نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دبیر / آموزش و پرورش
2 رئیس دانشکده فلسفه - دانشگاه ادیان و مذاهب
چکیده
تازه های تحقیق
بر اساس آنچه گفته شد، بدون آنکه بخواهیم حکمی قطعی صادر کنیم، میتوانیم بگوییم: هم بنابه ملاحظات عقلی، هم با تغییر نگاه به آیات و روایاتی که در ظاهر، به هلاکت و نارستگاری غیرامامیان حکم میکنند (در کنار روایاتی که اساساً نجات و سعادت را در گرو ایمان و عمل صالح میدانند، بدون آنکه اشارتی به امامت شیعی داشته باشند)، میتوان از «شمولگرایی»، به معنای برابر نبودنِ حقانیت و نجات یا شمول نجات نسبت به کسانی که باور حق از نگاه ما را ندارند، اما اهل ایمان و عمل صالح هستند و گرفتار عناد و لجاجت نیستند، تبیینی معقول ارائه کرد، هرچند مقبول همگان نیفتد. محور تعیین کننده در اینجا، تفکیک بین کفر، یا مخالفت مذهبی از روی عناد و لجاجت، و یا از روی غفلت و ضلالت است که اوّلی به دوزخ جهنم منتهی میسازد و دومی به شرط ایمان به مبدأ و معاد و عمل صالح در چارچوب تعالیمی که به دست میآید، راهی دوزخ نمیسازد. آیات و روایاتی که ملاک جهنمی شدن را کفر دینی یا مخالفت مذهبی قرار داده، همگی بر فرض عناد و لجاجت حمل میشوند.
در اسلام مبحثی تحت عنوان «مستضعفین»، دایرة نجات را از حقانیت وسیعتر و گستردهتر ساخته و منظور از آن کسانی هستند که چنانچه حـق بـر آنان عرضه شود، آن را میپذیرند و در نتیجه، اهـل نجـات خواهـند بـود؛ زیرا اسلام - به معنای عـام - همـان تـسلیم در برابر حق است و کسی که معاند با حق و حقیقت نباشد وقتی اسلام بر او عرضه شود میپذیرد. در مقابل، کسـی که با وجود شـناخت حـق، عـناد ورزیده، آن را انکار نماید، از زمرة نجاتیافتگان نخواهد بود. در نتیجه، پیروان دین حق لزوماً اهل نجات نیستند و پیروان دیگر ادیان و مذاهب نیز لزوماً اهل شقاوت نخواهند بود. بنابراین، در مذهب امامیه، دیدگاه شمولگرایان، که براین باورند که رستگاری محدود به شیعیان نیست و حتی کسانی که از اصول اعتقادی امامیه بیخبرند با شرایطی میتوانند رستگار شوند، وجه و توجیهی معقول پیدا میکند، هرچند همچنان باب بحث در این زمینه مفتوح است.
همچنین با تکیه بر برخی از مطالب پیش گفته و توجه به برخی ناگفتهها - که در اینجا مجال تفصیلاش نیست - میتوان حتی از کثرتگرایی مذهبی نیز تبیینی معقول ارائه کرد. بنا به این تبیین، تکثّری در مصادیق حق و حقانیت صورت نمیگیرد، بلکه بر دو مؤلّفه تأکید میشود:
1. دعائم و ارکان اسلام که عبارتند از: توحید (که میتواند شامل معاد هم بشود)، نبوّت عامّه و خاصه و امامت (نه به معنای شیعی آن، بلکه به معنای متفاهَم و مشترَکِ اسلامی).
2. آنچه در بند اول آمده، دارای اصول یا امّهاتی و فروع یا تفاصیلی است. به تعبیر دیگر، هم عقاید اسلامی و هم احکام و اخلاقیات اسلامی که تکلیف حوزة عمل را معین میکنند، به دو بخش اصول (اعتقادی و عملی) و فروع (اعتقادی و عملی) تقسیم میشوند و آنچه ملاک اسلامیت است، همان اصول و امّهات است و مابقی، یعنی فروع را عرصة اجتهاد و استنباط تلقّی میکنیم. بنابراین، با دو نوع اجتهاد مواجهیم: اجتهاد در فروع عملی و فقهی و اخلاقی، و اجتهاد در فروع اعتقادی و کلامی، و همانگونه که اجتهادِ درونمذهبی را معذِّر میدانیم و خطا در اجتهاد را موجب خروج از مذهب نمیشماریم، معتقدیم اجتهادهای کلانِِ مذهبی عذرآفرین هستند و به خطا رفتن در آنها موجب سلب عنوان و حقیقت اسلام نمیگردد.
کلیدواژهها