. شاید دلیل این گمنامی، عدم دسترسی به اشعار وی بوده باشد؛ زیرا دیوان شعر وی از بین رفته اما خوشبختانه خانم دکتر «حیاة قارة» اشعار ابنشکیل را از منابع مختلف جمعآوری کرده[1] و در کتابی با عنوان ابوالعباس أحمدبنشکیل الأندلسی شاعر شریش، در سال 1998 میلادی در ابوظبی به چاپ رسانیده است.
ابوالعباس احمدبنابی الحکم یعیشبنعلیبنشَکیِل، در دهم رجب سال 578 قمری، در یکی از شهرهای اسپانیا به نام شریش به دنیا آمد. وی علوم عربی را نزد قاضی شهر، ابوعبداللهبنمَقَصَیر البلنسی، فراگرفت، حدیث را نزد ابوالحسینبنزرقون و کلام را نزد ابوبکر یحییبنخلیل السکونی خواند، از محضر قاضی ابوحفص عمربنعبدالله السلیمی و گروهی از قاضیان و محدثان شریش بهره گرفت تا اینکه در سنین جوانی به منصب قضاوت نایل شد.
وی در زمان دولت موحدین و حکومت منصوربنعبدالمؤمن و فرزندش محمد ناصر لدینالله زندگی میکرد.
ابنشکیل در 29 سالگی و در روز سهشنبه سیزده جمادیالثانی سال 605 قمری وفات یافت. (نک: ابنالأبار، 1415، ج 1، ص87؛ ابنالآبار، 1406، ص140؛ المقری، 1398، ص367؛ الصفدی، 1420، ص180؛ الزرکلی، 2002، ص271)
در سرودههای وی، قطعاتی در وصف گل و سیب (نک: المقری، 1968، ص64؛ المغربی، 1978، ج 1، ص304) وجود دارد که تأثیر شاعر از محیط سرسبز اندلس را نشان میدهد. وصف مکانها از جمله اغراض شعر اندلس است. (نک: الفاخوری، 1383، ص801) ابنشکیل نیز از این قاعده جدا نبود و در دیوانش، سرودهای در وصف گرمابه دارد که با دقت تمام، گرمی آن و مرمر بودن زمین و ستونهای درخشان و سرستونهای گرمابه را به تصویر کشیده است. (نک: ابنشکیل، 1998، ص45؛ الصفدی، 1420، ص180-181) همچنین قصیدهای پنجاه بیتی با قافیة «سین» در مدح قاضی ابوحفص عمر سروده است. (نک: المقری، 1398، ص368) وی قصایدی نیز در رثای برادرش ابیالحسن (م 702ق) و پدرش ابیالحکم (م 703ق) دارد. همچنین در رثای زنی به نام اسماء و دو پسر یوسفبنمطروح شعر گفته است.
ابنشکیل شاعری توانا بود و گوی سبقت از همعصران خود ربود. نویسنده کنزالکتاب، دربارة وی مینویسد:
«لله درُّ أبیالعباس فلقد کان فی النظم طویلَ الباع کثیرَ الانطباع متأخراً بَذَّ الأوائل و حطَّ من مراتبه کلُّ متطاول». (البونسی، 2004، ص296)
در جایی دیگر، سرودههای وی را بلند و مطابق طبع میداند که برتری شاعر را گواهی میدهد:
«و فی قصائده انطباع و تطویل یشهدان له بالتقدیم و التفضیل». (همان، ص301)
همچنین اشعار وی را بلیغ معرفی میکند و شاعر را قدوة زمانه میداند که شعر را به نیکی میشناسد:
«قولُه مطبوعٌ موافقٌ و سنا البلاغةِ علیه لافحٌ و رائقٌ لأنه کان فی النظمِ قدوةَ أهله و سالکَ فجاجه و سبلِه حسن التصرفِ فی میدانه و مبرزاً أمام حلبته و فرسانه». (همان، ص444)
بونسی پس از آوردن اشعاری از این شاعر، در مقام تحسین و اعجاب برآمده، اشعار وی را متقن و مطبوع میداند و شاعر را آشنا به لغت و معانی معرفی میکند:
«کان الأدیب أبوالعباس فرید الإبداع فی زمانه معروفا بانطباعه و إتقانه و له فی أنواع الـمدیح قصائد سلطانیات تولیک کثرة طائل و تدلک علی أنبل قائل بصیر بِمعانی اللغات و الآداب کثیر التندیر فی کلامه و الإغراب». (همان، ص475)
چنانکه گذشت، دیوان ابنشکیل از بین رفته و در مجموعهای که به عنوان دیوان وی جمعآوری شده، تعداد بسیار اندکی از اشعار وی (مجموعاً 467 بیت) دیده میشود؛ با وجود این، مجموعة حاضر؛ ویژگیهای کلی شعر وی را نشان میدهد.
اما آنچه بیش از همه در دیوان وی خودنمایی میکند، عقاید شیعی وی است که به زیبایی، عقیدة پاک وی را در سایة دولت موحدین نشان میدهد. در مجموعِ چکامههای باقیمانده از وی، چهار قصیده و در مجموع 82 بیت به عقاید شیعی شاعر مربوط است که عبارتند از:
1ـ2ـ قصیدهای در رثای امام حسین با قافیة حاء در بحر بسیط؛
2ـ2ـ قصیدهای دیگر در رثای امام حسین با قافیة فاء در بحر کامل؛
3ـ2ـ قصیدهای در تفضیل اهلبیت و تطهیر ایشان با قافیة باء در بحر بسیط؛
4ـ2ـ قصیدهای در تفضیل اهلبیت و تطهیر ایشان با قافیة لام در بحر طویل.
