نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استادیار بخش زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شیراز
چکیده
کلیدواژهها
نظرهایی متعدد درباره آغاز سرایش شعر فارسی با مضامین عارفانه، مطرح شده و اغلب، سنایی را آغازگر این نوع میدانند، با اینحال، در برخی از متون رباعیاتی، نام عارفانی چون: شقیق بلخی (مقتول در 174ق) و بایزید بسطامی (م 261ق)، ثبت شده (شمیسا، 1374، ص45) و حتی دیوانهایی متأخر را به کسانی چون: حلاج و باباکوهی شیرازی (باکویه) نسبت دادهاند؛ هرچند این انتسابهای مجعول، نمیتواند به معنای ردّ کامل احتمال سرایش شعر عرفانی پیش از دوران سلجوقی باشد.
این نکته در پیوند با شخصیت ابوسعید ابوالخیر (357-440ق) و اشعار عارفانه منسوب به او کاملاً قابل تحلیل و واکاوی است. عمدهترین اشعار صوفیانه منسوب به عصر سامانی و غزنوی 1609 بیت، سخنان منظوم ابوسعید است که به همت سعید نفیسی از منابع متعدد گردآوری شده است. این ابیات شامل 721 رباعی و چند غزل، قطعه و ابیات متفرقه است که برخی ویژگیهای شعر خراسانی چون: «کمی واژگان عربی نسبت به شعر عرفانی دورههای بعد، تصاویر ساده، استفاده اندک از تمثیل و رمز، وجود الف اطلاق در پایان قافیهها و قافیهدار بودن مصراع سوم رباعی» در برخی از این اشعار دیده میشود.
در این مقاله، برآنیم تا ضمن تحلیل برخی اشارههای شیعی در اشعار منسوب به ابوسعید، به سیر تحول این مفاهیم در شعر او (بهموازات ادب فارسی) بپردازیم و از خلال این مقایسه، به میزان درستی انتساب این اشعار به او دست یابیم؛ البته پاسخ به چند نکته مورد تأمل، پیش از بررسی اشعار ابوسعید ضروری است:
1. شعر عرفانی فارسی از کی و کجا شروع شده و از منظر پژوهشگران ادب پارسی، آیا اشعار منسوب به ابوسعید از آن اوست؟
2. او چه مذهبی داشته و نگاه او به شخصیتهای شیعی چگونه بوده است؟
3. اشعار شیعی منسوب به او تا چه میزان از نظر سبکی به دوره او پیوند دارند؟
به سؤالات اول و دوم در مقدمه و به مورد آخر در خلال تحلیل ابیات متن پاسخ خواهیم داد.
1. سهم ابوسعید ابوالخیر در آغاز شعر عرفانی فارسی
از نظر محجوب در کتاب سبک خراسانی در شعر فارسی، مضامین صوفیانه نخست بار با رباعیات منسوب به ابوسعید، وارد شعر فارسی شده است. (محجوب،1350، ص163) از دیدگاه او، شعر صوفیانه به صورت پراکنده از دوره سامانی رواج داشته و شعرهای منسوب به شیخ ابوالقاسم کرکانی مرشد بوسعید، ابوالعباس قصاب، ابوعلی سرخسی، ابوالحسن خرقانی، ابوالحسن بستی، ابوعلی دقاق، ابوعبدالله خفیف، حقیقی صوفی و یوسف عامری، نشاندهنده این حضور است. از نظر ایشان، اشعار ابوسعید یا از خود اوست یا آن قدر در زمان او مشهور بوده که در حفظ داشته و در جلسات میخوانده؛ به همین دلیل، زمان آغاز شعر عارفانه دیرتر از اواسط یا اواخر قرن چهارم نیست. (محجوب، 1350، ص517-518)
این اجتهاد با ابیات منسوب به دیگر شاعران و سخنان مشهور درباره ابوسعید نیز کاملاً منطبق است. این که بدانیم ویژگی مجالس وعظ و عرفان ابوسعید در نیشابور شعرهای فراوانی بوده که او در خلال سخنان خود میخوانده، خود مؤید رواج اشعار عرفانی در ادب این دوره است. او اولین شیخ بزرگ صوفی به شمار میآید که سماع و قول و غزل را در خراسان در بین صوفیه مرسوم کرده و یکی از جنبههای توجه به مجالس او اشعاری بوده که بر خلاف رسم موعظه در آنها خوانده میشده است؛ البته برخی معتقدند، تقریباً تمام اشعار فراوانی که او به فارسی و عربی، در مجالس خویش میخوانده، از کلام متقدمان بوده است. (زرینکوب، 1357، ص61ـ63)
پیش از بوسعید نیز جنید مقام شعر را در عرفان اندکی بالا برده؛ اما جایگاه شعر نزد بوسعید با دیگران کاملاً متفاوت است، تا آنجا که در برخی مجالس هر آیهای را که قاری میخوانده، با یک بیت پاسخ میداده و همچنین منقول است که خواسته در مراسم تدفینش به جای قرآن شعر بخوانند. (مایر، 1378، ص278) اصرار او به شعرخوانی حتی کسانی چون ابوالقاسم قشیری، ابوعبدالله باکویه شیرازی و خواجه عبدالله انصاری را به مخالفت با شیوه مجالسش برانگیزانده است. (شفیعی کدکنی، 1385، ص26)
علاقه ابوسعید به کاربرد شعر در سخنوری، در اندک مجالس باقیمانده از او دیده میشود؛ چنانکه در هشت مجلس تازهیافتهشده از او که در جنگ موجود در کتابخانه منطقهای قونیه (نوشته شده به سال 714)، ثبت گردیده، تنها در مجلس کوتاه آخر از شعر استفاده نشده است. (راشدینیا، 1394، ص129-130) در هفت مجلس دیگر شیخ، در مجموع 35 بیت (هر مجلس پنج بیت) نمود دارد که از آن میان، ده مورد در وزن رباعی و سه مورد به زبان عربی و عمدتاً در قالب تکمصراع، تکبیت یا قطعه است. (همان، ص101ـ128) از آن میان، مجلس سوم با پانزده بیت، مهمترین مجلس از منظر کاربرد شعر در اشعار بوسعید است. (همان، ص104ـ108)
علاقه ابوسعید در بهکارگیری شعرهای عرفانی در مجالس خود، به اندازهای بوده که ابوبکر اسحاق، مقدم کرامیان و قاضی صاعد، مقدم حنفیان از او به سلطان محمود شکایت بردند و «قاصدی بفرستادند که شیخ صوفی پدید آمدست. مجلس میگوید و در مجلس نه تفسیر قرآن میگوید و نه اخبار رسول9 بل که همه بیت میگوید». (ابوروح، 1371، ص58) این نقل ابوروح دو نکته را روشن میکند: یکی این که از تفاوتهای رایج و مشهور مجالس صوفیان خراسان در آن دوره، این بوده که شعرهای فراوانِ و احتمالاً ساده، بهجای آیات و احادیث عربی و دیرفهم برای عموم مردم خوانده میشده و این شیوه به اندازهای رایج بوده که شاکیان در انتساب ابوسعید به صوفیه از آن بهره گرفتهاند.
از قید «بل همه بیت میگوید» و همچنین استفاده از پنج بیت به طور متوسط در مجلسهای یافتشده که محتملاً متن موجود آنها خلاصهای از اصل مجلس شیخ است، چنین برمیآید که ابوسعید در صدها و شاید هزاران مجلس سخنرانی که در نیشابور داشته، تعداد زیادی شعر عرفانی میخوانده و حتی در زمان نوشته شدن کتاب حالات و سخنان ابوسعید، دویست مجلس از مجالس شیخ در دست مردم بوده است. (راشدینیا، 1394، ص19) حتی اگر بسیاری از ابیات مورد استفاده او را تکرار مجالس قبل بدانیم، این نکته نشان میدهد که شیخ دستکم چند هزار بیت عرفانی فارسی و بهندرت عربی در ذهن داشته و به مرور در جلسات خویش نقل میکرده است.
