تحلیلی بر نقش روحانیون شیعه در دوره دوم جنگ‌های ایران و روس

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

نویسنده

چکیده

روس‌ها از اواخر حکومت صفوی در فکر الحاق منطقة قفقاز به قلمرو سرزمینی خود بودند و بر اساس معاهدة گلستان، به بخشی از خواستة خود رسیدند. تلاش آنها برای رساندن مرزهای خود به رود ارس و کوشش جناحی از دربار ایران ـ که حول عباس‌میرزا جمع شده بودند ـ برای بازپس‌گیری مناطق ازدست‌رفته و به ثمر نرسیدن مذاکرات، زمینه‌ساز آغاز دورة دوم جنگ‌های ایران و روسیه شد. جناح عباس‌میرزا برای منفعل کردن گروه مخالف نبرد، درصدد برآمد از طریق روحانیون به اقدامات خود صبغة دینی ببخشد. روحانیون اصولی شیعه نیز که دفاع از کیان اسلام و سلطان شیعه در برابر «کفار» را وظیفة دینی خود می‌دانستند، پای در میدان نهادند که حاصل آن، اعلام جهاد در برابر روس‌ها و شرکت فعال در جبهه‌های نبرد بود. در آغاز جنگ، با غافلگیری روس‌ها و حاکم شدن روحیة جهادی، ایرانیان به‌طور موقت به پیروزی‌هایی دست یافتند؛ اما به‌مرور با صف‌آرایی مجدد روس‌ها و بروز اختلاف بین روحانیون و عباس‌میرزا و سستی فرماندهان ایرانی در کار نبرد، قشون ایران در جبهه‌های گوناگون متحمل شکست شد. با پیشروی بخشی از نیروهای روسی به‌سمت تبریز، برخی از نخبگان شهر به ریاست میرفتاح از روحانیون سرشناس شهر، که از حکومت قاجار ناراضی بودند، بدون هیچ مقاومتی تبریز را به روس‌ها تسلیم نمودند. در این مقاله، با بهره‏گیری از روش تحلیلی تاریخی، نقش روحانیون در آغاز نبرد با روسیه، حضور عملی ایشان در صحنه‌های نبرد، و کارکرد علما در تسلیم تبریز و نتایج حاصل از آن تبیین می‌گردد.

کلیدواژه‌ها


مقدمه

آغاز قرن سیزدهم هجری و تشکیل حکومت قاجار بر اثر تلاش‌های آقامحمدخان قاجار، نقطة عطفی در تاریخ ایران به‌شمار می‏رود. از بُعد دینی، در اوایل این قرن، اصولی‏ها بر جریان اخباری‏گری در تشیع غلبه کردند. این امر جایگاه نهاد اجتهاد را در تشیع امامیه و موقعیت روحانیون را در جامعة شیعه به‌عنوان نایبان عام امام غایب4 تثبیت کرد. از منظر سیاسی نیز ایران پس از یک دورة طولانی هرج و مرج و نابسامانی سیاسی و اقصادی، دوباره در زیر پرچم حکومتی واحد قرار گرفت. شاهان قاجار کوشیدند از آبشخور مشروعیتی که صفویان برخوردار بودند، آنها نیز بهره‌مند شوند؛ اما باوجود تلاش‌های پیگیرشان نتوانستند مشروعیتی هم‌سطح صفویان در ایران به‌دست آورند.

صفویان خود را «سید» و نایب امام زمان4 می‌دانستند. این امر مشروعیت و اعتبار فراوانی برای آنها به ارمغان آورد؛ مشروعیتی که حتی تا دورة قاجار ادامه یافت. در فاصلة سقوط صفویه تا روی کار آمدن قاجارها، به‌سبب ظهور مدعیان مختلف سلطنت در ایران و بروز جنگ‌های داخلی پیاپی برای کسب قدرت، اعتبار مقام «پادشاه» و قدسی بودن آن به‌شدت متزلزل شد. قاجارها تنها می‌توانستند ادعای «ظل الله» بودن داشته باشند؛ ادعایی که هرگز در جامعه جدی گرفته نشد؛ زیرا از اواخر حکومت صفویه، برخی از روحانیون مقام ظل اللهی پادشاهان را به‌چالش کشیده بودند.

روحانیون معتقد بودند که نیابت عام امام غایب4 به مجتهد جامع‌الشرایط تعلق دارد و پادشاه نمی‌تواند در این‌باره ادعایی داشته باشد. از همین روی، حکومت قاجار از دید بسیاری از آنان مشروعیت نداشت و شاهان قاجار تنها یکی از مقلدین بی‌شمارشان در ایران محسوب می‌شدند.

با این حال، شکل‌گیری حکومت شیعی قاجار که ایران را از یاغیان پاک ساخته بود و ادعای «دین‌یاری» داشت، نمی‌توانست از نظر روحانیون نادیده گرفته شود. قاجارها نیز برای پرکردن خلأهای مشروعیت خود، از همان ابتدا به روحانیون روی آوردند و کوشیدند حمایت و تأیید آنها را به‌دست آورند. این روند، سبب شکل‌گیری روابط نزدیک میان آقامحمدخان و به‌ویژه فتحعلی‌شاه قاجار با روحانیون شد. صدور فتوای جهاد از سوی روحانیون برای مقابله با روس‌ها در دورة دوم جنگ‌های ایران و روس (1241-1243ق) از نمودهای همکاری میان علمای شیعه با حکومت قاجار است. شکست فاحش ایرانیان در این دوره از جنگ‌ها، قرارداد ترکمانچای را بر حکومت ایران تحمیل کرد. مورخان قاجاری، روحانیون صادرکنندة فتوای جهاد را آغازگر جنگ و در نتیجه مسئول شکست و ازدست رفتن سرزمین‌های شمال رود ارس معرفی کردند؛ اما واکاوی و تحلیل این منابع و اشاره‏های منابع مستقل و خارجی، به ما در شناخت نقش روحانیون، دربار تهران و دارالسلطنة تبریز در این نبردها یاری می‌رساند. این مقاله در پی پاسخ‌گویی به سه پرسش اصلی است:

1. روحانیون شیعی چه نقشی در آغاز دورة دوم جنگ‌های ایران و روسیه داشتند؟

2. روحانیون در طول جنگ، چه اقداماتی برای نبرد با روس‌ها انجام دادند؟

3. نقش میرفتاح و دیگر روحانیون تبریز در تسلیم این شهر به روس‌ها چه بود؟

 

1. دورة اول جنگ‌های ایران و روسیه

روس‌ها از اواخر حکومت صفویه، به‌ویژه از دورة حکومت پطر کبیر، اندیشة تصرف قفقاز را در سر می‌پروراندند؛ اما با تلاش‌های نادرشاه افشار و مرگ پطر، تلاش آنها به‌طور موقت ناکام ماند. با این حال، طرح پطر کبیر برای تسلط بر قفقاز و دیگر سرزمین‌های ایرانی، در وصیت‌نامة منتسب به وی برای بازماندگانش باقی ماند. در آن وصیت‌نامه اشاره شده بود که هندوستان مخزن ثروت عالم است و برای رسیدن به آن، باید تمام موانع موجود را ازمیان برد و با انحطاط و اضمحلال ایران، به‌سمت خلیج فارس و آب‌های گرم پیشروی کرد. (امیراحمدیان، 1383، ص163) کاترین دوم برای عملی ساختن وصیت منسوب به پطر کبیر ـ که در آن رسیدن به آب‌های گرم و تصرف منطقة قفقاز توصیه شده بود ـ درصدد تصرف قفقاز برآمد. (طالع، 1380، ص1) افزون بر آن، پناهنده شدن مرتضی قلی‌خان برادر آقامحمدخان به روس‌ها به‌هوای رسیدن به پادشاهی، و ممانعت آقامحمدخان از فعالیت‌های تجاری روس‌ها در استرآباد، از دیگر عوامل مهم توجه کاترین به قفقاز بود. (Atkin, 1980, P.33) پیشروی روس‌ها در قفقاز، از سویی آنها را به هندوستانِ در تصرف انگلیسی‌ها نزدیک‌تر می‌کرد. گرجستان، از مهم‌ترین ایالت‌های قفقاز بود که اغلب وابسته و خراج‌گزار دربار ایران بود؛ اما بدرفتاری پادشاهان ایرانی و تضاد مذهبی موجود، آنها را از ایران و حاکمیت آن دور ساخت. در نتیجه، هم‌زمان با پیشروی‌های روس‌ها در قفقاز و بی‌توجهی حکومت زندیه به حاکمیت ایران در آن منطقه، هراکلیوس حکمران گرجستان، در شعبان سال 1197ق طی معاهدة گیورگیوسک، خود را تحت‌الحمایة روس‌ها درآورد. (تاج‌بخش، 1362، ص12-13)

آقامحمدخان برای رسیدن به پادشاهی، در پی احیای قلمرو سرزمینی ایران در دورة صفویه برآمد؛ از این‌رو، به گرجستان حمله کرد و کشتار وسیعی در آنجا راه انداخت؛ (رستم‌الحکما، 1380، ص41) اما قدرت نظامی و اداری در گرجستان ایجاد نکرد. روس‌ها در سال 1800م/1215ق الحاق گرجستان به قلمرو سرزمینی خود را اعلام کردند. این امر، محرکی مهم برای تصرف دیگر مناطق قفقاز و از سویی توجه به هند بود. روس‌ها برای تصرف قفقاز، سیاست کشاندن خان‌های منطقه به‌سمت خود را آغاز کردند. سیسیانف، فرماندة روس‌ها، توانست خان‌های قراباغ، شیروان و شکی را به خود متمایل کند؛ اما جوادخان زیاداوغلی در گنجه درخواست‌های آنها را رد کرد؛ به همین دلیل، روس‌ها به گنجه حمله کردند و او و فرزندانش را کشتند. با تصرف گنجه، اغلب خان‌های منطقه از ترس، اطاعت روس‌ها را پذیرفتند. (سه ویتوخوسکی، 1381، ص16) از این زمان (1218ق) و با اعزام عباس‌میرزا برای مقابله با روس‌ها، دورة اول جنگ‌های ایران و روسیه آغاز شد.

