واکاوی انتقادی بازتاب وفات امام حسن (ع) در آثار اسلام‌شناسان غربی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

نویسنده

چکیده

بنابر مشهور امام حسن† در اواخر صفر سال 49 یا 50 هجری قمری، توسط جعده بنت اشعث و به تحریک معاویه به ‌شهادت رسیدند. بیشتر اسلام‌شناسان غربی، حکم به ساختگی بودن این روایت داده و ادعا کرده‌اند که تنها شیعیان کیفیت وفات امام را در منابع خود بدین صورت ضبط کرده‌اند. در این مقاله تلاش شده است تا با رویکردی توصیفی، دیدگاه‌ها و دلایل آنان استقصا و با منابع اسلامی مقایسه شود؛ تا از این رهگذر، دقت ادعاهای مطرح‌شده مشخص گردد. به سخن دیگر، در این پژوهش نقاط قوت و ضعف موارد ادعایی در آثار اسلام‌شناسان بررسی و نقد شده است.

کلیدواژه‌ها


مقدمه و بیان مسئله

شیعه‌پژوهی در غرب، از شاخه‌های فرعی مطالعات اسلامی است که تنها بعد از وقوع انقلاب اسلامی در ایران، ساختار منسجم‌تری یافته است. غربیان در برخوردهای اولیة خود با مسلمانان در زمان جنگ‌های صلیبی، بیشتر با اسلام سنی آشنا شده بودند و تشیع را از طریق منابع اهل­سنت، فاطمیان و فرقه‌های تندرویی همچون اسماعیلیه می‌شناختند (Kohlberg, 1987, p.31)؛ از این‌رو، در نظر آنان شیعه به‌مثابه شاخه‌ای فرعی از اسلام بود که ماهیتی بدعت‌آمیز داشت. آرزینا لالانی می‌گوید: شیعه عموماً توسط فرق ‌و ‌مذاهب‌نویسان اهل سنت، به عنوان فرقه‌ای منحرف از قاعدة اسلام لحاظ می‌شود، که نمایانگر ارتداد و ضدیت با اسلام اصیل است. بسیاری از اسلام‌شناسان غربی این دوگانگی را پذیرفته و با اسلام شیعی به‌عنوان یک ارتداد برخورد کرده‌اند. (Lalani, 2000, p.1) وی در ادامه، دلیل این برخورد غربیان را در منابع مورد استفاده‌شان، که همانا منابع اهل سنت است، می‌داند. (ibid)

از ابتدای قرن نوزدهم میلادی، دانش غرب در زمینة اسلام شیعی تا حدی افزایش یافت. پس از جنگ جهانی دوم، به‌تدریج در آمریکا و سپس انگلستان این تفکر شکل گرفت که بهترین معرف یک دین، فردی است که از درون آن دین به آن می‌نگرد. صرف توصیف عینی از یک دین، به‌ویژه توسط کسی که اصلاً به آن اعتقاد ندارد یا دین خاصی را که مورد مطالعة اوست، مطرود می‌داند، به هیچ روی کافی نیست. کشف این حقیقت باعث شد که در غرب به‌تدریج مراکزی به‌منظور تحقیق اصیل در ادیان تأسیس شود و  تا جای ممکن، از دانشمندان و مآخذ ادیان، برای درک آنها استفاده شود. مسلم است که شیعه‌پژوهی نیز از این امر مستثنا نبود. (طباطبایی، 1354، ص 4)

در ادامه و تقریباً از نیمة دوم قرن نوزدهم و به‌ویژه اوایل قرن بیستم، کسانی چون گلدسیهر (Goldziher)، هانری کربن (Henry Corbin)، و ماسینیون به پژوهش در این حیطkه علاقه‌مند شدند و به صورت تخصصی‌تر به شیعه پرداختند. سپس به دنبال آنان، افرادی چون دونالدسن (Donaldson)، مادلونگ (Madelung)، هاینس هالم (Heinz Halm) و دیگران کوشیدند تا به قلمرو‌های مختلف اسلام شیعی، چه در مرحلة تکوین و شکل‌گیری و چه رشد و گسترش آن، توجه کنند و به بررسی و مطالعة اصول عقاید، تعالیم، مراسم مذهبی و حتی زندگی امامان شیعه، چه اثناعشریه و چه دیگر فرق، بپردازند. هرچند با همة این تلاش‌ها، شیعه‌پژوهی در غرب، هنوز جایگاه شایسته‌ای نیافته و نتوانسته است خود را از پیکرة مطالعات اسلامی جدا کند (Halm, 1991, p.3)؛ چنانکه ویلفرد مادلونگ نیز اذعان دارد، نوشته‌ها و کتاب‌های علمی دربارة تشیع، هنوز ناکافی و محدودند و بررسی جامع و فراگیری از آن در همة حوزه‌ها وجود ندارد. (Madelung, 1987, vol. 13, p.247)