این که ابیاتی که شیخ در مجالسش میخوانده از اوست یا از دیگران، جای بررسی دارد. از متن مجالس ابوسعید نمیتوان درباره شاعران ابیات به نتیجه قطعی رسید؛ زیرا در هیچ یک از مجالس موجود، به نام شاعر اشاره نشده است (راشدینیا، 1394، ص101ـ130) هرچند همین نکته، انتساب بسیاری از این ابیات را به شیخ محتمل میکند. البته ابوروح از ابوسعید نقل میکند که گفته است: «ما هرگز شعر نگفتهایم؛ آنچ بر زبان ما رود، گفته عزیزان بود و بیشتر ازآن پیر ابوالقاسم بشر بود». (ابوروح، 1371، ص79) محمدبنمنور نیز به گونهای دیگر اعتقاد دارد که اشعار از آن خود ابوسعید نبوده است: «جماعتی برآنند که بیتها به زبان شیخ رفته است، او گفته است و نه چنان است، که او را چندان استغراق بودی به حضرت حق، که پروای بیت گفتن نداشتی». (محمدبنمنور، 1354، ص218)
نوع جملات ابوروح و محمدبنمنور درباره شاعر نبودن ابوسعید، بیش از آن که خبری باشد، شیوهای انشایی دارد و «ظاهراً به منظور تنزیه و تبرئه شیخ از اشتغال به شعر و شاعری ساخته شده» (دامادی، 1367، ص72) و تقریباً شبیه ابیاتی است که در دیوان دیگر شاعران عارف فارسی چون: مولوی و عطار هم میتوان دید؛ البته طبق برخی اسناد موجود و به نظر برخی پژوهندگان ادب فارسی، از آثار منظوم ابوسعید جز یک رباعی و یک بیت فارسی به نقل محمدبنمنور و یک بیت عربی به تصریح کشفالمحجوب چیزی در دست نیست و دیگر اشعار منسوب به او، یا متعلق به پیران گذشته اوست و یا در طول هزار سال اخیر به ویژه در سفینههای متأخر، فصلی به رباعیات او اختصاص یافته است. (شفیعی کدکنی، 1385، ص39) با این حال، علاوه بر اینکه تعدد ابیات موجود در مجالس بهدستآمده از جنگ قونیه، این قطعیت را رد میکند، با قراین عقلی و نقلی «چنین نتیجه به دست میآید که اشعار شیخ، منحصر به سه بیت نبوده است؛ اما این که همه رباعیات و دوبیتیها که به شیخ نسبت دادهاند، حقیقتاً از او باشد جای تردید است». (همایی، 1366، ص158)
از سوی دیگر، محیط تربیتی شیخ و علاقه پدرش به شعر و شاعری و همچنین حضور او از کودکی در مجالس سماع و شنیدن ابیات، خود میتواند دلیلی بر شاعری او باشد. (جامی، 1337، ص303ـ307) علاوه بر آن، نقل شده که شیخ در روزگار تحصیل، نزد «ابوسعید عیاری» سی هزار بیت از اشعار جاهلی خوانده و به خاطر سپرده (دامادی، 1367، ص72-73) که بعید مینماید، بوسعید با چنین علاقهای به شعر و شاعری و مطالعات فراوانش و در کنار آن، داشتن ذوقی که در سخنان منثور او موج میزند، دامن از شعر برچیده باشد. از سوی دیگر، از اشارهها و شواهدی که در کتابهایی چون: اسرارالتوحید، حالات و سخنان شیخ، کشفالمحجوب، تمهیدات عینالقضات و گفته نجمالدین رازی آمده، چنین برمیآید که او شاعر هم بوده است. (شمیسا، 1374، ص121ـ123)
اشاره به شاعری ابوسعید و وسعت یافتن دامنه اشعار منسوب به او، هر چه به سدههای رواج شاعری در میان اهل عرفان نزدیک میشویم، بیشتر میشود. شاید به همین سبب است که در نسخههای متأخر تذکرةالاولیا در «ذکر شیخ ابوسعید ابوالخیر»، ابیاتی که از او ذکر شده نسبت به منابع متقدم بیشتر است. (شفیعی کدکنی، 1385، ص210)
2. میزان انتساب سبکی اشعار منسوب به ابوسعید
برخلاف ادعای برخی محققان، شعر عرفانی در دوران سامانی و غزنوی وجود داشته و میتوان شیوه آن را با گونههای شعر پندآمیز رایج در این دوران نزدیک دانست. بر خلاف شعر عرفانی دورههای بعد، «در این گونه شعرها، گاهگاه معانی و نکاتی از درویشی و قطع تعلق از دنیا و عاشقی و شوریدگی و شیدایی نیز درج شده و اصطلاحات صوفیان مانند شاهد و ساقی و ساغر و ناقوس و کلیسا و زنار و...، در آن استعمال شده است و به طور کلی شعرها، بیشتر صورت مناجات و راز و نیاز زاهدانه دارد». (محجوب، 1350، ص520-521)
این ویژگیها را در اشعار منسوب به ابوسعید و همچنین در اواخر قرن پنجم در منسوبات خواجه عبدالله هم میبینیم. همین نکته، برخی شعرهای ابوسعید را از منظر معنایی صاحبقدمت نشان میدهد؛ با این حال اشعار منسوب به او از نظر سبکشناسی، آمیختهای از تضادهای سبکی است. شمیسا ابوسعید را از شاعران دوره سلجوقی میداند. از نظر وی، اشعار منسوب به ابوسعید، سبکی خراسانی دارد و از نظر فکری عاشقانه و عارفانه و نزدیک به شعر سلجوقی است. (شمیسا، 1382، ص59-60)
اگر چهارقافیهای بودن را یکی از ملاکهای شمیسا در تعیین قدمت رباعیهای ابوسعید بدانیم، چنانکه از دو رباعی کامل موجود در مجالس نسخه قونیه، یک مورد این ویژگی را دارد، (راشدینیا، 1394، ص117-118) خواهیم دید که از این منظر تفاوتهایی بین شعر ابوسعید با دیگر شاعران همعصرش دیده میشود. در اشعار شاعران قرن چهارم، رودکی بهطور نسبی از رباعیهای سه و چهارقافیهای در کنار هم بهره گرفته؛ در حالی که «رباعیات قرن پنجم غالباً چهارقافیهای است». (شمیسا، 1382، ص56) این ویژگی در رباعیهای شاعران مداح چون: فرخی، عنصری و قطران مشهود است. در دیوان شاعران قرن ششم مانند انوری و خاقانی هم رباعیها معمولاً چهارقافیهای هستند و هرچه به پایان این قرن نزدیک میشویم، از نسبت رباعیهای چهارقافیهای کاسته میشود. (همان، ص59-66) درحالی که نسبت رباعیهای چهارقافیهای ابوسعید به روایت نسخ متأخر، بسیار کمتر از میزان مرسوم در سبک خراسانی است.
تمایز ابوسعید با شاعران رباعیسرای درباری، یا به دلیل تفاوت محتوای اشعار ساده عارفانه او با شعر پرطمطراق درباری است ـ که این نکته با نسبت کم رباعیهای چهارقافیهای در مختارنامه عطار و دیگر شاعران عارف قرن ششم در مقایسه با شاعران مداح همعصرشان سازگار است ـ یا باید ویژگیای کاملاً تفننی و سلیقهای باشد که از این منظر با برخی شاعران تفننگرای سدههای بعد تناسب دارد؛ چنان که اغلب رباعیهای امیر علیشیر نوایی و بسیاری رباعیات قاسم انوار نیز چهار قافیهای هستند؛ هرچند از شاعران سبک خراسانی نیستند. در کنار دو احتمال اول، میتوان بر تأخر زمان سرایش اشعار تصریح کرد.