در دوران سلطنت فتحعلی‌شاه، شاهد افزایش قدرت روحانیون و دخالت گستردة آنها در امور هستیم. روحانیون گروه بزرگی را شکل می‌دادند؛ ولی یک‌پارچه و متحد نبودند. در دوران فترت پس از سقوط صفویان، علمای شیعه در عتبات تمرکز داشتند و تا زمان ظهور آقامحمدباقر بهبهانی (1144-1208ق) فقه اخباری چیرگی داشت؛ اما وی به این سلطه پایان داد و تفکر مذهبی شیعه را در قالب اصولی و وظایف مجتهد گسترش داد و تصوف را محدود ساخت. (تنکابنی، 1389، ص251) مباحثه و مناظره میان اخباریان و اصولیان در دوران فتحعلی‌شاه نیز ادامه یافت؛ ولی در عتبات به شکست کامل اخباریان و پیروزی مجتهدین و رهبری جماعت توسط ایشان انجامید. در دورة فتحعلی‌شاه، نفوذ علما در دربار و امور گسترش یافت. در این دوره، با توجه به گرایش‌های شدید مذهبی و همچنین نیاز حکومت و روحانیت به همدیگر، رابطه‌ای دوسویه میان آن دو شکل گرفت. شاه بری جلب حمایت علما، به تزیین اماکن متبرکه و ساختن مساجد پرداخت و شیخ‌الاسلام‌هایی را از میان آنها برگزید. از این‌رو، بخشی از روحانیون وارد مناصب اداری شدند و از دولت مواجب می‌گرفتند؛ با این حال، اکثریت این گروه مستقل بودند و دولت به خواسته‌های ایشان تن می‌داد.

شاه در مناظرات و مباحث مذهبی وارد می‌شد و پیرو مذهب اصولی بود. فتحعلی‌شاه در این دوره شخصاً با تصوف مخالفت می‌کرد. (الگار، 1369، ص60) فتحعلی‌شاه با اینکه گاه در تمایلات مذهبی تسامح نشان می‌داد، هرگز گروه‌های رقیب را بر اصولیان ترجیح نداد. در ماجرای سر اشپختر سیسیانف، فرمانده روسی، میرزامحمد اخباری به شاه گفت: «من سر اشپختر را چهل روزه برای تو به تهران حاضر می‌سازم؛ مشروط به اینکه مذهب مجتهدین را منسوخ و متروک سازی و بن و بیخ مجتهدین را قلع و قمع نمایی و مذهب اخباری را در بلاد ایران رواج دهی». فتحعلی‌شاه قبول کرد. طبق پیش‌بینی محمد اخباری سر سیسیانف را در پایان روز چهلم آوردند؛ اما شاه که از قدرت او ترسیده بود و تمایلی به مذهب اخباری نداشت، دستور تبعید او را صادر کرد. (تنکابنی، 1389، ص223) روابط شاه با شیخ‌احمد احسایی، بسیار بیشتر از اخباریان بود. او که پس از مدت‌ها گشت و گذار، به ایران وارد شده بود، با استقبال شاه مواجه شد؛ اما این روابط، به تیرگی روابط شاه با اصولیان نینجامید؛ به‌ویژه اینکه محمدکریم‌خان رشتی، شاگرد احسایی، بیشتر طریقة تقیه را درپیش گرفت و پس از مرگ احسایی، روابط شاه و وابستگانش با شاگردان وی قطع شد. (تنکابنی، 1389، ص40-51/ الگار، 1369، ص65) بدین ترتیب، روحانیون اصولی که اغلب از تربیت‌یافتگان ملامحمدباقر بهبهانی بودند، نفوذ زیادی در دربار فتحعلی‌شاه یافتند.

در جریان دورة اول جنگ‌های ایران و روسیه، دربار قاجار به‌مرور می‏دید که سربازان و مردم ایران در اهداف قاجارها از این نبرد تردید می‌کنند و حاضر به همیاری نظامی و مالی برای مدافعه در برابر روس‌ها نیستند. پس برای اینکه همکاری نزدیک مردم و نخبگان نظامی و ایلی را در این نبردها به‌دست آورند و جنگ با روسیه را از نبرد نظامی به نبرد عقیدتی «اسلام با کفر» تبدیل نمایند و حملة روس‌ها را، نه حمله به قلمرو قاجارها، بلکه یورش به قلمرو اسلام شیعی برای از بین بردن اسلام و اشاعة کفر وانمود کنند، درصدد گرفتن فتاوای جهادی از علمای اصولی برآمدند تا از طریق آنها به نبرد خود با روسیه مشروعیت دهند. روحانیون و علمای طراز اول این دوره، اگرچه حکومت قاجار را مشروع نمی‌دانستند، ولی چون شاهد ازدست رفتن سرزمین‌های اسلامی بودند، و از سویی در خود نیز شرایط لازم برای تشکیل حکومت و لشکرکشی در برابر روس‌ها را نمی‌دیدند، به درخواست فتحعلی‌شاه و عباس‌میرزا پاسخ مثبت دادند و رسایل و فتاوایی برای مقابله با روس‌ها نوشتند و به‌دست قاجارها دادند. (زرگری‌نژاد، 1379، 378-380) روحانیون در این رسایل فتحعلی‌شاه را از جانب خود به‌عنوان فرمانده سپاه اسلام برای مقابله با روس‌ها معرفی کردند و به وی برای اخذ مال از مردم به‌منظور مقابله با روس‌ها اختیار دادند. (ر.ک: میرزاعیسی فراهانی، ص1380) این اقدام روحانیون را نباید مشروعیت‌بخشی به حکومت قاجارها تلقی کرد، بلکه به‌معنای صحه‌گذاری بر «نقش عالمان» به‌منزلة سرچشمة مشروعیت قاجارها «بر طبق نیابت عامه» بود که علمای اصولی تأکید ویژه‌ای بر آن داشتند. (الگار، 1369، ص49) دورة اول جنگ‌های ایران و روسیه سرانجام با انعقاد عهدنامة گلستان در سال 1228ق و واگذاری ایالات و شهرهای قراباغ، گنجه، شکی، شروان، قبه، دربند، باکو و بخشی از طالش به روس‌ها پایان یافت. (ر.ک: هدایت، 1380، ج9، ص7651-7658)

 

2. آغازگران جنگ دوم

شروع دورة دوم جنگ‌های ایران و روسیه را باید در نگاه متفاوت ایرانیان به عهدنامة گلستان دانست. معاهدة گلستان را بیش از آنکه بتوان یک عهدنامه دانست، باید «قرارداد متارکه» نامید. هنگام مذاکره بر سر مفاد آن، رتیشچوف، نماینده و سردار روسی منعقدکنندة قرارداد، و سرگوراوزلی، وزیرمختار انگلیس که واسطه صلح بود، متعهد شدند تزار قسمت‌هایی از مناطقی را که بر اساس معاهدة گلستان از ایران جدا شده بود، دوباره مسترد کنند. (علوی شیرازی، 1363، ص252/ نفیسی، 1344، ج2، ص80/ تیموری، 1384، ج2، ص1097) بر این اساس، در فاصلة سیزده ساله از انعقاد عهدنامة گلستان تا آغاز دور دوم جنگ‌ها در سال 1241ق، قاجارها تلاش‌های گسترده‌ای برای بازگرداندن دست‌کم بخشی از مناطق ازدست‌رفته انجام دادند. (علوی شیرازی، 1363، ص189 و 265) روس‌ها با رد دخالت انگلستان در این خصوص عنوان کردند که ولایات متصرفه، به غیر از گنجه، به میل خود اطاعت روسیه را پذیرفته‌اند و دربارة تجدیدنظر در مرزها، ژنرال یرملوف را مسئول کردند. (هدایت، 1380، ج9، ص7707) در فاصلة دو جنگ، به‌طور مرتب سفرایی از طرفین برای مذاکره در زمینة استرداد سرزمین‌ها در رفت‌وآمد بودند؛ اما این تلاش‌ها با تضاد عقاید یرملوف دایر بر پس ندادن مناطق متصرفی و تلاش عباس‌میرزا برای استرداد همه یا بخشی از این سرزمین‌ها، به نتیجة مشخصی نرسید. (قائم‌مقام فراهانی، 2537، ص71-75/ هدایت، 1380، ج9، ص7820-7824/ اسچرباتوف، 1353، ص73)