یکی از مسائلی که مورخان غربی به آن اهتمام خاصی دارند، مسئلة امامت
است. آنان مدعی‌اند که شیعه، امامان خود را هم‌ردیف و برابر پیامبرˆ می‌داند. لامنس در این زمینه چنین تصویر‌سازی می‌‌کند که در میان شیعیان، حتی آنان که چندان متعصب هم نیستند، اعتقاد به منزلت اهل‌بیت جایگاه برجسته‌ای دارد. (Lammens, 1968, p.144) به گمان وی، از نظر شیعیان شخصیت علی†
حتی پیامبرˆ را تحت‌الشعاع خود قرار داده؛ چنان‌که خود او نیز در سایة
حسین† قرار گرفته است. حسین†، قهرمان کربلا، برادر بزرگ‌تر خود حسن†
را نیز از میدان خارج کرده است؛ کسی که شیعیان نمی‌توانند وی را به دلیل مصالحه با معاویه، نخستین خلیفة اموی ببخشند. (همان) شیعیان اعتقاد دارند که حسین† خود را داوطلبانه قربانی کرد تا انسان را با خدا آشتی دهد. محمدˆ، علی† و حسین† با یکدیگر تثلیث شیعه را به‌وجود آورده‌اند. محمدˆ نمایندة وحی است؛ علی† کسی است که قرآن را تأویل و تفسیر کرد و حسین† فدیة الهی است. (همان، ص 145)

در میان امامان شیعه، امام حسن† به دلیل شبهاتی که پیرامون شخصیت فردی و سیاسی ایشان مطرح است، توجه برخی اندیشمندان غربی را به خود معطوف کرده است. یکی از جنبه‌های توجه ویژة اسلام‌شناسان به زندگی امام حسن†، تمرکز بر موضوع وفات ایشان است. آثار نوشته‌شده در غرب دربارة چگونگی درگذشت آن امام را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد: دستة اول شامل آثاری است که با غرض‌ورزی و عناد بسیار به رشتة تحریر درآمده‌اند. این دست‌نوشته‌ها، شهادت امام را انکار کرده و بدون اقامة برهان و حجت قاطعی، گزارش منابع شیعی را ساختگی و بی‌اساس دانسته‌اند. آثار ویلیام مویر (William Muir)، لامنس، دونالدسون، و والیری (Veccia Vaglieri) در این دسته جای می‌گیرد.

دستة دوم آثاری هستند که بر پایة منابع شیعی و سنی نگاشته شده‌اند
و دیدگاه‌های هر دو مذهب را بازنگری و موشکافی کرده و کوشیده‌اند تا با
نگرشی کمتر سوگیرانه، به تحلیل وقایع بپردازند. آثار مادلونگ و دایانا استیگروالد
(Diana Steigerwald) تا حدی دارای چنین خصیصه‌ای هستند.

لازم به ذکر است که مراد از اسلام‌شناس غربی در این پژوهش، مورخانی‌اند که در حوزة جغرافیایی اروپای غربی و در محدودة زمانی نیمة دوم قرن نوزدهم تا پایان قرن بیستم، به کار مطالعه و تحقیق پیرامون احوال و زندگی امام حسن† اشتغال داشته و دارند.

 

اسلام‌شناسان غربی و وفات امام حسن†

بنابر مشهور امام حسن† در ماه صفر سال 49 یا 50 هجری به ‌شهادت رسیدند و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شدند (بلاذری، ج3، 1417 ق،  ص299/ خطیب بغدادی، ج 1، ]بی‌تا[، ص140). چگونگی وفات ایشان، از جمله مباحثی است که اسلام‌شناسان غربی به بحث و بررسی دربارة آن پرداخته‌اند. برخی از آنان بر این باورند که روایات یاد‌شده در  منابع شیعی در این زمینه، ساختگی و موهوم‌اند و بنابر اهداف خاصی جعل شده‌اند. آنان مسمومیت امام به تحریک معاویه را رد می‌کنند و آن را به توطئه‌های همسران آن حضرت نسبت می‌دهند؛ برخی نیز بیماری را عامل وفات ایشان می‌دانند. به‌طور کلی، در‌این‌باره سه دیدگاه اصلی قابل شناسایی و بررسی است که در ادامه به آنها پرداخته خواهد شد.

 

دیدگاه نخست

پیروان دیدگاه اول، معتقدند که امام حسن† به علت زیاده‌روی در کامجویی،
به بیماری سل (لامنس، ج 7، 1352، ص402) یا بنابر نظر برخی دیگر، به ذات‌الریه (Skes, 1925 ,p.538) مبتلا شد و به مرگ طبیعی درگذشت. به گمان این دسته از مورخان غربی، از آنجا که شیعه تمامی امامان خود را شهید می‌داند، این تهمت را به معاویه نسبت داده است تا بتواند امام حسن† را نیز در زمرة شهیدان قرار دهد. (Spular, vol 1, 1980, p. 34) در نظر آنان، معاویه کسی نبود که مرتکب چنین جنایتی شود؛ چراکه اصلاً بودن شخصیتی منفعل و خوشگذران در رأس بیت علوی می‌توانست برای معاویه سودمند هم باشد. (لامنس، ج 7، 1352، ص402)