از منظر دیگر ویژگیهای سبکی، برخی محققان چون نفیسی، ضمن اذعان به قدمت بسیاری از اشعار منسوب به شیخ، معتقدند، ابوسعید اشعار رودکی را از بر داشته و بسیاری از اشعار منسوب به او به ویژه قطعات باید از رودکی باشد (نفیسی،1341، ص457-458) صفا نیز اشعار منسوب به او را انتحالکردة شاعران متأخر از قرنهای 7 و 8 میداند. (صفا، 1339، ص5، مقدمه) نکته دیگر در بررسی اشعار منسوب به ابوسعید، این است که از نظر قالب، هرچه به دوران متأخر نزدیک میشویم، بسامد نسبت قالب رباعی به مجموع اشعار ابوسعید، در متون مربوط به او فزونی مییابد؛ به طوری که در مجالس موجود در جنگ قونیه، نسبت رباعی به دیگر اشعار 43٪ (راشدینیا، 1394، ص101ـ130)، در نفحاتالانس جامی 72٪ (جامی، 1337، ص300ـ307) و در ریاضالعارفین هدایت 93٪ است. (هدایت، 1344، ص35ـ37) این نکته، مؤید ارتباط مستقیم میان نسبت یافتن اشعار به نام ابوسعید، با سنت شعر عرفانی است.
به هرحال، اشعار منسوب به ابوسعید را چه از آن خود او بدانیم، چه به شاعران قبل از او چون رودکی و پیر ابوالقاسم بشر نسبت دهیم، باید توجه داشت که از مجموع رباعیهای منسوب به او، 183 رباعی به شاعرانی دیگر چون: عمر خیام (55 رباعی)، باباافضل (40 رباعی)، مولوی (30 رباعی)، اوحدالدین کرمانی (35 رباعی)، باخرزی (23 رباعی) و 43 مورد به دیگر شاعران چون: ابنسینا، خواجه عبدالله انصاری، احمد غزالی، خیام، سنایی، سهروردی، نجمالدین کبری، مولوی، سیفالدین باخرزی، اوحدالدین کرمانی، باباافضل کاشانی و حتی برخی شاعران متأخر منسوب است؛ اما پانصد رباعی باقیمانده، شاعری شناختهشده ندارد (شمیسا، 1374، ص124) و میتوان آنها را به ابوسعید زندگیکرده در سدههای چهارم و پنجم یا ابوسعید اسطورهای حیاتیافته در متون سدههای پنجم تا سیزدهم متعلق دانست.
3. زمینههای اجتماعی و شخصی ظهور مفاهیم شیعی در اشعار ابوسعید
خداآگاهی، انسانآگاهی و پیوند عاشقی و معشوقی متقابل میان انسان و پروردگارش، مبانی اخلاقی رباعیهای منسوب به ابوسعید است. (الهی قمشهای، 1378، ص68) در بسیاری از این اشعار، شخصیتهای دینی (بهویژه شیعی) عامل پیونددهنده بین انسان و خدا، و عاشق و معشوقند و به همین سبب تحلیل جایگاه این شخصیتها میتواند معرفیکننده مفاهیم اصلی در اشعار شیخ باشد.
نکتهای که پیش از بررسی اشارات دینی در اشعار ابوسعید راهگشاست، پی بردن به مذهب او و زمینههای شیعی در اشارات اوست. این که خراسان قبل و همزمان با شیخ، بستر مناسبی برای پیوند عرفان و تشیع بوده، یکی از زمینههایی است که میتواند به ظهور مفاهیم شیعی در اشعار عرفانی این دوره کمک کرده باشد. هرچند در دوران حکومت غزنویان، فضای نسبتاً آزاد دینی در خراسان که سامانیان ایجاد کرده بودند، تا حدودی بر هم میخورد و سلطان محمود از مذهب حنفی به عنوان مذهب دربار حمایت میکند، شافعیان، کرامیان و پس از آنان معتزله و شیعه نیز تا حدودی امکان ظهور داشتهاند (کلیفورد باسورث، 1356، ص167) و به مرور و از اواخر قرن پنجم، مذهب شافعی که بیش از همه به خواص مرتبط بوده، بین صوفیان به وسعت پذیرفته شده است. (نک: همان، ص175)
در همین بستر تاریخی و جغرافیایی مساعد است که امکان پیوند خوردن افکار و اندیشههای دینی و عرفانی ابوسعید با فرهنگ شیعی فراهم میشود؛ با این حال در مجالس ابوسعید، بیش از اصرار بر نگاه مذهبی خاص، نوعی فرقهگریزی عرفانی نمود دارد؛ چنانکه شیخ، در مجلس ششم و در تبیین ولایت حق به عنوان یکی از اصول مهم عرفان خود میگوید:
این همه درین جهان خویشتن پدید میآرند؛ یکی میگوید: شافعیام؛ یکی میگوید: حنفیام؛ یکی میگوید: حنبلیام و یکی میگوید: اشعریام؛ یکی میگوید: امیرم؛ یکی میگوید وزیرم. کسی میباید که گوید: شما کسیاید؟ من باری هیچکس نیم؛ وز هیجا مینیایم؛ و هیچ ندانم. ایشان همه بزرگان و ساداتند؛ یکی شیخ امام است؛ یکی شمسالاسلام؛ یکی خلیفه زمین است؛ این همه هست؛ پس خدای کو؟ (رشیدینیا، 1394، ص120)
در کنار نگاه خاص شیخ به مذهب که در مجلس ششم مشاهده شد، برخی از متون بر شافعی بودن او تصریح کردهاند؛ چنانکه ابوروح بارها در خلال بیان زندگی ابوسعید به آن اشاره کرده و ادعا نموده که بوسعید، فقه را پیش ابوعبدالله الخضری خوانده که رهبر شافعیان خراسان بوده است (ابوروح، 1371، ص38) و همچنین ابوبکر قفال شافعی را هم شاگردی کرده و در جایی آشکارا مینویسد:
شیخ ما ـ قدسالله روحه ـ به مذهب شافعی اِنتما داشت. استادان وی را تا شافعی ـ رحمهالله ـ یاد کردیم تا هیچ معترض را وجه طعن نماند. (همان، ص40)
شاید شافعی دانستن شیخ، ابزاری برای تبرئه عرفان او در خراسان بوده باشد؛ با این حال اگر این ادعا را درباره شیخ بپذیریم، لزوم پیوند او در جایگاه یک شافعی معتقد با شخصیتهای شیعی روشن خواهد شد. همانگونه که پیشوای این مذهب، امام محمد شافعی نیز بارها به این اصل از عقیده خود اعتراف کرده، این پیوند حبی به اندازهای عمیق است که قزوینی در کتاب النقض بارها آن را حجت آورده است:
إن کـــان حــــبّ الوصــی رفضاً |
|
فانّنــــــی أرفـــــــض العـــــــباد |
إن کـــان رفضــــاً حبّ آل محمد |
|
فلیـــــشهد الثّقـــلان أنّی رافضــــی |
لئن کان ذنبی حــــــبّ آل محمد |
|
فذلک ذنـــــب لـــــست عنه اتوب |
(قزوینی، 1358، ص202-203)
پیوند ابوسعید و تشیع حتی از اشارههای ابوروح نیز برمیآید. او در اثر خود حکایتی دارد که نشان میدهد، برخی از علویهای نیشابور نیز در مجالس وعظ شیخ حاضر بودهاند. (ابوروح، 1371، ص68-69) این پیوند به اندازهای بوده که نویسنده النقض درباره او و بایزید و شبلی و جنید مینویسد:
«شیعه در این جماعت ظن نیکو دارند؛ از بهر آنکه عدلی و معتقد بودهاند». (قزوینی، 1358، ص197)
نقطه دیگر درباره ارتباط شیخ و تشیع، طریقه عرفانی و سند خرقه اوست که در مجالس بازمانده، نشانی از آن نمیتوان دید؛ البته براساس نظر ابوروح، شیخ در طریقت، شاگرد شیخ ابوالفضل حسن بوده و به واسطه ابونصر سراج، ابومحمد مرتعش نیشابوری، جنید، سری سقطی، معروف کرخی (مولی امام رضا7)، داوود طایی، حبیب انصاری و حسن بصری، به امام علی7 و سپس به رسول9 پیوند مییابد. (ابوروح، 1371، ص39) طبق روایت محمدبنمنور نیز سند خرقه شیخ با چند واسطه، به معروف کرخی، از او به امام صادق7 و از طریق امام باقر7، امام سجاد7، امام حسین7 و امام علی7، به رسول9 میرسد. (محمدبنمنور، 1354، ص36)
تحلیل مفاهیم شیعی در اشعار منسوب به ابوسعید ابوالخیر
اگر بپذیریم که «ستون فقرات تصوف را نظریه ولایت میسازد و اعتقاد به کرامت، پایه و اساس نظریه ولایت است؛ همانگونه که در تشیع، بنیاد نخستین را نظریه امامت شکل میدهد» (شفیعی کدکنی، 1385، ص48-49)، میتوان به مشابهت جایگاه پیروی از پیر و رهبر در عرفان، با مسأله امامت در نظر شیعه، اذعان کرد. در تثبیت مسأله عصمت امامان شیعی که در امتداد رسالت قرار میگیرند، دو مفهوم اصلی «توسل» و «شفاعت» نمود مییابد؛ مفاهیمی که در شخصیت رهبران عرفانی هم جلوه دارد و در بررسی اشارات دینی اشعار ابوسعید نیز باید به آنها توجه داشت.