عباس‌میرزا و نزدیکانش چون نتوانستند از طریق گفت‌وگو مناطق ازدست‌رفته را پس بگیرند، تصمیم به جنگ گرفتند. هدف عباس‌میرزا از آغاز دورة دوم جنگ‌ها، پس گرفتن سرزمین‌های ازدست‌رفته بود که مردم و به‌ویژه شاهزادگان مخالف، او را مسئول آن می‌دانستند. (اسچرباتوف، 1353، ص54/ نفیسی، 1344، ج2، ص6) معاهدة گلستان، بیش از آنکه حاصل شکست نظامی ایران باشد، حاصل ضعف ایران در عرصة دیپلماسی و ناآگاهی از شرایط بین‌الملل بود که به‌واسطة اوزلی، وزیر مختار انگلستان، به عباس‌میرزا و شاه تحمیل شد. عباس‌میرزا به این معاهده به‌مثابه قرار متارکه می‏نگریست که به وی فرصت لازم را برای مذاکره با روس‌ها به‌منظور بازگرداندن سرزمین‌ها می‏داد و همچنین این فرصت را می‌یافت که با بازسازی قوای نظامی خود، دوباره در فکر جنگ باشد. او و مشاورانش تنها با بازگرداندن سرزمین‌های ازدست‌رفته، به صلح تن می‌دادند. (قائم‌مقام فراهانی، 2537، ص37) ازدست رفتن سرزمین‌ها، موقعیت عباس‌میرزا به‌عنوان ولی‌عهد را تا حدی به‌خطر انداخته بود. وی با بازپس‌گیری این مناطق می‌توانست آیندة سلطنت خود را تضمین کند.

عباس‌میرزا و یارانش، برای اینکه شاه و جناح مخالف جنگ را هم با خود همراه سازند، پای علما و روحانیون را نیز به ماجرا کشیدند. بدین منظور، آنها عده‏ای از زایران عتبات را تحریک کردند از ظلم و جور روس‌ها، به‌ویژه ژنرال یرملوف بر مسلمانان، به سیدمحمد مجاهد شکایت کنند. (تیموری، 1384، ج1، ص155-156/ سپهر، 1377، ج1، ص363/ خاوری شیرازی، 1380، ج1، ص612)

سیدمحمد مجاهد پس از دریافت نامه‏های مردم و مشورت با شاه، به همراه تعدادی از روحانیون عازم تهران شد. (مستوفی انصاری، 1349، ص37/ اعتضادالسلطنه، 1370، ص373/ سپهر، 1377، ج1، ص364) وی نامه‌هایی به روحانیون ایران نوشت و از آنها خواست مردم را به جهاد دعوت کنند. اجتماع بزرگی از روحانیون اصولی که اغلب از شاگردان و تربیت‌یافتگان محمدباقر بهبهانی بودند، در تهران تشکیل شد و شاه با لشکریانش عازم سلطانیه گردید. در این بین، فرستادة تزار به نام «منشیکف» وارد سلطانیه شد تا در باب شرایط صلح مذاکره کنند. روحانیون هم در تاریخ هفدهم ذی‌قعده 1241ق وارد سلطانیه شدند و «این جمله مجتهدین که انجمن بودند، فتوا راندند که هرکس از جهاد با روسیان باز نشیند، از اطاعت یزدان سربرتافته، متابعت شیطان کرده باشد. شاهنشاه دین‌دار و ولیعهد دولت نیز سخنان ایشان را دستور داشت». (سپهر، 1377، ج1، ص364-365) خاوری شیرازی می‏نویسد: «شاه به‌خاطر رعایت شریعت، رضا داد». (خاوری شیرازی، 1380، ج1، ص617) برخی از منابع معتقدند که با آمدن روحانیون به ایران و گسترش اندیشة جهاد در میان مردم و لشکریان، شاه هرچه تلاش کرد بر این اندیشه غلبه کند موفق نشد؛ پس ناچار برای جلوگیری از شورش مردم به رهبری روحانیون، جنگ با روسیه را به جنگ با «ملت» ترجیح داد. (مستوفی انصاری، 1349، ص37-38/ هدایت، 1380، ج9، ص7832-7836) روحانیون به‌خوبی می‌دانستند که هر اقدامی برضد قاجارها که حکومتِ تنها کشور شیعی را برعهده داشتتند، کمک به روس‌ها در سلطة بیشتر بر اراضی مسلمین بود؛ پس آنها به حکم ضرورت عقلی، اقدامی که بنیان حکومت قاجار را به‌خطر اندازد و آن را در برابر حملات خارجی‏ها تضعیف کند، انجام نمی‏دادند. شورش عوام بر جهاد و احتمال قیام مردم با تحریک روحانیون در برابر دولت قاجار با توجه به اقتضائات آن دوره، دور از مصلحت جامعة شیعه بود و روحانیون به ضرورت عقلی به آن اقدام نمی‌کردند.

متن دو نامه از عباس‌میرزا و یک نامه از فتحعلی‌شاه در دست است که موافقان و مخالفان جنگ و اهداف آنها را از دعوت روحانیون آشکار می‏کند. در نامة عباس‌میرزا به آصف‌الدوله آمده است:

آمدن جناب معزی‌الیه [مجاهد] در این وقت، مفید فایدة کلیه است؛ چراکه اگر صلح را مضبوط کند، منت‌ها بر سر روسیه می‌توان گذاشت که با آمدن او و شورش اهل اسلام، باز مصالحه را بر هم نزدیم؛ و اگر جنگ را شروع نمایید، حرف او اثر کلی خواهد کرد و وجود او سبب شوق و شور مردم خواهد بود. چنان‌که می‌بینیم، مردم تا شنیده‌اند او به دربار همایون می‌آید، شوری عظیم در دل‌های مردم افتاده [...] چون این خاصیت از آمدن معزی‌الیه می‌باشد، صلاح این است که ایشان دولت او را اعظم بسیار دهند و به قول عوام، هول عظیمی نکند و قدغن شود که در راه‌ها به هر شهر می‌رسد، ملاها با چاوش و علم استقبال کنند و همچنین از دارالخلافه ملاها به این وضع، و شاهزاده‌ها به طریق خودشان استقبال نمایند که اگر این عظم را برای مصلحت کار به او ندهند، نه در صورت صلح از نشنیدن حرف او منتی به روسیه می‌توان [گذاشت]، نه در صورت جنگ، حرف او برای مردم خودمان مایه [ای]، و آمدنش برای روسیه باعث حرف خواهد بود. جناب معزی‌الیه مردی است ملا و ضعیف و اسباب جلالش دو سر ملا و سید فقیرند و عظم جلوة آن، بسته به این طورهاست که بشود. باری تفنگ خوبی پر شده، اگر خوب خالی بشود؛ چون طالع شاهنشاهی اسباب همة کارها را آماده نموده و می‌نماید. (قائم‌مقام فراهانی، 2537، ص50-51)

در نامة دیگر که به تاریخ رمضان 1241ق از طرف عباس‌میرزا به آصف‌الدوله نوشته شده، همان اهداف یادشده در نامة پیشین، به شکل دیگری بیان شده است. (همان، ص48-49) این دو نامه آشکار می‌کنند که عباس‌میرزا روحانیون را به ایران دعوت کرد و او عامل اصلی و محرک شروع جنگ با روسیه بود.

نامة فتحعلی‌شاه به عباس‌میرزا صراحت بیشتری دارد. این نامه در سوم ذی‌حجه 1241ق، یعنی چند هفته مانده به آغاز جنگ با روسیه، نوشته شده است:

در هر مورد من قصد و نظر شما را انجام داده‏ام. شما مصلحت دانستید آقا سیدمحمد با رؤسای مذهبی به اینجا آورده شوند. بسم‌الله، آنها آمده‌اند. شما به من گفتید به سلطانیه بیایم. بسم‌الله، من اینجا هستم. شما پول می‌خواستید [...] اگر پول بیشتری می‌خواهید، من آورده‏ام. شما وضع سرحد و احوال امور را می‌دانید. اگر فکر می‌کنید صلح مصلحت می‌باشد، صلح نمایید. اگر خواهان جنگ هستید، آن را شروع کنید و مسئولیت آن را به گردن بگیرید؛ چون مرا تا اینجا کشانده‏ای، دیگر بهانه نیاور که من همراهی نکرده‏ام. (تیموری، 1384، ج2، ص1103/ گزارش ویلاک به کنینگ. F.O60/27)

فتحعلی‌شاه در نامة دیگری که پس از معاهدة ترکمانچای به عباس‌میرزا نوشته است، به فرزندش توصیه می‌کند: «بعد از این در فکر برهم نزدن صلح با همسایگانش نباشد». (قائم‌مقام فراهانی، 1337، ص114) پس این سخن که شاه و عباس‌میرزا با فتوای جهاد علما به‌اجبار به جهاد و جنگ کشانده شدند (اعتضادالسلطنه، 1370، ص373/ جهانگیرمیرزا، 1384، ص29-30/ بجنوردی، 1374، ص159/ مستوفی انصاری، 1349، ص38/ خورموجی، 1363، ص18/ تنکابنی، 1382، ص163/ نجمی، 1374، ص384-385/ گریبایدوف، 2536، ص71) اشتباه است. مخالفت اولیة شاه با نبرد، بیشتر در خاطرة شکست در دورة اول جنگ‌ها و ترس از تکرار آن ریشه داشت. از کارکردها و وظایف شاهنشاه ایرانی که فتحعلی‌شاه ادعای آن را داشت، برای نمونه می‌توان به «دین‌یاری و حفظ مرزها» اشاره کرد؛ اما واگذاری سرزمین‌ها به روس‌ها، ادعاهای فتحعلی‌شاه را به‌شدت زیر سؤال می‌برد؛ زیرا بر اساس معاهدة گلستان، بخش اعظمی از ایران‌زمین به تصرف «اجنبی‌ها» درآمده بود و مسلمانان آن منطقه در دست «کفرة روس» گرفتار شدند و اختیار «جان و مال و دین و ناموس» خود را نداشتند. پس وظیفة وی به‌عنوان «پادشاه ایران» و «پادشاه شیعه و دین‌پناهی» ایجاب می‌کرد که سرزمین‌های ازدست‌رفته را به خاک ایران شیعی بازگرداند.

