تحلیلی بر اجازه‌نامه‌ها و کارکردهای آن در عصر صفوی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

دانشگاه فرهنگیان

چکیده

اجازه، به عنوان یکی از طرق تحمل حدیث و حفظ احادیث از تحریف، به مرور در جهت تضمین درستی آثار علمی، به دیگر علوم نیز سرایت کرد و از ضروریات نظام آموزش اسلامی قرار گرفت و کارکردهای مختلفی یافت. اما پرسش این است که در عصر صفوی با رسمیت یافتن مذهب تشیع، اجازه­ نامه­ ها چه روندی را طی کردند و چه کارکردی داشتند؟ این نوشتار، تلاش می­کند با استفاده از اجازه­ نامه­ های عصر صفوی، به ویژه آن‌چه در جلد آخربحارالانوار آمده است، به این پرسش پاسخ گوید. بر اساس مطالعات صورت‌گرفته در این باره، اجازه­ نامه­ ها از اهمیت فراوانی برخوردار بود و علوم معقول و منقول را دربر می‌گرفت، اما در نیمة دوم عصر صفوی با چیرگی اندیشة اخباری، اجازه‌ نامه­ ها بیش‌تر شامل احادیث گردید و از معقولات کاسته شد. با توجه به ماهیت دینی حکوت صفوی،اجازه­ نامه­ ها علاوه بر این که یکی از طرق تحمل حدیث بود، کارکردهای برجسته­ تری نسبت به گذشته داشت و نشانی بر شایستگی طلبه برای اجتهاد، کسب مرتبه تدریس و هم‌چنین تصدی امور شرعیبودکه با توجه به تشکیلات گسترده دینیاین دوره و نیازهای آن بسیار اهمیت داشت.

کلیدواژه‌ها


حدیث پس از قرآن کریم، دومین منبع شرعیدین اسلام است. کلام معصوم7با توجه به عصمت و حجت بودن آن، اهمیت خاصیداشته است. از این رو مسلمانان، از آغاز برای حفظ و نقل کلام معصوم و عمل به آن، بسیار اهتمام ورزیدند. پس از دوره حضور، تنها راه دست‌یابی به کلام معصوم، شنیدن احادیث از راویان حدیث بود. با توجه به زیاد شدن واسطه­ها و راه‌یابی احادیث ساختگی به روایات و برخی مشکلات دیگر، مسلمانان بر آن شدند تا از وثاقت راویان مطمئن شوند و برای حفظ و صیانت حدیث، قوانین و قواعدی را بنیان نهند و راه­های متعددی را برای نقل حدیث وضع کنند. بدین سبب، «اجازه» نیز در تکمیل اسناد و برای حفظ احادیث و اخبار نبوی به وجود آمد تا نسبت کتاب­های حدیث به نویسندگانش را از تحریف مصون دارد و متون حدیثی را از تصحیف و تدلیس حفظ کند.

اجازه از مادة«ج و ز»،یعنی عبور و گذشتن، و در معنای اصطلاحی، یکی از طرق تحمل حدیث است و به اذن شیخ راوی برای روایت از او اطلاق می­شود. (شهیدثانی، 1408، ص264)مشروعیت اجازه­نامه­ها، بر اساس موازین دینی است و در اصل یکی از طرق تحمل و نقل حدیث و اخبار شمرده می‌شود. از آن جا که اجازه وسیله­ای برای تضمین درستی آثار علمی و درستی نسبت آن‌ها به نویسندگان بود، به مرور در سنت تعلیمی اسلام برای استاد و دانشجو به یک ضرورت بدل شد و به علوم دیگر نیز سرایت کرد و همة علوم اعم از نقلی و عقلی رایج را دربرگرفت.

اجازه­نامه­ها از اسناد بی­بدیل برای مطالعات تاریخیـ فرهنگی است و گاهی می­توان آگاهی­های گران‌بهایی را از اوضاع علمیـ فرهنگی به دست آورد و کمبود منابع تاریخی را در این زمینه تا حدی برطرف کرد. اجازه­نامه­ها منعکس‌کنندة موقعیت و جایگاه عالمان و جریان­ها و مجادلات علمیـ فکری است و نقش مهمی در شناخت سنت آموزشی و متون درسی متداول در هر دوره دارد.

تأسیس حکومت صفوی در سال 907 قمری، نقطة عطفی در تاریخ ایران اسلامی به شمار می­رود؛ زیرا ایران براینخستین بار پس از اسلام،یک‌پارچگی سیاسی خود را به دست آورد و مذهب تشیع دوازده‌امامی را رسمیت بخشید؛ در حالی که به گمان برخی از نویسندگان، بسیاری از مردم ایران به مذهب تشیع پای‌بند نبودند؛ (صفت‌گل،1381، ص303؛ ترنر، 2000، ص‌50) از این رو، حکومت صفوی بسیار تلاش کرد تا مذهب تشیع را در ایران ترویج کند که در این زمینه به تعلیم و تربیت، به عنوان یکی از اساسی‌ترین نهادهای کشور توجه گردید و آن را تحت تأثیر قرار داد.بنابراین، با توجه به اهمیت اجازه­نامه­ها در شناخت حیات علمیـ فرهنگی جامعه، در این نوشتار تلاش می­شود اجازه­نامه‌ها و کارکردهای آن به عنوان یکی از اجزای جدانشدنی نهاد آموزش در عصر صفویواکاویگردد تا از این ره‌گذر، بتوان به شناخت و آگاهی بیش‌تر از عصر صفوی دست یافت.

 

اجازه­نامه­های عصر صفوی

«اجازه» چهار رکن دارد که شامل مجیز(اجازه‌دهنده)، مجاز له(اجازه داده شده به او)، مورد اجازه و لفظ اجازه است که بر اساس وجود این چهار رکن یا فقدان یکی از آن‌ها،انواعیدارد که مهم­ترین آن چنین دسته­بندی می­شوند:

 

1. اجازة معین برای معین

در این اجازه، همه ارکان اجازه، یعنی شخص اجازه‌دهنده، اجازه‌گیرنده، مطالب مورد اجازه و لفظ اجازه وجود دارد که کامل­ترین و مهم­ترین نوع اجازه است و در نظام مدرسه­ای بسیار اهمیت دارد.[1] (غنیمه، 1377،ص‌282-285) این نوع اجازه، به فراوانی در عصر صفوی مشاهده می­شود؛ مانند اجازة محمدباقر مجلسی به شاگردش جمشید کسکری در مدرسة «سلیمانیه» اصفهان که طی آن کتاب تهذیب‌الاحکام را به او اجازه داده است. (آقابزرگ، 1372، ص 149) در این نوع، استاد اجازه، درخواست‌کنندة اجازه، مورد اجازه و لفظ آن موجود است. نمونة دیگر،اجازة میردامادبه شاگردش سیداحمد عاملیاست که در آن به او فن سیزده از کتاب مابعدالطبیعه شفا اجازه داده است. (مجلسی، 1403، ج106، ص‌153)

 

2. اجازه به غیرمعین

در این نوع اجازه، شخص اجازه‌گیرنده معلوم است، ولی مطالب مورد اجازه مشخص نگردیده و به صورت کلی گفته شده است؛ مانند این که کسی بگوید: تو را به روایت در مسموعات خود اجازه دادم. بنابراین یکی از ارکان چهارگانه اجازه وجود ندارد. (غنیمه، 1377، ص282)

 