لامنس از کسانی است که ضمن تردید در مسمومیت حضرت، این عقیده را تنها در میان مورخان شیعی رایج می‌داند (همان)؛ اما بر‌خلاف ادعای وی، بسیاری از مورخان اهل سنت، همچون واقدی، مداینی، بلاذری و ابن‌ابی‌الحدید هم به مسمومیت امام به تحریک معاویه اشاره داشته‌اند. برای نمونه، ذهبی به نقل از ابوعوانه چنین آورده است که جعده بنت اشعث، حسن† را مسموم کرد. (ذهبی، ج 4، 1417ق، ص397) بلاذری نیز می‌نویسد: به تحقیق گفته شده است که همانا معاویه، جعده بنت اشعث، همسر حسن† را فریب داد و او را ترغیب کرد که شوهرش را مسموم کند. (بلاذری، ج 4، 1417ق، ص295) ابن‌ابی‌الحدید، دیگر نویسندة سنی‌مذهب هم معتقد است که وقتی معاویه خواست برای پسرش یزید بیعت بگیرد، به توطئه‌چینی بر ضد امام حسن† و سعد‌بن‌أبی وقاص پرداخت و جعده، همسر امام را با پول بفریفت تا وی را مسموم کند. (ابن‌ابی‌الحدید، ج 16،‌ 1962م، ص 29) ابن‌سعد نیز به نقل از مغیره بیان کرده است که جعده بنت اشعث، به حسن† سم خوراند. (ابن‌سعد، 1417ق، ص83) ابن‌عبدالبر هم در استیعاب آورده است که جعده امام را مسموم کرد و برخی گویند او این کار را با دسیسة معاویه انجام داد. (ابن عبدالبر، ج1، ص389) بنابراین، طبق شواهد یادشده، این ادعای لامنس پایه و اساسی ندارد و از وجاهت علمی برخوردار نیست؛ زیرا همان‌گونه که گفته شد، چگونگی درگذشت امام† در بیشتر کتب اهل سنت نیز مانند شیعه، گزارش شده است.[1]  

 لامنس، همچنین بر این باور است که امام حسن†، بر اثر بیماری ذات‌الریه درگذشته است و احتمال داده که افراط در لذت‌جویی، مرگ وی را پیش انداخته است. (لامنس، ج 7، 1352، ص402) در رد این مدعا، از یک سو  باید اذعان داشت که در بیشتر روایات، وفات امام به واسطة درد کبد گزارش شده است (اصفهانی، بی‌تا، ص48 / ابن ابی‌الحدید، 1962، ص49)؛ دردی که ناشی از خوراندن زهر بوده است؛ از سوی دیگر، چه ارتباطی بین لذت‌جویی و بیماری تنفسی ذات‌الریه هست که افراط در آن به تشدید بیماری و سرانجام مرگ بینجامد؟

از دیگر شبهاتی که لامنس مطرح کرده، بی‌گناه دانستن معاویه و انکار نقش او در قتل امام است. وی متهم کردن معاویه به دست داشتن در مرگ امام حسن† را، برای منفور نشان دادن معاویه، و نیز اثبات لقب شهید برای امام می‌داند. (همان) به گمان وی، دختر اشعث بن قیس هم در این میان بی‌گناه است. به نظر او، به دلیل عملکرد امیرالمؤمنین† در صفین بود که شیعیان کینة فرزندش امام حسن† را هم به‌دل گرفته و او را هم به نوعی در این گناه شریک قرار داده‌اند. (همان) وی سپس در ادامه، چنین استدلال می‌کند که معاویه نیازی به کشتن امام نداشت؛ چراکه به مدت طولانی با او در صلح بود؛ بنابراین، به گمان لامنس، دلیل قانع‌کننده‌ای برای کشتن امام نبوده است. (همان) او در توجیه شادمانی معاویه پس از شنیدن خبر وفات حسن† می‌نویسد: زندگی بیهوده و خواسته‌های او، بار گرانی بر بیت‌المال نهاده بود؛ بنابراین به‌راحتی می‌توان خوشحالی معاویه را پس از شنیدن خبر مریضی حسن† درک کرد. (همان)

برخلاف آنچه لامنس مطرح می‌کند، معاویه قصد داشت حکومتی را که به‌سختی به‌چنگ آورده بود، در خاندان خود موروثی کرده، یزید را جانشین خود کند؛ ولی از آنجا که در معاهدة صلح، حق انتساب جانشین از وی سلب شده بود، و نیز تا هنگامی که امام حسن† و سعد بن ابی‌وقاص ـ که از اعضای شورای شش‌نفرة خلافت بود ـ زنده بودند، معاویه نمی‌توانست خواستة خویش را عملی کند؛ بنابراین، چاره‌ای جز کشتن ایشان نداشت. به گزارش منابع، زمانی که معاویه گروه‌هایی از مردم کوفه و بصره را به شام فراخواند و در آن مجلس از ضحاک بن قیس خواست تا موضوع ولایت‌عهدی یزید را بیان کند. (مسعودی، ج 3، 1409ق، ص27-28)، وجود امام† به‌عنوان مانعی جدی در برابر این امر مطرح می‌شود و احنف بن قیس بیان می‌کند که اهل عراق و حجاز تا وقتی حسن بن علی† زنده است، بیعت نخواهند کرد؛ سپس در ادامه، تعهدات معاویه به امام حسن† را یادآور می‌شود و او را از شمشیرهای عراقیان می‌ترساند. (ابن‌قتیبه،1380، ص192)