عباس‌میرزا بعدها خوانین منطقه، به‌ویژه حسین‌خان سردار ایروانی و برادرش حسن‌خان را عامل تحریک وی به جنگ دانست. (گریبایدوف، 2536، ص66) بی‌شک خوانینی که مناطق حکومتی خود را ازدست داده بودند، انگیزة بسیاری برای شروع جنگ داشتند و آنها که دور عباس‌میرزا جمع شده بودند، وی را به آغاز منازعه تحریک می‌کردند؛ اما نقش آنها در این میان، تنها مشاوره بود و تصمیم نهایی دربارة روابط با روسیه و آغاز جنگ، با عباس‌میرزا بود.

روی آوردن عباس‌میرزا به روحانیون برای اعلام جهاد همانند دورة اول این جنگ‌ها، دلایل گسترده‏ای داشت. برادران عباس‌میرزا به دلیل انتخاب وی به ولی‌عهدی، با او اختلاف داشتند و همواره در کارهایش کارشکنی می‌کردند. آنها در جریان جنگ‌های اول، کمک موثری به وی نرساندند و حتی در راه ارسال کمک‌های شاه به وی کارشکنی می‌کردند. (دروویل، 1370، ص148/ دوگاردان، 1362، ص150/ مستوفی، 1386، ج1، ص49-50/ نفیسی، 1361، ج1، ص77) بی‌شک وقتی علما صریحاً بر وجوب جهاد فتوا می‏دادند و مخالفان آن را کافر قلمداد می‌کردند، برادران عباس‌میرزا دیگر نمی‌توانستند آشکارا در برابر وی کارشکنی کنند و تاحدی مجبور به همکاری با وی بودند. از سویی، عباس‌میرزا با کشاندن پای روحانیون به جهاد با روس‌ها، مخالفان جنگ با روسیه را در حالت انفعال قرار می‌داد.

در ایران، مردم حکومت‏ها را از خود بیگانه می‌دانستند؛ در نتیجه، بیشتر مواقع در برابر بیگانگان از دولت و کشور دفاع نمی‌کردند. (کاتوزیان، 1380، ص22) در دورة قاجار نیز مردم دفاع از کشور را وظیفة قاجارها می‌دانستند، نه خود. (دوگوبینو، 1367، ص274) از همین روی، در دورة اول جنگ‌ها، بیشتر مردم آذربایجان که خطر روس‌ها را بهتر احساس می‌کردند، به دفاع در برابر آنها پرداختند. (نادرمیرزا، 1372، ص242) پس برای جلب حمایت معنوی، نظامی و مالی همة مردم ایران از دولت قاجار در این نبرد، فتوای روحانیون برای شرعی جلوه دادن نبردها ضرورری بود. این فتاوا، برای تغییر نگرش مردم به این نبردها از درگیری میان قاجارها و روس‌ها به جهاد فی‌سبیل‌الله و جنگ اسلام و کفر بود. از سوی دیگر، در صورت صدور فتوای جهاد، دولت قاجار بهتر می‌توانست از مردم مالیات بگیرد؛ چون دولت نامشروع حق گردآوری آن را نداشت. پس عباس‌میرزا امیدوار بود با بسیج نفرات و امکانات به‌کمک علما، بتواند سرزمین‌های ازدست‌رفته بر اساس معاهدة گلستان را پس بگیرد.

روحانیون شیعی هم انگیزة زیادی برای همکاری در نبرد با روسیه و اعلام جهاد داشتند. اگر امام غایب باشد و «استیذان از او ممکن نباشد، واجب است بر مجتهدین قیام بر این کار [جهاد]؛ واجب است تقدیم افضل مجتهدین یا مأذون از جانب او [...]؛ واجب است مردم را اطاعت ایشان؛ و هرکه مخالفت ایشان کند، مخالفت امام علیه‌السلام کرده». (رجبی و پورامید، 1384، ج1، ص36-37) تثبیت جایگاه نهاد اجتهاد و بهره‌گیری روحانیون اصولی از ظرفیت اجتهادی، سبب شد که آنان در شرایطی مانند جنگ‌های ایران و روسیه، بنا بر مقتضیات زمانه، اگرچه حق حکومت را از آن نایب امام غایب (عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف) از طبقة روحانیون می‌دانستند، اما به فتحعلی‌شاه از جانب خود اجازة اقدام به جهاد برای دفاع از کیان اسلامی بدهند. روحانیون به‌عنوان رهبران دینی و «ملی» تشیع، که از دورة صفویه به‌گونه‌ای عجیب با مفهوم مرزهای تاریخی ایران عجین شده بود، نمی‌توانستند دربارة افتادن سرزمین‌های شیعی ـ اسلامی قفقاز به‌دست روس‌ها بی‌تفاوت باشند. بر اساس فتوای قاطبة علما در دورة اول جنگ‌ها، صلح با کفار در صورتی که سرزمین‌های مسلمین در اختیار آنها و زنان و مردان مسلمان در دست آنان گرفتار باشند، جایز نبود؛ (میرزاعیسی فراهانی، بی‌تا، ص73) پس عهدنامة گلستان از بُعد دینی مشروعیتی نداشت و باطل بود. روحانیون این دوره، با توجه به اقتضائات سیاسی، بنا را بر تعامل با فتحعلی‌شاه گذاشته بودند، نه مقابله با وی. پس در بُعد عملی، با شاه برای ادارة بهتر جامعه و مقابله با کفار همکاری می‌کردند؛ اما این به‌معنای غفلت از وظیفة دینی حمایت از دین اسلام و مسلمانان نبود. بنابراین، واگذاری سرزمین‌ها به «کفار» روس، امری نبود که از دید روحانیون پنهان مانده باشد. در نتیجه، هنگامی که «مؤمنین» و عباس‌میرزا دست نیاز به‌سوی روحانیون دراز کردند، ایشان با طیب خاطر برای راندن «کفرة روس روسیَه» از سرزمین اسلامی تلاش کردند.

سیاست انگلستان در قبال ایران، به‌ویژه در زمینة جنگ‌های ایران و روسیه، تابعی از نگاه آنها به حفظ هندوستان و سیاست اروپایی ایشان، و روابط آنها با روسیه و دیگر دولت‌های اروپایی بود. هرگونه تحولی در روابط آنها با روسیه و تغییر مناسبات در اروپا، بر سیاست آنها در ایران، به‌ویژه در قبال جنگ ایران و روسیه هم تأثیرگذار بود. انگلیسی‌ها در جنگ‌های ایران و روس، هرگاه به دوستی با روسیه و همراهی این کشور در اروپا نیاز داشتند ایران را در برابر روس‌ها تنها می‌گذاشتند و همة تعهدات خود را در برابر ایران زیر پا می‌نهادند؛ اما هرگاه که روس‌ها در برابرشان قرار می‌گرفتند، قاجارها را برای جنگ با روسیه و مشغول ساختن روس‌ها در قفقازیه تشویق می‌کردند، تا هم روس‌ها را از توجه به سیاست اروپایی تا حدی منحرف کنند و هم جلوی نزدیکی آنها به هندوستان را بگیرند. درباریان ایرانی هم غافل از سیاست انگلستان، همواره روی حمایت آنها حساب می‌کردند و هربار تاوان این اعتماد خود را می‌پرداختند. نفیسی معتقد است که انگلیسی‌ها به‌عمد در معاهدة گلستان مرزها را به‌طور دقیق مشخص نکردند تا ایران بار دیگر وارد جنگ با روسیه شود؛ برای اینکه نیرویش تحلیل برود و نتواند در مرزهای افغانستان و هندوستان برای انگلستان مزاحمتی ایجاد کند. (نفیسی، 1361، ج1، ص292) خان‌ملک ساسانی پا را از این فراتر می‌گذارد و می‌نویسد: انگلیسی‌ها میرمحمد مجاهد را که سال‌ها از موقوفات هندوستان در بغداد متنعم بود «برای روشن کردن آتش جنگ مأمور ایران کردند». (ساسانی، بی‌تا، ص18) مجاهد به دعوت دربار به ایران آمد و در انجام این کار به وظیفة دینی خود عمل می‌کرد، نه خواست انگلستان.