به این نکته باید توجه کرد که وجود مفاهیم شیعی در شعر شاعر، نمیتواند دلیل روشن و متقنی بر عقیده و مذهب وی باشد و اوضاع حاکم بر زمان و محیط وی نیز باید در نظر گرفته شود. چه بسیار از مسیحیان و اهل سنت که دربارة امامان شیعه و رویدادهایی چون: غدیرخم، عاشورا و ...، شعر سروده و یا کتابی نگاشتهاند بدون آنکه به مذهب تشیع گرویده باشند. حیاة قارة دربارة اشعار شیعی ابنشکیل مینویسد:
«أنه جاء فی سیاق الزهد و التصوف ... إن التشیع فی هذه الأشعار یسیر فی موازاة التصوف ... لم یکن شعره نابعا من فکرة التشیع». (ابنشکیل، 1998، ص27)
بنابراین در این نوشتار، فقط به بررسی اندیشههای شیعی شاعر میپردازیم و هیچ گونه اظهار نظر و حکمی دربارة مذهب وی نخواهیم کرد.
مهمترین مضامین شیعی اشعار ابنشکیل را دفاع از حقانیت امام علی برای جانشینی پیامبر، حب اهلبیت و فضایل ایشان از قبیل تطهیر ایشان، حدیث کسا و منزلت و واقعة عاشورا تشکیل میدهد که در ادامه، به بررسی آنها پرداخته میشود. البته ذکر این نکته ضروری است که در این نوشتار به تفصیل وقایع تاریخی و آیات و احادیث و شأن ورود آنها نمیپردازیم؛ زیرا این حوادث در تاریخ مسلمانان اعم از شیعی و سنی ثبت شده است و بر کسی پوشیده نیست.
مهمترین و والاترین باور ابنشکیل که مذهب وی را کاملاً نمایان میسازد، حقانیت امام علی و دفاع از این حقانیت است، به گونهای که میتوان گفت تمام موضوعات و مضامین شیعی سرودههای وی، از این باور تأثیر پذیرفته و بسان تمامی شیعیان ولایت و جانشینی امام علی، محور اصلی باور وی است.
شاعر امام علی را جانشین بحق پیامبر دانسته و دلایلی را برای اثبات این عقیده بیان کرده که به آن اشاره میگردد:
یکی از اصلیترین دلایل شیعه برای حقانیت امام علی، این است که خود پیامبر ایشان را به جانشینی خود برگزیدند و این انتخاب، بارها در طول حیات شریف ایشان رخ داده است. اولین بار در دعوت خویشان نزدیک بود و این انتخاب در رویدادهایی چون هجرت و جنگ تبوک نیز رخ داد. آخرین و مهمترین این انتخاب، غدیر خم است که اهل تسنن هیچ یک از این موارد را انکار نکردهاند و همگی به انتخاب پیامبر اذعان دارند.
ابنشکیل مردم را مؤاخذه میکند از این که انتخاب و گزینش پیامبر را نپذیرفتهاند، و از این رویگردانی در شگفت است؛ زیرا به شهادت قرآن، مؤمنان حق ندارند اگر خدا و پیامبرش برایشان گزینشی کرد آن را نپذیرند: «وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَة إِذَا قَضَی اللَّه وَرَسُوله أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَة مِنْ أَمْرهمْ وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالاً مُبِیناً» (احزاب: 36) شگفتا چگونه است که در این گزینش که مهمترین امور است سخن پیامبر خریداری ندارد و امر قرآن نادیده گرفته میشود:
عَجِبتُ لِقَومٍ لا یَرَونَ وَصِیَّهُ |
|
أَبا حَسَنٍ لِلأَمرِ یَومَ اِنتَدَوا أَهلا |
(ابنشکیل، 1998، ص71؛ البونسی، 2004، ص470)
«در شگفتم از قومی که در روز ندوه، وصی پیامبر یعنی اباالحسن را برای امر حکومت شایسته نمیدانند!»
در این بیت، علاوه بر واژة «وصی» که به گونة کنایه صفت از موصوف به امام علی اشاره دارد، واژة «اباالحسن» نیز آمده است تا تعریضی به معاندان باشد و کسی را جز اباالحسن وصی پیامبر ندانند. از آنجا که یکی از معانی فعل مضارع استمرار است (نک: الهاشمی، 1425، ص214) آوردن فعل «لایرون» برای بیان استمرار مخالفت و دشمنی با امام و نپذیرفتن وصیت پیامبر است که از زمان رحلت ایشان تا این زمان ادامه داشته و برخی بر عناد خود پافشاری میکنند.
شگفتا نه که حسرتا! همین رویگردانی و نپذیرفتن، آبستن وقایع تلخ تاریخ شیعه و جهان اسلام، از جمله فدک و عاشورا میشود.
چنانکه گذشت، این انتخاب و سفارش در چندین مرحله از زندگی پیامبر رخ داده؛ اما آخرین و حساسترین بار در غدیر خم روی داد که با اکمال دین و اتمام نعمت همراه بود. گرچه در اشعار ابنشکیل، نامی از غدیر نیست، در بیتی، عبارت پیامبر در غدیر خم، به شیوة تناص آورده شده که از توجه شاعر به این موضوع حکایت میکند. شاعر احتمالاً در میان قصاید دیگرش نیز به غدیر اشاره کرده که ممکن است در گذر زمان از بین رفته باشند. شاعر سخن پیامبر در غدیر (مَن کنت مولاه فهذا علی مولاه) را اقتباس نموده و در بیتی آورده است:
وَمَن کانَ مَولى مَن یُوالی مُحَمَّداً |
|
وَمَن کانَ أَسمی فی المُناسِبِ أَو أَعلی |
(ابنشکیل، 1998، ص71؛ البونسی، 2004، ص470)
«و کسی که مولای هر کسی است که محمد را مولای خود قرار داده، و کسی که در خویشاوندی بالاتر و برتر است».
شاعر مصراع اول را به طور کامل از خطبة غدیر پیامبر برگرفته و در مصراع دوم نیز به نزدیکی نسبی و خویشی امام با پیامبر اشاره کرده است که کسی در این خویشی همپایة امام علی نیست.