در مجموع ابیاتی که در طول تاریخ به ابوسعید نسبت یافته، 79 اشاره به 27 تن از شخصیتهای دینی دیده میشود. در این اشعار، تنها شخصیتهای دینی سامی حضور دارند و حتی یک اشاره نیز به شخصیتهایی چون: مانی، زرتشت و اسکندر دیده نمیشود. این نکته، علاوه بر اثبات تناسب شخصیتهای اسلامی با شعر عرفانی، بر متأخر بودن میانگین اشعار منسوب به بوسعید، در مقایسه با سبک شاعران سامانی و غزنوی، صحه میگذارد؛ در صورتی که در مجالس باقیمانده از شیخ، اشاراتی اندک به شخصیتهای ایرانی چون نوشیروان کاربرد دارد. (راشدینیا، 1394، ص 99)
نکته دیگر این که از مجموع اشارات موجود، تنها هیجده مورد به پیامبران قرآنی اختصاص دارد که این نکته نیز در مقایسه با دیگر شاعران همعصر او متفاوت است. این تفاوت بسامد را میان اشعار و تلمیحات موجود در مجالس بازمانده از ابوسعید نیز میتوان دید (نک: همان، ص 109، 110، 116 و 120):
گر چشمه حیوان بر دولت بدی نایافت |
|
زو خضر به عمر اندر قطره نچشیدی |
گر روی تو را دیدی بیچــــــــاره زلیخا |
|
پیراهن یوســـف را از پس ندریدی |
(همان، ص107)
در اشعار منسوب به بوسعید، اشارهای به خلفای سهگانه نیز دیده نمیشود که این نکته با مذهب شافعی او که احترام به خلفای پیش از امام علی7 از شاخصههای آن است، تناسب چندانی ندارد. این دوگانگی وقتی مشخص میشود که به آثار و سخنان منثور او نظر بیفکنیم و شیوه برخورد او را با این شخصیتها ببینیم. در متن حالات و سخنان ابوسعید، این حدیث از پیامبر9 آمده که «اقتدوا بالذین من بعدی: ابیبکر و عمر». (ابوروح، 1371، ص38) در کتاب محمدبنمنور نیز خلیفه اول و دوم با لقب امیرالمؤمنین خطاب شدهاند که این نکته نیز تا حدودی با اشعار منسوب تفاوت دارد؛ البته در اندک مجالس باقیمانده، نشانهای از صحابه رسول وجود ندارد. (راشدینیا، 1394، ص101ـ130)
بر اساس اشعار منسوب، به وی، امام علی9 با 25 اشاره، مهمترین شخصیت دینی در اشعار ابوسعید است؛ هرچند در مجالس ابوسعید و در متون کسانی چون: ابوروح، محمدبنمنور، احمد غزالی، عینالقضات، عطار، جامی و حتی هدایت، جلوههای مفاهیم شیعی را به صورت مستقیم نمیتوان دید. از نظر نسخهشناسی نیز ابیات شیعی اغلب در نسخ و جنگهایی ثبت شده که از قرن دهم تا سیزدهم فراهم شدهاند که این نکته تردیدها را در انتساب این ابیات قوت میبخشد؛ با این حال، شیوه عرفانی، نوع زبان و همچنین نشانههای احترام به امام علی7 که در کتابهای موثق به بوسعید نسبت داده شده، ما را از رد کامل نسبت ابیات شیعی به او بازمیدارد.
اعتقاد و احترام به امام علی7 چنانکه در نگاشتههای ابوروح و محمدبنمنور نیز دیده میشود، در آثار منسوب به شیخ بیش از دیگر خلفا پررنگی دارد. ابوروح در کتاب خود چهار بار امام علی7 را با لقب «امیرالمؤمنین» خوانده، درحالی که دیگر خلفا را با این لقب هیچگاه خطاب نکرده است. او همچنین در داستانی به نقل از ابوذر در بیان کرامت حضرت امیر7، مینویسد:
رسول9 در من نگریست و من در وی؛ گفت: «یا اباذر! چه مینگری؟» گفتم: «در سرای امیرالمؤمنین دستاسی میگشت، بیآنک کسی بود آنجا، مرا عجب آمد». رسول9 گفت: «یا اباذر! ندانی که خداوند را فریستکانند که در زمین میگردند. خداوند ایشان را برای معونت آل من و امت من موکل کرده است». (ابوروح، 1371، ص56)
از همه این پیشفرضها، چنین به نظر میرسد که یکی از ویژگیهای اصلی شاخه مهمی از عرفان خراسان و عرفان اسلامی بهویژه از قرن پنجم به بعد، چنانکه پس از این در آرا و اشعار دیگر عارفان برجسته نیز میبینیم، توجه به امام علی7 بیش از دیگر صحابه و یاران رسول9 است. این نکته از میزان اشارات محمدبنمنور به نام امام علی7 پس از حضرت رسول9 نیز دیده میشود:
از شیخ بوسعید شنیدم کی گفت: مصطفی را ـ صلوات الله علیه ـ به خواب دیدم، تاجی بر سر و کمری بر میان، و امیرالمؤمنین علی ـ رضی الله عنه ـ بر زبر سر او ایستاده. (محمدبنمنور، 1354، ص248)
علاوه بر نام امام علی7، اشاره به رسول9 و امامان شیعی به ویژه حسنین: و امام رضا7 از دیگر مفاهیم رایج در اشعار است که در ادامه به تحلیل این مفاهیم در دو بستر اصلی خواهیم پرداخت.