همچنین مهم‌ترین عامل جنگ، نه اختلافات جزئی مرزی آن‌گونه که نفیسی می‌گوید، بلکه تلاش ایران برای بازپس‌گیری تمام نقاط ازدست‌رفته یا دست‌کم بخش مسلمان‌نشین قفقاز بود. (خاوری شیرازی، 1380، ج1، ص617/ سپهر، 1377، ج1، ص366/ تیموری، 1384، ج2، ص1050) معاهدة سری دولت انگلیس با روسیه بر سر قضایای شرق، به‌ویژه دربارة ایران و عثمانی در اوایل سال 1241 هجری (1826م) روس‌ها را مختار نمود که هر اقدامی بخواهند در ممالک شرقی انجام دهند، که یکی از نتایج آن جنگ ایران و روسیه بود. (محمود، 1378، ج1، ص270) در این هنگام، دوک ولینگتون رئیس‌الوزرای انگلیس بود. او معاهدة سری را با دولت روسیه امضا کرد و به جلوگیری از تجاوزات روس‌ها راضی نبود. سیاست آنها این بود که ایران و عثمانی به‌دست روس‌ها ضعیف و ناتوان شوند تا به‌راحتی بتوانند در حال ضعف بر آنها غلبه کنند؛ پس دولت روس برای تضعیف ایران و عثمانی برانگیخته شده بود. این سیاست را مسترکانینگ وزیر خارجة انگلیس باوجود مخالفت بسیاری از سیاسیون این کشور پیش برد. (محمود، 1378، ص271/ نوائی، 1377، ج2، ص243)

از سویی، انگلیسی‌ها که از توسعه و پیشرفت روس‌ها در ایران بیمناک بودند و منافع خود را در افغانستان و هندوستان در خطر می‌دیدند، بی‌میل نبودند که ایرانیان جلوی روس‌ها را بگیرند؛ از این‌رو، زمینه را برای آعاز دوبارة نبرد فراهم می‌کردند. (مهدوی، 1385، ص231-232/ امیراحمدیان، 1383، ص168) انگلیسی‌ها از سوی دیگر خواهان آن بودند که ایران به‌دست روس‌ها تضعیف شود تا توان لازم را برای رسیدن به افغانستان، به‌مثابه دروازة هندوستان نداشته باشد. (نوائی، 1377، ج2، ص243) بدین ترتیب، جنگ ایران و روسیه موافق سیاست آنها بود تا این دو کشور را که خطری برای هندوستان بودند، به جان هم بیندازند؛ اما بعد که قاجارها شکست خوردند و تبریز به اشغال روس‌ها درآمد و احتمال لشکرکشی آنها به تهران می‌رفت، مک‌دونالد وزیر مختار انگلستان از تصرف ایران و نزدیکی روس‌ها به هندوستان بیمناک شد و با درخواست وی فتحعلی‌شاه حاضر به صلح با روسیه شد و مک‌دونالد واسطة این صلح گردید. (امیراحمدیان، 1383، ص172)

از بزرگان دربار ایران، الله‌یارخان آصف‌الدوله و عبدالله‌خان امین‌الدوله موافق جنگ و میرزاابوالحسن‌خان ایلچی و میرزاعبدالوهاب معتمدالدوله نشاط مخالف جنگ بودند که این دو با تهدید علما و ترس از تکفیر ساکت شدند. (خاوری شیرازی، 1380، ج1، ص617/ فسائی، 1382، ج1، ص242/ جهانگیرمیرزا، 1384، ص30) از این صف‌بندی هم می‌توان به این نتیجه رسید که انگلیسی‌ها موافق جنگ بودند؛ چراکه آصف‌الدوله و امین‌الدوله از سرسپردگان دولت انگلیس بودند. (نوائی، 1377، ج2، ص242)

خان‌های قفقاز در طول دو دورة جنگ بین ایران و روسیه، به‌دنبال منافع خود و کسب استقلال بودند. هرگاه سیاست و صحنة جنگ‌ها به‌نفع روس‌ها بود، آنها به‌سمت سیاست روسیه کشیده می‌شدند و هرگاه ایرانیان پیروز بودند، به سمت ایران متمایل می‌شدند. آنان در این تغییر سیاست‌ها به‌دنبال منافع خود و حفظ حالت استقلال و حکومت در قلمروهای موروثی خود بودند. در این بین، باید حسینقلی‌خان بادکوبه‌ای حاکم باکو، جوادخان زیاداوغلی حاکم گنجه و حسین‌خان سردار ایروانی را استثنا کرد که همواره از ایران و حکومت قاجار حمایت کردند. (زیادخان، 1381، ص21-22/ جوانشیر قره‌باغی، 1384، ص120/ قدسی، 1382، ص240) ابراهیم‌خان جوانشیر حاکم قره‌باغ، اگرچه ابتدا به روس‌ها متمایل بود و در سال 1805م قرارداد «کورک چای» را امضا کرد و تحت‌الحمایه روس‌ها شد، اما بعداً با تمایل به ایران، به‌دست روس‌ها کشته شد. (جوانشیر قره‌باغی، 1384، ص124 و 129/ قدسی، 1382، ص238 و 241) سلیم‌خان حاکم شکی نیز اگرچه قرارداد کورک‌چای را با روس‌ها امضا کرد و تحت حمایت آنها قرار گرفت و از آنها در جنگ با ایران حمایت می‌کرد، اما پس از آنکه ابراهیم‌خان جوانشیر به‌دست روس‌ها کشته شد، برضد روس‌ها اقدام کرد و به دربار ایران پناهنده شد. (فاتح، 1384، ص150-151)

روس‌ها در آن برهة زمانی به دلیل اشتغال به سیاست اروپایی، تمایلی به جنگ نداشتند؛ غافلگیری اولیة آنها از حملات ایرانیان بیانگر آن است؛ اما این نظر اشتباه است که آنها به آنچه بر اساس معاهدة گلستان به‌دست آورده بودند، قانع بودند. (نفیسی، 1344، ج2، ص78-79) سیاست اصلی آنها به‌گونه‌ای که قائم‌مقام پس از اشغال تبریز نوشته است، «سرحد همان آب ارس باشد که سال‌ها خواهش سرحدداران آن دولت در تحدید آن بوده است». (قائم‌مقام فراهانی، 1358، ص202) دل‌مشغولی تزار روس به سیاست اروپایی، آنها را از توجه به مرزهای ایران باز می‌داشت. در این راستا، آنها یرملوف فرمانروای ققفاز را مسئول روابط با ایران کردند؛ ولی اگر روس‌ها حاضر به صلح پایدار در منطقه بودند، می‌توانستند با گذشت‌هایی در مرزها، دل ایرانیان را به‌دست آورند یا دست‌کم یرملوفِ مخالف عباس‌میرزا را برکنار کنند.

 

3. نقش روحانیون در طول جنگ با روسیه

با اجتماع روحانیون و لشکریان در سلطانیه و صدور فتوای جهاد، فتحعلی‌شاه به سفیر روسیه که پیشنهاد جدیدی برای واگذاری سرزمین‏ها نداشت، دستور به بازگشت داد و فرمان حمله به روس‌ها را صادر کرد. (قاضیها، 1380، ص11-14) برخلاف دورة اول جنگ‌ها که علما تنها به نوشتن رسایل جهادی بسنده کردند، در این دوره روحانیون حاضر در سلطانیه به ریاست سید‏محمد مجاهد عازم آذربایجان شدند تا در جنگ شرکت کنند. (سپهر، 1377، ج1، ص366/ جهانگیرمیرزا، 1384، ص34) تعداد زیادی از مردم ایران، به‌ویژه درآذربایجان، با شنیدن فتوای روحانیون گرد ایشان جمع شده، عازم جهاد گردیدند. (واتسن، 1340، ص145/ فسائی، 1382، ج1، ص729) پیروزی‌های اولیة قشون ایران خیره‌کننده بود؛ به‌گونه‌ای که بیشتر مناطقی که روس‌ها از ایران گرفته بودند، «به دلاوری سپاه و تحریض مجتهدین دین‌پناه ضمیمة ممالک محروسه شد». (فسائی، 1382، ج1، ص730) عباس‌میرزا همراه روحانیون مشغول محاصرة شوشی بود که گنجه به‌دست روس‌ها افتاد. پس عباس‌میرزا «به فتوای علما تمامت سپاه را برداشته، به جانب گنجه شتافت» و در نزدیکی این شهر به نبرد پرداخت. (فسائی، 1382، ج1، ص731) در این جنگ، عباس‌میرزا که می‌دید توپخانة روس‌ها قسمتی از قوای آذربایجان را که فرماندهی آن در دست پسرانش بود، به توپ بسته‌اند، دستور داد تا پسرانش از صحنة نبرد خارج شوند. لشکریانی که شاهد فرار فرماندهان خود بودند، دست از مبارزه برداشتند و از صحنة نبرد گریختند. «لشکر آذربایجانی از کنارة گنجه تا رود ارس را در یک روز و یک شب راندند و عالی‌جنابان مجتهدین و علما که مایة این جنگ بودند و حضور داشتند، بیشتر از همه خود را به ساحل نجات رسانیدند». (فسائی، 1382، ج1، ص731)

اعتضادالسلطنه، روحانیون را عامل اصلی فرار قوای ایرانی می‏داند؛ چون نبرد گنجه شدت گرفت و «طالبان جهاد» در آن شرکت داشتند، «آنها که کین روس را اصل دین می‌دانستند و می‌سراییدند و اقتلوهم حیث وجدتموهم، چون آنچه خواستند نتوانستند، جملگی متفق‌القول گفتند: الفرار ممّا لا یطاق من سنن المرسلین؛ در حال افتان و خیزان گریزان شدند و روسیه را مضمون این بیت ورد زبان (شعر)

شیخ تشریف ببر بزم شراب است اینجا

دامنت تر نشود، عالم آب است اینجا»

(اعتضادالسلطنه، 1370، ص155)

اشتباه استراتژیک عباس‌میرزا سبب شد لشکر ایران که «غازیان» هم در بین آنها بودند، ازهم بپاشد و فرار کنند. بدیهی است که روحانیون و داوطلبان از آموخته‌های نظامی لازم برخوردار نبودند و نمی‌توان از ایشان انتظار داشت که در صحنة نبرد ازخودگذشتگی کنند؛ بلکه این وظیفة فرماندهان قشون از جمله عباس‌میرزا بود که با سازمان‌دهی بهتر، از این نیروها استفاده کنند؛ اما او با سوءسیاست سبب شکست و فرار قوای تحت فرمان پسرانش شد.

