نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار دانشگاه قم
2 کارشناس ارشد علوم قرآنی
چکیده
تازه های تحقیق
نتیجه
براساس آنچه ذکر گردید، روشن شد که با بررسی سلسله رویدادهای پیشنی واقعة «مباهله»، میتوان قرینههای زیادی از تاریخ در جهت کشف معنای حقیقی «انفسنا» به دست آورد. نتایج بهدست آمده از بررسی رویدادهای سال نهم هجری مانند غزوة تبوک، وفد ثقیف، وفد بنیولیعه و ابلاغ آیات سورة توبه، شهادت میدهند که معنای بیرونی و عملی مفهوم «انفسنا» در ولایت سیاسی و معنوی حضرت علی ظهور دارد و مفهوم «انفسنا» جامع همة معانی است که در طول تاریخ، ولایت سیاسی و معنوی حضرت علی را بازگو نمودهاند. قرائت دیگر غیر از تفسیر روشن تاریخ از مفهوم «انفسنا»، اجتهاد در مقابل نص به شمار میرود.
کلیدواژهها
مقدّمه
آیة «مباهله» از جمله آیاتی است که همگان آن را در فهرست فضیلتهای اهلبیت ثبت نمودهاند. بازتاب این فضیلت در آثار مسلمانان، به دو صورت عمومی و خصوصی متبلور شده است. شیعه و اهلسنّت در معناشناسی عمومی و کلی مفهوم «انفسنا»، نظر واحد و یکسانی دارند؛ اما در معناشناسی خصوصی مفهوم آن، تشیّع به صورت ویژهای به ترجمة بیرونی و عملی این مفهوم قرآنی روی آورده و به نتیجهای غیر از آنچه مقبول اهل تسنّن است دست یافته که در ادامه، توضیح آن خواهد آمد. اما نکتهای که در اینجا ضرورت پرداختن به این موضوع را دو چندان میسازد این پرسش است که آیا میتوان از منظری دیگر، به صحّت دریافتهای معنایی مفهوم «انفسنا» در آیة مباهله روی آورد؟ این نوشتار با کمک عنصر تاریخ، سعی مینماید با شیوهای نوین به بازشناسی مفهوم «انفسنا» بر مبنای رویدادهای پیشینی از واقعة «مباهله» بپردازد. در آغاز، به دریافتهای معنایی آیة «مباهله» در مکاتب اهل تسنّن و تشیّع خواهد پرداخت و سپس بازشناسی تاریخی مفهوم «انفسنا» از نظر خواهد گذراند.
معناشناسی آیة «مباهله» در تفاسیر اهلسنّت
در بخش نخست، شیعه و سنّی نظر واحد و یکسانی دارند، بهگونهای که کمتر آیهای است که اینچنین اجماع چشمگیری دربارة آن مشاهده شود. برای نمونه، زمخشری، از عالمان اهلسنّت، پس از ذکر حضرت علی در رویداد «مباهله»، در این باره میگوید: «و قدّمهم فی الذکر علی الأنفس لینبّه علی لطف مکانهم و قرب منزلتهم» (زمخشری، 1407، ج1، ص369) پیامبر ابناء و نساء را بر خود مقدّم کرده است تا جایگاه و عزّت و احترام آنها را برساند. و در پایان میگوید: «و فیه دلیل لا شیء اقوی منه علی فضل اصحاب الکساء»؛ (همان، ج1، ص370) در این آیه، قویترین دلیل برتری اصحاب کساء بر دیگران آمده است.
آلوسی نیز، که از مفسّران بنام و پرآوازة اهلسنّت است، ذیل آیة «مباهله» اظهار داشته: «و هم القوم الذین لا تحصی خصائصهم»؛ (آلوسی، 1415، ج2، ص181) امتیازهای این خانواده قابل شمارش نیست. غالب منابع اهلسنّت در معناشناسی مصداق «انفسنا»، حضرت علی را مصداق و معادل مفهوم «انفسنا» ذکر نمودهاند.
واحدی در اثر خویش، مصادیق مفاهیم آیة «مباهله» را اینگونه بازگو نموده است: «قال الشعبی: ابناءنا: الحسن و الحسین، و نسائنا: فاطمه، و انفسنا: علی بن ابیطالب» (واحدی، 1411، ص108) ابن کثیر نیز حضرت علی را مصداق «انفسنا» برشمرده است. (ابن کثیر، 1419، ج2، ص47) در آثار مفسّران دیگر اهلسنّت نیز این حقیقت مشاهده میشود؛ مانند حسکانی (حسکانی، 1411، ج1، ص158)، بغوی (بغوی، 1420، ج1، ص450) و سیوطی. (سیوطی، بیتا، ج2، ص38)
عالمان اهلسنّت در چگونگی تفسیر بیرونی و تحقق خارجی و معنای عملی مفهوم فضیلت اهلبیت در آیة «مباهله»، یا سکوت نمودهاند یا صرفاً به انکار برداشتهای عملی علمای شیعه از مفهوم آیة مزبور روی آوردهاند. آلوسی از جمله مفسّرانی است که واکنش منفی خود را در برابر تفسیر خاص شیعه از این آیه نشان داده است. برای نمونه، وی میگوید: شاید امام علی داخل در معنای «ابناءنا» باشد. موارد دیگری نیز وجود دارد که بدون دلیل، سعی در مخدوش ساختن برداشت معنایی شیعه از مفهوم «انفسنا» دارد. (آلوسی، 1415، ج2، ص181) لازم به ذکر است که این شبهه با معناشناسی تاریخی رفع میشود که در بخشهای بعد ذکر میشود.
معناشناسی مفهوم «انفسنا» در مکتب تشیّع
در بخش گذشته روشن شد که شیعه و سنّی بر فضیلت اهلبیت متفق القولاند و عبارات یاد شده گویای این حقیقت تابناک است؛ اما در بخشِ فضیلت اختصاصی و تعیین و اثبات فضیلتهای مصداقی، دوگانگی و جبههبندی میان عالمان شیعه و سنّی دیده میشود.
عالمان شیعه از مصداق «انفسنا»، که ظهور در حضرت علی دارد، مرجعیت علمی و سیاسی امام علی و اهلبیت را استنباط نمودهاند. از نظر مذهب تشیّع، آنچه در روز مباهله رخ داد در چشمانداز تاریخ، حلقهای دیگر از سلسله سیاستهایی بود که از سوی مبلّغ دین اسلام برای تکمیل نمودن دین و ساختار حکومت اسلامی اتخاذ شد؛ زیرا رویداد مباهله در ادامة سیاستی است که در ابلاغ آیات نخستین سورة توبه انجام پذیرفت. در واقعة ابلاغ آیات نخستین سورة توبه، تنها مشرکان مشمول قانون شرکزدایی از سرزمین اسلامی بودند، اما در رویداد مباهله، همة آیینهای موجود مخاطبِ بخشنامة جدید حکومت اسلامی قرار گرفتند که روابط و مناسبات مشخصی را میان گروههای دینی تعیین مینمود.