در گزارشی هم که از ابوبکر بن حفض به‌جای مانده، چنین برمی‌آید که معاویه، حسن بن علی† و سعد بن ابی‌وقاص را از کسانی می‌دانست که می‌توانستند جانشینی یزید را با خطر مواجه سازند و به مخالفت با آن برخیزند؛ و مردم مسلمان نیز مطمئناً طرف یزید را نمی‌گرفتند. بنابراین، زمینة لازم را برای مرگ آنها فراهم کرد. بر طبق این روایت، آن دو (حسن† و سعد) به فاصلة چند روز از دنیا رفتند و مردم معتقد بودند که معاویه آن دو را مسموم کرده است (اصفهانی، ]بی تا[، ص48)

در نقد و بررسی آثار لامنس، باید به این نکته که وی کشیشی یسوعی و بسیار متعصب بود نیز توجه داشت. بیشتر آثار وی فاقد پیراستگی در تحقیق و رعایت امانت در نقل متون و فهم آنهاست. (بدوی، 1375، ص356) بیشتر اندیشمندان مسلمان کتاب‌های او را سطحی و فاقد ارزش علمی دانسته‌اند؛ (همان، ص359) چراکه اغلب با انگیزة عناد و دشمنی با اسلام، به‌ویژه اسلام شیعی نگاشته شده‌اند.

گفتنی است همة منابعی که وی در نگارش مقالة خود دربارة امام حسن† به‌کار برده، جز اخبار الطوال ـ که بیماری را عامل وفات امام دانسته است (دینوری،1960، ص221) ـ دیگران رحلت امام را مسمومیت ذکر کرده‌اند؛ (یعقوبی، ج‌2، 1366، ص154 / عسقلانی، ج1، 1328، ص331) ولی لامنس تنها روایت دینوری را مطمح نظر قرار داده و دلیل وفات امام را ذات‌الریه عنوان کرده است؛ این در حالی است که حتی دینوری هم نوع بیماری را بیان نکرده است (دینوری،1960م، ص221) و مشخص نیست که لامنس به استناد کدام شواهد، بیماری امام را ذات‌الریه تشخیص داده است.

جرج جرداق مسیحی دربارة این استراتژی لامنس می‌گوید: «از آنجا که
لامنس سعی دارد تا بزرگان صدر اسلام را منفور جلوه دهد، اگر امری دو وجه یا دو احتمال داشته باشد، اسناد و مدارک فراوانی را که به تأیید وجه صحیح و رأی درست دلالت دارند، همه را رها می‌سازد و به سندی غریب و مقطوع که احتمال نادرست را به خیال خودش تقویت می‌کند، اعتماد نشان می‌دهد؛ و هنگامی که ببیند اسناد و دلایل فراوانی که مؤید یکدیگرند، فضیلتی از فضایل آن بزرگان را اثبات می‌کند، خاموشی گرفته و موضوع را نادیده می‌گیرد. اما همین که یک عبارت کوتاه به بدگمانی او اشاره‌ای داشته باشد، به پرگویی در آن باب می‌پردازد».
(حسینی طباطبائی، 1375، ص172) بنابر این تفاسیر، آرای لامنس دربارة چگونگی وفات امام حسن† نیز بر اساس همین استراتژی شکل گرفته و او تنها با اصل قرار دادن روایت دینوری، به حاشیه‌پردازی پیرامون این مبحث پرداخته است. لازم به ذکر است که برخی دیگر از  اسلام‌شناسان غربی، همچون دونالدسن و والیری، آرای لامنس دربارة چگونگی وفات امام حسن† را معتبر دانسته و به آن استناد کرده‌اند. (Donaldson, 1933, p.74/Vaglieri, 1974, p.135)

سر پرسی سایکس (Sir Percy Sykes) نیز همچون لامنس، وفات امام را بر اثر بیماری می‌داند؛ با این تفاوت که وی بیماری‌ای را که به درگذشت آن حضرت انجامید، سل دانسته است. او نیز معاویه را بی‌گناه می‌داند و معتقد است که این اتهام را ایرانیان[2] به وی نسبت داده‌اند و هیچ مدرکی دال بر اثبات این مدعا وجود ندارد؛[3] چراکه بودن رهبری بی‌خطر و خوشگذران در رأس خاندان علی† به نفع امویان بود. (Sykes, vol.1, 1925, p.538)

دونالدسن، هالیستر و جیمز ای بیل نیز از دیگر کسانی‌اند که با نقد دیدگاه شیعه، درگذشت امام را به واسطة بیماری دانسته‌اند (Donaldson, 1933, p.74/ Hollister, 1979, p.59/ Bill, 2002, p.37). والیری نیز در این باره سخن تازه‌ای برای گفتن ندارد و همچون دونالدسن، تنها به بیان دیدگاه لامنس بسنده کرده است (vagleiri,vol III, 1986, p.135).