پس از این شکست و با اختلافاتی که بین او و دیگر روحانیون بروز کرد، سیدمحمد مجاهد در تبریز اقامت گزید تا به جبهه‌های نبرد نزدیک باشد. در تبریز گروهی بنای بدرفتاری با سیدمحمد مجاهد را گذاشتند. «یکی از جهات آنکه، سیدی جلیل‌القدر از خطبای تبریز در جنگ گنجه کشته شده بود و جماعتی دیگر از مجاهدین در آنجا از جان گذشته بودند؛ و چون عوام تبریز جناب آقا سیدمحمد را مباشر جنگ و شکست عهد مصالحه با روسیه می‌دانستند و در خیال آزار وی بودند»؛ اما شاه به دیدار وی رفت و از وی استمالت نمود و در نتیجه، مردم دست از سر او برداشتند. به دنبال ترک تبریز توسط شاه، میرمحمد هم «از تبریز به‌عزم عتبات عالیات حرکت فرموده و درین راه به مرض اسهال مبتلا گشته، وفات نموده، به روضة رضوان خرامید». (فسائی، 1382، ج1، ص732) تنکابنی می‌نویسد که پس از شکست مسلمانان، «آن جناب به قزوین معاودت فرمود. این مرحله مایة فتح لسان منافقین و رجوع ضَعَفة مسلمین از اعتقاد به جناب ایشان و قلّت احترام سلطان گشت؛ و آن جناب از حزن و اندوه، چنانچه سجیة آبا و اجداد آن جناب بود، مریض شد و در همان سفر وفات کرد». (تنکابنی، 1382، ص163) مدرس تبریزی هم به بی‌التفاتی شاه در حق سیدمحمد مجاهد اشاره می‌کند: «لکن عاقبت به‌اقتضای تقدیر ازلی، سلطان ایران بدان مرام مقدس موفق نگردید. ناچار آن رسوخ و خلوص عقیده که در باب سید داشتی، فتور یافت. سید نیز با دلی پرملال که از اقوال ناشایست و افعال نابایست آن جماعت بی‌خبر از اسرار غیبیه الهیه داشته، در قزوین اقامت کرد تا در اوایل سال هزار و دویست و چهل و دوم در همانجا وفات یافت». (مدرس تبریزی، 1374، ج3، ص401)

علت بروز اختلاف و نقار بین فتحعلی‌شاه و سیدمحمد مجاهد به روشنی بیان نشده است. الگار بازگشت میرمحمد مجاهد از صحنه‌های نبرد را به‌علت بروز اختلاف میان عباس‌میرزا و وی می‌داند و در ادامه می‌افزاید: «شاه و عباس‌میرزا مایل بودند از رفعت مقام او بکاهند» (الگار، 1369، ص153-154) تا مبادا پیروزی‌های سپاه ایران به نام علما نوشته شود. از سوی دیگر، در شکست نیروهای ایران در گنجه، منابع نزدیک به دربار قاجار می‌کوشند روحانیون را عامل شکست و فرار قشون ایران معرفی کنند تا بدین ترتیب، نقش روحانیون در نبرد، منفی و به‌ضرر ایران تفسیر گردد و تلاش می‌شود تا با برانگیختن عوامل دربار برضد روحانیون، آنها هرچه بیشتر از صحنه‌های جنگ دور شوند تا اگر پیروزی برای ایران حاصل شد، مبادا به نام روحانیون نوشته شود و آنها قهرمانان جنگ معرفی گردند. فتحعلی‌شاه و عباس‌میرزا بودند که «عوام» را تحریک می‌کردند که به آزار و اذیت سید بپردازند و بی‌التفاتی شاه به وی هم در این راستا بود. ملامحمدتقی برغانی از همراهان میرمحمد مجاهد در جهاد، در جواب شاه که از وی علت شکست از روس‌ها را پرسیده بود، گفت: «شاهزاده نایب‌السلطنه در دعوای اول [آغاز نبرد]، چون قصد قربت داشت، بر لشکر روس غالب آمد و در جنگ دوم، چون ایشان مشوب بود، فلذا مغلوب شدند». (تنکابنی، 1383، ص31) این گفته هم بی‌اعتنایی عباس‌میرزا به میرمحمد مجاهد را آشکار می‌کند. شاه و عباس‌میرزا که از اقبال عمومی مردم به روحانیون وحشت‌زده شده بودند، با این اقدامات قصد داشتند روحانیون را از سیاست و دخالت در امور کشور دور کنند و بین مردم و روحانیت فاصله بیندازند. حضور آنها در جنگ با روسیه، مبیّن اقتدار این قشر در امور سیاسی و پایگاه گستردة آنها در بین مردم بود. روحانیون شیعی، اگرچه از گذشته در حوزة نظری سیاست فعالیت گسترده‌ای داشتند و در نگاشته‌های خود به‌طور گسترده به سیاست و مشروعیت حکومت می‌پرداختند، اما دورة دوم جنگ‌های ایران و روسیه عرصه‌ای بود که روحانیون شانس خود را در حوزة عملی سیاست نیز در ترازوی سنجش و ارزیابی قرار دهند. اقبال عمومی مردم ایران به فتاوای جهادی روحانیون و استقبال گستردة آنان از این فتاوا، در واقع پایگاه مردمی گستردة روحانیون را نشان می‌داد. این پایگاه می‌توانست پشتوانه‌ای برای دخالت عملی روحانیون در سطوح مختلف سیاست باشد و از سوی دیگر قدرت چانه‌زنی روحانیون در برابر دولت را افزایش می‌داد. گویا در این جنگ‌ها بود که روحانیون به پایگاه وسیع مردمی و قدرت خود پی بردند و این زنگ خطری بزرگ برای حکومت قاجار بود و آنها را واداشت تا در روابط خود با روحانیون تجدید نظر کنند. تجربة این جنگ، در آیندة سیاسی ایران تأثیری فزاینده داشت.

4. تسلیم تبریز به روس‌ها و نقش میرفتاح در آن

هنوز دو سال از آغاز نبرد با روسیه نگذشته بود که لشکریان ایرانی با سوءتدبیر فرماندهان خود، خیانت بعضی از خان‌ها، خسّت شاه و عدم حمایت جدی وی از عباس‌میرزا، شکست خوردند و به این سوی ارس رانده شدند. یک فوج از قشون روسیه به فرماندهی اریستوف، با خیانت خان‌های مرند از رود ارس گذشت و روانة تبریز شد. (سپهر، 1377، ج1، ص380-386/ کرزن، 1362، ج1، ص734)

با نزدیکی روس‌ها به تبریز، «میرفتاح‌نام، ولد ناخلف جناب مجتهدالزمانی حاجی میرزا یوسف تبریزی، که جوانی کبوترباز در سلک رنود حیلت‌ساز و عاقّ والد سعادت انباز و بعد از پدر به‌جای او پیشنماز بود، مردم شهر را به اطاعت روسیه اغوا نمود و بر رئوس منابر، زبان به دعای دوام دولت ایمپراطور روس برگشود. اوباش و الواط شهر را در روز ورود روسیه به صوفیان، به اخراج حفظه قلعه و نهب اموال ایشان جری کرد و آن جمع را به‌سبب غوغای عام، بر حفظه مسلط آورد». در این میان، تلاش آصف‌الدوله برای آرام کردن شرایط به‌جایی نرسید و مردم کسانی از اهل قلعه را که قصد شلیک توپ به‌طرف روسیان داشتند، از قلعه به‌زیر انداختند. (خاوری شیرازی، 1380، ج2، ص659-660) چون روس‌ها به نزدیکی شهر تبریز رسیدند، میرفتاح با مردم شهر به استقبال ایشان رفت. روس‌ها در ربیع‌الثانی 1243ق وارد تبریز شدند و مردم آصف‌الدوله را که مسئول دفاع از شهر بود، دستگیر کردند و به روس‌ها سپردند. (سپهر، 1377، ج1، ص386-387/ کرزن، 1362، ج1، ص662/ اعتماد السلطنه، 1367، ج3، ص1579/ فسائی، 1382، ج1، ص733/ اعتضادالسلطنه، 1370، ص159) هدایت معتقد است که وقتی اریستوف در مرند بود، «اعاظم و اعیان تبریز» وی را به شهر دعوت کردند و با نزدیکی وی به تبریز، میرفتاح با «کل اهالی شهر» دروازة شهر را شکستند و آقامیرفتاح «و عموم اعیان شهر» به استقبال وی شتافتند. (هدایت، 1380، ج9، 7868-7870)