پیامبر گرامی در بخشنامة خود اعلام نمودند: همة کسانی که در سرزمین اسلامی حضور دارند موظّفند به یکی از سه پیشنهادی که مطرح میشود، عمل کنند: 1. پذیرفتن اسلام؛ 2. قبول جزیه؛ 3. بیرون رفتن از جزیرة العرب. اما مسیحیان نجران با این بهانه که هنوز حقّانیت پیامبر گرامی برای آنها روشن نشده است، از پذیرفتن این بخشنامه امتناع ورزیدند در مقابل، پیامبر پیشنهادی مبنی بر انجام مباهله برای روشن شدن حق، مطرح ساختند که در پی آن، روز 25 ذیحجه به عنوان روز مباهله تعیین شد. با فرارسیدن روز موعود، پیامبر گرامی با جمعی پنج نفره، که متشکّل از حضرت علی، حضرت زهرا و امام حسن و امام حسین بود، برای انجام مباهله روانه شدند. اما مسیحیان نجران، که بر خلاف تصوّرشان منتظر دیدن شوکت شاهانة پیامبر بودند، مبهوت تعداد اندک، اما مصمّم و مالامال از یقین و ایمان پیامبر و اهلبیتش گردیدند. با دیدن این صحنه، یکی از نمایندگان مسیحیان به دیگری گفت: من صورتهایی میبینم که اگر رو به آسمان کنند و از خدا بخواهند، کوهها را از جا میکند. مبادا با اینها مباهله کنید! بدینسان، مسیحیان از مباهله اجتناب نمودند و پرداخت جزیه به حکومت اسلامی را پذیرفتند. (طبرسی، 1372، ج2، ص762)
شیعه با تمسّک به آیة «مباهله»، همتایی حضرت علی و اهلبیت را به اثبات میرساند و از رهگذر آن، به منصوص بودن ولایت حضرت علی باور دارند.
شیخ طوسی در تفسیر خود از آیة «مباهله»، علوِّ مقام و جایگاه رفیع و بی نظیر حضرت علی، را برداشت میکند. او با استدلال به آیة مزبور، اثبات میکند که حضرت علی برترین صحابی رسول خدا بود و استدلال خود را به دو وجه بیان نموده است:
در مقدّمة استدلال نخست، به فلسفه و چرایی مباهله پرداخته و در پاسخ آن آورده است: مباهله با هدف تشخیص حق از باطل صورت میگیرد. در ادامه، برای تبیین چگونگی تحقق آن، چنین اظهار میدارد: مباهله صورت نمیپذیرد، مگر با کسی که در صحّت و سلامت عقیده، برترین مردم نزد خدا باشد. (طوسی، بیتا، ج3، ص485)
در استدلال دوم، به نتیجهای که از «نفس» نامیدن حضرت علی حاصل میشود، پرداخته و آورده است: اینکه در آیه، علی نفس پیغمبر خوانده شده است، دلالت دارد بر علوّ مکان و درجهای که هیچکس بدان راه نیافته، بلکه به نزدیکی آن هم نرسیده است. (طوسی، بیتا، ج 3، ص 485)
علّامه طباطبائی با بررسی عبارات به کار رفته در آیة «مباهله»، این نتیجه را بهدست میدهد که اهلبیت شریک در ادعای پیامبرند؛ زیرا اگر مباهله
ـ یعنی تشخیص حق از باطل ـ صرفاً بر حقّانیت پیامبر (و نه اهلبیت ایشان) و جمعیت نصارا محدود میشد لازم میآمد به جای لفظ «کاذبین» در آیه، لفظ «کاذباً» ذکر شود و عبارت «فنجعل لعنة الله علی من کان کاذبا» استعمال گردد تا معنای آن قابل انطباق با دو طرف مفرد و جمع باشد. اما عدم استعمال این نوع عبارت شریک بودن اهلبیت در ادعای پیامبر را به اثبات میرساند. ایشان در این باره میفرمایند:
معلوم میشود دروغگویی که نفرین شامل حالش میشود، جمعیتی است که در یک طرف این محاجّه قرار گرفته، حال یا در طرف رسول خدا و یا در طرف نصارا، و این خود دلیل بر این است که همة حاضران در مباهله شریک در ادعا هستند؛ چون کذب همواره در ادعاست. پس هر کس که با رسول خدا بوده، یعنی علی و فاطمه و حسن و حسین، در دعوی رسول خدا و در دعوتش شریک بودند و این از بالاترین مناقبی است که خدای تعالی اهلبیت پیامبرش را به آن اختصاص داده. (طباطبائی، 1374، ج3، ص354)
علّامه طباطبائی در جهت اثبات شریک بودن اهلبیت در دعوت پیامبر، تمام عبارت آیه را مورد توجه قرار میدهد و تأکید میکند که ضرورت حقیقت معنایی آیة «مباهله» ایجاب میکند که صدر و ذیل آیه با هم در نظر گرفته شود و با شاهد قرار دادن لفظ «کاذبین»، که معنای جمع را افاده میکند، شریک بودن اهلبیت را در دعوت پیامبر اثبات میکند. (طباطبائی، 1374، ج2، ص358)
ایشان برای اثبات وجهی دیگر از شریک بودن اهلبیت، در ادعای پیامبر به متعلّق مباهله اشاره میکند و میگوید: مسیحیان نجران برای مخالفت با رسالت پیامبر به مدینه آمده بودند و آیة )فَمَن حاجَّک فیهِ مِن بَعد جائَک مِنَ العِلم(، که خطاب را متوجه رسول خدا نموده، مؤیّد این معناست. بنابراین، حضور اهلبیت در رویدادی که نزاع بر سر رسالت آن حضرت است، باید فراتر از معنای معمول تفسیر شود. علّامه طباطبائی در این باره میگوید:
از اینجا روشن میگردد که آوردن رسول خدا حضرات نامبرده را با خود، عنوان نمونهای از مؤمنین را نداشته؛ چون مؤمنین بدان جهت که مؤمن بودند سهمی و نصیبی از محاجّه و مباهله نداشتند تا در معرض لعنت و عذاب ـ البته اگر دروغگو باشند ـ قرار بگیرند ... و اگر دعوی آنطور که قائم به شخص آن جناب بود به همراهانش قائم نبود، هیچ وجهی یرای شرکت دادن آنان به نظر نمی رسید. (طباطبائی، 1374، ج3، ص357)
معناشناسی تاریخی مفهوم «انفسنا»
با همة صراحتی که آیة «مباهله» بر ولایت معنوی و علمی و سیاسی حضرت علی دارد، اکتفا نمودن به معنای تفسیری و کلامی آیه و عدم مطالعة بستر تاریخی وقوع آیه، نتوانسته است دامنة اختلاف را جمع کند. از این رو، لازم است فضای تاریخی که رویداد مباهله در ظرف آن انجام شد، ترسیم گردد تا در پرتو آن، تصویری روشنتر و تحلیلی گویاتر از این رویداد بی نظیر به نمایش درآید.