1. شفاعت و توسل به شخصیتهای شیعی در مناجاتهای عارفانه ابوسعید
مناجات، یکی از مفاهیم اصلی متون و اشعار منتسب به شیخ و مهمترین بستر ظهور مفاهیم شیعی در رباعیهاست؛ با این حال در اشعار موجود در مجالس، بیش از مناجاتهای مذهبی، اشعاری خطاب به معشوقی ازلی نمود دارد که نمیتوان آنها را به قطع اشعار مناجاتی دانست. (راشدینیا، 1394، ص105، 107، 109، 110 و 117) در مناجاتهای شیعی متأخر که ساختی متمایز با اشعار مجالس دارند، شاعر خداوند را به امام علی(ع) و آل او سوگند میدهد و تقاضای خود را در خلال این سوگند مطرح میکند؛ ویژگیای که به این اشعار رنگی کاملاً شیعی داده است:
یارب به محــــــمد و علی و زهــــرا |
|
یارب به حـــسین و حســــن و آل عبا |
از لطــــف برآر حاجـــــتم در دو سرا |
|
بیمـــنت خلق یا علــــــی الاعــــــلا |
(ابوسعید، 1373، ص2)
چنانکه در منابع نفیسی آمده است (نک: همان، ص185)، قدیمترین مأخذی که این شعر را به بوسعید نسبت داده، تذکره حسینی نگاشته دوست سنبهلی (1163) است که از نظر نسخهشناسی متأخر است؛ با این حال، با وجود اهمیتی که جنگها در حفظ میراث عرفانی ابوسعید داشتهاند (راشدینیا، 1394، ص25)، نمیتوان به قطع این اشعار را از شیخ ندانست. هرچند قافیه مصراع سوم و برخی ویژگیهای قدمت در این شعر دیده میشود، نمیتوان قدمت شعر را به بیش از سدههای هشتم و نهم بازگرداند. رباعی زیر هم که شیوه سوگند در آن شبیه رباعی گذشته است، نخست بار در همین نسخه از قرن دوازده دیده شده که نشان میدهد، به احتمال زیاد مأخذ نگارنده در انتخاب این دو شعر یکی بوده است:
یارب به دو نــــور دیــــده پیغمبــــر |
|
یعنــــی به دو شمــــع دودمـان حیــــدر |
بر حــــــال من از عیــــــن عنایت بنگر |
|
دارم نظـــــرِ آن که نیفتـــــــم ز نظـــــر |
(ابوسعید، 1373، ص44)
رباعی مناجاتی زیر نیز که دربردارنده نگاه شیعی به توسل و واسطه قرار دادن اهلبیت: نزد خداوند است، نخست بار در تذکره حسینی ثبت شده است:
یارب به رســــالت رسول ثقلـــــین |
|
یارب به غزاکنــــنده بدر و حنــــین |
عصـــیان مرا دو حصه کن در عرصات |
|
نیمی به حسن ببخش و نیمی به حسین |
(همان، ص80)
یکی دیگر از رباعیهای سوگندی شیخ که سادگی خاص مناجاتهای کهن را به همراه دارد، شعری است که نخستین بار در کتاب نصایح و مناجات شیخ در استانبول (1901) چاپ شده است. (نک: همان، ص192) استفاده از ردیف سوگند که تا حدود زیادی به مسأله شفاعت شیعیان ارتباط دارد و در دعاها و زیارات شیعی نیز دیده میشود، چنین نشان میدهد که این شعر محتملاً در زمان گسترش مذاهب شیعی در ایران سروده شده است:
ای باد به خاک مصـــطفــــایت ســــوگند |
|
باران! به علـــــی مرتضــــایت ســــوگند |
افتــــاده به گریه خلــــق بس کن بس کن |
|
دریــــا! به شـــــهید کربلایــــــت سوگند |
(همان، ص35)
دیگر رباعی سوگندی که شاعر در آن به امام علی7 سوگند خورده، شعری مناجاتی است که در بیت دوم آن به یکی از اعتقادات شیعه اشاره شده که در برخی احادیث منقول نیز ردی از آن میتوان یافت. قدیمترین مأخذ ارجاع این رباعی نیز نسخهای از قرن سیزدهم است:
یارب به علــــی بن ابیطالـــــب و آل |
|
آن شیــــر خدا و بر جهــــان جلّ جـــــلال |
کاندر ســه مکان رسی به فــریاد هــمه |
|
اندر دم نــــزع و قبر و هنـــــگام ســـــؤال |
(همان، ص56)
چنانکه از نظر گذشت، مناجاتهای منسوب به ابوسعید، سه ویژگی اصلی دارند: یکی آغاز آنها با «یا رب» در مصراع اول، دیگر سوگند دادن خداوند و سوم واسطه قرار دادن و توسل به شخصیتهای شیعی،؛ ویژگیای که تحلیل ریشه آنها در ادب فارسی، میتواند مؤید انتساب این اشعار به بوسعید باشد یا در صورت رد انتساب، میتوان دانست که زمان ورود مفاهیم شیعی به مناجاتهای عرفانی حدوداً از چه دورهای بوده است.
قدیمترین سوگندهای ادب فارسی، شعر منسوب به دقیقی است که شاعر در آن به نبی و دو تن از خلفا سوگند خورده است؛ ویژگیای که نشان میدهد سوگند خوردن به شخصیتهای دینی، از دوره آغازین شعر فارسی مرسوم بوده است:
به عرش و ســـــروش و به جـــان نبی |
|
به طــــاعات عثـــــمان و علـــــم علی |
(رادفر، 1381ب، ص14، مقدمه)
همچنین در شعر دوران سامانی، طبق نظر اهل سنت بیش از همه مسأله شفاعت حضرت رسول9 مطرح بوده است؛ برخلاف اهل تشیع که به شفاعت امامان شیعی نیز معتقدند:
شفـــیع باش بر شــــه مرا برین زلت |
|
چو مصطفی بر دادار بر روشـــــنان را |
(دقیقی، 1342، ص114)
عیوقی نیز در مقدمه ورقه و گلشاه، پیامبر9 را با لقب شفیع امت میخواند:
شفیـــــع امم خاتـــــم انبــــــیا |
|
سپـــــهر رسالـــــت مــــه اصــــفیا |
(عیوقی، 1362، ص41)
در بیت زیر از دیوان عنصری که به بوشکور نیز منسوب است، جلوهای از شفاعت پیامبر9 را میتوان دید:
تورا هســــت محـــــشر رسول حجاز |
|
دهنـــــده به پول چیـــــنوت جـــواز |
(عنصری، 1342، ص332)
حتی ابوالهیثم جرجانی شاعر اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم نیز با این که شیعهای اسماعیلی است، در پایان قصیده مشهورش، خداوند را به حضرت رسول9 سوگند میدهد:
ایا مقـــــدر تقدیر و مبدع الاشــــیاء |
|
به حق حرمــــــت و آزرم احمد مختار |
که مر مرا و مرآن را که علم دیــن طلبد |
|
زچنـــــگ محــنت برهانــمان، ایا غـــفار |
(مدبری، 1370، ص417)
اگر انتساب شعر زیر را که نخستین بار در کشکول شیخ بهایی به ابنسینا نسبت دادهاند، درست بدانیم، خواهیم دید که ابنسینا هم در آن خداوند را به پیامبر (ص) سوگند داده است:
یک یک هنرم بین و گنـــه ده ده بخش |
|
جــــرم من خــــسته حــسبه لله بخش |
از باد فنا آتـــــش کیـــن برمفــــــروز |
|
ما را به ســـــر خاک رســـول الله بخش |
(همان، ص471)