منابع قاجاری بدون ریشه‏یابی علت استقبال مردم تبریز از روس‌ها، تحریک میرفتاح «خائن» را عامل آن می‌دانند. هدایت، گماشتن آصف‌الدوله به حکومت تبریز و مازندرانی‌ها به حراست از شهر و خستگی از جنگ‌های طولانی را عامل ناراحتی و اقدام مردم شهر تبریز می‌داند. (همان، ص7867-7868) سوءرفتار آصف‌الدوله با مردم تبریز، از عوامل ناراحتی مردم تبریز از حکومت قاجار بود و نقش مهمی در تسلیم تبریز داشت. (نفیسی، 1344، ج2، ص195) کِلی معتقد است که مردم تبریز با فتوای میرفتاح که «معتقد بود مقاومت باعث به‌هدر رفتن غیرضروری جان مسلمانان می‌شود، سر از اطاعت برتافتند» و در مسیر لشکر روس، قربانیان زیادی «به‌نشانة نذری صلح و آشتی همه جا به‌چشم می‌خورد». (کلی، 1385، ص182) میرفتاح، افزون بر آنکه معتقد بود با وجود شکست قشون ایران، مقاومت بی‌فایده است، دربارة بیدادگری‌ها و تاراجگری‌های قاجارها، بر منبر سخن می‌گفت. افزون بر این، او به‌همراه «عدة کثیری از روحانیون» و با گروه‏هایی از مردم شهر» به استقبال روس‌ها رفت. (نفیسی، 1344، ج2، ص142) تسلیم تبریز به روس‌ها توسط میرفتاح و دیگران، نوعی اعتراض در برابر بیدادگری‌ها و تاراج‌های قاجارها بود. بسیاری از مردم تبریز در توانایی و قدرت حکومت قاجار برای دفاع از آنها در صورت رویارویی آنها با روس‌ها و اجازه ندادن آنها برای ورود به شهر، شک و تردید جدی داشتند و مقاومت را باعث ازبین رفتن جان و مال خود می‌دانستند؛ با این حال، در همان برهة حساس، برخی از روحانیون مردم را به مقاومت دعوت می‌کردند؛ اما سخن این گروه با استقبال مردم مواجه نشد. از این رو، ناگزیر شهر را ترک گفتند تا در زیر بیرق کفر نباشند. (الگار، 1369، ص156)

در بسیاری از موارد دیده شده است که مردم ایران در برابر تهاجم خارجی مقاوت چندانی از خود نشان نداده‌اند و گاه هنگامی که سلطان را بیدادگر یا محکوم به فنا می‏دانستند، حتی از آن تهاجم، استقبال هم کرده‌اند. (کاتوزیان، 1380، ص22) مردم آذربایجان از دولت قاجار ناراضی بودند (گریبایدوف، 2536، ص82) و نارضایتی خود را در قالب استقبال از روس‌ها، یعنی دشمن قاجارها نشان دادند. اعتراض مردم تبریز تنها شامل استقبال از روس‌ها نبود؛ بلکه مردم این شهر کاخ عباس‌میرزا را غارت کردند. حتی عشایر آذربایجان راه آذربایجان به تهران را مسدود نمودند. (نفیسی، 1344، ج2، ص144) در آن شرایط، «همه‌روزه نمایندگانی از طرف رئیس هر ایل و منطقه‌ای نزد دشمن [روس‌ها] می‌روند و پیشنهادهایی برای ابراز وفاداری تسلیم می‌نمایند». (تیموری، 1384، ج2، ص1070)

تسلیم تبریز به روس‌ها ریشه در مخالفت با جنگ و نارضایتی مردم آذربایجان از قاجارها داشت. دو مرحله جنگ طولانی با روسیه که بار اصلی آن بر دوش مردم آذربایجان بود، نیرو و توان اقتصادی مردم این خطه را به‌شدت تحلیل برده بود و با آنکه بی‌شک عدة کشته‌شدگان این منطقه در جریان جنگ با روس‌ها بسیار بود، رشادت و ازخودگذشتگی مردم این منطقه با بی‌تدبیری قاجارها، به‌ویژه شاه عقیم ماند. مردم این شکست‌ها و ازدست رفتن سرزمین‌ها را از چشم قاجارها می‌دیدند. از همین روی، انگیزه و امیدی برای دفاع از حکومت نالایق و «بیدادگر» قاجار نداشتند. همچنین مردم تبریز مقاومت در برابر روس‌ها را زمانی که قشون قاجاری ازهم‌پاشیده بود، بی‌ثمر می‏دانستند. بی‌تردید تسلیم نشدن می‌توانست پیامدهای وخیمی برای آنها داشته باشدکه ظاهراً از توان مردم خارج بود.

میرفتاح و کسانی را که در تسلیم تبریز نقش اصلی آفریدند، نمی‌توان یک گروه واحد دانست که همگی اهداف واحدی از این کار داشتند. اگرچه سکوت منابع، اجازة واکاوی بیشتری به ما نمی‌دهد، اما نارضایتی و نفرت از قاجارها و انتقام از آنها، ساده‌لوحی، ترس، خیانت، و بیگانه‌پرستی و دوستی با روس‌ها را می‌توان از مهم‌ترین عوامل تسلیم تبریز به روس‌ها دانست و هر عامل یا مجموعه‌ای از آنها در هر گروهی می‌توانست پررنگ‌تر باشد.

با تسلیم تبریز و آذربایجان، عباس‌میرزا و روس‌ها مذاکرات صلح را آغاز کردند تا اینکه در 6 شعبان 1243ق «عهدنامة مبارکه را به‌انجام آوردند [...] لشکرهای آراسته، از سرحدات دولت برخاسته شد، و گلزار مملکت، از خس و خاشاک فتنه و آشوب پیراسته آمد [...]

ای دل آخر از قضایای سپهر کج مدار

روس را آمد به ضبط مملکت ارمن دسترس

(خاوری شیرازی، 1380، ج2، ص669-670)

مورخ دربار قاجاری، عهدنامة ترکمانچای را که از ننگین‌ترین عهدنامه‌های تاریخ ایران بود، با لقب «مبارکه» مزین می‏کند. قاجارها پیش از جنگ، برای دفاع از «دارالاسلام» از دست کفار روس به جهاد روی آوردند؛ اما وقتی این سرزمین برای همیشه به‌دست روس‌ها افتاد، لقب «دیار ارمن» یافت، تا مبادا از شاهنشاه «دین‌پناه اسلام» به دلیل کوتاهی در حراست از کیان اسلام انتقاد شود.

نتیجه

تثبیت جایگاه نهاد اجتهاد در ادارة جامعة شیعه، با تلاش قاجارها برای تأسیس حکومت در سرزمین‌های ایران شیعی هم‌زمان شد. از همان ابتدا، رابطه‌ای نزدیک بین شاهان قاجار به‌ویژه فتحعلی‌شاه با روحانیون شکل گرفت. قاجارها برای مشروع قلمداد کردن حکومت خود، و روحانیون برای گسترش فعالیت‌های دینی و هدایت حکومت در جهت اهداف دینی و حمایت از تشیع، به این رابطه نیاز داشتند. حملات روس‌ها به قفقاز، افزون بر اینکه تجاوز به قلمرو سرزمینی ایران زمین بود و حکومت قاجار را نشانه گرفته بود، در واقع تجاوز کفار به سرزمین‌های اسلامی بود که اسلام و مسلمانان را تهدید می‌کرد. از این‌رو، حکومت قاجار برای شرعی قلمداد نمودن نبرد با روسیه و به‌دست آوردن حمایت مردم ایران و برکشیدن آن از نبرد دو حکومت به نبرد اسلام با کفر، به روحانیون روی آوردند؛ و روحانیون نیز برای دفاع از قلمرو اسلام، به حمایت از «پادشاه شیعه» پرداختند. روحانیون، اگرچه در دورة اول جنگ‌ها تنها به نگارش رسایل جهادی بسنده کردند، در مرحلة دوم جنگ‌ها با دعوت دربار ایران، علاوه بر اعلام جهاد در برابر روس‌ها، در صحنه‌های نبرد هم حضوری فعالانه پیدا کردند. حضور روحانیون در جبهه‌های نبرد، تحولی بزرگ در جامعة شیعه بود که رهبران دینی آن دست به شمشیر برده، وارد میدان عملی سیاست شده بودند. این امر می‌توانست آیندة سیاسی ایران را تحت تأثیر قرار دهد. در ابتدای نبرد، اگرچه با غالب شدن روحیة جهادی و غافلگیری روس‌ها، ایرانیان به پیروزی‌های چشمگیری دست یافتند، اما با بروز اختلاف بین روحانیون و قاجارها در صحنه‌های نبرد، روحانیون خود را از جنگ کنار کشیدند و حکومت قاجار که از عواقب دخالت جدی روحانیون در نبرد و اقبال مردم به آنها بیمناک شده بود، کوشید به شکل‌های مختلف آنها را از چشم مردم بیندازد و از سیاست دور سازد. تسلیم تبریز به روس‌ها و دخالت بخشی از روحانیون در این قضیه، که ریشه در نارضایتی از حکومت قاجار داشت، عامل پایان‌بخش جنگ‌های ایران و روسیه بود. اگر فتاوای روحانیون و حضور آنها حکومت قاجار را به آغاز نبرد با روس‌ها دل‌گرم ساخت، اما در آخر کار نیز تسلیم تبریز به روس‌ها توسط برخی از روحانیون، قاجارها را به پایان دادن به جنگ با روس‌ها واداشت. جنگ‌های ایران و روسیه، اگرچه با شکست سخت ایرانیان و ازدست رفتن بخش وسیعی از قلمرو سرزمینی ایران همراه بود، اما آزمونی برای دخالت عملی روحانیون در عرصة سیاست بود که دورنمای جدیدی برای آیندة سیاسی ایران نوید می‌داد.