«منابع در تفسیر» از مباحث مهمی است که فصل جداگانه و ممتازی در فرایند معناشناسی و منطق فهم کلام الهی به آن اختصاص داده شده است. در تعریف، «منابع تفسیر» به مجموعه اطلاعاتی گفته میشود که با مفاد آیات قرآنی تناسب معنایی و محتوایی دارد و با قرار دادن آیات قرآنی در چهارچوب آن، افق معنایی آیات روشنتر خواهد شد. (رجبی، 1385، ص206)
در این میان، عنصر تاریخ نقشی حیاتی در مجموعة منابع معناشناسی مفاد و محتوای آیات قرآنی دارد. با توجه به اینکه شماری از آیات قرآنی در بستر تحوّلات اجتماعی و سیاسی خاصی نازل شده است، با حضور تاریخ در صحنة معناشناسی مفاهیم کلام الهی، وجوه ناشناختة آیات قرآنی بیش از پیش روشن خواهد شد.
بحث تاریخی آیة «مباهله» با این هدف مطرح میگردد که با بررسی رویدادهای پیش از وقوع تاریخی آن، حلقههای مفقود در معناشناسی آیة مزبور بازیابی شود؛ زیرا پرداختن به این آیة منهای رویدادهای تاریخی پیشین، با وجود صراحت آیه در معنا، ممکن است عدهای را به هر دلیل در موج ابهام و تردید قرار دهد؛ اما روند معناشناسی تاریخی مفهوم «انفسنا» صرفاً به سال دهم هجری محدود نمیشود، بلکه با بازخوانی آنچه در گذشته انجام پذیرفته است، روشن خواهد شد که رسول گرامی به صورت یک حرکت منظّم زمانی، مفاهیمی را در خصوص حضرت علی در مناسبات و تحوّلات سیاسی و اجتماعی به کار گرفته، که شناخت آنها مؤیدی دیگر در جهت اثبات معنای سیاسی و معنوی مفهوم «انفسنا» است:
1. اهمیت سال نهم هجری
گزارشهای تاریخی حکایت دارد که آیة «مباهله» در 25 ذیحجه سال دهم هجرت نازل شده است. بنابراین، شروع بحث تاریخی باید از سال نهم هجری آغاز شود؛ زیرا رمزگشایی رویدادهایی که در این سال در صفحة تاریخ نقش بسته، فضای روشنتری از محمل نزول آیه میگشاید.
اهمیت سال نهم هجری از آنجا سرچشمه میگیرد که در آن، فصل جدیدی از فرایند تاریخی حیات دین اسلام شروع شد؛ زیرا سال نهم هجری سال تثبیت نظام سیاسی اسلام بود. بنابراین، روند فعالیت انجام گرفته از سوی پیامبر گرامی از این سال به بعد، رو به سوی تداوم و حفظ ثبات حاکمیت سیاسی اسلام گام برمیداشت. از این روست که تابلوی سال نهم هجری چهرة جدیدی از شخصیت حضرت علی در قالب یک رجل سیاسی به نمایش میگذارد. تا پیش از این سال، حضرت علی بیشتر به عنوان یک سرباز فداکار در عرصة نبردهای نظامی میدرخشید، اما در این سال پیامبر گرامی افکار عمومی جامعة اسلامی را برای پذیرش این وجه از شخصیت حضرت علی آماده ساخت. بدین روی، به موازات حرکتهای سیاسی در گسترة حاکمیت اسلامی، مهمترین مناصب سیاسی نیز به حضرت علی سپرده شد.
2. بررسی نسبت غزوه تبوک با مفهوم «انفسنا»
غزوه تبوک در رجب سال نهم از هجرت انجام شد؛ (طبری، 1375، ج4، ص1232) رویدادی که با بررسی آن میتوان به ابعاد بیشتری از معنای «انفسنا» در سیر معناشناسی تاریخی آن دست یافت.
حضرت علی، که در تمام جنگها در کنار پیامبر گرامی حضوری پررنگ داشتند و همواره برگ برندة سپاه اسلام به شمار میرفتند، در غزوة تبوک بنا به دستور پیامبر گرامی مأمور شدند در پایتخت حکومت اسلامی بمانند.
محققان دربارة علت ماندن حضرت علی در شهر مدینه با وجود نیاز مبرم سپاه اسلام به ذوالفقار حضرت علی، حفظ پایتخت اسلامی از توطئههای منافقان مدینه را ذکر کردهاند؛ زیرا راه طولانی و فاصلة پیامبر با مدینه، ثبات سیاسی و حاکمیت اسلامی را به مخاطره میانداخت. از این رو، ضرورت اقتضا میکرد تا پیامبر به منظور حفظ ثبات و امنیت سیاسی پایتخت اسلامی، جانشینی برای خود بگمارند. (مفید، 1413، ص154/ سبحانی، 1388، ص477)
الف. روایت «منزلت»: پیامبر چرایی ماندن حضرت علی در شهر مدینه را اینگونه بازگو نمودند: «أما ترضی أن تکون منّی بمنزلة هارون من موسی الّا أنّه لا نبّی بعدی»؛ آیا راضی نیستی که نسبت به من، همانند هارون نسبت به موسی باشی و همان منزلتی را که هارون نسبت به موسی داشت، تو نسبت به من داشته باشی.
این حدیث در بسیاری از منابع معتبر روایی شیعه و سنّی (بخاری، 1422، ج9، ص250/ مسلم، بیتا، ج4، ص1870/ نسائی، 1411، ج5، ص44) نقل شده است، بهگونهای که ابن عبدالبّر دربارة این حدیث اظهار میدارد: این حدیث از صحیحترین و ثابتترین احادیث اسلامی است که سعد بن ابیوقّاص، ابن عبّاس، ابوسعید خدری، امّسلمه، اسماء بنت عمیس، جابر بن عبدالله انصاری و عدهای دیگر آن را نقل کردهاند. (ابن عبدالبر، 1412، ج3، ص34)
یکی از دلایلی که موجب شده است تا این روایت نتواند معنای مفهوم «انفسنا» را در آیة «مباهله» به نتیجة نهایی برساند نپرداختن کامل به تمام گفتار پیامبر در این زمینه و تقطیع روایت منزلت از عبارتهای پیشینی است. بر این اساس، بازخوانی آنچه در قبل از این قطعه از روایت ذکر شده است میتواند به بازسازی فضای معنایی حدیث «منزلت» کمک کند. اما ناگفته نماند که اکتفا کردن به عبارت مزبور از حدیث «منزلت»، به دلیل تواتر و تأیید همگانی آن بوده است و آنگونه که به نظر میرسد، محققان این روایت را آنقدر واضح و روشن دانستهاند که شاید نیازی به رجوع و بازگشت به قبل از آن نمیدیدهاند.