این ویژگی با فراوانی نسبی اشاره با نام، سخنان و جایگاه پیامبر9 در کتابهای مربوط به بوسعید و مجالس بازمانده از او سازگاری دارد. (راشدینیا، 1394، ص115، 124 و 125) قدیمترین نمونه موجود ادب فارسی که در آن شاعری با گرایشهای شیعی به پنج تن شفاعت جسته، قطعه منسوب زیر از غضایری است که نخست بار در مجالسالمؤمنین قاضی نورالله ثبت شده و چندان استناد نسخهشناسانه ندارد:
مرا شفـــاعت این پنج تن بسنده بود |
|
که روز حشـــــر بدین پنج تن رهایم تن |
بهین خلق و برادرش و دختر و دو پسر |
|
محمد و علی و فاطمه، حسین و حسن |
(شوشتری، 1391، ج4، ص612)
به نظر میرسد در شعر آغاز عصر سلجوقی نیز بحث شفاعت، اغلب برای حضرت رسول9 مطرح بوده؛ چنانکه فخرالدین اسعد گرگانی در دیباچه ویس و رامین از این مفهوم بهره میگیرد:
تو را احـــسان و رحمت بیکران است |
|
شفیــــع ما همیـــــدون مهربان است |
(فخرالدین اسعد، 1349، ص10)
البته در شعرهای منسوب به باباطاهر، سوگند به اولیای شیعه دیده میشود؛ هرچند این شعر نیز چون شعر غضایری احتمالاً مربوط به پس از قرن هفتم است:
خداوندا به حـــــق هشت و چــــارت |
|
ز ما بگــــذر شتــــــر دیدی ندیدی |
(باباطاهر، 1331، ص54)
سوگند خوردن و شفاعت جستن، یکی از ویژگیهای مناجاتهای فارسی در سده ششم، به ویژه در مثنوی و قصیده است. خاقانی در قصیده سوگندیاش در مدح ابونصر نظامالملک، به بسیاری مفاهیم سوگند میخورد که در آن میان از شخصیتهای شیعی تنها امام علی7 در کنار نام پیامبر9 و دیگر خلفا و با نگاهی کاملاً اهل سنتی مطرح میشود:
به یار محـــرم غار و به میر صاحب دلق |
|
به پیر کشته غوغا، به شیر شرزه غاب |
(خاقانی، 1379، ص35)
در سوگندنامه کبیر که به نقل روحالجنان منسوب به روزبهان بقلی است، در خلال سوگندهای فراوان به پیامبران و صحابه، به آلعبا سوگند خورده شده؛ البته باید توجه داشت این سوگند شیعی نیز از منظر سبکی متأخر به نظر میرسد. (روزبهان، 1363، ص84-85) بنابراین به نظر میرسد قدیمترین سوگندهای مستند شعر فارسی، چه از زبان اهل شیعه و چه از زبان شعرای شافعی که در آنها به شخصیتهای شیعی جز امام علی7 اشاره شده، به اواخر قرن ششم هفتم بازمیگردد؛ چنانکه سعدی میگوید:
یارب به نســــــل طاهر اولاد فاطمه |
|
یــــارب به خون پاک شهیـــــدان کربلا |
(سعدی، 1384، ص1179)
پس از این دوره، این گونه سوگندها به فراوانی در ادب فارسی دیده میشود؛ چنانکه این ویژگی در مناجاتهای خواجو، ابنحسام خوسفی و مثنویهای شیخ بهایی ظهوری درخور دارد. نکته دیگر که باید در تحلیل مناجاتهای منسوب ابوسعید به آن توجه کرد، ساختار رباعیهای مناجاتی است؛ چنانکه در نخستین رباعیهای موجود مناجاتی از قرن پنجم دیده میشود، شیوه شاعران این رباعیها، استفاده از «یا رب» در آغاز، درخواست از خداوند و کاربرد افعال امری و نهیی در متن مناجات یا در جایگاه ردیف است. این ویژگی در رباعی زیر به خوبی دیده میشود که علاوه بر بوسعید به خواجه عبدالله نیز منسوب است،
یارب مکـــــن از لطف پریشــــان ما را |
|
هرچنــــد که هست جرم و عصـــیان ما را |
ذات تو غنــــی و ما همه محتـــــاجیم |
|
محتــــاج به غیر خود مگــــــردان ما را |
(ابوسعید، 1384، ص2)
این شیوه را در رباعی زیر نیز میتوان دید که در نسخه احتمالاً مجعول، مورخ 604 پیر پاسکال به نام خیام آمده و احتمالاً از شاعری دیگر مربوط به قرن ششم است:
یارب به دل اســیر من رحمـــــت کن |
|
بر سیـــــنه غمپـــــذیر من رحمت کن |
بر پای خــــراباترو مــــــن بخشای |
|
بر دســـــت پیالهگیر من رحمــــــت کن |
(خیام، 1367، ص9)
در رباعیهای عطار نیز چند رباعی مناجاتی به این شیوه وجود دارد که نشان میدهد، چارچوب مناجاتها تا این سده هنوز تغییری جدی نکرده است:
یارب غـــــم تو چگونه تقـــــدیر کنم؟ |
|
از دســـــت بشـــــد عمر چه تدبیر کنم؟ |
از جرم مــــن و عفو تو شرمـــــم بگرفت |
|
در بنــــدگی تو چــند تقصـــــــیر کنم؟ |
(عطار، 1358، ص16)
البته عطار در باب سوم مختارنامه، پس از چهار خلیفه، رباعیهایی برای حسنین: سروده (نک: همان، ص21) که میتواند مؤید رواج نسبی مفاهیم شیعی در شعر عارفان اواخر سده ششم باشد. با این حال، تا قرن هفتم تقریباً کمتر شعری میتوان یافت که تأییدکننده رواج سوگند در رباعیهای مناجاتی باشد. تنها در رباعیات مولوی چند سوگند ساده کاربرد یافته است:
یارب یارب به حـــــق تسبـــــیح رباب |
|
کش در تســـــبیح صد سؤال است و جواب |
یارب بـــــه دل کبـــاب و چشم پر آب |
|
جوشـــــانتر از آنیم که در خـــــم شراب |
(مولوی، 1381، ص1328)
در شعر دیگر شاعران رباعیگوی سدههای هفتم و هشتم نیز ساختار رباعیها چندان تغییر نکرده است؛ عراقی چند رباعی مناجاتی به این شیوه دارد:
یارب تو مرا به خـــــود توانگر گــــــردان |
|
وز هرچـــــه به جز توســـــت دلم برگردان |
آمیخــــــته شد مس دغــــــل با نقــدم |
|
آخـــــر نظری، مـــــس مرا زر گــــــردان |
(عراقی، 1382، ص343)
در دیوان شاعران سده هشتم هم همین شیوه حفظ شده است:
یارب جبـــــروت پادشـــــاهیت که دید؟ |
|
کنــــه کرم نامـــتناهیـــــــت که دیــــد؟ |
هرچــند که واصلان به بیـــــداری و خواب |
|
گفتـــــند که دیدیــــم، کماهیت که دید؟ |
(اوحدی، 1340، ص444)
یــــارب ز خـــــرد مدار محــــــروم مرا |
|
میــــدار به نام نیـــــک موســـــوم مــرا |
پیــــرایه تو دادهای مرا گوهـــــر نظــــم |
|
عاطــــل مکــــن از گوهـــــر منظوم مرا |
(ابنیمین، 1344، ص628)
از شاعران عارف با گرایشهای شیعی این دوره، حتی خواجو و شاهنعمتلله ولی هم رباعی سوگندی ندارند. در شعر جامی هم شیوه مناجاتها چون گذشته است:
یــــارب ز دو کون بینیـــــازم گردان |
|
وز افســـــر فقــــر سرفــــــرازم گـــــردان |
در راه طلـــــب محــــرم رازم گـــردان |
|
زان ره که نه ســـــوی توست بازم گـــــردان |
(جامی، 1362، ص548)