3. اجازة عام غیرمعین

در این اجازه، نه شخص اجازه‌گیرنده و نه مطالب مورد اجازه به صورت جزیی و مصداقی مشخص نشده­ است، مانند این که کسی بگوید: به طلابی که تاکنون نزد من درس خوانده­اند، اجازه دادم. در این نوع نیز دو رکن وجود ندارد. این نوع اجازه نیز در عصر صفوی رایج بود؛مانند، اجازة نجیب‌الدین علی عاملیکه طی آن به معاصرانش اجازة روایت داد که مورد اجازه و اشخاص مورد اجازه، مشخص نیست و اجازة عام غیرمعین به شمار می­آید. (مجلسی، ج105، ص‌122)

 

4.اجازه به مناوله

نوعی اجازه است که استاد کتاب یا رسالة علمی موجود نزد خود را در اختیار طلبه قرارمی­دهد که به صورت تملیک، عاریه یا استنساخ از او روایت کند و بسیار نیز معتبر بود. در این صورت، دانشجو باید از استاد اجازة روایت داشته باشد؛ زیرا صرف دادن اصل علمی، به معنای اجازه نیست؛ از این رو، روایت از استاد بدون اجازه نادرست است. (غنیمه، 1377، ص283) اجازة محمدعلی خاتون‌آبادی به محمدحسین تبریزی، در سال 1057قمری، از این نوع است. (آقابزرگ، بی­تا، ص‌83)

5. اجازه به مراسله(مکاتبه)

اجازه‌ای که طی آن استاد، کمی از روایات خود را برای شاگردش می­نویسد و روایت آن اندازه را به او اجازه می­دهد. این نوع اجازه نیز در عصر صفوی وجود داشت؛ همانند اجازه­ای که نویسنده لؤلؤة البحرین در شرح حال جمال‌الدین خوانساری به آن اشاره کرده است. (بحرانی، بی­تا، ص91)

اجازات مربوط به نظام مدرسه در این دوره، بیش‌تر اجازة معین برای معین است که بیش‌تر مورد اعتماد بود.معمولاً در این نوع اجازه، متون درسی و گاهی بخش­هایی که طلبه از یک کتاب خوانده، مشخص شده است.

اجازه‌نامه در نظام آموزشیعصر صفوی،مجرای رسمی انتقال دانش از مدرس به طلاب بود و از اصول آموزش محسوب می­شد و اهمیت بسیاریداشت. شیخ‌ابراهیم قطیقی، از مشهورترین عالمان عصر صفوی، در یکی از اجازه­نامه‌ها که در بحارالانوار موجود است، صدور اجازه را امری متداول برای مدرسان در سنت تعلیمی دورة خود ذکر می‌کند. (مجلسی، 1403، ج‌105، ص‌119) کسانی که به اخذ اجازه از استادان و مدرسان بزرگ نایل می­شدند، آن را افتخاری بس بزرگ می­دانستند و به آن مباهات می­ورزیدند؛[2] زیرا اعتباری علمی برای آنان به شمار می­آمد و به نوعی خود را به عالمی بزرگ منسوب می‌کردند. سیدناصر‌الدین سبزواری، شاگرد فاضل هندی، ضمن درخواست اجازة افتاء از استاد خود، توضیح می­دهد که «در این دوران تعلیمات و آن‌چه آموخته شده، ارزشی ندارد، مگر پس از آزمایش و وابستگی علمی به معیاری همانند توست که در نظر دیگران ارزش می­یابد». (فاضل هندی، 1416، ص20)

صدور اجازه­­

اعطای اجازه جنبه شخصی داشت و مدرس، رکن اصلیاعطای اجازه بود و مدرسه و یا مؤسسة دیگر، وظیفه و دخالتی در اعطایآن نداشت. روند صدور اجازه فقط با درخواست طلبه از استاد و موافقت او صورت می­گرفت و منوط به سن معینی نبود. غیر از استاد، هیچ مقام دیگری، حتی شاه و بزرگان تشکیلات نهاد دینی عصرصفوی، همانند صدر و شیخ‌الاسلام، نقشی در اعطای آن نداشتند. در منابع مربوط به اجازات در عصر صفوی، نشانی دالّ بر چنین دخالت­هایییافت نمی­شود؛ بنابراین به ندرت نام و نشانی از مدارسیا مراکز آموزشی دیگر در اجازه­نامه­های عصر صفویمشاهده می­شود.

معمولاً طلبه پس از این که در درس استاد شرکت می­کرد و به حدی از توانایی در آن درس دست می­یافت، پس از ابراز لیاقت و استعداد،از استاد درخواست اجازه می­کرد و استاد نیز در صورت دارا بودن شایستگی علمی، اخلاقی و صلاحیت انتقال افکار و عقاید خود به دیگران،به او اجازه اعطا می­کرد. برای نمونه، در اجازه­ای که حسین‌بن‌حسن عاملی مشغری در سال 1111 قمری برای شاگردش عبدالکاظم کاظمی برای کتاب من لایحضره الفقیه صادر کرد، آورده که او این کتاب را از اول تا آخر همراه با مذاکره، مباحثه و تحقیق بر او خوانده و چون او را شایسته دیده، اجازة روایت و نقل آن را به او داده است. (افندی، 1401، ج3، ص‌163-164) گاهی برایاطمینان از توانایی علمی، مستجیز، او امتحان می‌شد که در بعضی از اجازه­نامه­ها به آن اشاره شده است. در اجازة میرداماد به سیداحمد عاملی، به قرائت و سماع محققانه و مدققانة او تأکید شده و میرداماد یادآوری کرده است که مسائل پیچیده برای او مطرح شده و او از عهدة پاسخ‌گویی به آن‌ها برآمده است. (مجلسی، 1403، ج‌106، ص‌153)

 البته اخذ اجازه­، همیشه منوط به گذراندن مراحل تحصیل و حضور طلبه در کلاس درس استاد نبود. گاهی طلبه کتابی را نزد عالمیمی‌خواند و شایستگی خود را به نوعی به اثبات می­رساند، مانند مطابقت یک نسخه با نسخة دیگر و موفق به کسب اجازه می­شد. اجازه­نامه­ها به آسانی صادر نمی‌گردید و مدرسان در صدور آن سخت­گیری می­کردند و اگر مستجیز(درخواست‌کنندة اجازه) را دارای شایستگی می­دیدند، به او اجازه­نامه می­دادند. گاهی مدرسان زیر بار صدور اجازه­نامه نمی­رفتند(مجلسی، 1403، ج‌106، ص‌153) و حتی بعضی برای صدور اجازه­نامه، به رغم شایستگی مستجیز، به استخاره روی می­آوردند. چنین سخت­گیری­هایی در ریاض‌العلما گزارش شده است. (افندی، 1401، ج‌5، ص‌295)
دلیل سخت­گیری این بود که اجازه‌نامه، می­توانست پشتوانة علمییا به تعبیر امروزی دانش‌نامه و مدرک تحصیلی طلبه شمرده شود و به واسطة آن مورد اعتماد دیگران
قرار گیرد.پس اگر طلبه­ای شایستگی لازم را نمی‌داشت، علاوه بر این که دانش مدرس
را به درستی منتقل نمی‌کرد و به انحراف می­کشاند، اعتبار علمی استاد را نیز خدشه­دار می‌کرد.