ب. علت صدور حدیث «منزلت»، قرینة معناشناسی مفهوم «انفسنا»: پاسخ به این پرسش که چرا حدیث منزلت نازل شد، ما را چند گام به سوی معنای اصلی این روایت نزدیک میسازد. آنگونه که گزارشهای تاریخی این رویداد را بازگو نمودهاند، دلیل صدور این روایت تبلیغاتی بود که از سوی منافقان علیه حضرت انجام میگرفت. (ابن هشام، 1383، ج4، ص946/ ابن اثیر، 1386، ج2، ص278)
اما پرسش دیگری که مطرح میشود این است که چرا منافقان جنگ روانی خود را به سوی ضربه زدن به شخصیت حضرت علی جهت دادند، با وجود اینکه پیامبر گرامی غیر از حضرت علی، محمّد بن مسلمه را نیز به عنوان جانشین خود در شهر مدینه گماشته بودند. (ابن اثیر، 1386، ج 2، ص278)
بر اساس آنچه گفته شد و با در نظر گرفتن ماندن حضرت علی در شهر مدینه به دلیل نقش حیاتی که آن حضرت در طول سالها در جنگ بدر و احد و احزاب ایفا نموده بودند و نوع جنگ روانی که منافقان علیه ایشان به کار گرفتند، آشکار میشود که منافقان حضور حضرت علی را به مثابة حضور پیامبر گرامی در شهر مدینه میپنداشتند و با وجود حضرت علی، تمام برنامههای خود را نقش بر آب میدیدند و به جرئت میتوان ادعا کرد روز حضور حضرت علی در شهر مدینه، نخستینبار یأس منافقان را پیش از یأس ایشان در روز غدیر رقم زد. بنابراین، فضای قبل از صدور حدیث یاد شده و نوع نگاه و برداشت افکار عمومی از حضور حضرت علی در پایتخت اسلامی، روشن میسازد که جریان انتقال میراث پیامبر به حضرت علی به صورت عملی از این سال شروع شد؛ همانگونه که پیامبر فرمودند: «خلّفُتک لما ترکتُ ورائی فارجعُ فاخلفنی فی اهلی و اهلک، افلا ترضی یا علی، ان تکون منّی بمنزلة هارون من موسی الّا اَنه لا نبّی بعدی»؛ (ابناثیر، 1386ق، ج4، ص943): تو را گماردم برای آنچه در پشت سرم باقی گذاشتم. پس برگرد و در میان خانوادة من و خانوادة خودت جانشینم باش.
علاوه بر آنچه ذکر شد، ابن سعد در اثر خویش، بیان دیگری از پیامبر نقل نموده است که تصویر روشنتری از بیان ایشان به دست میدهد. پیامبر در این انتصاب حسّاس، نقشی همانند جایگاه خود برای حضرت علی در معادلات سیاسی در نظر گرفتند، بهگونهای که چارهای جز ماندن حضرت علی یا شخص پیامبر در شهر مدینه وجود نداشت: «قال رسول الله لعلی بن ابیطالب: "إنّه لا بدّ من أن أقیم أو تقیم" فخلَّفه»؛ (ابن سعد، 1410، ج3، ص17) رسول خدا به علی بن ابیطالب فرمودند: چارهای جز ماندن من یا تو نیست، پس او را باقی گذاشتند.
همین امر موجب شده تا ابن حجر در کتاب خویش، روایت منزلت را اینگونه تفسیر نماید: «أی لا ینبغی أن اذهب الّا و انت خلیفتی»؛ (ابن حجر، 1415، ج4، ص467) یعنی رفتن من شایسته نیست، جز اینکه تو جانشین من باشی.
شیخ مفید همین مضمون را با عبارتی دیگر نقل نموده است که حضرت رسول در خصوص ماندن حضرت علی در پایتخت اسلامی فرمودند: «یا علی، اِنّ المدینة لا تصلح الّا بی او بک»؛ (ابنحجر، 1415، ج4، ص154): ای علی، شهر مدینه جز به وسیلة من یا تو اصلاح نمی گردد.
از سوی دیگر، آنچه حاکم نیشابوری از پیامبر گرامی نقل نموده بازتاب یک قاعده و قانون کلی در غیبت و عدم حضور پیامبر در جامعة اسلامی است. ایشان روایت «منزلت» را اینچنین نقل نموده است: «أما ترضی ان تکون منّی بمنزلة هارون من موسی، الّا اَنّه لیس بعدی نبی؛ انّه لا ینبغی ان اذهب الّا و انت خلیفتی»؛ (حاکم نیشابوری، بیتا، ج3، ص133-134) آیا خشنود نمیشوی که بگویم مَثَل تو نسبت به من، مَثَل هارون نسبت به موسی است، جز اینکه پس از من پیامبری نیست. بنابراین، رفتن من شایسته نیست، جز اینکه تو جانشینم باشی. و در ادامه میفرمایند: «انت ولیُّ کل مؤمن من بعدی و مؤمنة»؛ (حاکم نیشابوری، ج3، بیتا، ص123-134) پس از من، تو سرپرست هر مرد و زن مؤمن هستی.
3. بررسی نسبت رویداد وفد ثقیف با مفهوم «انفسنا»
از دیگر رویدادهایی که میتوان با آن، معناشناسی پیشینی مفهوم «انفسنا» را در آیة «مباهله» مشاهده نمود مسئلة «وفد ثقیف» است. با بررسی رویداد مزبور، روشن خواهد شد که بازخوانی این رویداد قرینهای دیگر برای اثبات ظهور مفهوم جانشینی و مرجعیت علمی و سیاسی امام علی در آینة «انفسنا» در آیة «مباهله» است.
آنگونه که در تاریخ آمده است، سال نهم هجری «عام الوفود» نامیده میشود؛ زیرا قبایل عرب در برابر شوکت و شکوه حاکمیت اسلام چارهای جز تسلیم و همراهی نداشتند. از این رو، موج اسلامگرایی همة جزیرة العرب را فراگرفت و قبایل گوناگون به خدمت رسول گرامی میرسیدند و مسلمانی خویش را اعلام مینمودند؛ اما یکی از مهمترین قبایلی که تا سال نهم هجری حاضر به تسلیم شدن در برابر پیامبر گرامی نگردید قبیلة «ثقیف» بود. قبیلة ثقیف در میان همة قبایل عرب به سرسختی و سرکشی معروف بود و توانست در سال هشتم هجری در پناه دژ محکم و نفوذناپذیر خود، موجودیتش را حفظ کند و مسلمانان با توجه به شرایط خاص پیش آمده، از ادامة محاصرة دژ خودداری ورزند. اما در سال نهم، در پی مسلمان شدن عروة بن مسعود ثقفی، که جزو سران قبیله به شمار میرفت و حضور در میان آنها برای ترویج اسلام و کشته شدن وی، قبیلة ثقیف را بر آن داشت تا در نوع کنش و رفتار سیاسی خود با اسلام تجدید نظر نماید. البته مانور غزوة تبوک در عقبنشینی افراد قبیلة ثقیف از مواضع خود بیتأثیر نبود. به هر حال، قبیلة ثقیف نیز همراه با دیگر قبایل، برای اعلام مسلمانی به سوی مدینه روانه شدند.