به گواه تاریخ، امام علی نخستین مردی بود که به پیامبر ایمان آورد. مورخان دربارة ایشان نوشتهاند که هیچ گاه به خدا شرک نورزید تا از نو اسلام آورَد؛ زیرا خدا خیر او را میخواست و او را در کفالت پیامبرش قرار داد. چون وحی بر رسول نازل شد، اول مردی بود که پیامبر را تصدیق کرد و به ایشان ایمان آورد. (نک: آیتی، 1385، ص71) ابنشکیل به این واقعة مهم اشاره کرده و آن را مایة برتری امام و شایستگی ایشان برای جانشینی میداند، گرچه نیک دانسته است که در راه این عقیده، ملامت و ملالتها خواهد دید:
وَ إِنّی لَأُعطی أَوَّلَ الفَضلِ رُتبَةً |
|
وَإِن لامَنی قَومٌ لِأَوَّلِ مَن صَلّى |
(ابنشکیل، 1998، ص72؛ البونسی، 2004، ص470)
«من برتری و فضل را از آنِ اولین کسی میدانم که نماز به پا داشت (اسلام آورد)، گرچه گروهی ملامتم کنند».
این بیت، به دور از تکلف در لفظ و ترکیب، به دفاع از امام علی پرداخته است و تکرار واژة «اول»، بیگمان برای تأکید بوده و «اول من صلی» نیز به امام علی اشاره داشته که به صورت کنایة صفت از موصوف آمده است. عدول از نام امام علی به کنایه، بر غنای کلام افزوده و مخاطب را به درنگ واداشته و همین کشف معنای کنایی، به تبع جرقهای در دل برای قبول فضل و برتری مکنیعنه است.
پیمان برادری میان مهاجر و انصار، هشت ماه بعد از هجرت، نقشه و راهکاری مناسب برای وحدت و مقابله با فقر بود. در این میان، کسی جز امام علی در منزلت و شأن برادری با پیامبر نبود. بنابراین پیامبر ایشان را برادر خود معرفی فرمود. (آیتی، 1385، ص188) شاعر به این پیمان مبارک و محکم اشاره میکند و این برادری را از دلایل حقانیت امام علی برای خلافت میداند و آن را بالاترین مزیت و برتری برای امام معرفی میکند:
أَما کانَ فی آلِ النِبِیِّ مُحَمَّدٍ |
|
بِزَعمِکُمُ مَن یَشهَدُ العَقدَ وَ الـحَلّا |
(ابنشکیل، 1998، ص71؛ البونسی، 2004، ص470)
«آیا به گمانتان در آلبیت پیامبر کسی نبود که در همه حال همراه وی بوده باشد؟
برادری برترین مردم، بالاترین برتری است. کدامین راه را برای شما روشن کردهاند؟ (شما را به چه راهی غیر این راه میبرند؟)»
شاعر در بیت اول، واژة «آل» را آورده است تا دلیل محکمی باشد بر اینکه وصی پیامبر باید از آل پیامبر باشد و سایر خویشاوندیها و مناسبات را در این مورد جایگاهی نیست. از این رو، آوردن این واژه میتواند بطلانی باشد بر دلیل برخی که خویشاوندی را مزیتی برای امام علی نمیدانند؛ زیرا اگر ایشان با پیامبر خویشاوند بودند، خلفا نیز با پیامبر رابطة خویشاوندی داشتند. دقت شاعر در گزینش این واژه و تفاوت آن با واژة «اهل»، دلیل محکمی بر رد نظر اینان است. مصراع دوم بیت دوم نیز به همین نزدیکی و خویشی امام با پیامبر اشاره دارد که کسی در این فضیلت همپایة امام نیست. از این رو، آوردن واژة «آل» که فقط به خویشاوندان خاص اطلاق میشود، انتخابی بجا بوده و بر ارزش ابیات شاعر افزوده است.
شاعر در بیت سوم، دلیل دیگری بر برتری امام یادآور میشود و آن پیمان برادری با پیامبر است؛ پیمانی که جز برای ایشان، نصیب کس دیگری نشد. به بیان شاعر، این برادری با اشرف کائنات و برترین مردمان، خود بالاترین مزیت برای امام علی برای تصدی منصب خلافت و امامت و زعامت جامعه است. آوردن عبارت «خیر مزیة»، میتواند رد دیگری بر اشکال پیشین یعنی نسبت خویشاوندی خلفا با پیامبر باشد. گویا شاعر میخواهد بگوید با فرض قبول این رابطة خویشاوندی و تساوی خلفا و امام علی در خویشاوندی با پیامبر باز هم دلیل دیگری بر برتری و مزیت امام علی وجود دارد و آن پیمان برادری میان این دو بزرگوار است.
در قصیدة بائیه نیز در معرفی و مدح امام علی، به ویژگیهای مختص ایشان از جمله برادری با پیامبر و پدر دو سبط ایشان اشاره میکند و حضرت را برترین مردم میداند:
أخو الرَّسولِ أبو السبطَینِ أکرَمُ مَن |
|
یَمشی علی الرُتبِ أو یَرقی علی الشُّهُبِ |
(ابنشکیل، 1998، ص38؛ البونسی، 2004، ص469)
«برادر پیامبر و پدر دو سبطش، برترین مردم در هر جایگاهی است ـ چه جایگاه رفیع زمینی و چه جایگاه رفیع آسمانی».
شاعر امام علی را گرامیترین مخلوقات آسمان و زمین میداند. در این بیت، «الرتب» نماد زمین و «الشهب» نماد آسمان است. شاید «یمشی علی التُرب» درستتر باشد و «الرتب»، از اغلاط ناسخان باشد؛ زیرا «الترب» با فعل «یمشی» سازگاری بیشتری دارد. گرچه رُتب به معنای جاهای بلند زمین (نک: الزبیدی، 1965، ذیل رتب) نیز با جایگاه و مقام دنیوی بیارتباط نیست و میتواند استعاره و نمادی محسوس برای مقام رفیع دنیوی باشد.