معمولاً اجازه­نامه­ها در آخرین صفحه و یا در پشت کتابینوشته می‌شد که طلبه نزد مدرس آموخته بود و گاهی بیش از چند سطر نبود. (حرعاملی،بی­تا، ج1، ص‌69) گاهی نیز جداگانه و به صورت مستقل نوشته می­شد که مختصر یا مطول بود. در اجازات مختصر، مجیز به صورت خلاصه،یکی از طرق روایت حدیث یا کتابی را ذکر می‌کرد که به مستجیز اجازه می­داد؛اما در اجازات مطول،معمولاً ابتدا مجیز به درخواست مستجیز برای دریافت اجازه اشاره می­کرد و شاگرد خود را می‌ستود که در بیش‌تر موارد با عباراتی پرطمطراق همراه بود که در آن ضمن اشاره به استعداد و توانایی­های وی، کتاب­هایی را که نزد استاد، تعلیم دیده بود، از تألیفات خود یا دیگران ذکر می­کرد و طرق مشایخ خود و حتی شرح حال بعضی از آنان و آثارشان را به لحاظ وجود یک سنت علمی بین استاد و شاگرد نام می­برد. افندی در شرح حال حرعاملی، اجازات مختصر و مطول او را ذکر کرده است. (افندی، 1401، ج5، ص‌66)

مواد علمیمورد اجازه

یکی از مهم­ترین ابعاد اهمیت اجازه­نامه، شناخت مواد درسی متداول یک دوره است. بدیهی است تکرار متون در اجازه­نامه‌ها،نشان‌دهندة رواج آن به عنوان متن درسیدر یک دوره یا مقطع خاص است. علاوه بر این، می‌توان از طریق اجازه‌نامه­ها،آگاهی­های ارزشمندیدربارة جریان­های فکری حاکم بر مراکز آموزشیمی­توان به دست آورد. اجازه‌نامه­در عصر صفوی، در همة علوم اعم از منقول و غیرمنقول مرسوم بود، هر چند تحت تأثیر جریان­های فکری روند یکسانی را طی نکرد.

عصر صفویهاز نظر رواج جریان فکری و علمی، به دو دوره تقسیم می­شود:

1. نیمة اول عصر صفویه، دورةغلبةاندیشة اصولیان و حکما در مراکز آموزشی؛

2. نیمة دوم عصر صفویه، دورة احیا و رواج اندیشة اخباری.

در آغاز این عصر، هم‌چون دورة پیش از صفویه، گرایش اصلی علمی و فکری غالب در مراکز آموزشی ایران مکتب عقل­گرا بود و در بیش‌تر مدارس، به ویژه در شیراز و اصفهان، علوم حکمی به ویژه فلسفه آموزش داده می‌شد. اغلب مدرسان ایرانی همانند غیاث‌الدین منصور دشتکی(د. 948ق)، مدرس مدرسة منصوریة شیراز، توجه فراوانی به علوم عقلی داشتند و در حقیقت بیش‌تر حکیم بودند تا فقیه.[3] علوم عقلیدر میانه­های عصر صفوی، با حضور دانشمندانی هم‌چون میرداماد و ملاصدرا در مکتب فلسفی اصفهان به اوج شکوفایی رسید.[4]بر اثر این جریان، علاوه بر حدیث،اجازة معقولاتنیزرواج داشت؛برای نمونه، محقق کرکی در اجازه­ای که برای عبدالعلی استرآبادی در سال 929 قمری صادر کرده، روایت معقولات و منقولات را به او اجازه داده است. (مجلسی، 1403، ج105، ص40-49)در اجازه­نامه­های این دوره، به فراوانی می­توان اجازة کتابی هم‌چون شفا و اشارات ابن‌سینا را مشاهده کرد؛ مانند اجازة میرداماد به شاگردانش. (همان، 1403، ج106، ص‌153) در موارد دیگر نیز می­توان اجازات مربوط به علوم عقلی هم‌چونخلاصة‌الحسابشیخ بهایی در ریاضی و کتاب تشریح‌الافلاک در نجومرا نام برد.(همان، ج‌107، ص109)

نیمة دوم عصر صفوی،مقارنبااحیاورونقمکتباَخباریاست و اوج شکوفایی آن دهه­های پایانی این دوره است. اندیشه و روش اخباریان، در مقابل فقیهان اصولی قرار گرفت که علاوه بر کتاب و سنت، اجماع و عقل را نیز از منابع و مراجع احکام به شمار می­آورند و تنها اخبار را پاسخ­گوی نیازهای هر زمانی نمی­دانند. (جناتی، 1372، ص309)احیایایناندیشهرادرعصرصفوی،بهمحمدامیناسترآبادی(د. 1033ق) نسبتمی­دهند.[5]او ابتدا روش اصولی داشت و از مجتهدان محسوب می‌شد، اما پس از اقامت در مکه و مدینه و تحت تأثیر فقیهان حجاز به ویژه محمدبن‌علی استرآبادی(د.1028ق)، نویسندةالرجال الکبیر، سرانجام گرایش اخباری­گری را برگزید و تصمیم گرفت این اندیشه را در برابر روش فقهی ـ اصولی مجتهدان احیا کند. (آزاد کشمیری، 1382، ص25) استرآبادی برای اجرای دستورهای دینی بر اساس کتاب و سنت و به دور از دلایل و باورهای عقلانی و استنباط مجتهدان، بسیار کوشید علمای شیعه را به شیوة علمای سلف بازگرداند. او علمای اصولی را گمراه و بدعت­گزار نامید و برای نخستین بار شیعیان را به اخباری و مجتهد تقسیم کرد. (بحرانی، بی­تا، ص117)

اخباریان تابع احادیث و روایات ائمة اطهار: هستند و در مسائل دینی به­ویژه احکام، به اخباراستناد می‌کنند و اجتهادی را که بر محور عقل استوار است، نادرست می‌دانند. (رعدی، 1386، ص108) دراندیشةاخباری،علمحدیث،کانوناصلیعلومدینیاستوعلمایاخباری،اهمیت و اعتبارویژه­ایبرایاینعلمقائلند و به علوم عقلی، به­ویژه فلسفه، روی خوش نشان نمی­دهند و به ذمّ آن نیز می­پردازند؛[6]براینمونه،محمدزمان تبریزی از مدرسان مدارس اصفهان، ضمن انتقاد از کسانی که به فلسفه می­پردازند، منظور از حکمت را در آیات و روایات، به علم الهی تعبیر می­کند، نه به معنای متعارف یعنی فلسفه. (تبریزی، 1373، ص‌240-241)

بر اثر جریان اخباری، اندک‌اندکاجازه­نامه­هابیش‌تر شامل احادیث وعلوم مربوط به آن‌ها گردید و از معقولات کاسته ­شد و دیگر اجازاتی مانند اجازة میرداماد به شاگردانش به ندرت مشاهده می­شود. با بررسی اجازه­نامه­ها، تفاوت معناداری میان نیمة اول و نیمه دوم این دوره وجود دارد. (بخشی استاد، 1390، ص130-133)کانون اصلی علم حدیث در این دوره، کتب اربعة حدیثی است و سلسله اسناد اجازه­نامه­های احادیث به کتب اربعه حدیثی ختم می­شوند.چنین اجازه­نامه­هایی در این دوره بسیار است. (تبریزی، 1374، ص274) شیخ بهایی در اجازه­نامه­هایی که برای شاگردانش صادر نموده، به اهمیت این کتب در عصر صفویه تأکید کرده است. (مجلسی، ج106، ص146 و 150) در همة اجازه‌نامه­هایی که محمدتقی و محمد‌باقر مجلسی برای شاگردانشان صادر کرده­اند و در جلد آخر بحار الانوار موجود است؛ کتب اربعة حدیثی جزو مواد اصلی اجازهبه شمار می‌آیند.