اشپولر (Spular) و مونتگمری وات (Montgomery Watt) نیز معتقدند امام† به مرگ طبیعی درگذشته است (Watt, vol13, 2000, p.841). اشپولر می‌نویسد: از آنجا که شیعیان دوازده‌امامی اعتقاد دارند همة امامانشان به‌شهادت رسیده‌اند، معتقدند که حسن† نیز مسموم شده است (spular, vol I, 1980, p.34). در اینجا، وی دچار شتاب‌زدگی شده و همة روایات بزرگان شیعه را دربارة چگونگی وفات امامان بررسی نکرده است؛ چراکه شیخ مفید برخلاف قول مشهور میان امامیه، قایل به شهادت همة امامان شیعه نیست.[4] با این حال، وی نیز بر مسمومیت امام حسن† به تحریک معاویه و به دست همسرش جعده تأکید دارد و با سند از مغیره بیان می‌دارد که معاویه پنهانی کسی را نزد جعده فرستاد و او را با وعدة همسری یزید و صد هزار درهم تحریک کرد تا همسرش را مسموم کند. (شیخ مفید، ج2، 1389، ص 407)

 

دیدگاه دوم

پیروان دیدگاه دوم، ضمن پذیرش مسمومیت امام، آن را توطئة زنان ایشان دانسته‌اند. ویلیام مویر از کسانی است که چنین نظری را مطرح می‌کند. وی معتقد است، از آنجا که حسن† مطلاق بود و پیوسته همسرانش را طلاق می‌داد، به چنین سرنوشتی دچار شده است. او نیز روایات شیعی را ساختگی می‌داند و برای اثبات نظریة خود، همان دلایل پیروان دیدگاه اول را ذکر می‌کند. (Muir, 1915, p.291) وی در کتاب خود چنین آورده است: حسن†، هشت سال در مدینه زندگی کرد تا اینکه به دست یکی از همسرانش مسموم شد. این پایان دور از انتظاری برای حسن مطلاق نبود. روایاتی که برگرفته از طرفداران علی† است، تمایل دارند به ما بقبولانند که همسر حسن† رشوه گرفته بود تا این جنایت را مرتکب شود: و بدین‌گونه این شخص خوشگذران را تا مقام شهادت بالا ببرند؛ اما حقیقت این است که برای معاویه سودی نداشت که بخواهد از شر چنین فرد بی‌ضرری خلاص شود. در نتیجه، حسادت در حرم دایم‌التغییرش دلیل کافی و محتمل‌تری برای قتل اوست. (Muir, 1915, p.291)

در نقد سخن وی باید اذعان داشت در جامعه‌ای که همة مردان، زنان متعدد دارند و ازدواج با بیش از یک زن امری عادی و معمول تلقی می‌شود، چرا تنها همسران امام حسن† باید از چنین امری در رنج باشند؛ تا آنجا که تصمیم به قتل همسر خود بگیرند. اگر تعداد همسران امام را با کسانی چون عبدالرحمن بن عوف مقایسه کنیم، درخواهیم یافت که تفاوت چندان آشکاری میان آنان نیست.[5]

از سوی دیگر، وی نیز از جمله مسیحیان متعصبی بود که در فعالیت‌های هیئت تبلیغاتی مسیحی در شهر آگرا در شمال هند، فعالانه شرکت داشت و از این‌رو بیشتر مقالات خود را با اهداف تبلیغی نگاشته است. (بدوی، 1375، ص356)

نویسندة مدخل «حسن‌†» در دایرة‌المعارف بریتانیکا نیز دست داشتن معاویه و تحریکات وی در ماجرای قتل امام را ساختگی و برای تخریب چهرة معاویه می‌داند. (Encyclopedia Britannica, vol 11, 1960, p.240)

جان گلاب (John Bagot Glubb) از دیگر کسانی است که مسمومیت امام توسط همسرش را به حسادت‌های زنانه نسبت می‌دهد و نقش معاویه را در این واقعه دور از ذهن می‌داند؛ چراکه به گمان وی، حسن† خود از خلافت کناره‌گیری کرده بود و از آن پس هیچ نشانه‌ای مبنی بر پشیمانی از تصمیمش را نشان نداده بود. بنابراین، وی نیز همچون دیگران، این اتهام را ساختة شیعیان و تهمتی بی‌اساس می‌داند تا از این رهگذر بتوانند امام خود را شهید بنامند. (Glubb, 1963, p.341) در رد این دیدگاه باید اذعان داشت که اگرچه امام برای خلافت معاویه خطری بالفعل شمرده نمی‌شد و پایبندی خود را به پیمان صلح نشان داده بود، ولی با موروثی شدن خلافت در خاندان معاویه و جانشینی یزید، کاملاً مخالفت داشت و در پیمان‌نامه نیز به این امر اشاره کرده بود؛ و معاویه به‌خوبی می‌دانست که امام مطمئناً یکی از مخالفان اصلی این جریان خواهد بود. در نتیجه، کمر به قتل ایشان بست.