شاعر در قصیدهای دیگر، به این برادری اشاره مینماید و بر دو برادری که هر کدام در سرزمینی و دور از هم آرمیدهاند، مویه میکند:
یا عَینُ بَکّی لِلدَفینِ بِطیبَةٍ |
|
وَ لِمَفرِقٍ بِدَمِ الوَصِیِّ تَغَلَّفا |
(ابنشکیل، 1998، ص66؛ البونسی، 2004، ص460)
«ای چشم! برای مدفون سرزمین طیبه (مدینه) و برای فرقی که به خون جانشین پیامبر آغشته و معطر شد، مویه کن!
دو برادری که بهترین آن دو (پیامبر) در سرزمین یثرب مدفون است و دیگری (امام علی) در عراق مانده است».
شاعر در بیت نخست، با بهرهگیری از کنایه صفت از موصوف، به پیامبر و امام علی اشاره میکند. در این بیت، «الدفین بطیبة» کنایه از پیامبر و «الوصی»، کنایه از امام علی است.
واژة «خیر» در بیت دوم، شاید اشاره به فضیلت نبوت باشد؛ از این روی شاعر، پیامبر را برترین برادر میداند و این عقیدة شیعة حقیقی است و برخلاف غالیان و برخلاف گمان متهمکنندگان شیعه، هرگز امام علی را برتر از ایشان قرار نمیدهند، بلکه آن حضرت را اشرف مخلوقات و برترین مردمان میدانند.
«حیاة قاره» در ذیل مصراع اول بیت دوم آورده است: «یقصد الـحسن رضی الله عنه مات فی الـمدینة سنة تسع و أربعین للهجرة» و در ذیل مصراع دوم همان بیت نوشته است: «یشیر إلی الـحسین کرم الله وجهه قتل یوم الـجمعة یوم عاشوراء سنة إحدی و ستین بالطف من شاطئ الفرات بموضع یدعی کربلا» (ابنشکیل، 1998، ص66؛ البونسی، 2004، ص460) باید توجه داشت که شاعر در این ابیات، هنوز به مدح امام حسن و امام حسین وارد نشده، بلکه مقصود از دو برادر، پیامبر و امام علی هستند که پیامبر در مدینه و امام علی در نجف دفن شدهاند. این بیت، اشارهای زیبا به پیمان برادری این دو بزرگوار دارد و محقق گرامی، مقصود شاعر را به خوبی درک نکرده است.
شجاعت لازمة رهبری است و رهبر فاقد این مشخصه، بیگمان یارای اداره جامعه و مقابله با دشمنان را ندارد و ملت و سرزمینش را تسلیم بیگانگان خواهد کرد.
شجاعت امام علی در دفاع از اسلام و پیامبر و در میادین جنگ، از مشخصههای اصلی ایشان به شمار میرود. ابنشکیل به شجاعت حضرت علی در زمان پیامبر اشاره کرده، آن را دلیلی بر حقانیت امام در جریان سقیفه میداند:
أَما کانَ فی آلِ النِبِیِّ مُحَمَّدٍ |
|
بِزَعمِکُمُ مَن یَشهَدُ العَقدَ وَ الـحَلّا |
(ابنشکیل، 1998، ص71؛ البونسی، 2004، ص470)
«در شگفتم از قومی که در روز ندوه اباالحسن را برای امر حکومت شایسته نمیدانند!
آیا به گمانتان در آل بیت پیامبر کسی نبود که در همه حال همراه وی بوده باشد؟
دروغ گفتید! برادر و عموی وی در میان آنها، از همه کس در رأی و پیمان استوارتر بود.
کسی که پیامبر آنگاه که جنگ آبستن حوادث میشد، ایشان را برای یاری خود فرامیخواند و کسی که مرد کارهای بزرگ و دشوار بود».
در این ابیات، به فضایلی چون استواری پیمان و رأی و یاری پیامبر اشاره کرده که همگی از شجاعت سرچشمه میگیرد.
شاعر در قصیدة بائیه نیز به این معنا اشاره میکند و دلاوریهای امام را در جنگهای زمان خلافتش یادآور میشود:
یومَ البَعیرِ وَ یَومَ النَهرَوانِ وَ فی |
|
صِفّینَ داوی شُکاةَ الدینِ بِالقُضُبِ |
(ابنشکیل، 1998، ص38؛ البونسی، 2004، ص469)
«در روز جمل و نهروان و صفین، درد مخالفان دین را با نیزه مداوا کرد».
شاعر در این بیت، با اشاره مستقیم به جنگهای زمان خلافت امام علی دشمنان را با تعبیر «شکاة الدین» معرفی کرده است. اگر «شکاة» را جمع شاکی بگیریم، این تعبیر از نوع اضافة لفظی اسم فاعل به مفعول و اشارة ظریفی خواهد بود به اینکه مخالفان امام علی، در واقع مخالفان دین بودند و صفآرایی آنان در برابر وصی بحق پیامبر در واقع صفآرایی در برابر دین مبین اسلام بوده است. شاعر با این تعبیر میخواهد امام علی را کل دین و مساوی با دین معرفی کند که دشمنانش دشمن دین خدایند.
در قصیدة فائیه که در رثای امام حسین سروده شده است نیز با لطافت و اختصار تمام، سوگ امام حسین و بر نیزه شدن سر مبارک ایشان، به شجاعت امام علی پیوند داده شده است:
یا لَیتَ شِعری کَیفَ کانَ عَلی العَصا |
|
رَأسُ الـحُسَینِ وَ نورُهُ کَیفَ انطَفا |
(ابنشکیل، 1998، ص67؛ البونسی، 2004، ص461)
«کاش میدانستم چگونه سر امام حسین بر نیزه شد و چگونه نور وی به خاموشی گرایید؟
اگر سر حسین را بر نیزهها بالا بردند [عجیب نیست]، قبل از وی از ترس پدرش قرآن به سر نیزهها کردند».