بی­تردیدرواجچنیناندیشه­هایی،دررونقیافتنعلمحدیثدرنیمةدومعصرصفویهو رکود علوم عقلی به­ویژه فلسفه بسیارتأثیر گذاشت؛ به گونه­ای که تدریس کتب اربعة حدیث از شروط وقف­نامة بعضی از مدارس، مانند مدرسة سلطانی اصفهان بود.[7](بخشی استاد و احمدی، 1392، ص19)غیر از کتب اربعه حدیثی، آثار محقق حلی، علامه حلی، شهید اول و محقق کرکی، از مهم­ترین موارد اجازه در عصر صفوی است.

 

کارکرد اجازه­نامه­ها

اجازه­نامه­یکی از طرق تحمل و نقل حدیث،باسابقه­ترین اجازه­ای است که وجود داشته و هدف از آن تأمین وثاقت نقل روایات است. اجازه در دورة صفوی، هم‌چون گذشته چنین کارکردی داشتو اجازة حدیثی از رایج­ترین اجازات محسوب می­شد. (تبریزی، 1373، ص278)علاوه بر این، اجازة روایت کتاب اعم از حدیث و غیرحدیث نیز متداول شد، به‌گونه­ای که نویسنده به شاگردش اجازه می­داد، از کتابش روایت کند و آن شاگرد نیز می‌توانست اجازة روایت آن را به شاگرد خود اعطانماید. چنین اجازه­نامه­هایی در عصر صفوی بسیار رایجبود. با توجه به رسمیت یافتن مذهب تشیع، مدار احادیث مورد اجازه، احادیث شیعی است که سلسله اسناد آن‌ها به کتب اربعه حدیث ختم می­شود. اجازه روایت حدیث به فراوانی در عصر صفوییافت می­شود. (برای نمونه، فیض کاشانی، برگ. 18 ب)محمد‌باقر مجلسیابتکاری جالب برای ترویج کتب اربعه به کار برد. او هر کسی را
که موفق به استنساخ یکی از کتب چهارگانه حدیثی می­شد، به اجازه­ای روایتیمفتخر می‌کرد، مانند اجازه­ای که به محمدتقی اردبیلینویسنده تهذیب‌الاحکام در مدرسةصفویة اصفهان اعطا کرد. (فهرست نسخه­های خطی کتابخانة آیت‌الله مرعشی، 1385، ج11، ص274) این نوع اجازه، در آن دوره از اعتبار و ارزش بالایی برخوردار بود؛ زیرا به سبب آن اجازة روایی، سلسله اسناد صاحب اجازه به معصوم متصل می­گردید. (رجایی، 1379، ج1، ص20) عبدالحی رضوی، از علمای اواخر عصر صفوی، به اجازه­نامه­های روایتی مجلسی انتقاد کرده و معتقد است، بعضی از آنان شایستة دریافت اجازه نبوده­اند.(رضوی، برگ. 55 ب)

طلاب در نظام مدرسه­ای عصر صفوی، مدرک یا گواهی­نامه­ایدریافت نمی‌کردند
که نشان­دهندة مرحله­ای از تعلیمات یا پایان آن باشد؛ از این رو، مفاهیم و اصطلاحات، امتحان و مدرک تحصیلی، هم‌چون گذشته نامأنوس و ناآشناست. آنچه تا حدی می­توان
از آن به عنوان مدرکی برای تحصیلات طلاب و پشتوانة علمی آنان سخن گفت،
اجازه­نامهاست که نشانی بر شایستگی­های علمی طلاب به شمار می­رفت و بدان معنا
بود که تحصیلات آن طلبه در رشتة تحصیلی یا مادة درسی نزد استاد به پایان رسیده است. اجازه در عصر صفوی، با توجه به رسمیت یافتن مذهب تشیع و قدرت یافتن نهاد دین
و نفوذ علما در دستگاه حکومت، به ویژه در ثلث پایانیآن که بیش‌تر با دورة سلطان‌سلیمان (حک:1077-1105ق) و سلطان‌حسین صفوی(حک: 1105-1135ق)مقارن است، با عالمانی هم‌چون محمدباقرمجلسی(د.1111ق)، شیخ الاسلام اصفهان،کارکردهای چشم‌گیرتری در مقایسه با گذشته داشتند که در ادامه، به مهم‌ترین آن‌ها پرداخته می­شود.

1. اجازة اجتهاد

دست‌یابی به مرتبة اجتهاد در نظام آموزشی عصر صفوی،یکی از مهم­ترین اهداف آموزش بود و هر طلبه­ای برای رسیدن به آن تلاش می­کرد. طلابی که به مرتبة اجتهاد دست می‌یافتند، از استاد خود اجازه­نامه­ای دریافت می­کردند که در آن شایستگی و تواناییایشان برای اجتهاد تصریح می­شد. از این رو،یکی از کارکردهای مهم اجازه،معرفی مجتهد توانا و موثق، به جامعه بود واز این منظر بسیار مهم و معتبر محسوب می­شد. علی‌نقی کمره­ای(د. 1061ق) در رسالةلزوم وجود مجتهد در عصر غیبت،[8]به اثبات وجود مجتهد در دوران غیبت پرداختهو شمار زیادى روایت در این زمینه آورده است. وى پس از بحثى طولانى در این باره، به اجازات‏ برخى از علما از جمله نواده شهید ثانى، شیخ بهایى و میرداماد در حق خود استناد کرده تا ثابت کند خود از جمله مجتهدان عصر است. این گزارش، گویای اهمیت اجازه­نامه­های اجتهاد در عصر صفوی است. (جعفریان،1379 ج3، ص1169)

مستجیزبرای دریافت اجازة اجتهاد، علاوه بر پرهیزگاری، باید شایستگی علمی خود را به اثبات می­رساند. از جمله مهم­ترین ویژگی­های مستجیز برای دریافت اجازة اجتهاد، توانایی در مباحثه بود؛ به این صورت که استاد در آخرین جلسه که به منظور سنجش میزان توانایی­هایمستجیز برگزار می‌شد، با طلبه در زمینه­های مختلف بحث می­کرد و در صورت موفقیت طلبه، به او« اجازة اجتهاد» اعطا می­شد، (خوانساری، 1392، ج5، ص370) این‌گونه اجازات را در حال حاضر تا حدودی می­توان به پایان­نامه­های تحصیلی شبیه دانست. اخذ اجازة اجتهاد معمولاً مدت­ها به طول می­انجامید و علما در صدور آن سخت‌گیر بودند؛ (برای نمونه، عبدی‌بیگ شیرازی، 1369، ص66-67) زیرا اگر طلبه شایستگی لازم را نداشت، ممکن بود با فتوای نادرست خود، دیگران را گمراه سازد. ملاعبدالله شوشتری مدت سی سال نزد ملااحمد اردبیلی شاگردی نمود تا توانست اجازة تلقین مسائل اجتهادی را دریافت کند. (خوانساری، 1392،ج4، ص243)