تفاوت قبیلة ثقیف با درخواستهای طلبکارانهاش با سایر قبایل دیگر در ملاقات با پیامبر گرامی روشن میشود. آنها از موضع تکبّر و نخوت جاهلی، مسلمانی خویش را به باقیماندن بتخانة بزرگ طائف در طی سه سال و پرستش بت بزرگ «لات» و انجام ندادن فریضة نماز مشروط ساختند که این موضوع ناراحتی پیامبر گرامی را به همراه داشت و با واکنش منفی آن حضرت، در نهایت، حاضر به پذیرفتن شرایط اسلام شدند.
آنچه در کتابهای تاریخی بدان پرداخته نشده، اما در سایر کتابها آمده عبارتی است که پیامبر اکرم دربارة حضرت علی فرمودند، زمانی که ایشان با این درخواستهای جاهلی آنان روبهرو شدند، اینچنین به آنها پاسخ دادند:
«لتسلمنّ أو لأبعثنّ رجلاً منّی ـ أو قال: مثل نفسی ـ فلیضربنّ أعناقکم، و لیسبینّ ذراریکم، و لیأخذنّ أموالکم». قال عمر: فو الله، ما تمنّیت الإمارة إلّا یومئذ، و جعلت أنصب صدری له رجاء أن یقول: هو هذا. قال: فالتفت إلی علیّ ـ رضی الله عنه ـ فأخذ بیده ثم قال: هو هذا» (ابن عبدالبر، 1412، ج3، ص1110)
آنچنانکه ابن عبدالبر آورده است، پیامبر دربارة وفد ثقیف فرمودند: یا تسلیم میشوید و یا کسی را که از من است ـ یا گفتند: همانند من است ـ میفرستم تا گردنتان را بزند، یا زندانیتان کند. سپس از عمر بن خطاب نقل میکند که گفت: به خدا قسم، هیچ روزی به اندازة آن روز آرزوی امارت نکردم و سینهام را به این امید که بگوید «این همان است» جلو بردم. او میگوید: دست علی را گرفت و گفت: این همان مرد است.
بلاذری نیز همین مطلب را ـ بجز بخش آخری که مربوط به خلیفة دوم است، ذکر نموده: «والله، لتسلمنّ او لابعثنّ رجلاً منی فلیضربنّ اعناقکم و لیسبینّ ذراریکم و لیأخذنّ اموالکم» (بلاذری، 1417، ج2، ص123)
حدیث مزبور در آثار دیگری نیز دیده میشود که شهرت و مقبولیت آن را در میان نویسندگان متقدّم و متأخّر به اثبات میرساند. (ابن مغازلی شافعی، 1424، ص337) برای نمونه، احمد بن حنبل نیز این روایت را در اثر خویش انعکاس داده، اما بخش آخر حدیث را ذکر ننموده و احتمال ذکر عبارت «عدیل نفسی» را نیز در روایت قید نموده است. (احمد بن حنبل، 1403، ج2، ص593)
منابع شیعی نیز با طرق دیگری از پیامبر اکرم این روایت را نقل نمودهاند. (مجلسی، 1404، ج38، ص308)
قرینههای معنایی «انفسنا» در وفد ثقیف: این روایت نیز میتواند بر روشنایی معنای مفهوم «انفسنا» درآیة «مباهله» بیفزاید؛ زیرا فضای صدور حدیث و نوع مفاهیم به کار گرفته شده در آن مانند «رجلاً منی» و «مثل نفسی» و «عدیل نفسی» و واکنش خلیفة دوم و آرزو و آمادگی پذیرش امارت، روشن میسازد که مفهوم «انفسنا» در ادبیات و گفتمان پیامبر دارای بار سیاسی و معنوی است، اما همواره این حضرت علی بوده که معادل «انفسنا» در ادبیات پیامبر شناخته میشده؛ زیرا در مقاطع دیگری نیز پیامبر افکار عمومی جامعة اسلامی را متوجه این اصل نموده که حضرت علی تنها گزینة مناسب برای ترجمة مصداقی «انفسنا» است.
4. بررسی نسبت رویداد وفد بنی ولیعه با مفهوم «انفسنا»
برخورد پیامبر با قبیلة بنی ولیعه رویداد دیگری است که نظیر وفد ثقیف و غزوة تبوک، مفهوم «انفسنا» را در تاریخ طنینانداز میکند.
نسائی، از بزرگان اهلسنّت، برخورد پیامبر با بنی ولیعه را چنین گزارش میدهد:
«قال: قال رسول اللّه ـ صلی اللّه علیه و سلم: «لینتهینّ بنو ولیعة، أو لأبعثن إلیهم رجلاً کنفسی ینفذ فیهم أمری، فیقتل المقاتلة، و یسبی الذّریّة.» فما راعنی إلّا و کفّ عمر فی حجزتی من خلفی، قال: من یعنی؟ فقلت: ما إیّاک یعنی، و لا صاحبک، قال: فمن یعنی؟ قلت: خاصف النّعل. قال: و علیّ یخصف نعلا.» (نسائی، 1424، ص82)
ابوذر میگوید: رسول خدا ـ صلی الله علیه و [آله] و سلّم ـ فرمودند: باید بنی ولیعه [حاکمان سرزمین حضرموت] از این شیوه دست بردارند. در غیر این صورت، مردی را به سوی آنان روانه میکنم که همانند خودم است. در میان آنان، امر مرا به اجرا در میآورد؛ جنگجویانشان را میکشد و فرزندانشان را به اسارت میگیرد. ابوذر میگوید: از سخن حضرت شگفتزده بودم که عمر از پشت، پهلوی مرا گرفت و گفت: مقصود پیامبر کیست؟ گفتم: مقصودشان تو و رفیقت [ابابکر] نیست. گفت: پس چه کسی است؟ گفتم: کسی که نعل را وصله میزند و علی [علیه السلام] مشغول وصله زدن نعل بود.