شاعر در این ابیات، از به نیزه شدن سر مبارک سیدالشهدا، دچار حیرت شده و این حیرت را در سؤالی میگنجاند، ولی بیدرنگ این شگفتی را با صنعت حسن تعلیل به زیبایی تمام پاسخ میدهد و این کار را از یزیدیان شگفت نمیداند و آن را نشانة ترس آنان میداند، چنانکه از ترس امام علی در صفین، قرآن بر نیزهها کردند. این ابیات، دو پردة هولناک و اسفبار تاریخ را به تصویر میکشد: یکی بر نیزه شدن سر مبارک امام حسین و دیگری پردة نیرنگ معاویه برای فرار از شکست در جنگ صفین که شاید اگر این واقعه رخ نمیداد، صحنة اول به نمایش درنمیآمد. به هر صورت، گرچه مصراع آخر، حسن تعلیلی برای مصراع اول است؛ به زیبایی شجاعت امام علی در صحنههای نبرد و ترس دشمنان ایشان را به تصویر میکشد. گویی شاعر در این بیت، خواسته است میان قرآن صامت و امام حسین به عنوان قرآن ناطق، تناسبی ایجاد کند و با تلمیحی لطیف به حدیث ثقلین و جداییناپذیری قرآن و اهلبیت اشاره کند، تا جایی که حتی در مصیبتها نیز یکسانند.
امام علی در همة غزوات پیامبر به جز تبوک حاضر بود. در غزوه تبوک که در رجب سال نهم هجری رخ داد، پیامبر ایشان را جانشین خود در مدینه قرار دادند. امام علی به دنبال طعنة برخی از صحابه به پیامبر عرض کردند: «یا رسول الله تُخَلِّفی فی النساء و الصبیان؟» پیامبر در پاسخ فرمود: «أما ترضی أن تکون مِنِّی بِمَنزِلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَی، إِلا أَنَّه لا نَبِیَّ بَعدِی». (مسلم، 1998، ج4، ص174)
ابنشکیل در قصیدة لامیه، در دو بیت به این حدیث اشاره میکند. او به حدیث منزلت پرداخته و به دادگری امام علی اشاره کرده است. سپس با استفهامی انکاری، وجود چنین مرتبت و هماهنگی را برای اشخاص دیگر رد میکند:
وَ مَن کانَ فی دارِ النَبِیِّ خَلیفَةً |
|
کَهارونَ مِن موسی وَ مَن بَسَطَ العَدلا |
(ابنشکیل، 1998، ص71؛ البونسی، 2004، ص470)
«کسی که در خانة پیامبر جانشین او و به منزلة هارون برای موسی بود و عدل را گستراند.
موسی و هارون، بسان احمد و علی بودند و آیا فرد سومی به این فضل دست یافته است؟»
شاعر در مصراع دوم بیت اول، به دادگری و عدالت امام علی نیز اشاره میکند، شاید کنایه و اشارة لطیفی باشد بر اینکه دلیل ماندن ایشان در مدینه به عنوان جانشین پیامبر، همین عدالت ایشان بوده که بالاترین ویژگی رهبر و حاکم است و بدون آن حکومتی استوار نخواهد بود که «الملکُ یبقی مع الکفرِ و لا یبقی مع الظلمِ». همین عدالت، خود موجب اعتماد پیامبر به امام است؛ زیرا یکی از اهداف اساسی پیامبران، رهایی انسان از ستم و بندگی غیر خداست و این جز با عدالت پیامبر و جانشینش حاصل نخواهد شد. در بیت دوم نیز با استفهامی انکاری، وجود چنین مرتبت و هماهنگی را برای اشخاص دیگر رد میکند. اما گزینش واژة «الرضا» برای امام علی، شاید معنای مفعولی داشته باشد که نشان از رضایت کامل پیامبر و به تبع ایشان خشنودی خداوند از امام است. رضایتی که بالاترین نعمت بهشت توصیف شده و میتواند معنای فاعلی دربرداشته باشد. این فضیلت از رسیدن امام به مقام رضا حکایت میکند که در برابر تقدیر الهی و گزینش پیامبر تسلیم محض است و به این امر رضایت کامل داده است. معنای اخیر، با متن حدیث منزلت سازگاری بیشتری دارد؛ زیرا پیامبر در این حدیث، رضایت امام علی را درخواست کرده است (أما ترضی ...)؛ از این رو، شاعر با گزینش این واژه، در پی آن است که بگوید امام از انتخاب پیامبر خشنود است؛ از این رو امام به معنای تام کلمه، رضا است.
این باور راستین شاعر، هرگونه تردیدی را از وی زدوده است:
ما کُنتُ أَجعَلُ شَکاً فی أَبی حَسَنٍ |
|
وَ لَو رَمَتنی جَمیعُ العُجمِ وَ العَرَبِ |
(ابنشکیل، 1998، ص38؛ البونسی، 2004، ص469)
«تردیدی دربارة ابوالحسن به دلم راه نمیدهم، گرچه تمام عرب و عجم متهمم کنند».
آری ابنشکیل تیر اتهام همه را به جان میخرد، ولی تردیدی در حقانیت امام به دلش راه نمیدهد؛ زیرا به ویژگیهای امام اعتقاد راستین دارد و او را شایستة جانشینی پیامبر میداند و گمراهان را به دروغ متهم میکند.
دلایل شاعر برای حقانیت امام، همان دلایل صحابه و شیعیان نخستین است. برای نمونه، عمار یاسر در خطبهای در معرفی امام و مقتدای خود به این ویژگیها اشاره میکند:
أیها الناس أخو نبیکم و ابن عمه یستنفرکم لنصر دین الله و قد بلاکم الله بحق دینکم و حرمة أمّکم فحق دینکم أوجب و حرمته أعظم أیها الناس علیکم بإمام لا یؤدب و فقیه لا یعلم و صاحب بأس لا ینکل و ذی سابقة فی الإسلام لیست لأحد و إنکم لو حضرتموه بین لکم أمرکم.[3] (ابنابیالحدید، 1428، ج7، ص219)
دوستی خاندان اهلبیت گرچه در مذاهب اسلامی اعم از شیعه و سنی، با درجات مختلف وجود دارد؛ زیرا به حکم آیة مودت، پاداش رسالت قرار داده شده است. حب و ارادت به محضر این خاندان، حتی محصور در مسلمانان نشده و پیروان ادیان دیگر نیز احترام و علاقة خاصی به اهلبیت نشان میدهند. اما این مودت و دوستی در میان شیعه، بیش از دیگران است تا به آنجا که از مشخصههای اصلی شیعه و از اندیشههای والای آنان محسوب میشود.