 

دیدگاه سوم

دیگر اسلام‌شناسان غربی، کمابیش همان نظر شیعه را مطرح می‌کنند. برای نمونه، لوئیس پلی (Lewis Pelly) در کتاب خود ـ که آن را به‌صورت نمایشنامه‌ای تنظیم کرده است ـ نظریة شهادت امام† توسط جعده را می‌پذیرد و می‌نویسد: معاویه مقداری سم برای مروان فرستاد و به وی دستور داد که هرچه زودتر حسن† را به ‌قتل برساند. مروان هم با وعدة دروغ ازدواج با یزید و ملکة قصر شام شدن، توانست همسر امام را بفریبد (pelly, vol I, 1879, p.155-156).

رینهارت دوزی (Reinhart Dozy) هم مسمومیت امام توسط یکی از همسرانش را می‌پذیرد و می‌گوید: به گمان شیعیان، این کار به تحریک معاویه بوده است. (Dozy, 1913, p.43) گفتنی است که وی نظر خود را در‌این‌باره به‌وضوح بیان نکرده؛ اما از آنجای که اطلاعات وی برگرفته از کتاب پلی است، می‌توان چنین نتیجه گرفت که وی در این زمینه با لوئیس پلی هم‌رأی باشد.

گیب (1971ـ1895)، اسلام‌شناس اسکاتلندی، از دیگر غربیانی است که معاویه را عامل اصلی شهادت امام حسن† می‌داند. او می‌گوید: معاویه همسر امام را با وعدة همسری فرزندش یزید، به خیانت اغوا کرد؛ اما زمانی که زن از معاویه خواست به وعده‌اش عمل کند، او را به جرم قتل سبط پیامبرˆ، کشت. (Gibb, vol 6, 2011, p.12) این ادعا تنها توسط وی بیان شده است و دیگران چنین روایتی را ذکر نکرده‌اند. متأسفانه وی منبع روایتش را معرفی نکرده است.

در این میان، ساموئل گرین ویلر، نخستین سفیر آمریکا در ایران، در کتاب خود آورده است: یزید که می‌دید پس از فوت پدرش، خلافت به حسن† خواهد رسید، اسبابی فراهم کرد که یکی از زن‌های امام وی را مسموم کند. به گمان وی، معاویه از قصد شنیع یزید بی‌اطلاع بود؛ اما در هر صورت، نتیجه مطابق میل او بود؛ چرا‌که وی نیز تمایل داشت  خلافت در خانوادة او باقی بماند. (گرین ویل، 1363، ص427)

مادلونگ دربارة وفات امام حسن†، روایت شیعه را قابل پذیرش می‌داند. وی برخلاف لامنس، که خوشحالی معاویه از مرگ حسن بن علی‌† را به دلیل سبک شدن بار مالی دستگاه بنی‌امیه دانسته، معتقد است که دلیل شادی معاویه، شکستن سدی بود که بر سر راه ولایتعهدی یزید قرار داشت. او همچنین ادامه می‌دهد: درست است که حسن† دیگر سودای بازپس‌گیری خلافت را نداشت و خطر بالفعلی برای معاویه به‌شمار نمی‌آمد، اما حقیقت این است که افراد ناراضی از حکومت خودکامة معاویه، هنوز از یاد نبرده بودند که معاویه پذیرفته بود که طبق صلحنامه، حسن‌† باید جانشین وی شود و خود امام هم امر جانشینی را منوط به رأی شورا دانسته است. بنابراین، مردم به هیچ روی با جانشینی یزید موافقت نمی‌کردند. این اوضاع و شرایط، روایات مسمومیت حسن† به تحریک معاویه و به دست همسرش جعده، دختر اشعث بن قیس، را تأیید می‌کند. (Madelung ,1997, p.330-331)

وی در ادامه اذعان می‌کند که این گزارش‌ها، تنها مورد وفاق شیعه نیست؛ بلکه مورخان سنی‌مذهبی چون واقدی، مداینی، عمر بن ‌شبه، بلاذری و هیثم بن عدی نیز آن را تأیید کرده‌اند. او سپس روایتی از ابوبکر بن جعفر بن حفص بن عمر، از نوادگان سعد بن ابی‌وقاص و از عروة بن زبیر را آورده است، مبنی بر اینکه آن دو، یعنی حسن† و سعد، ده سال پس از خلافت معاویه، به فاصلة چند روز از دنیا رفتند. مردم معتقد بودند که معاویه هر دو را مسموم کرده است. او در اینجا عقیدة لامنس را می‌پذیرد و می‌گوید: اگر طبری این روایت را نقل نکرده، نه به این دلیل است که روایت معتبر نیست؛ بلکه از آن روی بوده که آن را برای ایمان عوام خطرناک تشخیص داده است. (Ibid, p.331)

دیانا استیگروالد، کلینتون بنت(Clinton Bennett)  و دبلیو.‌بی.‌بارتلت (W.B. Bartlett)، از دیگر کسانی‌اند که روایت شیعه را دربارة وفات امام حسن† پذیرفته‌اند. (Bennett, 1998, p.148 / Bartlett, 2002, p.9) استیگروالد به نقل از ابن سعد می‌نویسد: حسن† در سن 45 سالگی توسط همسرش جعده و به تحریک معاویه کشته شد (Steigerwald, p.10).