نکته قابل تأمل در مناجاتهای جامی، استفاده از ردیف توبه در دو رباعی است که با رباعیای به همین ردیف در اشعار بوسعید نسبت دارد. اصولاً ردیفهای دیوان بوسعید با رباعیهای نیمه دوم سده هشتم تا اواسط سده یازدهم شباهت معنامندی دارد. در اشعار مناجاتی شاعران سدههای نهم و دهم چون: بابافغانی؛ اهلی؛ عرفی و وحشی هم شروع رباعی با «یا رب» مرسوم است؛ بسیاری از این اشعار نوعی نگاه عرفانی نیز به همراه دارند:
یارب به فقیـــــری و جگـــــرسوزی ما |
|
وز شعـــــله شوق تو دلافـــــروزی ما |
کان لقمه که در پیــــش بود منت خلف |
|
از خـــــــوان لئیــمان نکنـــــی روزی ما |
(بابافغانی، 1353، ص419)
از حدود دوران صفویه، بحث شفاعت به شخصیتهای شیعی در رباعیهای مناجاتی تجلی مییابد:
یارب تو مرا به کــــرده خویش مگیر |
|
از معصـــــیتم بگــــذر و طاعـــــت بپذیر |
چــــون مهر تو و نبــــی و اولاد نبی |
|
نزد تو شفاعتـــــم کنــــد دستــــم گیر |
(فیض کاشانی، 1368، ص417)
به نظر میرسد، ساختار رباعیهای مناجاتی فارسی از آغاز تا این دوره، دستکم در دیوانها، چندان تغییری نکرده و تنها تفاوت آنها برخی واژهها و کاربرد ردیف و مهمتر از همه مفاهیم رایج در آنهاست. حتی در قلمرو هندوستان نیز رباعیهایی سروده شده که کاملاً شبیه رباعیهای گذشته است:
یارب به جهانیــــــان دل خــــرم ده |
|
در دعــــوی جنت آشتــــــی با هم ده |
شــــداد پســـر نداشت باغش از توست |
|
آن مســـــــکن آدم بــــه بنــــیآدم ده |
(غالب، 1376، ص470)
در بررسی رباعیهای بوسعید، باید توجه داشت که از اواخر سده دهم تا پایان دوران قاجار، یعنی در طول سدههایی که بیشترین رباعیها در نسخهها به بوسعید نسبت داده شده، به سبب رواج سبک هندی و پس از آن تقلید از غزل، مسمط، مثنوی و قصیده خراسانی، رباعی بهعنوان غالبی کاملاً حاشیهای در ادب فارسی مطرح بوده و شاعرانی گمنام و معمولاً با گرایشهای اخلاقی، وعظی و عرفانی که عمدتاً شاعر رسمی نبودهاند، به این قالب توجه داشتهاند. این نکته میتواند توجیه کند که چرا رباعیهای منسوب به بوسعید، نوعی عرفان و عشق ساده را رواج میدهد و چرا حدود پانصد رباعی منسوب به او، به نام شاعری دیگر ثبت نشده است.
مؤید این استنتاج، فراوان شدن نسبی رباعیهای مناجاتی اهل عرفان در دوران قاجار و توجه آنان به مفاهیم شیعی در خلال آنهاست؛ چنانکه در رباعیات صفیعلیشاه این جلوه به فراوانی دیده میشود:
یا رب به نبی خــــــدیو ملک و معـــــراج |
|
یا رب بــــه علــی که ز انّــــما دارد تـــــاج |
چون تا به کنــــون نکردهای باز مکــــــن |
|
بر خلـــــق ز هیچ ره صفـــــی را محـــتاج |
(صفیعلیشاه، 1363، ص121-122)
«سوگند دادن به شخصیتهای شیعی» که از اواخر عصر صفوی در رباعیات فارسی رخ نموده و در شعر عرفانی قاجار گسترش چشمگیری یافته، حتی در رباعیهای دوران معاصر نیز دیده میشود. (نک: صغیر، 1366، ص444)
2. استمداد از شخصیتهای شیعی در اشعار ابوسعید
دیگر بستر ظهور مفاهیم شیعی در اشعار ابوسعید، استمداد از امامان: در سیر و سلوک عرفانی است. این ویژگی، جنبه «ولایت» را در شعر او تقویت میکند و در بسیاری از صفحات دیوان مانند رباعیهای 79 و 80 دیده میشود. (ابوسعید، 1373، ص12) با اطمینان میتوان ادعا کرد که مقدمه حضور اشارات شیعی در شعرهای منسوب به شیخ، همین مسأله ولایت است؛ با این حال، پیش از بررسی نمونهها در رباعیهای منسوب، باید تصریح کرد که میان تعریف ولایت در اشعار و مجالس ابوسعید تفاوت وجود دارد.
اگر «توحید» را بنیادیترین آموزه عرفانی ابوسعید بدانیم، (راشدینیا، 1394، ص31) چنانکه در مجلس نخست میگوید: «همه اوست و او را در آفرینش هیچ انباز نیست»؛ (همان، ص98) ولایت مطرح در مجالس شیخ را باید ادامهدهنده همین رویکرد توحیدی دانست. در مجلس هفتم ابوسعید، ولایت خداوند بیواسطه بر دل عارف وارد میشود و او را هدایت میکند:
منم که ولی دوستان خویشم؛ ایشان را از تاریکیهای دنیا و اسباب دنیا پاک بیرون آرم؛ مگردید گرد این دنیاداران و پرستش ایشان و مراعات ایشان که در آن غفلت غرقه شدهاند! (همان، ص126-127)
در اشعار ابوسعید، این ولایت به واسطه بزرگان دین به عارف عرضه میشود:
ای دست محبت ولایت به در آی |
|
وی باطن شرعدوستی کاری کن |
(ابوسعید، 1373، ص77)
امام علی7 سرسلسله ولایت است که در این دسته از اشعار ابوسعید، حضوری پررنگ دارد؛ بهطوری که در رباعیاتی که در نسخ متأخر به شیخ نسبت داده شده، این توجه را به خوبی میتوان دید:
ای شـــــیر خدا امیر حیدر فتحی |
|
وی قلعهگشـــــای در خیبر فتحی |
درهای امید بر رخم بســـــته شده |
|
ای صاحب ذوالفقـــــار و قنبر فتحی |
(همان، ص90)
در این اشعار، لقبهایی چون: شیر خدا، دست خدا، صاحب ذوالفقار و قلعهگشای خیبر نمود دارد:
ای شــــیر سرافراز زبردســـــت خدا |
|
ای تیر شــــهاب ثاقب شـــــست خدا |
آزادم کــــن ز دست این بیدســـــتان |
|
دســــت من و دامن تو ای دســــت خدا |
(همان، ص2)
تعداد رباعیهای ابوسعید با مضمون طلب یاری از حضرت امیر7 در راه عرفان، بسیار است. فراوانی این گونه، باعث شده حتی ردیفهای انتخابی نیز با مفهوم عرفانی مورد نظر متناسب باشد:
ای حیدر شهــــسوار وقــــت مدد است |
|
ای زبــــده هشــت و چار وقــت مدد است |
مـــن عاجزم از جهان و دشــــمن بسیار |
|
ای صاحــــب ذوالفقـــــار وقت مدد است |
(همان، ص11)
اولین نسخهای که شعر یادشده را به ابوسعید نسبت داده، نسخه ادعیه از اواخر قرن سیزدهم است. گرایش موجود درباره مذهب اثناعشری در مصراع دوم و نوع نگاه به امیرمؤمنان7، نشاندهنده متأخر بودن نگارش این شعر است. رباعی دیگر منسوب با ردیف «مددی»، نخستین بار در اوایل قرن بیستم در هندوستان به نام بوسعید منتشر شده است:
ای شـــــاه ولایت دو عالـــــم مددی |
|
بر عجــــز و پریشـــــانی حالـــــم مددی |
ای شـــــیر خدا زود به فریـــــادم رس |
|