حب و مودت اهلبیت و شفاعت آن خاندان و آمرزش گناهان، در نتیجة دوستی آنان، در اشعار ابنشکیل تجلی خاصی یافته است؛ برای نمونه، در قصیدة بائیه، با اشاره به حب اهلبیت، آن را مایة مباهات خود میداند:
یا مَن یُفاخِرُ بِالأَنسابِ هَل لَکَ فی |
|
فَخرٍ فَحُبُّ النَبِیِّ الـمُصطَفی حَسَبی |
و حبُّ فاطمةٍ و الـمرتضی حَسَنٍ |
|
و صنوِه و علیٍّ کاشف الکربِ |
(ابنشکیل، 1998، ص38؛ البونسی، 2004، ص469)
«ای کسی که به اجداد و نسب خود فخر میکنی، آیا تو را فخری است؟ زیرا دوستی پیامبر و فاطمه و حسن و برادرش(امام حسین) و علی نام و نشان من است».
شاعر آشکارا، فخر به نسب را رد میکند و افتخار وی به دوستی اهلبیت است و چه فخری بالاتر از این که آدمی به ارزشها و مفاهیم والایی همچون اهلبیت محبت داشته باشد؟ این دوستی، با شاعر عجین گردیده تا آنجا که حسب و نسب شاعر شده است. در بیت دوم، شاید «المجتبی» درستتر باشد؛ زیرا «حسن» بدل از لفظ «المرتضی» است و مجتبی از القاب امام حسن بهشمار میآید و مرتضی لقب امام علی است. البته در نگاهی وسیعتر همة ائمه مرضی و مرتضی هستند.
شاعر در قصیدهای دیگر، به یاد اهلبیت به شوق آمده، میسراید:
إیهاً حَدیثاً عَن فُؤادی إِنَّهُ |
|
ذَکَرَ الرَسولَ وَ آلَهُ فَتَشَوَّفا |
ما لی طَرِبتُ بِذکرِهِم فَکَأَنَّنی |
|
عاقَرتُ مِن ذِکرِ الأَحِبَّةِ قَرقَفا |
أَقِمِ الصَلاةَ عَلی النَبِیِّ فَإِنَّها |
|
تَذَرُ الذُنوبَ الشُمَّ قاعاً صَفصَفا |
یا رَبِّ إِنّی قَد أَنِستُ بِحُبِّهِمِ |
|
فَاجعَلهُمُ لِیَ عَن سِواهُ مَصرِفا |
(ابنشکیل، 1998، ص68؛ البونسی، 2004، ص461)
«سخن را دربارة قلب من به درازا کش که دلم یاد رسول و اهل بیتش کرده و بر سر شوق آمده است.
مرا چه حال پیش آمده که به یاد آنان بر سر شوق و طرب آمدهام، گویی که به یاد یاران باده نوشیدهام؟
بر پیامبر درود فرست که آن (درود)، کوه گناهان را چون بیایان خشک میگرداند.
پروردگارا! من به دوستی آنان انس گرفتهام پس مرا از دوستی غیر آنان دور ساز!»
شاعر در این ابیات، عشق خود را مخصوص اهلبیت میداند و از عشقهای زمینی دیگر کناره میگیرد و از بادة یادشان مست میشود و از خداوند، پاکی قلبش را از حب دیگران میخواهد. این عشق، در قالب واژگانی ساده و برآمده از دل بیان شده و شاعر در پی آن نیست تا سخن خود را به صنایع ادبی بیاراید، جز اینکه در بیت دوم برای بیان عشق خود، خویشتن را به شخصی تشبیه کرده که مست باده است؛ البته بادة وی بسیار مقدس است.
همین عشق و محبت، سبب گشته تا شاعر هنگام یاد از مصیبتهای اهلبیت، اشکهای ریزانش را پیشکش این خاندان کند:
مَن کانَ فی جَفنِهِ دَمعٌ یَضِنُّ بِهِ |
|
فَإِنَّ دَمعی لِأَهلِ البَیتِ مَمنوحُ |
(ابنشکیل، 1998، ص47؛ البونسی، 2004، ص454)
«کیست که آب دیدگانش را [از این خاندان] دریغ ورزد؟ پس اشکهای من پیشکش اهلبیت است».
شاعر در این بیت، از عبارت «اهلالبیت» برای معرفی امامان شیعه استفاده کرده است؛ وصفی که قرآن در آیة تطهیر برای بیان پاکی آنان به کار میبرد؛ موضوعی که شاعر دو قصیدة خود را به آن اختصاص داده و با مخالفان این آیه و مصادیق آن، به ستیز و دشمنی برخاسته است.
شیعه، به عصمت اهلبیت معتقد است و آنان را از هرگونه خطا و اشتباهی مبرا میداند و محکمترین دلیل بر این عقیده را نص صریح قرآن و آیة تطهیر (آیة 33 سورة احزاب) میداند. آیة تطهیر در اواخر حیات پیامبر و در خانة امسلمه نازل شد و به اعتراف بسیاری از صحابه و زنان پیامبر و مفسران قرآن، مقصود از آن، چهارده معصوم هستند. (نک: ریشهری، 1375، ص21-63)
ابنشکیل در دو قصیده به طور مجزا، به این آیه اشاره میکند و در مقام دفاع از عصمت و طهارت اهلبیت پیامبر برمیآید و به دشمنی با منکرانِ این ویژگی منحصر به فرد ایشان برمیخیزد و ضمن دروغگو شمردن منکران، نابودیشان را میخواهد:
عادَیتُ فی اللّهِ قَوماً أَنکَروا رَصَداً |
|
لِلدینِ تَطهیرَ أَهلِ البَیتِ ذی الْحُجُبِ |
(ابنشکیل، 1998، ص38؛ البونسی، 2004، ص469)
«در راه خدا با گروه مخالف دین که تطهیر اهلبیت را انکار کردند، به دشمنی برخاستم.