 


 

نتیجه گیری

بنابر این، دیدگاه آراء برخی از اسلام‌شناسان غربی که مسمومیت امام به تحریک معاویه و توسط همسرش جعده را انکار کرده‌اند، وجاهت تاریخی ندارد؛ چراکه هم منابع شیعی و هم منابع سنی، دخالت معاویه را در مسمومیت سبط پیامبرˆ  به‌روشنی بیان کرده‌اند. بنابراین، نظر کسانی چون لامنس و مویر، که در تلاش‌اند معاویه را بی‌گناه معرفی کنند، از نظر تاریخی مورد وثوق نیست. خاندان اموی از مدت‌ها پیش و از زمان خلافت عثمان، به خلافت طمع کرده بودند و معاویه هرگز حاضر نبود از فرصت طلایی که برای موروثی کردن حکومت در خاندانش به‌دست آورده بود، چشم بپوشد. در نتیجه، زمینة قتل امام حسن† ـ که در صلحنامه جانشین او معرفی شده بود ـ و سعد بن ابی­وقاص را ـ که از وقتی عمر بن خطاب وی را به‌عنوان عضوی از شورا انتخاب کرده بود و طمع در خلافت داشت ـ فراهم کرد تا حکمرانی یزید با کمترین خطر ممکن روبه‌رو شود. از این‌رو باید اذعان داشت که پیروان دیدگاه اول و دوم، مغرضانه به بحث پرداخته و تنها سعی در منفور جلوه دادن شیعه داشته‌اند.



[1]. از دیگر مورخانی که به این موضوع اشاره کرده‌اند، می‌توان مقدسی و زمخشری را نیز نام برد.

[2]. سایکس، تنها اشاره کرده است که یک روایت ایرانی بیان می‌کند که امام توسط معاویه کشته شده است؛ ولی نه نام نویسندة این روایت را ذکر کرده و نه از اینکه چرا ایرانیان باید چنین اتهامی را به معاویه وارد کنند، سخنی گفته است.

[3]. اتفاقاً برخلاف نظر سایکس، مدارک دال بر اثبات مسمومیت امام به تحریک معاویه بسیار زیاد است و ما در سطور پیشین به تعدادی از آنها اشاره کردیم.

[4]. شیخ مفید تنها قایل به شهادت امام علی†، امام حسن†، امام حسین†، امام موسی کاظم† و امام رضا† است و دربارة دیگر امامان، از کلمة "مات" بهره گرفته و کیفیت وفات آنان را بیان نمی‌کند. برای نمونه، دربارة درگذشت امام جواد† می‌نویسد: برخی گفته‌اند که آن جناب را مسموم کردند؛ لیکن صحت این گفته برای من به‌ثبوت نرسیده و نمی‌توانم بدان شهادت دهم. (شیخ مفید، ج2، 1389، ص 703)

[5]. برای آگاهی از تعداد همسران عبدالرحمن‌بن‌عوف، ر. ک به: ابن‌سعد، ج3، 1410 ق، ص 94-95.