این روایت در دیگر اثار اهلسنّت نیز مشاهده میشود. برای نمونه، در سنن ترمذی، یکی دیگر از آثار مورد قبول اهلسنّت، آمده است: «او لابعثنّ الیهم رجلاً کنفسی.» (ترمذی، 1403، ج5، ص298)
ابن مغازلی شافعی نیز در اثر خود آورده است: یکی از دلایلی که حضرت علی در روز شورا برای اثبات حقّانیت خود اقامه نمودند؛ روایت یاد شده است:
قال: «فأنشدکم باللّه، هل فیکم أحد قال له رسول اللّه: لبنی ولیعة: "لتنتهنّ أو لأبعثنّ إلیکم رجلا کنفسی، طاعته کطاعتی، و معصیته کمعصیتی، یغشاکم بالسیف" غیری»؟ قالوا: اللّهمّ لا. (ابن مغازلی شافعی، 1424، ص138)
ابن ابیالحدید معتزلی وفد کنده و بنی ولیعه را از رویدادهای سال نهم هجری معرفی کرده و آنچه را اتفاق افتاده شبیه وفد ثقیف نقل نموده است:
کان الخبر المشهور عن رسول الله(ص)، قالَ لبنی ولیعة: «لتنتهنّ یا بنی ولیعة، أو لأبعثنّ علیکم رجلاً عدیل نفسی، یقتل مقاتلتکم و یسبی ذراریکم.» قال عمر بن الخطّاب: فما تمّنیتُ الإمارة إلّا یومئذ و جعلت أنصب له صدری رجاء أن یقول: هو هذا. فأخذ بید علی(ع) و قال: «هو هذا.» (ابن ابیالحدید، 1383، ج1، ص293)
این روایت در آثار شیعیان نیز دیده میشود. برای نمونه، امام رضا در جهت اثبات حقیقت تجلّی معنای «انفسنا» در وجود حضرت علی در آیة «مباهله»، به روایت یاد شده استناد میکنند و آن را گواهی روشن در جهت معناشناسی مصداق «انفسنا» در آیة «مباهله» معرفی مینمایند:
«فهل تدرون ما معنی قوله "انفسنا و انفسکم"»؛ قالت العلماء: عنی به نفسی. فقال ابوالحسن: لقد غلطتم، انّما معنی بها علی بن ابیطالب و ممّا یدل علی ذلک قول النبی حین قال: لینتهنّ بنو ولبعه او لابعثنّ الیهم رجلاً کنفسی؛ یعنی علی بن ابیطالب...» (صدوق، 1378ق، ج1، ص231)
امام رضا فرمودند: آیا معنای «انفسنا و انفسکم» را میدانید؟ عرض کردند: مقصود جناب رسالت پناهی وجود مبارک خودش بود. حضرت فرمودند: اشتباه گفتید. مقصود او علی بن ابیطالب بود و دلیل این مطلب فرمودة پیغمبر است، آنجا که فرمودند: «لینتهنّ بنی ولیعه او لابعثنَّ الیهم رجلاً کنفسی.»
شیخ صدوق احتجاج حضرت علی به روایت در روز شورا را در اثر خویش نقل نموده و آورده است: آیا میان شما بجز من کسی هست که رسول خدا دربارهاش فرموده باشد: قبیلة بنی ولیعه از مخالفت دست بردارند، وگرنه بهطور حتم، مردی را که مانند خود من است به سوی آنان خواهم فرستاد که اطاعت او اطاعت من و سرپیچی از فرمانش همچون سرپیچی از فرمان من است و با شمشیر بر آنان فرود آید؟ گفتند: به خدا که نه. (صدوق، 1362، ج2، ص555)
امام رضا دربارة فضیلت این روایت در خصوص حضرت علی میفرمایند: «فهذه خصوصیة لا یتقدّمه فیها أحد و فضل لا یلحقه فیه بشر و شرف لا یسبقه الیه خلق أن جعل نفس علّی کنفسه»؛ (ابن شعبه حرّانی، 1404، ص421) این امتیازی است که هیچکس بدان پیشی نگرفته، و برتری است که هیچ بشری بدان راه نیافته، و شرافتی است که هیچ آفریدهای بدان سبقت نگرفته است؛ چرا که خود علی را همانند خویش قرار داد.
قرینههای معنایی «انفسنا» در وفد بنی ولیعه: در پایان این بخش، چند نکته را میتوان در جهت اثبات معنای سیاسی و معنوی مفهوم «انفسنا» در ادبیات پیامبر گرامی اضافه کرد: نخست عبارت «طاعته کطاعتی و معصیته کمعصیتی» است. رسول گرامی قرینهای روشن برای مفهوم «انفسنا» به کار بردند که جای هیچگونه برداشت دیگری را باقی نگذاشته است. دوم نوع واکنش عمر بن خطّاب به گفتار پیامبر است که در رویداد وفد ثقیف نیز بیان شد و گویای معنای بلند و منحصر به فردی است که مصداق «انفسنا» را از سایر اصحاب متمایز میسازد، بهگونهای که دیگر صحابی غبطة این جایگاه بلند را نمی توانند پنهان کنند. و سوم استدلالی است که حضرت علی در فضای کاملاً سیاسی شورا در جهت برتری خود بر سایر نامزدهای سِمت جانشینی رسول خدا مطرح میسازند و همراه اعترافی که از سایر شرکت کنندهها میگیرند، مقبولیت و تأیید این حدیث را به اثبات میرسانند.
بنابراین، روند تاریخی تثبیت مفهوم «انفسنا» در معنای مرجعیت سیاسی و معنوی حضرت علی روز به روز شکل جدیدتری مییابد و در هر مرحله، فرایند تثبیت و تعیین حضرت علی به عنوان جان و جانشین پیامبر شتاب بیشتری به خود میگیرد.
5. بررسی رویداد ابلاغ آیات سورة توبه با مفهوم «انفسنا»
ابلاغ آیات سورة توبه به وسیلة حضرت علی در ماه ذیحجه سال نهم هجری از دیگر رویدادهایی است که در مقیاس بزرگتری به وقوع پیوست و دامنة اثر آن در جامعه و افکار عمومی مسلمانان عمیقتر و در عین حال، وسیعتر بود. بهگونهای که میتوان در پرتو آن، حضرت علی را به عنوان تنها مصداق مفهوم «انفسنا» بازشناخت. بررسی آیات سورة توبه، کنار نهادن ابوبکر و چرایی این جا به جایی، دورنمای روشنتری از افق معنای مفهوم «انفسنا» را در حوزة سیاسی و معنوی دین اسلام به تصویر میکشد.
الف. محتوای آیات آغازین سورة توبه: آیات آغازین سورة توبه آخرین مرحله از برنامة حکومت اسلامی به سوی نهایی ساختن پاکسازی جغرافیای اسلامی از هرگونه شرک و بتپرستی است. بر اساس این بخشنامه، اعتبار هر نوع پیمانی که میان مشرکان و مسلمانان منعقد شده بود تا چهار ماه بیشتر دوام نداشت و پس از آن، دولت اسلامی هیچ تعهدی در قبال مشرکان نداشت و مشرکان باید یا دست از آیین خود برمیداشتند و یا منتظر برخورد نظامی حکومت اسلامی میبودند: )بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللَّهِ وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِی الْکافِرِین.( (توبه:1-2)
ب. چگونگی رویداد ابلاغ آیات سورة توبه: در چگونگی ابلاغ سورة توبه آمده است: رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ ابوبکر را برای ابلاغ سورة برائت نزد اهل مکّه فرستادند، سپس حضرت علی را در پی او روانه کردند و به وی فرمودند: نوشته را از او بگیر و آن را به اهل مکّه برسان. علی گفتند: به ابوبکر رسیدم و نوشته را از او گرفتم. ابوبکر با اندوه بازگشت و گفت: ای رسول خدا، آیا دربارة من چیزی نازل شده است؟ حضرت فرمودند: نه، به من امر شده است: یا خودم یا مردی از اهلبیتم آن را ابلاغ کند.