ای اهلبیت پیامبر برگزیده، با کسی که از ارزش و مقام شما بکاهد، از سر جنگ درخواهم آمد.
هرکس نگوید که شما بهترین همه مردمانید دروغ گفته است!
خداوند به شهادت خود در کتابهای آسمانی، شما را پاک کرد و زشتی و پلیدی را از شما دور ساخت.
چه بسیار کسانی که عصمت شما را انکار کردند، وای بر آنها اگر توبه نکنند!»
عبارت «فی الله»، برای بیان خلوص نیت شاعر آورده شده است تا هرگونه گمان به اجباری بودن این مخالفت را رد کند. دشمنی شاعر در بیت اول با منکران عصمت اهلبیت، در راه خدا بوده و انکار منکران نیز برای ضربه زدن به دین است؛ بنابراین دفاع از عصمت اهلبیت، در واقع دفاع از دین است. در بیت سوم، اقرار به برتری اهلبیت ملاک راستی و ناراستی محسوب میگردد و دروغگو کسی است که به این فضل و برتری اقرار نکند. در بیت چهارم، شاعر واژگانش را به تمامی از آیة تطهیر وام گرفته است و «طهرکم» و «أذهب» گرچه با اندک تغییری نسبت به آیه قرآن در این بیت آورده شده، در این تغییر (عدول از فعل مضارع به ماضی)، اغراضی همچون حتمیت تطهیر اهلبیت و ثبوت آن اراده شده است. در بیت پایانی، کاربرد واو ربّ، نشان از کثرت و فزونی منکران عصمت و طهارت اهلبیت دارد؛ البته شاعر نتیجه این مخالفت و انکار را نیز نشان داده، مگر آنکه منکران توبه کنند.
شاعر در آغاز قصیدة دوم نیز به این آیه اشاره میکند و پس از آن، به مدح امام علی میپردازد:
لَقَد طَهَّرَ الرَّحمانُ آلَ مُحَمَّدٍ |
|
وَ أَذهَبَ عَنهُم رِجسَهُم وَ هُدوا کُلّا |
(ابنشکیل، 1998، ص71؛ البونسی، 2004، ص469)
«خداوند صاحب رحمت، خاندان محمد را پاک گردانید و زشتی را از آنان زدود و همگی هدایت شدند».
شاعر در این ابیات، به شیوة تناص قرآنی به آیة تطهیر پرداخته است و این بینامتنی، با کمترین تغییر و یا بدون تغییر در متن بروز کرده که در اصطلاح به آن «بینامتنی متوازی» یا «اجترار» گفته میشود که نخستین سطح تناص است.[4] شاعر در این بیت نیز از فعل ماضی برای بیان طهارت بهره برده تا حتمیت و ثبوت تطهیر را برساند.
حدیث کسا، بعد از نزول آیة تطهیر و در تفسیر و تبیین آن بیان شده است. این حدیث، از احادیث معتبر بوده و در آن پیامبر، اهلبیت را معرفی میکند که در آیة تطهیر از آنان سخن به میان آمده است. (نک: ریشهری، 1375، ص35-42)
این حدیث، توجه شاعر را به خود جلب نموده و در بیتی، به این رویداد تاریخی اشاره کرده و سپس به طور ویژه، به امام علی پرداخته و سورة انسان را در مدح و فضایل ایشان دانسته است:
وَ أَربَعَةٌ وَ الـمُصطَفى خامِسٌ لَهُم |
|
أَفاضَ عَلَیهِم مِرطَهُ وَ تَلا فَصلا |
(ابنشکیل، 1998، ص72؛ البونسی، 2004، ص470)
«چهار تن بودند و پیامبر برگزیده، پنجمین آنان بود که ردایش را برای آنان گسترد و آیات را تلاوت نمود.
و علی در میان آنان به کسا پیچیده بود و در سورة انسان مدایح او تلاوت میشود».
مصراع آخر، به سورة انسان اشاره دارد که بنابر گواه بیشتر مفسران، در فضیلت امام علی و خانوادة ایشان نازل شده و در طول تاریخ، توجه شاعران متعهد شیعی را به خود جلب کرده است.
شهادت امام علی، ابیاتی از قصیدة فائیه را به خود اختصاص میدهد. شاعر پس از یاد پیامبر و گریه بر فراق او، به شهادت امام علی توسط ابنملجم میپردازد. از نظر شاعر، شهادت ایشان، امامت را در آستانه خطر نابودی قرار داد. این شهادت موجب شماتت بنیامیه و مایة بدبختی آنان است که نهتنها آبی بر آتش کینههای بدر نمیشود، بلکه شعلهها را بر پارههای اخگر کینهزده فروزانتر میکند:
یا عَینُ بَکّی لِلدَفینِ بِطیبَةٍ |
|
وَ لِمَفرِقٍ بِدَمِ الوَصِیِّ تَغَلَّفا |
(ابنشکیل، 1998، ص66؛ البونسی، 2004، ص460)
«ای چشم برای مدفون سرزمین طیبه (مدینه) و برای فرقی که به خون وصی پیامبر آغشته و معطر شد، مویه کن!
دو برادری که بهترین آن دو، در حرّه یثرب دفن شده و دیگری در عراق مانده است.
دستان پسر ملجم شل باد که امامت را با شهید کردن امام در پرتگاه نابودی قرار داد!
شماتت قتل وصی پیامبر، به بنیامیه نشان داد که شهید کردن ایشان، امیه را دلشاد نکرد و از دردهایشان نکاست.
امیه آرزو داشت که آتش کینه را با شمشیرش خاموش کند. ای امیه تو را همین آتش کافی است!
آیا قتل او شما را از درد کینة بدر رها کرد؟ قتلی که هیچکس را یارای پوشاندن آن نیست».