در اجازه­ای که میرداماد به سیداحمد عاملی اعطا کرد، تأکید نمود که وی مدت زمان طولانی، مصاحب و ملازم وی بوده و نزد وی محققانه و مدققانه به تحصیل پرداخته، به‌طوری که مسائل پیچیده را برای وی مطرح کرده و او از عهدة پاسخ­گویی به آن‌ها برآمده و نکته­ای نمانده، مگر این که دربارة آن بحث و گفت‌وگو شده است.(مجلسی، 1403، ج106، ص153) خوانسارینیز در روضات‌الجنات،در موارد متعدد، به اجازه­نامه­های اجتهاد در عصر صفوی اشاره می­کند. (خوانساری، 1392، ج7، ص113) فاضل هندی در اجازه­نامه­ای به احمد مختاری سبزواری (د.1137ق)، رسیدن او را به مرتبة اجتهاد تصریح کرده است. (آقابزرگ، 1372، ص45) فاضل هندی در اجازه­ای به شاگرد دیگرش سیدناصرالدین سبزواری، تأکید می­کند که او را شایستة افتاء دیده و وی در علومی که افتاء لازمة آن است، مهارت دارد؛ بنابراین توانایی اجتهاد و راهنمایی مردم را داراست. (فاضل هندی، 1416، ص21) نمونة دیگر اجازة شیخ‌محمدفقیه کرمانی از شاگردان شیخ بهایی است که در آن اجازة روایت احادیث و إفتاء فتاوا را از شیخ بهایی به دست آورد. (مشیزی، 1369، ص‌206)

شایان توجه است که برای رسیدن به اجتهاد،علاوه بر دریافت اجازة اجتهاد،طلبه باید از نظر علمی به درجه­ای می‌رسید که دانش او برای اجتهاد، به تأیید علما و فقهای زمانمی‌رسید؛برای نمونه، درباره شیخ بهایی(د.1031ق) آمده است:

او در اندک زمانی در علوم عقلی و نقلی بسیار ترقی نمود و به پایة والایی از اجتهاد رسید و دانشمندان زمان به اجتهاد او اذعان داشتند و وی را مجتهد می­شمردند. (والة اصفهانی، 1372، ص433)

محمدشفیع عاملی نیز دربارة میرداماد می­نویسد:

در بیش‌تر علوم، به درجة علیا دست یافت و رتبة عالی اجتهاد به هم رسانید و فقهای عصر، فتاوی شرعی او را معتبر می­دانستند. (حسینی عاملی، 1383، ص76)

2. اجازة تدریس

یکی از کارکردهای اجازه در این دوره، گواهی صلاحیت تدریس است. طلاب وقتی می‌توانستند به مرتبة تدریس دست یابند که مدرسان و استادان،مرتبة فضل و شایستگی علمی آنان را تأیید می‌کردند. اجازه­نامه­ها یکی از بهترین راه­های تصدیق شایستگی طلاب برای احراز امر تدریس به شمار می­آمد.شهید ثانی تربیت و معرفی مدرسان شایسته به جامعه را از وظایف مدرس در برابر طلبه می­داند. (شهید ثانی، 1409، ص202-203) به نظر او برای رسیدن به این هدف، از وظایف مدرس است که طلبه شایسته را در محافل و مجالس علمی بستاید و از ویقدردانی و تجلیل کند و با شرح و بسط کافی، جامعه را از مقام علمی­­ و میزان معلومات و مایه­های دانش و هم‌چنین از پارسایی او آگاه سازد و به تحصیل نزد وی تشویق کند، وگرنه ممکن است، عده­ای از شایستگی چنین کسی بی­اطلاع بمانند و از این رو، به مهارت و کارایی علمی او اعتماد نکنند و استعداد او هدر رود. (همان­) شهید ثانی این امر را عاملی مهم برای سامان‌یافتن علم و دانش و زمینه­ای مهم و مؤثر برای بهبود جامعه، مدرسان و طلاب بیان می­کند. (همان)

طلبه­­ای می­توانست عهده‌دار تعلیم دیگران شود که از پشتوانة تأیید مدرسی خوشنام برخوردار باشد تا شخصیت علمیـ اخلاقی و کاردانی او در کسوت تدریس به وسیله او تأیید شود. اجازه­نامه­به عنوان ابزاریمناسب می­توانست این نقش را به خوبی انجام دهد. در اجازه­نامه­های این دوره، نمونه‌هاییوجود دارد که در آن به شایستگی و لیاقت طلبة مورد اجازه برای تدریس، اشاره شده است. برای نمونه، شیخ‌ابراهیم قطیفی، به سیدشریف شوشتری،اجازة تدریس داد که عبارت عربی آن چنین است: «اَجزتُ له التدریس فی ذلک». (مجلسی، 1403، ج105، ص119)محمد فاضل، مدرس مدرسة «دو در» مشهد، از محمدتقی مجلسیاجازة تدریس داشت. (امین، 1406، ج10، ص35) جمال‌الدین خوانساری(د.1122ق)، از معروف­ترین مدرسان اواخر عصر صفوی، به شاگردش خلیل‌بن‌اشرف اصفهانیاجازة تدریس داد و گفت:«تو به کمال فضل رسیده­ای و شایستة توست که تدریس کنی». ( قزوینی، 1407، ص143)

معمولاً در اجازه­نامه­های تدریس، به صورت تخصصی، متونیذکر می‌شد که دریافت‌کنندة اجازه، توانایی تدریس آن را داشت. برای نمونه، محمدحسین تبریزی در سال 1057 قمری، تقریرات استادش محمدعلی خاتون‌آبادی را تدوین کرد و استاد پس از بررسیبه او اجازه داد آن را تدریس کند.(آقا بزرگ، بی­تا، ص83) محمدزمان تبریزی، کتاب شرایع الاسلام را نزد نعمت الله جزایریخواند و او نیز پس از این که تبریزی را شایستة تدریس دید، به او اجازه داد این کتاب را برای هر کس که می­خواهد تدریس کند. (آقا بزرگ، 1372، ص83)جزایرینیزدر صفحة آخر کتاب الإرشاد الأذهان الی الاحکام ایمان در سال 1086 قمری، به یکی از شاگردانش به نام محمدبن‌علی‌بن‌محمود جزایری، تدریس این کتاب را اجازه داد. (فهرست نسخه­های خطی کتابخانة آیت‌الله مرعشی، 1385، ج4 ص47) در اجازه­­ای دیگر که نسخة خطی آن موجود است، محمدمسیح کاشانی، از علمای اواخر عصر صفویه، به میرعالم کرمانی[9]اجازة اشتغال به تدریس و تعلیم شعایر اسلامی را در هر جایی که بخواهد، داده است. (اجازة میرعالم کرمانی، برگ. 16 الف) نسخه­ای از کتاب تهذیب الاحکامدر کتابخانة آیت‌الله مرعشی نجفی موجود است که در آن به اجازه‌گیرنده، اجازة تدریس آن داده شده است. (فهرست نسخه­های خطی کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، 1385، ج35، ص 474)

بعضی از نویسندگان، صدور اجازه­نامه برای طلبه را به این معنا می­دانند که وی پس از اخذ اجازه می­تواند به طور رسمی به تدریس بپردازد. (گلشنی، 1349، ص‌54) این گفتة درست به نظر نمی­رسد؛ زیرا اخذ اجازه همیشه به این معنا نبود که دارندة اجازه می‌توانست تدریس کند، آن هم به­طور رسمی، بلکه می­توانست مدرک معتبری در اثبات شایستگی علمی شخص دارای اجازه و نشانی بر توانایی او در تدریس موضوع مورد اجازه باشد. در حقیقت اجازه­نامه، مدرکی لازم برای تدریس بود اما کافی نبود و شرایط دیگری نیز باید حاصل می­شد تا طلبه بتواند به تدریس بپردازد.