  1. منابع و مآخذ

    الف) کتاب‌های فارسی

    1. اعتضادالسلطنه، علی‌قلی‌میرزا، اکسیر التواریخ، به اهتمام جمشید کیانفر، تهران، ویسمن، 1370.
    2. اعتمادالسلطنه، محمدحسن‌خان، تاریخ منتظم ناصری، به تصحیح محمد اسماعیل رضوانی، تهران، دنیای کتاب، 1367.
    3. الگار، حامد، دین و دولت در ایران: نقش علما در دورة قاجار، ترجمة ابوالقاسم طاهری، تهران، توس، 1369.
    4. بجنوردی، سهام‌الدوله، سفرنامه‌های سهام الدوله بجنوردی، به کوشش قدرت‌الله روشنی زعفرانلو، تهران، علمی و فرهنگی، 1374.
    5. تاج‌بخش، احمد، سیاست‌های استعماری روسیة تزاری، انگلستان و فرانسه در ایران، تهران، اقبال، 1362.
    6. تنکابنی، محمد بن سلیمان، قصص العلما، به کوشش محمدرضا برزگر و عفت کرباسی، تهران، علمی و فرهنگی، 1383.
    7. تیموری، ابراهیم، دو سال آخر (یادداشت‌های روزانه سرجان کمبل نمایندة انگلیس در دربار ایران سال‌های 1833-1834)، تهران، دانشگاه تهران، 1384.
    8. جوانشیر قره‌باغی، میرزاجمال، تاریخ قره‌باغ، تصحیح حسین احمدی، تهران، وزارت امور خارجه، 1384.
    9. جهانگیرمیرزا، تاریخ نو، به سعی و اهتمام عباس اقبال، تهران، علم، 1384.
    10. خاوری شیرازی، میرزافضل‌الله، تاریخ ذوالقرنین، تصحیح ناصر افشارفر، تهران، وزارت فرهنگ و مرکز اسناد مجلس، 1380.
    11. خورموجی، محمدجعفر، حقایق الاخبار ناصری، به کوشش حسین خدیوجم، تهران، نی، 1363.
    12. دروویل، گاسپار، سفر در ایران، ترجمة منوچهر اعتماد مقدم، تهران، شباویز، 1370.
    13. دوگاردان، کنت آلفرد، مأموریت ژنرال گاردان در ایران، ترجمة عباس اقبال، تهران، گزارش، 1362.
    14. دوگوبینو، کنت، سفرنامة کنت دو گوبینو: سه سال در آسیا، ترجمة عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، کتابسرا، 1367.
    15. رجبی، محمدحسن و فاطمه رؤیا پورامید، مکتوبات و بیانات سیاسی و اجتماعی علمای شیعه، تهران، نی، 1384.
    16. رستم الحکما، محمدهاشم، رستم التواریخ، به کوشش عزیزالله علیزاده، تهران، فردوسی، 1380.
    17. زیادخان، عادل خان، طیران قلم، تهران، وزارت خارجه، 1381.
    18. ساسانی، خان‌ملک، سیاستگران دورة قاجار، تهران، بابک، بی‌تا.
    19. سپهر، محمدتقی لسان‌الملک، ناسخ التواریخ (تاریخ قاجاریه)، به اهتمام جمشید کیانفر، تهران، اساطیر، 1377.
    20. سه ویتوخوسکی، تادیوس، آذربایجان روسیه؛ شکل‌گیری هویت ملی در یک جامعة مسلمان، ترجمة کاظم فیروزمند، تهران، شادگان، 1381.
    21. طالع، هوشنگ، چکیدة تاریخ تجزیه ایران، تهران، سمرقند، 1380.
    22. علوی شیرازی، میرزامحمدهادی، دلیل السفرا: سفرنامة میرزا اباالحسن‌خان شیرازی (ایلچی) به روسیه، به کوشش محمد گلبن، تهران، دنیای کتاب، 1363.
    23. فاتح، کریم‌آقا، سه رساله دربارة قفقاز، تصحیح حسین احمدی، تهران، مؤسسة مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1384.
    24. فسائی، حاج‌میرزاحسن، فارسنامة ناصری، تصحیح و تحشیة منصور رستگار فسائی، تهران، امیرکبیر، 1383.
    25. قاضیها، فاطمه، اسناد روابط ایران و روسیه در دورة فتحعلی‌شاه و محمدشاه قاجار، تهران، وزارت خارجه، 1380.
    26. قائم‌مقام فراهانی، میرزاابوالقاسم، منشآت قائم‌مقام، به اهتمام جهانگیر قائم‌مقامی، تهران، کتابخانة ابن سینا، 1337.
    27. ــــــــــــــ ، نامه‌های سیاسی و تاریخی سیدالوزراء قائم‌مقام فراهانی، به کوشش جهانگیر قائم‌مقامی، تهران، دانشگاه ملی ایران، 1358.
    28. ــــــــــــــ ، نامه‌های پراکندة قائم‌مقام فراهانی، ج1، به کوشش جهانگیر قائم‌مقامی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 2537.
    29. قائم‌مقام فراهانی، میرزاعیسی، احکام الجهاد و اسباب الرشاد، به کوشش غلامحسین زرگری نژاد، تهران، بقعه، 1380.
    30. ــــــــــــــ ، جهادیه، با مقدمة میرزاابوالقاسم قائم‌مقام فراهانی، به اهتمام جهانگیر قائم‌مقامی، تهران، فرهنگ ایران زمین، بی‌تا.
    31. قدسی، عباسقلی‌آقا، گلستان ارم، تهران، وزارت امور خارجه، 1382.
    32. کاتوزیان، محمدعلی همایون، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ترجمة حسن افشارفر، تهران، مرکز، 1380.
    33. کرزن، جرج.ن، تاریخ ایران، ترجمة غلامعلی وحید مازندرانی، تهران، علمی و فرهنگی، 1362.
    34. کلی، لارنس، دیپلماسی و قتل در تهران، ترجمة غلامحسین میرزاصالح، تهران، نگاه معاصر، 1385.
    35. گریبایدوف، الکساندر، نامه‌های الکساندر گریبایدوف، ترجمة رضا فرزانه، اصفهان، ثقفی، 2536.
    36. محمود، محمود، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی، تهران، اقبال، 1378.
    37. مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانة الادب، تهران، خیام، 1374.
    38. مستوفی، عبدالله، شرح زندگای من (تاریخ اجتماعی و اداری ایران در دورة قاجاریه)، تهران، هرمس، 1386.
    39. مستوفی انصاری، میرزامسعود، تاریخ زندگانی عباس‌میرزا نایب‌السلطنه، به کوشش محمد گلبن، تهران، مستوفی، 1349.
    40. مهدوی، عبدالرضا هوشنگ، تاریخ روابط خارجی ایران، تهران، امیرکبیر، 1385.
    41. نادرمیرزا، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، تصحیح غلامرضا طباطبائی مجد، تبریز، ستوده، 1373.
    42. نجمی، ناصر، عباس‌میرزا، تهران، علمی، 1374.
    43. نفیسی، سعید، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران در دورة قاجار، ج2، تهران، بنیاد، 1344.
    44. ــــــــــــــ ، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران در دورة قاجار، ج1، تهران، بنیاد، 1361.
    45. نوائی، عبدالحسین، ایران و جهان، تهران، هما، 1377.
    46. واتسن، رابرت گرانت، تاریخ قاجار، ترجمة عباسقلی آذری، بی‌جا، بی‌نا، 1340.
    47. هدایت، رضاقلی‏خان، تاریخ روضة الصفای ناصری، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، اساطیر، 1380.

     

    ب) منابع لاتین

    49. Atkin, Muriel, Russia and Iran, 1780-1828, The University of Minnesota Press, Minneapolis, 1980.

     

    ج) مقالات

    50. اسچرباتوف، «مقدمات جنگ دوم ایران و روسیه»، ترجمة محمود کی، بررسی‌های تاریخی، شمارة51، 1353.

    51. امیراحمدیان، بهرام، «جنگ‌های ایران و روسیه و جدایی قفقاز از ایران»، فصلنامة مطالعات قفقاز و آسیای مرکزی، سال سیزدهم، دورة چهارم، شمارة46، تابستان 1383.

    52. زرگری‌نژاد، غلامحسین، «بررسی احکام الجهاد و اساب الرشاد، (نخستین اثر در تکوین ادبیات جهادی تاریخ معاصر ایران)»، مجلة دانشکدة ادبیات دانشگاه تهران، شمارة 155، 1379.