اوج باورهای پاک ابنشکیل را در بیت سوم میبینیم که شهادت امام علی را به خطر افتادن امامت میداند. شاید از این رو که اولین امام و پرچمدار امامت است که با افتادنش، پرچم امامت میافتد و اشارهای است به اینکه بعد از امام علی، دیگر فرصت چندانی برای تصدی خلافت و ادارة سیاسی جامعه برای امامان پیش نیامد و تمام ارشادات امام بزرگوار بدون در دست داشتن قدرت سیاسی صورت میگرفته است. شاعر در ابیات بعدی، این عمل شنیع را ناشی از کینههای بدر و دیگر غزوات میداند که امام علی در همة آنها، زخمها بر دل مشرکان نهاده است، همان کینههایی که یزید را بر شهید کردن امام حسین وا داشت و به شهادت تاریخ، پس از آن به این خونخواهی و انتقام جنگ بدر در منبر مسجد افتخار کرد،[6] بیآنکه بداند دیری نخواهد پایید که در همان مجلس، ندای پرچمدار نهضت امام حسین، قصر پوشالیاش را بر باد خواهد داد.
حادثة کربلا بیش از هر واقعهای، شاعر را به درد آورده و احساسات وی را برانگیخته است تا ابیاتی سراسر سوگ و عشق بسراید. وی در دو قصیده، به وقایع کربلا اشاره میکند و اشک میریزد. در این دو قصیده، وقایع پیش از شهادت امام، همچون تنهایی ایشان و بسته شدن آب فرات و تشنگی شهیدان و وقایع پس از شهادت آن حضرت مانند بر نیزه شدن سر مبارک امام و اسارت اهلبیت همگی تأثیری عمیق بر شاعر گذاشته و مضمون اصلی این دو قصیده را تشکیل داده است.
بررسی حوادث کربلا و نمود آن در شعر ابنشکیل، در این مقاله نمیگنجید، بنابراین ابیاتی در این بخش آورده نمیشود.
ابنشکیل از شاعران خوشقریحه و شیعی سرزمین اندلس است. در اشعار اندکی که از وی بر جای مانده، روح دین و مذهب به خوبی نمایان است. مهمترین باور شاعر، حقانیت امام علی برای ولایت و خلافت پیامبر است. اوصاف امام علی و رویدادهای زمانة ایشان همچون: شجاعت در جنگها، یاری پیامبر، نزدیکی فکری و نسبی به پیامبر، سقیفه و دوری ایشان از خلافت، جنگهای پس از دوران خلافت و شهادت ایشان، در اشعار ابنشکیل متمایز است. اشعار شیعی وی به دور از تکلف سروده شده و شاعر در پی نشر عقاید و اندیشههای خود است و به معنا، بیش از لفظ توجه دارد؛ البته این بدین معنا نیست که صنایع ادبی در اشعار وی وجود ندارد، بلکه آرایههای ادبی به طور کامل در خدمت معناست و برای تبیین و تأکید بیشتر عقاید درونی شاعر آورده شده است.
[1]. این منابع عبارتند از:
الف) أزهار الریاض فی أخبار عیاض، المقری التلمسانی؛ ب) تحفةالعروس ونزهةالنفوس، التجانی؛
ج) تحفةالقادم، ابن الأبار؛ د) الحسن والجمال، ابنهذیل القرطبی؛ هـ) رایات المبرزین و غایات الممیزین، ابنسعید المغربی؛ و) کنز الکتاب و منتخب الآداب، ابوإسحاق البونسی؛ ز) لمح السحر من روح الشعر و رَوْح الشِّحْر، ابنلیون التجیبی؛ ح) المغرب فی حلى المغرب، ابنسعید؛ ط) المقتضب من کتابتحفةالقادم، البلفیقی؛ ی) نفح الطیب من غصن الأندلس الرطیب، المقری التلمسانی و ک) الوافی بالوفیات، صلاح الصفدی.
گفتنی است که کتاب کنز الکتاب و منتخب الآداب، بیشترین اشعار شاعر (379 بیت) را در خود جای داده و منبع اصلی محقق در جمعآوری و تدوین دیوان شاعر بوده است. (نک: النبهان، 1423، ص152)
[2]. «الحَرَّةُ: اسمٌ لأَرضٍ ذاتِ حجارةٍ نَخِرَةٍ سُودٍ، کأَنَّهَا أُحْرِقَتْ بالنّار» (الزبیدی، ذیل حرر): سرزمین سنگلاخی سخت و سیاه را گویند که گویی آتش کرفته است.
[3]. «ای مردم! برادر و پسرعموی پیامبرتان شما را برای یاری دین خدا به بسیج خواسته است. خداوند شما را در حق دینتان و حفظ حرمت مادرتان (عایشه) آزموده و حق دینتان واجبتر است و حرمتش بیشتر. ای مردم بر شماست که به امامی بیاید که تأدیب نمیگردد و فقیهی که آموزش داده نمیشود و دلیری که نهراسد و سابق در دینی که کسی بر او پیشی نگرفته است و اگر پیش او آیید، امر شما را برایتان مشخص خواهد کرد».
[4]. تناص یا بینامتنی در سه سطح آورده میشود: الف) متوازی (اجترار) که کمترین تغییر در متن داده میشود؛ ب) نفی جزیی (امتصاص) که متن اصلی به صورت تغییر یافته و در پوششی تازه مطرح میگردد ولی هنوز رد پایی از آن در متن جدید دیده میشود؛ ج) نفی کلی (حوار) که در آن متن اصلی به طور کلی نفی میگردد و در لایهای بسیار پنهان و حتی به شکل متناقض در متن جدید ظهور مییابد. (نک: أحمد ناهم، 2007م)
[5]. برخی مصراع اول این بیت را اینگونه درستتر دانستهاند: «و أرتِ الشماتَةَ بالوصیِّ أمیَّةٌ» که در این صورت معنا چنین میشود: «امیه به وصی پیامبر شماتت کردند». (نک: النبهان، 1432، ص159)
[6]. یزید با اشاره به بدر، آرزو میکند که ای کاش اجداد کشته شدهاش در بدر، زنده بودند تا شاهد انتقام از پیامبر و خاندانش باشند. (نک: ابنطاووس، 1383، ص234)
قرآن کریم.