در مدارس عصر صفوی و وقف‌نامه­های موجود، موردییافت نشد که تدریس در آن منوط به داشتن اجازه­نامه باشد، اما در مدارس حکومت رقیب صفویه (عثمانی) متداول بود. در مدارس عثمانی، هر فقیه و عالمی که می­خواست در مدرسه­ای تدریس کند، باید از باب عالی در استانبول مجوز می­گرفت و برای این کار، به معرفی­نامه­ای از قاضی محلی منصوب عثمانینیاز داشت که به «عَرض»یا «سجل‌العداله» مشهور بود، (آقاجری و دیگران، 1389، ص7-8)او هم‌چنین باید رساله­ای کوتاه در علوم عقلی و دینی می‌نگاشت تا نشان‌دهندة توان علمی او باشد و پس از آن اجازة تدریس صادر می­شد. شهید ثانیاین روند را برایسمت تدریس در مدارس عثمانی طی کرد. (همان)از بررسیوضعیت مدرسان عصر صفوی،چنین برمی­آید کههمة آنان معمولاً دارای اجازه­نامه از مدرسان و علمای بزرگ دورة خود بوده­اند و تلویحاً جزو شروط تدریس بوده است.

البته گاهیدر مدارس زیر نظر حکومت صفوی، با نظر صاحبان نفوذ و قدرت همانند شاه، افرادی بدون صلاحیت لازم را برای تدریس انتخاب می‌کردند. گزارش افندیدربارة علی‌رضا شیرازی مشهور به «تجلی» (د.1085ق)،از شاعران برجسته زمان خویش، شاهدی بر این مدعاست. او می­گوید،تجلی به سبب تقربی که به شاه‌عباس دوم(حک: 1052-1077ق) داشت، مدرس مدرسة«جدة کوچک»[10] اصفهان گردید، اما پس از مدتیاستعفا کرد و به حج رفت.(افندی، 1401، ج4، ص‌95) به نظر می­رسد، او به دلیل ضعف در تدریس، از سمت خود کناره‌گیری کرده باشد. شیخ بهایی نیز از بعضیمدرسان نالایق برای نشستن بر کرسی تدریس انتقاد کرده و آن را سبب پایین آمدن مقام علم دانسته است. (بخشی استاد، 1392، ص79)اجازة تدریس، تا حدی می­توانست مدرسان شایسته را به جامعة علمی بشناساند و از تصدی آن به افراد نالایق جلوگیری کند.

3.اجازة تصدی امور شرعی

اجازة تصدی امور شرعی، در اصل به تأیید قوه اجتهاد یک عالممتکی است. این اجازه در عصر صفوی، با توجه به رسمیت یافتن مذهب شیعه و نفوذ علما و آزادی عمل شیعیان در عرصه­های مختلف سیاسیـ اجتماعی، بیش از گذشته متداول گشت، به­گونه­ای که پیش از آن سابقه نداشت. باورهای دینی حکومت وتشکیلات دینی وابسته به آن، با باورهای دینی پیش از صفویه تفاوت­هایی داشت؛ از این رو، حکومت به عالمانی پای‌بند به مذهب رسمی نیازمند بود تامتصدیامور شرعی همانند قضاوت، امامت جماعت، اوقاف و اخذ وجوهات شرعی و هزینه کردن آن در موارد تعیین‌شده، باشند.[11]کمبود فقیهان و عالمان شیعه برای رسیدگی به امور شرعیمردم و تعلیم آنان بر اساس مذهب رسمی، در ابتدا، از مشکلات حکومت نوپای صفوی بود. آنان برای رفع این مشکل، از عالمان شیعی مناطقی هم‌چون جبل‌عامل، دعوت کردند تا به ایران مهاجرت کنند. این امر نقش مهمی در گسترش مذهب تشیع در ایران داشت. (بخشی استاد، 1392، ص25-29)شاه‌تهماسب(حک: 930-984ق)طی فرمانی به محقق کرکی[12](د.940ق)، مهم­ترین و تأثیرگذارترین فقیه مهاجر به ایران، به او در امور شرعی و عزل و نصب مربوط به آن در شهرهای مختلف اختیارات تام واگذار کرد. (خاتون‌آبادی، 1352، ص461)در دورة شاهان دیگر نیز هم‌چنان امور شرعی با تنگناهای خاص حکومت، در اختیار عالمان دین بود، هر چند شدتو ضعف داشت.

مسئولیت­های شرعی­ بر اساس قواعد کلی موجود در فقه شیعه باید از قدرت اجتهاد سرچشمه گیرد؛ از این رو، تأیید صلاحیت تصدی امور شرعیتوسط مجتهدی برجسته، سبب مشروعیت آنان نزد مردم می­شد و ابزار مناسبی بود تا مردم به آنان اعتماد کنند. در منابع عصر صفوی، بسیارهستند، طلابی که پس از تحصیل در مراکز علمی مانند اصفهان و کسب اجازه و البته جلب توجه استادان و صاحبان نفوذ، به دیار خویش بازمی­گشتند و امور شرعی را برعهده می­گرفتند. ملامحسن‌بن‌سالم گیلانی(د. 1106ق)، نمونه­ای از این طلاب است. او پس از تحصیل در مدارس اصفهان و بهره بردن از عالمانی هم‌چون: محقق سبزواری، محقق خوانساری و محمدتقی مجلسی و کسب اجازه از آنان، به زادگاهش گیلان بازگشت و شیخ‌الاسلامی آن جا را بر عهده گرفت. (فاضل خوانساری، 1378، ص‌290-291) گزارش‌های فراوان دیگری از این اجازات، در منابع عصر صفویدر دست است.(نصرآبادی، 1361، ص251؛ جزایری تستری، 1409، ص157-158)

در این دوره، با فراهم آمدن موقعیت مساعد سیاسیـ اجتماعی، برگزاری نماز جمعه اهمیت یافت. علمای شیعه، کتاب­های متعددیدربارة لزوم برپاییآن نوشتند و به برگزاری آن اهتمام ورزیدند. محقق کرکی، نخستین فقیهی بود که به صورت جدی به این امر توجه کرد، (جعفریان، 1379، ج1، ص263)بدین سببیکی از مواردی که در اجازه­نامه این دوره یافت می­شود،اجازة برگزاری نماز جمعه است،(خوانساری، 1392ق، ج4، ص243)[13]نویسندةحدیقة‌الشیعهکه نگاهی انتقادی به حکومت و اوضاع دینی عصر صفوی دارد، به اجازه­نامه­های بعضی از علما، مانند محمدباقر مجلسی، برای اقامة نماز جمعه و جماعت، انتقاد کرده و معتقد است، بعضی از کسانی که این اجازه­نامه­ها را دریافت کرده­اند، شایستگیلازم را نداشته­اند؛ زیرا مردمبه سبب جایگاهی که آنان دارند، پرسش­های شرعی و حلال و حرام خود را از آنان می­پرسند، در حالی که آنان فاقد دانش کافی در این زمینه هستند و سبب می‌شود سمت امامت جمعه و جماعات در وضعیت نامناسبی قرار گیرد. (رضوی، [نسخه خطی]،برگ 55 الف)

نتیجه­

اجازه­نامه در عصر صفوی، از اصول آموزش به شمار می­رفت. استاد رکن اصلی صدور اجازه بود و مدرسه و هیچ مؤسسةدیگری و هم‌چنین بزرگان ساختار نهاد دینی همانند صدر و شیخ الاسلام، در صدور آن نقشی نداشتند. مواد علمی اجازات، علوم منقول و معقول را دربرمی­گرفت، اما روند یکسانی را طی نکرد. با احیای مسلک اخباری در نیمةدوم عصر صفویو چیرگی آن در دهه­هایپایانی، محتوای اجازه­نامه­ها نیز تحت تأثیر این جریان قرار گرفت و بیش‌تر شامل احادیث گردید و از معقولات هم‌چون شفا و اشارات نسبت به گذشته کاسته شد؛ زیرا حدیث،اساساندیشة اخباری­بود و با علوم عقلی به ویژه فلسفه مخالفت می‌کرد. کتب اربعة حدیث در اجازه­‌نامه­های این دوره، جایگاه ممتازی دارد و اجازة آن‌ها به فراوانی مشاهده می­شود.