أخبرنا العباس بن محمّد [الدّوری]، قال: حدّثنا ابونوح ـ و اسمه عبدالرحمن بن غزوان ـ قرّاد، عن یونس بن ابیإسحاق، عن ابیإسحاق، عن زید بن یثیع، عن علی، أنّ رسول اللّه ـ صلی اللّه علیه و سلّم ـ بعث ببراءة إلی أهل مکّة مع ابیبکر ثم اتّبعه بعلی، فقال له: خذ الکتاب، فامض به إلی أهل مکّة. فلحقته منه، فانصرف ابوبکر و هو کئیب. فقال: یا رسول اللّه، أنزل فیّ شیء؟ قال: «لا، إلّا أنّی أمرت أن أبلّغه أنا، أو رجل من اهلبیتی» (نسائی، 1424، ص68)
در منابع دیگر، «لا یذهب بها الّا رجل منی و انا منه» آمده است؛ ابلاغ این سوره تنها به وسیلة کسی باید باشد که او از من است و من از اویم.
این رویداد در منابع زیادی از اهلسنّت و شیعه ذکر شده است. (ابن حجر، الاصابه، 1415، ج4، ص467/ ابن کثیر، 1408، ج7، ص374/ طبرانی، 1415، ج3، ص166؛ طبرانی، بیتا، ج12، ص77) هرچند اختلافهایی در نقل این روایت دیده میشود، اما ترجیعبند همة این نقلها حضور حضرت علی و ابلاغ این آیات از سوی ایشان است.
علّامه امینی در اثر نفیس خویش، نام 73 نفر از بزرگان و اندیشمندان اهلسنّت را نقل نموده که رویداد ابلاغ آیات سورة توبه را به نام حضرت علی ثبت نمودهاند و در این باره میگوید: اگر رویدادی کمتر از این تعداد در آثار حدیثی انعکاس یابد مُهر تواتر بر آن زده میشود. (امینی، 1416، ج6، ص476/ همچنین ر. ک. هندی، 1366، ج14، ص557.)
آنچه همگان بر آن اتفاق نظر دارند تغییر در مأموریتی بود که پیش از امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب به ابوبکر محوّل شده بود و این تغییر خود اهمیت این موضوع را دو چندان میسازد و پرسشهای بیشماری را فراروی همگان به وجود میآورد؛ پرسشی که ابوبکر نیز به دنبال آن مضطرب شد. در این باره آمده است:
و چون به درخت ذی الحلیفه رسید، به گفتة پیمبر، علی از دنبال بیامد و آیات را از ابوبکر گرفت و ابوبکر پیش پیمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بازگشت و گفت: ای پیامبرخدا، پدر و مادرم فدای تو باد، آیا چیزی درباره من نازل شده؟ پیمبر گفت: نه، ولی هیچکس جز من یا کسی از من عهدهدار ابلاغ نشود. (طبری، 1375، ج4، ص1252)
یعقوبی نیز همین رویداد را بازگو مینماید و از تغییر در مأموریت ابلاغ آیات سورة برائت خبر میدهد و از اضطرابی که وجود ابوبکر را دربرگرفت گزارش میدهد. (یعقوبی، بیتا، ج2، ص76)
ج. علت تغییر در ابلاغ آیات سورة توبه: پرسشی که در ادامه مطرح میشود در خصوص علت تغییر در برنامة ابلاغ آیات سورة توبه و مقدّم شمرده شدن حضرت علی بر ابوبکر است. پاسخ به این پرسش، بخشی دیگر از مفهوم شناسی تاریخی «انفسنا» در ادبیات و گفتمان دینی را روشن میسازد.
در بعضی از روایات به صراحت آمده است که پیامبر علت جابهجایی و تغییر در ابلاغ آیات سورة توبه را به وحی مستند نمودند و هجده نفر از اندیشمندان اهلسنّت چنین نقلی را از پیامبر گرامی در آثار خود به ثبت رساندهاند؛ (امینی، 1416، ج2، ص480) مثلاً یعقوبی در اثر خود، چنین نقلی را از حضرت رسول بازگو نموده است که پیامبر در پاسخ به پرسش ابوبکر فرمودند: ولکن جبرئیل قال لی: «لا یبلغ هذا الّا انت او رجل من اهلک» (امینی، 1416، ج2، ص76)
هرچند در بعضی از روایتها به صراحت پیامبر نامی از جبرئیل نبردهاند، اما لفظ «اُمرتُ» یعنی «امر شدم» و مفهوم وحیانی بودن امر ابلاغ به حضرت علی را افاده مینماید: «فلمّا رجع ابوبکر، قال: نزل فی شیء؟ قال: لا ولکن اُمرت ان اُبلّغها انا او رجل من اهلبیتی.» (ابن کثیر، 1419، ج4، ص93)
روایتهای دیگری نیز وجود دارد که لفظ «امر» و «وحی» در آن به کار نرفته و با قراین دیگری میتوان به وحیانی بودن آن، پی برد. برای نمونه، بازگشت ابوبکر و پرسش همراه با اضطراب و اشک وی گویای وحیانی بودن تغییر در ابلاغ آیات سورة توبه است. (امینی، 1416، ج6، ص489)
نکتة دیگری که اهمیت مفهوم «انفسنا» را بیش از پیش در ادبیات دینی اسلام روشن میسازد پاسخ به علت تغییر در ابلاغ آیات سورة توبه توسط حضرت علی است.
روایتهای نقل شده ـ همانگونه که ذکر شد ـ منشأ تغییر را الهی و چرایی تغییر را شبیه بودن حضرت علی به پیامبر ذکر نمودهاند که با عبارتهای متفاوتی نقل شده، و چون پیامبر ابلاغ این آیات را به خود یا فردی از خود یا از اهلبیتش محصور ساختهاند، نتیجه گرفته میشود که چون حضرت علی شبیهترین افراد به پیامبر است و حکم جان پیامبر در معنای «انفسنا» دارد، این وظیفه به آن حضرت تفویض شد. در ذیل، به بعضی از نمونههایی که پیامبر ابلاغ آیات سورة توبه را به خود یا فردی از خود منحصر نمودهاند اشاره میگردد: «ما بد ان أذهب بها انا او تذهب بها»؛ «لا یبلغ عنّی غیری او رجل منّی»؛ «لا یؤدّی عنّی الّا انا او علی»؛ «لا یذهب بها الّا رجل هو منّی و انا منه»؛ «لا ینبغی ان یبلغ هذا الّا رجل من اهلی»؛ «لا یبلغها الّا انا او رجل من اهلبیتی.» (امینی، 1416، ج6، ص482-487)
ه . قرینههای معنایی «انفسنا» در رویداد ابلاغ آیات سورة توبه: در این بخش نیز نکاتی ذکر میشود که در رویداد ابلاغ آیات سورة توبه بر مفهوم سیاسی و معنوی «انفسنا» دلالت دارد:
نخست. جابهجایی که در سطح بالای مهرههای سیاسی حکومت رسول خدا انجام شد؛ مهرههایی که نقش شگرفی در تحوّلات آتی ایفا نمودند و همه نامزد خلافت پس از نبی گرامی به شمار میروند. تقدّم حضرت علی در این رویداد، فاصلة جایگاه حضرت علی را با ابوبکر نشان میدهد.