  1. منابع

    1. ابن ابی­الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، دار احیاء الکتب العربیة، 1962م.
    2. ابن خلکان، وفیات الاعیان، بیروت، دار صاد، ]بی‌تا[.
    3. ابن سعد، ترجمة الامام الحسن علیه السلام، تهذیب و تحقیق سیدعبدالغزیز طباطبائی، بیروت، لأحیاء التراث، 1417ق.
    4. ابن سعد، طبقات الکبری، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1410ق.
    5. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، تحقیق یوسف بقاعی، چاپ سوم، ]بی‌جا[، ذوی‌القربی، 1429ق.
    6. اصفهانی، أبی‌الفرج، مقاتل الطالبیین، قم، مؤسسة دار الکتاب للطباعة و النشر، ]بی‌تا[.
    7. بدوی، عبدالرحمان، فرهنگ کامل خاورشناسان، ترجمة شکرالله خاکرند، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، 1375.
    8. برقی، احمد بن محمد خالد، محاسن، تحقیق سیدمهدی رجائی، قم، الناشر المعاونیة الثقافیة للمجمع العالمی لأهل البیت‡، 1413ق.
    9. بلاذری، جمل انساب الاشراف، تصحیح سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، 1417ق.
    10. تقی‌زاده داوری، محمود، تصویر امامان شیعه در دائرةالمعارف اسلام. قم، مؤسسة شیعه‌شناسی، 1385.
    11. حسینی طباطبائی، مصطفی، نقد آثار خاورشناسان، تهران، چاپخش، 1375.
    12. خطیب بغدادی، حافظ أبی‌بکر احمد بن علی، تاریخ بغداد، قاهره، دارالفکر، ]بی‌تا[.
    13. دینوری، ابن‌قتیبه، امامت و سیاست، ترجمة سیدناصر طباطبائی، تهران، ققنوس، 1380.
    14. دینوری، أبی‌حنیفه احمد بن داوود، اخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامه، مراجعه الدکتور جمال‌الدین الشیال، قاهره، منشورات الشریف الرضی، 1960م.
    15. ذهبی، شمس‌الدین محمد بن احمد بن عثمان، سیر اعلام النبلاء، بیروت، دارالکفر، 1418ق.
    16. ـــــــــــــــــ ، میزان الأعتدال فی نقد رجال، بیروت، دار الفکر، 1420ق.
    17. شیخ مفید، ارشاد، ترجمة امیرخان بلوکی، چاپ دوم، قم، تهذیب، 1389.
    18. طباطبائی، سیدمحمدحسین، شیعه در اسلام، مقدمه سیدحسین نصر، ]بی‌جا[، کتابخانة بزرگ اسلامی، 1354.
    19. طوسی، محمد بن حسن، الفهرست، مصحح سیدمحمدصادق آل بحر‌العلوم، نجف، المکتبة الرضویة، ]بی‌تا[.
    20. عسقلانی، ابن‌حجر، الأصابة فی تمییز الصحابة، ]بی‌نا[، دار احیاء التراث العربی، 1328.
    21. ـــــــــــــــــ ، لسان المیزان، تحقیق الشیخ عادل احمد عبدالموجود و الشیخ علی بن محمد معوض، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1416ق.
    22. کلینی، ابی‌جعفر، الفروع کافی، تصحیح علی‌اکبر غفاری، چاپ پنجم، تهران، دار الکتب اسلامیة، 1362.
    23. گرین ویل، ساموئل، ایران و ایرانیان، به اهتمام و یادداشت رحیم رضازاده، ]بی‌جا[، ملک، 1363.
    24. لامنس، هنری، «حسن بن علی»، دایرة‌المعارف اسلامیة، نقلها الی اللغة العربیة احمد الشنتناوی، ابراهیم زکی خورشید، عبدالحمید یونس، حافظ جلال، ]بی‌جا[، ]بی‌نا[، 1352.
    25. مسعودی، ابی‌الحسن علی بن الحسین بن علی،  مروج الذهب، چاپ دوم، ، قم، دار الهجرة، 1409ق.
    26. نجاشی، رجال نجاشی، تحقیق محمد‌جواد النائینی، بیروت، دار الضواء، 1408ق.
    27. یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، محمد‌ابراهیم آیتی، چاپ هشتم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1366.
    28. Bartlett, W.B, The Assassins: the story of medieval Islam’s secret sect, Great Britain, 2002.
    29. Bennett, Clinton, In search of Muhammad, London, New York: Cassel, 1998.
    30. Bill, James A and Alden Williams, Roman Catholics and Shii Muslims, London: the University of North California press Chapel Hill, 2002.
    31. Donaldson, Dwight, the Shiite religion, London:  Luzac, 1933.
    32. Dozy, Reinhart, Spanish Islam, translated with Francis Griffin stokes, London: Frank Cass, 1913.
    33. Gibb, H.A.R, Historical development of Islam, London: Koro press, 2011.
    34. Glubb, John Bagot, The Great Arab Conquest, London: copy right by J.B.G.LTD, 1963.
    35. “Hassan”, Encyclopedia Britannica, Chicago, London Toronto: 1960.
    36. Halm, Heinz, Shiism, Edinburgh: Edinburgh university press, 1991.
    37. Hollister, John Norman, the Shia of India, London: Luzac and co, 1979.
    38. Kohlberg, Etan, “western studies of shia Islam”, Martin Kramer, Shiism, Resistance and Revolution, London: Mansell, 1987.
    39. Lalani, Arzina, Early shii thought, New York: Tauris and Coltd, 2000.
    40. Lammens, Henry, Islam Beliefs & Institutions, translated by Sir E. Denison Ross, London: Cass and co, 1968
    41. Madelung, Wilferd, “Shiism”, Edited by Mircea Eliade, Encyclopedia of religion, New York and London: Collier Macmillan, 1987.
    42. Madelung, Wilferd, the Succession to Muhammad (a study of early caliphate), New York: university of Cambridge, 1997.
    43. Muir, Sir William, the caliphate, rise, decline and fall, edited by T.H.weir.B.D, M.R.A.S, Edinburgh: John Grant, 1915.
    44. Pelly, Lewis, the miracle play of Hassan and Husain, revised with explanatory notes by Arthur N. Wollaston, London, 1879.
    45. Spular, Berthold, the Muslim world, Leidon: Brill, 1980.
    46. Steigerwald, Diana, “Hasan”, Oxfordbibliographiesonline.com.
    47. Sykes, Percy, History of Persia, London: Macmillan and co, 1925.
    48. Vaglieri, Veccia, “Hasan ibn Ali ibn Abitalib”, edited by B. Lewis, Encyclopedia of Islam, London, 1986.
    49. veccia, Vaglieri, ”Hasan ibn Ali ibn abitalib”, edited by Gibb & J.ll Kramers, Shorter Encyclopedia of Islam, Cornell university press, 1974.

    Watt, Montgomery, “Hasan and Husain”, Encyclopedia Americana, u.s.a:  Grolier international, 2000.