بر پایة بررسی­های صورت‌گرفته، اجازه‌نامه علاوه بر این که یکی از طرق نقل و تحمل حدیث بود، کارکردهای دیگری نیز داشت که با توجه به دعاوی مذهبی حکومت صفوی و رسمیت یافتن تشیع، برجسته­تر از گذشته است. اجازة اجتهاد و تدریس، از مهم­ترین اجازات این دوره بود و استاد از این ره‌گذر، می­توانست مجتهد و مدرس شایسته را به جامعه معرفی کند. با توجه به ماهیت دینی حکومت صفویه و نیاز تشکیلات دینی به عالمان دین برای تصدی امور شرعی هم‌چون تصدی امامت جمعه و جماعت، این نوع اجازه نیز رواج یافت، در حالی که پیش از صفویه سابقه نداشت.

 



[1]. برای اطلاعات بیش‌تر دربارة اقسام اجازه‌نامه‌ها نک: غنیمه، 1377، ص282-285.

[2]. عبدالحسین خاتون‌آبادی(د. 1105ق.) در کتاب وقایع السنین و الاعوام که از منابع تاریخی مهم عصر صفوی است، بسیاری از وقایع را گذرا نقل کرده، امّا در ذیل حوادث سال 1081 قمری که فقط شامل نه سطر است؛ از دریافت اجازه­نامة خود از ملامحمدباقر سبزواری(د1090ق.) سخن می‌گوید و بسیار به آن ­می­بالد. (خاتون‌آبادی، 1352، ص 531) او در جاهای دیگر کتابش، از سایر اجازه‌نامه‌هایی نیز سخن گفته که موفق به اخذ آن شده است. (همان، ص 533)

[3]. با مطالعة شرح احوال عالمان عصر صفوی، همانند آن­­چه در عالم‌آرای عباسی آمده است، می­توان چیرگی گرایش­های حکمی را بر مراکز آموزشی ایران در نیمة اول عصر صفوی به روشنی دریافت. (نک: اسکندر بیگ ترکمان، 1382، ج 1، ص 143-156)

[4]. اوج رونق و بالندگی فلسفه در عصر صفوی، دوره شاه‌عباس اول (حک: 996-1038ق) و در مکتب فلسفی اصفهان و مقارن با شکوفایی سیاسی ـ اقتصادی حکومت صفوی است. با تعیین اصفهان به عنوان پایتخت از سوی شاه‌عباس اول، این شهر با حمایت­های او، به کانون هنر و علم بدل شد و دانشمندان و فیلسوفان بزرگی همانند میرداماد و ملاصدرا، پا به عرصة حیات گذاردند و شاگردان بسیاری در این مکتب تربیت شدند. (مطهری، 1368، ص583)

[5]. محمدامین استرآبادی سال­ها در مکه و مدینه مجاور بود. او در پی احیای طریقة اخباری­گری، در برابر روش فقهی اصولی مجتهدان بود و در این راه موفق به ارائة دیدگاه­هایعقیدتی و فکری خود در آثارش شد و تأثیر زیادی در حوزة تفکر دینی در ایران و اسلام داشت. دو اثر معروف او فوائدالمدنیه، به زبان عربی و دانش‌نامة شاهی، به زبان فارسی است. (برای اطلاعات بیش‌تر نک: رعدی، 1386، ص107-132)

[6]. سماهیجینیزازدانشمندانبرجستةاخباریاواخرعصرصفویهوازکسانیبه شمار می‌آید کهبهبیاناختلافاتبیناصولیانواخباریانپرداختهاست.اودرکتابمنیةالممارسین،دیدگاهاصولیانرامبنیبراینکهبرایاجتهاد،دانستنمنطقوکلامضروریاست،ردمی­کندوآگاهیازعلمحدیثرابرایمجتهدومفتیکافیمی­داند. (سماهیجی، نسخة خطی: برگ 189ب)

[7]. برای نمونه، در وقف­نامة مدارس «مریم بیگم» و «سلطانی» در اصفهان و «شیخ علیخان زنگنه» در همدان، صریحاً به عنوان یک دستورالعمل، پرداختن به فلسفه ممنوع شد. واقفان این مدارس شرط کردند، مدرس و متولی مدرسه، هر طلبه­ای را که به این علوم بپردازد، از مدرسه اخراج کنند. در وقف­نامة «مدرسة شیخ علیخان زنگنه» که یکی از صاحب‌منصبان عالی‌رتبة حکومت صفوی در سال 1100 قمری بنا کرد، پرداختن به حکمت و فلسفه قد غن شد مگر با هدف نقض و ابطال آن و از اداره‌کنندگان مدرسه خواسته شد، هرگاه طلاب این دستورالعمل را رعایت نکردند، مقرری آنان را قطع و از مدرسه اخراج کنند. (بخشی استاد، 1392، ص211)

[8]. نسخه‏اى از این رساله در کتابخانه مجلس شورای اسلامی به شماره 2813 موجود است.

[9]. میرعالم ­کرمانی­، از شاگردان شیخ‌جعفرکمره­ای (د 1115ق) شیخ­الاسلام و قاضی ­اصفهان­ بود. (فاضل خوانساری، 1378، ص30)

[10]. این مدرسه در بازار بزرگ اصفهان، معروف به قهوه‌کاشی­ها واقع شده است. براساس لوحی مرمری که بر دیواره یکی از غرفه­ های شمالی مدرسه نصب گردیده، این مدرسه به دستور دلارام خانم، همسر شاه‌عباس اول و جده بزرگ شاه‌عباس دوم در سال 1056 قمری تأسیس شد. (بخشی استاد، 1392، ص 38)

[11]. در ابتدای تأسیس حکومت صفوی، کمبود فقیهان و عالمان شیعه برای رسیدگی به امور مردم و تعلیم آنان بر اساس مذهب رسمی، از مشکلات حکومت نوپای صفوی بود. آنان برای رفع این مشکل، از عالمان شیعی سایر مناطق هم‌چون جبل‌عامل دعوت کردند تا به ایران مهاجرت کنند. این امر، نقش مهمی در گسترش مذهب تشیع در ایران عصر صفوی داشت. (بخشی استاد، 1392، ص25-29)

[12]. علی‌بن‌عبدالعالی کرکی مشهور به محقق ثانی و محقق کرکی، از پیش‌گامان مهاجرت علمای جبل‌عامل به ایران است. او نقش بسیار مهمی در مشروعیت بخشیدن به حکومت صفوی و ترویج مبانی فقه شیعه ایفا کرد، به گونه­ای که بعضی از مخالفانش در همان عصر صفوی، به او لقب«مخترع مذهب شیعه» دادند، (حسینی خاتون‌آبادی، [نسخه خطی]، برگ 112 الف)