جز حضـــــرت تو پیـــــش که نالم مددی |
(همان، ص90)
رباعی زیر نیز با توجه به ردیف «ادرکنی»، نوع قافیه و مفهوم مصراع دوم که به جانشینی امام علی7 پس از نبی تصریح دارد، متأخر مینماید، هرچند بیانگر حضور پربسامد مضامین شیعی در اشعار عرفانی پس از دوران تیموری است:
ای خــــــوانده تو را خدا ولـــــی ادرکنی |
|
بر تو ز نبـــــی نصّ جلــــــی ادرکـــــنی |
دســــتم تهی و لطــــف تو بیپایان است |
|
یا حضـــــرت مرتضـــــی علـــی ادرکنی |
(همان، ص99)
استفاده از لقب «شاه» در بیت اول و «مولا» در بیت دوم نیز تا حدودی به شیعی بودن گرایش شاعر صحه میگذارد و قدمت رباعی را با تردید روبهرو میسازد. در شعر زیر حتی نشانه داستانهای حماسی رایج در میان منقبتیان نیز در توصیف شجاعتهای حضرت امیر7، دیده میشود:
یا شــــاه تویی آن که خـــدا را شیری |
|
خنــــدقجه و مرحبکــــش و خیبرگیری |
مپســــند غـــــلام عاجـــزت یا مولا |
|
ایام کنــــد ذلیــــــل هر [بی] پیـــــری |
(همان، ص94)
بهندرت نیز ابیاتی را میتوان یافت که شاعر در خلال آنها از مهر خود به امام علی7 سخن رانده است:
تا مهـــــر ابوتراب دمـــــساز من است |
|
حیـــــدر به جهان همــــدم و همراز من است |
این هــــردو جگــــرگوش دو بالند مرا |
|
مشـــکن بالم که وقـــــت پــــرواز من است |
(همان، ص14)
علاوه بر امام علی7، در یکی از رباعیهای منسوب به وی که تنها در نسخههای متأخر ثبت شده، استمداد از امام رضا7 دیده میشود. استفاده از القابی چون: «قبله هفتم و امام هشتم» برای آن حضرت، نشان میدهد که شاعر، آن را پس از دوران تیموری سروده است:
از گـــــردش افلاک و نفــــاق انجم |
|
سررشــــته کار خویشـــــتن کردم گم |
از پای فتـــــادهام مرا دســـــت بگیر |
|
ای قبلــــه هفتـــــم ای امام هشتــــم |
(همان، ص58)
حتی اگر این دسته از اشعار منسوب به بوسعید را متأخر بدانیم، باید به این نکته اذعان کرد که پناه بردن به امام علی7 به عنوان رهبری روحانی و ولی خدا، ویژگیای است که در اشعار باقیمانده از سده ششم به بعد تا حدودی در شعر عرفانی فارسی مقبولیت یافته و در اشعار عطار، مولوی و دیگران نمونههایی از آن دیده میشود:
ای علی که جمله عقل و دیدهای |
|
شمهای واگو از آنچه دیدهای |
(مولوی، 1380، ص160)
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت |
|
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست |
(مولوی، 1381، ص290)
با این حال، شیوه استمداد به رهبری روحانی با معیارهای شیعی، در اشعار منسوب به بوسعید متأخر است؛ چنانکه استمداد از امام علی7 در اشعار سدههای دهم به بعد، نسبتاً فراگیر میشود. میرعظیمالدین تتوی (1163-1229ق) شاعری هندی، در قصیدهای با ردیف «دستم بگیر»، این گونه از امام علی7 استمداد کرده است:
ای دادرس دست خدا بهر خدا دستم بگیر |
|
ای دستیار کبریا بهر خدا دستم بگیر |
(رادفر، 1381الف، ص159)
نکته مورد تأمل در رباعیات استمدادی شیخ، در کنار مفهوم استمداد از رهبری روحانی که در این اشعار مستقیم و واضح حضرت امیر7 است، بهرهگیری از ردیفهایی خاص چون: مددی، ادرکنی، فتحی، و... است. احتمالاً این ردیفها بیش از همه از سده یازدهم به بعد در ادب فارسی رواج یافته؛ چنانکه بیدل در دو غزل عارفانهاش از ردیف «مددی» بهره جسته و حزین لاهیجی نیز در غزلی از این ردیف استفاده کرده است:
نه نفس تربیتم کرد و نه دامان مددی |
|
آتشم خاک شد ای سوخته جانان مددی |
(بیدل، 1341، ص1196)
در رباعیهای عرفانی نیز از قدیمترین کاربردهای این ردیف باید به شعر زیر از مظفرعلیشاه مشتاق کرمانی، عارف قرن دوازدهم و اوایل قرن سیزدهم اشاره کرد:
ای مســــت شراب عشـــــق سرمد مددی |
|
ای آینـــــه علـــــی اوحد مــــددی |
ای محــــرم خاندان احــــمد مــــــددی |
|
ای رند قلنـــــدر مجــــرد مـــــددی |
(مشتاق کرمانی، 1333، ص302)
اصولا طلب یاری از امام علی7 در شعر عارفان دوران قاجار به ویژه نعمتاللهیان، جلوهای فراوان یافته است:
ای شـــــیر خدا که سرّ ایجـــــاد تویـــــی |
|
در کارگـــــه وجود استـــــاد تـــــویی |
افتـــــادهتر از فتادگان جمـــــــله منــــم |
|
گیرنـــــده دســــــت هرکه افتاد تویی |
(صفیعلیشاه، 1363، ص138)
استفاده از این گونه ردیفها در رباعی مذهبی و عرفانی معاصر افزونی چشمگیری یافته است:
ای نفس نبی شخـــــــــص ولی ادرکنی |
|
سرّ صـــــمد لم یزلــــــی ادرکـــــــــنی |
مولای فقیران شه مـــــــــــردان الغوث |
|
یا پیـــر دخیل یا علـــــــی ادرکنـــــــی |
(صغیر، 1366، ص452)
نتیجه
در اندیشهها و آرای ابوسعید ابوالخیر، چون بسیاری از عارفان مشهور خراسان، تأثیر مفاهیم شیعی را آشکارا میتوان دید. عواملی چون: اهمیت مبحث ولایت در عرفان ابوسعید، انتساب به مذهب شافعی، نسبت سند خرقه و سلسله و جغرافیای شکلگیری عرفان شیخ، زمینههای پیوند او را با عرفان شیعی فراهم ساخته و سبب شده در سیر تاریخ، اشعاری با نشانههای کاملاً شیعی، به نام شیخ، بر افواه رواج یابد. در اشعار منسوب به شیخ، مفاهیم شیعی بهحدی تشخص یافته که گاه شاعر آنها را در هیأت شیعهای معتقد و با اصول اعتقادی دوازدهامامی معرفی میکند.
در مناجاتهای شیعی و منقبتهای عرفانی منسوب به ابوسعید، دو مفهوم اصلی «شفاعت» و «توسل و استمداد» از اولیای شیعی، نمودی بارز دارد؛ مفاهیمی که بهمرور پس از سده هفتم، به رباعیهای عارفانه فارسی راه یافته و اوج تجلی آنها را در شعر عرفانی فارسیسرایان ایران و هندوستان در سدههای دهم تا سیزدهم میتوان دید. این نتیجه، در مقایسه با اندک مجالس بازمانده از شیخ و نوع اشعار و محتوای موجود در آنها و همچنین در تطبیق با محتوای متون منثور متقدم درباره شیخ، مؤید تردید درستی انتساب این اشعار به ابوسعید است؛ هرچند، زمان تقریبی ورود مفاهیم شیعی به رباعیهای عرفانی را مشخص میکند.