دوم. بازگشت مضطربانه و اشکآلود ابوبکر و پرسش وی از رسول خدا معنای مذکور را تقویت میبخشد.
سوم. نوع پاسخ رسول گرامی به علت این جابهجایی، وحیانی بودن آن را به اثبات میرساند و روشن میسازد که این تغییر فراتر از یک تصمیم عادی سیاسی و حکومتی است.
چهارم. استدلال حضرت علی به رویداد ابلاغ آیات سورة توبه و تأیید اعضای شرکتکننده در این نشست سیاسی، برتری سیاسی حضرت علی را نه تنها در آن برهه، بلکه به صورت مطلق، پس از نبی گرامی به اثبات میرساند. با توجه به فضای سیاسی حاکم بر شورای شش نفره، حضرت علی با بازگو نمودن این روایت، بار دیگر حقّانیت سیاسی خود را تکرار کردند. استدلال امیرالمؤمنین چنین آمده است:
«فأنشدکم باللّه هل فیکم أحد أمره رسول اللّه بأن یأخذ براءة من ابیبکر. فقال له ابوبکر: یا رسول اللّه، أنزل فیّ شیء؟ فقال له: "إنّه لا یؤدّی عنّی إلّا علیّ" غیری؟» قالوا: اللهم لا؛ (ابن مغازلی شافعی، 1424، ص139)
شما را به خدا قسم میدهم، آیا در میان شما غیر از من کسی هست که رسول خدا به او امر کرده باشد سورة برائت را از ابوبکر بگیرد و ابوبکر به او گفته باشد: ای رسول خدا، آیا دربارهام چیزی نازل شده است؟ رسول خدا به او فرموده باشد که ادا نمیکند را از طرف من مگر علی؟ گفتند: خدایا تو میدانی که نه.
پنجم. غبطة اصحاب رسول خدا به این تغییر و جابهجایی، اوج مقام حضرت علی را به تصویر میکشد؛ زیرا این تغییر زمانی میتواند مورد غبطة دیگران قرار گیرد که فراتر از یک تغییر سادة سیاسی و حکومتی باشد تا این غبطه معنای منطقی بیابد. بنابراین، از این موضوع نیز میتوان منشأ وحیانی بودن این تغییر و علّو مقام و ترفیع درجة حضرت علی را مشاهده کرد.
سعد بن ابیوقّاص در بیان چهار فضیلت و برتری که همگان را مبهوت حضرت علی نموده است، بیان رسول گرامی دربارة حضرت علی هنگام ابلاغ آیات سورة توبه را جزو این چهار فضیلت برمیشمارد و داشتن یکی از آنها را برتر از 2500 سال زندگی در دنیا میداند. این گزارش در منابع تاریخی، اینگونه نقل شده است:
عن سعد: أخرج ابن عساکر بإسناده عن الحرث بن مالک، قال: أتیتُ مکّة فلقیت سعد بن ابیوقّاص فقلت: هل سمعت لعلیّ منقبة؟ قال: لقد شهدت له أربعاً لأن تکون لی واحدة منهنّ أحبّ إلیَّ من الدنیا أُعمَّر فیها مثل عمر نوح: إنّ رسول اللَّه صلیالله علیه وآله و سلم بعث أبابکر ببراءة إلی مشرکی قریش، فسار بها یوماً و لیلة، ثمّ قال لعلیّ: «اتبع أبابکر فخذها و بلّغها.» فردّ علیّ أبابکر فرجع یبکی، فقال: یا رسول اللَّه، أنزل فیَّ شیء؟ قال: «لا، إلّا خیراً إنّه لیس یبلّغ عنّی إلّا أنا أو رجل منّی،» أو قال: «من اهلبیتی»؛ (امینی، 1416، ص139)
ابن عساکر به اسنادش از حرث بن مالک نقل کرده است که میگوید: به مکّه آمدم، سعد بن ابیوقّاص را ملاقات کردم و گفتم: آیا دربارة علی منقبتی شنیدهای؟ گفت: برای او گواهی میدهم به چهار فضیلت که اگر یکی از آنها برای من بود محبوبتر بود نزد من از دنیا که در آن همانند نوح زندگی کنم: رسول خدا ابوبکر را با سورة برائت به سوی مشرکان قریش فرستادند. او یک شبانه روز رفت، سپس به علی فرمودند: در پی ابوبکر برو و آن را از او بگیر و به مردم مکّه ابلاغ کن و ابوبکر را بازگردان. پس ابوبکر بازگشت، در حالی که گریه میکرد و گفت: ای رسول خدا، آیا دربارة من چیزی نازل شده است؟ فرمودند: نه، مگر خیر. نباید کسی این سوره را ابلاغ کند جز خودم یا مردی از خودم. یا فرمودند: از اهلبیتم.
بنابراین، از این رویداد نیز میتوان وجه دیگری از معنای «انفسنا» در ادبیات و گفتمان دینی اسلام بر مبنای عنصر تاریخ را کشف کرد. به بیان دیگر، مرجعیت سیاسی و معنوی حضرت علی با الفاظ متنّوع و گوناگون در مقاطع تاریخی نقل شده که در کانون آن لفظ «انفسنا» قرار گرفته و تعابیر دیگر به عنوان مفسّر مفهوم «انفسنا» استعمال شده است.
براساس آنچه گفته شد، میتوان نتیجه گرفت تجلّی مفهوم «انفسنا» در شخصیت حضرت علی در یک سیر تاریخی و در مقاطع گوناگون زمانی، در ظرف معنایی مرجعیت سیاسی و معنوی تکوین یافته است. از این رو، با سود بردن از عنصر تاریخ در معناشناسی آیة «مباهله»، پردة ابهام از صورت مفهوم «انفسنا» کنار خواهد رفت و از لحاظ تاریخی اثبات میشود که معنای امامت و ولایت حضرت علی با صورتهای گوناگونی در تاریخ تبلور یافته که در کانون آن، لفظ «انفسنا» در قرآن میدرخشد.
نتیجه
براساس آنچه ذکر گردید، روشن شد که با بررسی سلسله رویدادهای پیشنی واقعة «مباهله»، میتوان قرینههای زیادی از تاریخ در جهت کشف معنای حقیقی «انفسنا» به دست آورد. نتایج بهدست آمده از بررسی رویدادهای سال نهم هجری مانند غزوة تبوک، وفد ثقیف، وفد بنیولیعه و ابلاغ آیات سورة توبه، شهادت میدهند که معنای بیرونی و عملی مفهوم «انفسنا» در ولایت سیاسی و معنوی حضرت علی ظهور دارد و مفهوم «انفسنا» جامع همة معانی است که در طول تاریخ، ولایت سیاسی و معنوی حضرت علی را بازگو نمودهاند. قرائت دیگر غیر از تفسیر روشن تاریخ از مفهوم «انفسنا»، اجتهاد در مقابل نص به شمار میرود.
منابع