[13]. شایان ذکر است که وجوب یا حرمت برگزاری نماز جمعه درعصر صفوی، مورد منازعه و بحث علما بود و از موضوعات مهم عصر صفوی به شمار می­رود. (جعفریان، 1379، ج1، ص260-266)

  1. آزادکشمیری،محمدعلی،نجوم السماءفی تراجم العلماء،تصحیح میرهاشم محدّث،تهران:شرکت چاپ ونشربین الملل،1382ش.
  2. طهرانی، آقابزرگ،الکواکب المنتشرةفی القرن الثانی بعد العشرة،تهران: انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1372ش.
  3. آقاجری، سیدهاشم و دیگران، «تحول های دینی در عصر صفویه و نقش عالمان عاملی: مطالعة موردی محقق کرکی و شهید ثانی»، فصل‌نامةجستارهای تاریخی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سال اول، شمارة دوم، پاییز و زمستان 1389ش.
  4. اجازه نامه میرعالم کرمانی، کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران، مجموعة شمارة 3426.
  5. اسکندربیگ ترکمان، تاریخ عالم‌آرای عباسی، تصحیح ایرج افشار، چاپ سوم، تهران: انتشارات امیرکبیر،1382ش.
  6. افندی، میرزاعبدالله، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، تحقیق سیداحمد الحسینی؛ قم: مطبعه الخیام،1401ق.
  7. امین، سیدمحسن،اعیان‌الشیعه، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1406ق.
  8. بحرانی، یوسف‌بن‌احمد،لؤلؤةالبحرین فی الاجازات و تراجم رجال الحدیث، تصحیح سیدصادق بحرالعلوم، بیروت: دارالاضواء، بی­تا.

9.بخشی استاد، موسی الرضا،تأثیرات علمی و اجتماعی مدارس در عصر صفوی، پایان‌نامة دکتری رشتة تاریخ و تمدن ملل اسلامی، 1390.

  1. ـــــــــــــــــــــ، نزهت احمدی، «تأثیر علمی مدارس در عصر صفویه»، پژوهش­نامه­ تاریخ اسلام، سال سوم، شماره یازدهم، پاییز 1392.
  2. تبریزی، محمدزمان، فرائد الفوائد در احوال مساجد و مدارس، به کوشش رسول جعفریان، تهران: دفتر نشر میراث مکتوب، 1373ش.
  3. جزایری تستری، عبدالله‌بن‌نورالدین، الاجازةالکبیرﺓ،قم: مکتبه مرعشی نجفی، 1409ق.
  4. جعفریان، رسول، صفویه در عرصة دین، فرهنگ و سیاست، تهران: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1379.
  5. جناتی،محمدابراهیم،ادواراجتهادازدیدگاهمذاهباسلامی،تهران:سازمانانتشاراتکیهان، 1372ش.
  6. حرعاملی، محمدبن‌حسن، امل الآمل، تحقیق سیداحمد الحسینی، بغداد: مکتبه الاندلس، بی­تا.
  7. ـــــــــــــــــــــ، قم: دارالکتاب الاسلامی، 1362ش.
  8. حسینی عاملی، محمدشفیع، محافل‌المؤمنین، تصحیح ابراهیم عرب‌پور و منصور جغتایی، مشهد: بنیاد پژوهش‌های اسلامی، 1383.
  9. خاتون‌آبادی، عبدالحسین، وقایع السنین و الاعوام، تصحیح محمدباقربهبودی، تهران: کتاب‌فروشی اسلامیه، 1352ش.
  10. خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، تحقیق اسدالله اسماعیلیان، قم: مکتبه اسماعیلیان، 1392ق.
  11. رجایی، مهدی، «خدمات علمی و اجتماعی علامه مجلسی»، مجموعه مقالات یادنامه مجلسی،تهران: وزارتفرهنگوارشاداسلامی، سازمانچاپوانتشارات،۱۳۷۹.
  12. رضوی کاشانی، عبدالحی‌بن‌عبدالرزاق،حدیقةالشیعه،نسخة خطی، کتابخانةمجلسشورایاسلامی،شمارة  19083.
  13. رعدی، علی،« اخباریان و نقش آنان در تاریخ شیعه»، فصل‌نامةاندیشة نوین دینی، سال سوم، شماره هشتم، 1386.
  14. سماهیجی، عبدالله‌بن‌صالح،منیةالممارسین، نسخة خطی کتابخانة مجلس شورای اسلامی، شماره 27/1916.
  15. شهید ثانی، زین‌الدین‌بن‌علی، الرعایه فی علم الروایه، قم: کتابخانه آیت‌الله مرعشی، 1408ق.
  16. ــــــــــــــــــــــــ،منیةالمرید فی ادب المفید و المستفید، تحقیق رضا مختاری، قم:مؤسسةالإعلام الاسلامی، 1409ق/1368ش.
  17. صفت­گل، منصور، ساخت نهاد و اندیشةدینیدرایرانعصرصفوی، چاپ اول، تهران: خدمات فرهنگی رسا، 1381 ش.
  18. ــــــــــــــ، الروضة النضرة فی علماء الماءة الحادیة العشرة،الطبعة الثانیة،قم:مؤسسة اسماعیلیان،بی­تا.
  19. عبدی بیگ شیرازی، خواجه زین‌العابدین علی،تکملةالاخبار، تصحیح عبدالحسین نوایی، تهران: نشر نی، 1369ش.
  20. غنیمه، عبدالرحیم، تاریخ دانشگاه‌های بزرگ اسلامی، ترجمة نورالله کسایی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1377ش.
  21. فاضلخوانساری،محمدحسن،محققخوانساری: شرححالوآثارآقاحسین‌بن‌جمال‌الدینمحمدخوانساری،قم:مؤسسةعلمیـ فرهنگیفاضلخوانساریومجمعذخایراسلامی، 1378.
  22. فاضل هندی، بهاء‌الدین محمد‌بن‌حسن، کشف اللثام عن قواعد الاحکام، قم:مؤسسة نشر اسلامی، 1416ق.
  23. فیض کاشانی، ملامحسن، فهرست‌العلوم، کتابخانة مجلس شورای اسلامی، مجموعة شمارة 3818.
  24. قزوینی، عبدالنبی، تتمیم اَمل الامل، تحقیق سیداحمدالحسینی، قم: مکتبه آیت‌الله مرعشی، 1407ق.
  25. گلشنی، عبدالکریم، «تشکیلات آموزشی ایران در دورة صفویه»، فصل‌نامة خرد و کوشش، دورة دوم، شمارة 1و2، شیراز، 1349ش.
  26. مجلسی؛ محمدباقر، بحار الانوار الجامعه لِدرر أخبارالائمةالاطهار، بیروت: مؤسسه الوفاء، 1403ق/1983م.
  27. مشیزی، میرمحمد سعید،تذکرة صفویه کرمان، تصحیح محمد‌ابراهیم باستانی پاریزی،بی­جا، نشر علم، 1369ش.
  28. مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران: انتشارات صدرا، 1368.
  29. نصرآبادی، میرزا محمدطاهر،تذکرةنصرآبادی، تصحیح وحید دستگردی، بی­جا، کتاب‌فروشی فروغی، 1361ش.
  30. والة اصفهانی، محمدیوسف، خلدبرین،تصحیح میرهاشم محدّث، تهران: انتشارات بنیادموقوفات دکتر محمود افشار، 1372.

40. Turner, Colin, Islam without Allah:The Rise Religious Externalism in safavid Iran, Curzon press. Britain,2000.